ای روشن از رخ تو زمین و زمان همه

ای روشن از رخ تو زمین و زمان همه تاریک بی‌تو چشم همین و همان همه از خود ترا به چشم یقین دیده عاشقان و…

ادامه مطلب

ای جان من ز هجر تو در تن بسوخته

ای جان من ز هجر تو در تن بسوخته صد دل ز مهر روی تو بر من بسوخته سنگین دل تو در همه عمر از…

ادامه مطلب

ای بر شفق نهاده از شام زلف خالی

ای بر شفق نهاده از شام زلف خالی بر گرد ماه بسته از رنگ شب هلالی چون ماه عید جویم هر شب ترا، ولیکن ماهی…

ادامه مطلب

انجمن شهر ملای گلست

انجمن شهر ملای گلست باده بیاور، که صلای گلست نالهٔ مرغان سحرخوان به صبح از سر عشقت، نه برای گلست بر رخ خوبان جهان خط…

ادامه مطلب

آن تیر غمزه را دل خلقی نشانه بین

آن تیر غمزه را دل خلقی نشانه بین انگشت رنگ داده و انگشتوانه بین روی سیاه چرده و زلف سیاه کار چشم سیاه تنگ خوش…

ادامه مطلب

اگر نوبهاری ببینیم باز

اگر نوبهاری ببینیم باز که بر سبزه زاری نشینیم باز به شادی بسی می‌بنوشیم خوش به مستی بسی گل بچینیم باز سر از پوست چون…

ادامه مطلب

از تو مرا تا به کی بی‌سر و سامان شدن؟

از تو مرا تا به کی بی‌سر و سامان شدن؟ در طلب وصل تو زار و پریشان شدن؟ هر نفسم خون دل ریزی و گویی…

ادامه مطلب

یارب، تو حاضری که ز دستش چه میکشم؟

یارب، تو حاضری که ز دستش چه میکشم؟ وز عشوه‌های نرگس مستش چه میکشم؟ صد نوبت آزمودم و جز بند دل نبود دیگر کمند زلف…

ادامه مطلب

هیچ روز آن رخ به فرمانم نشد

هیچ روز آن رخ به فرمانم نشد درد دل برداد و درمانم نشد دوش راز عشق او بر مرد و زن قصد آن کردم که…

ادامه مطلب

هر نقش که پیش آید گویم مگر او باشد

هر نقش که پیش آید گویم مگر او باشد چون او برود، گویم آن دگر او باشد بی‌او نبود هرگز چیزی که شود زایل زیرا…

ادامه مطلب

هر زمان آشفته‌دل نامم کند

هر زمان آشفته‌دل نامم کند با دل آشفته در دامم کند چون شود راز دل من آشکار بعد ازان پوشیده پیغامم کند گر به بزم…

ادامه مطلب

نوبهارست و چمن خرم و گلزار اینجاست

نوبهارست و چمن خرم و گلزار اینجاست ارم دیده و آرام دل زار اینجاست بر سر خار چمن روی بمالیم چو گل گر بدانیم که…

ادامه مطلب

نگارا، چرا شدی نهان از نهان من؟

نگارا، چرا شدی نهان از نهان من؟ چه کردم که گشته‌ای جهان از جهان من به کینم مخای لب، چو آنم که پیش ازین همی…

ادامه مطلب

میی کو ترا میرهاند ز مستی

میی کو ترا میرهاند ز مستی حلالت از آن می خرابی و مستی بت تست نفس تو در کعبهٔ تن خلیل خدایی، گر این بت…

ادامه مطلب

من کشتهٔ عشقم،خبرم هیچ مپرسید

من کشتهٔ عشقم،خبرم هیچ مپرسید گم شد اثر من،اثرم هیچ مپرسید گفتند که چونی؟ نتوانم که بگویم این بود که گفتم، دگرم هیچ مپرسید فردا…

ادامه مطلب

مکن از برم جدایی، مرو از کنارم امشب

مکن از برم جدایی، مرو از کنارم امشب که نمی‌شکیبد از تو دل بی‌قرارم امشب ز طرب نماند باقی، که مرا تو هم وثاقی چو…

ادامه مطلب

مرا مجال نباشد که یار او باشم

مرا مجال نباشد که یار او باشم مگر همین که به دل دوستار او باشم اگر بهر دو جهانش بها کنم یک موی هنوز در…

ادامه مطلب

ماه کشمیری رخ من، از ستمکاری که هست

ماه کشمیری رخ من، از ستمکاری که هست می‌پسندد بر من بیچاره هر خواری که هست چشم گریانم ز هجر عارض گل رنگ او ابر…

ادامه مطلب

گل در قرق عرق کند از شرم روی تو

گل در قرق عرق کند از شرم روی تو صافی به کوچها دود از جستجوی تو در شانه دید موی تو صافی و زان زمان…

ادامه مطلب

گر نقش روی خوب تو بر منظری کنند

گر نقش روی خوب تو بر منظری کنند او را چو قبله کعبهٔ هر کشوری کنند از حیرت جمال تو در چشم عاشقان چندان نظر…

ادامه مطلب

گر چه امید ندارم که شوم شاد از تو

گر چه امید ندارم که شوم شاد از تو نتوانم که زمانی نکنم یاد از تو گفته بودی که به فریاد تو روزی برسم کی…

ادامه مطلب

که رساند به من شیفتهٔ مسکین حال؟

که رساند به من شیفتهٔ مسکین حال؟ خبری زان صنم ماهرخ مشکین خال هر سحر زلف چو شامش، که دلم در کف اوست در کف…

ادامه مطلب

قصهٔ یار سبک روح نگفتم به گرانان

قصهٔ یار سبک روح نگفتم به گرانان که چنین حال نشاید که بگویند به آنان ای که جان خواسته‌ای از من بیدل، بفرستم جان چه…

ادامه مطلب

عمر به پایان رسید، راه به پایان نرفت

عمر به پایان رسید، راه به پایان نرفت کانچه مرا گفته‌اند دل ز پی آن نرفت تن چو تحاشی فزود کار که بتوان نکرد دل…

ادامه مطلب

عاشقم، از عشق من گر به گمانی بگوی

عاشقم، از عشق من گر به گمانی بگوی چاره ندانم که چیست؟ آنچه تو دانی بگوی منتظرم تا مگر پیش من آیی شبی گر بتوانی…

ادامه مطلب

صد بار ز مهرت ار بمیرم

صد بار ز مهرت ار بمیرم یک ذره دل از تو بر نگیرم از شهرم اگر برون کنی سهل بیرون مگذار از ضمیرم از من…

ادامه مطلب

سوی من شادی نیاید،تا نیایم سوی تو

سوی من شادی نیاید،تا نیایم سوی تو روی شادی آن زمان بینم که بینم روی تو من دلی دارم که در وی روی شادی هیچ…

ادامه مطلب

سر دردم بر طبیب آسان نبود

سر دردم بر طبیب آسان نبود گفت تب داری، غلط کرد، آن نبود نوش دارو داد و آن سودی نداشت گل شکر فرمود و آن…

ادامه مطلب

زهی! زلف و رخت قدری و عیدی

زهی! زلف و رخت قدری و عیدی قمر حسن ترا کمتر معیدی همه خوبان عالم را بدیدم بر آن طوبی ندارد کس مزیدی مراد چرخ…

ادامه مطلب

ز لعلش بوسه‌ای جستم، بگفت آری، بگفتم کی

ز لعلش بوسه‌ای جستم، بگفت آری، بگفتم کی بگفت ای عاشق سرگشته، صبرت نیست هم در پی؟ لبی بگشود چون شکر که با عناب گیرد…

ادامه مطلب

روی خود بنمود و هوش از ما ببرد

روی خود بنمود و هوش از ما ببرد طاقت و هوش از تن شیدا ببرد دل شکیب از روی خوب او نداشت زان میان بگذاشتیمش…

ادامه مطلب

رخ و زلفت، ای پریرخ، سمنست و مشک چینی

رخ و زلفت، ای پریرخ، سمنست و مشک چینی به دهان و لب بگویم که نبات و انگبینی تو اگر در آب روزی نظری کنی…

ادامه مطلب

دولت ز در باز آمدی ما را پس از بی‌دولتی

دولت ز در باز آمدی ما را پس از بی‌دولتی گر رخ نمودی ترک ما «بعداللتیا واللتی» می‌زیبد او را سلطنت، زیرا که پیش درگهش…

ادامه مطلب

دلی می‌باید اندر عشق جان را وقف غم کرده

دلی می‌باید اندر عشق جان را وقف غم کرده میان عالمی خود را به رسوایی علم کرده جفای دلبری هر روز کارش بر هم آشفته…

ادامه مطلب

دلبرا چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست؟

دلبرا چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست؟ از من مهجور سرگردان چه دیدی؟ باز چیست؟ ما خود از خواری و مسکینی بخاک…

ادامه مطلب

دل به تو دادیم و شکستی، برو

دل به تو دادیم و شکستی، برو سینهٔ ما را چو بخستی ، برو داد دل از پیش تو می‌خواستم چون بت بیداد پرستی، برو…

ادامه مطلب

درین لشکر، که می‌بینی، سواری نیست غیر از تو

درین لشکر، که می‌بینی، سواری نیست غیر از تو کسی دیگر درین عالم به کاری نیست غیر از تو هر آن کس را که میدانی…

ادامه مطلب

در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس

در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس یاد میدار آنکه هستی هر…

ادامه مطلب

خلاف دشمنان روزی نظر بر دوستان افگن

خلاف دشمنان روزی نظر بر دوستان افگن حسودان را بخوابان چشم و بندی بر زبان افگن دهانم خشک و لب تلخ از فراق تست، یک…

ادامه مطلب

حاصل از عشقت نمی‌بینم بجز غم خوردنی

حاصل از عشقت نمی‌بینم بجز غم خوردنی پرورش مشکل توان کرد از چنین پروردنی دوش فرمودی که خواهم کشتن آن شوریده را از پس سالی…

ادامه مطلب

چون بگذری دلم به تپیدن در اوفتد

چون بگذری دلم به تپیدن در اوفتد دستم ز غم به جامه دریدن در اوفتد گر پرتوی ز روی تو افتد بر آسمان ماهش چو…

ادامه مطلب

چه شد آن سرو سهی؟ کز لب این بام برفت

چه شد آن سرو سهی؟ کز لب این بام برفت که به یک دیدن او از دلم آرام برفت چه سخن کرد به چشم و…

ادامه مطلب

جماعتی که مرا توبه کار می‌خوانند

جماعتی که مرا توبه کار می‌خوانند ز عشق توبه بکردم، بگوی تا دانند به بند عشق چو شد پای تا سرم بسته به پند عقلم…

ادامه مطلب

تویی که از لب لعلت گلاب می‌ریزد

تویی که از لب لعلت گلاب می‌ریزد ز زلف پرشکنت مشک ناب می‌ریزد متاب زلف خود، ای آفتاب رخ، دیگر که فتنه زآن سر زلف…

ادامه مطلب

تن به تو دادم، دل و جانش مبر

تن به تو دادم، دل و جانش مبر دل برت آمد، ز جهانش مبر از دل من گرچه گرو می‌بری اول بازیست، روانش مبر دشمن…

ادامه مطلب

تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات

تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات در سیاهی شو، اگر می‌طلبی آب حیات موی بتراش و کفن ساز تنت را از موی تا درین…

ادامه مطلب

پیراهن ار ز یاسمن و گل کند رواست

پیراهن ار ز یاسمن و گل کند رواست آن سرو لاله چهره، که در غنچهٔ قباست خلقی، چو طرف، بر کمرش بسته‌اند دل وین دولت…

ادامه مطلب

بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح

بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح بیا، که زنده به بوی تو می‌شوند ارواح تویی، که وصل تو هر درد را بود درمان تویی، که…

ادامه مطلب

به سر زلف سیه دوش گره برزده بود

به سر زلف سیه دوش گره برزده بود خلق را آتش سوزنده به دل در زده بود مرد را مردمک دیده به خون تر می‌کرد…

ادامه مطلب

به تازه باد جدایی گلی ببرد ز باغم

به تازه باد جدایی گلی ببرد ز باغم که همچو بلبل مسکین از آن به درد و به داغم اگر حدیث مشوش کنم بدیع نباشد…

ادامه مطلب