غزلیات رکنالدین اوحدی مراغهای
یا به نزد خویشتن راهم بده
یا به نزد خویشتن راهم بده یا مجال ناله و آهم بده از دهانت چون نمییابم نشان بوسهای زان روی چون ماهم بده تشنهٔ چاه…
هم ز وصف لبت زبان خجلست
هم ز وصف لبت زبان خجلست هم ز زلف تو مشک و بان خجلست تا دهان و رخ ترا دیدند غنچه دل تنگ و ارغوان…
هر کرا با تو نه پیوندی و پیمانی هست
هر کرا با تو نه پیوندی و پیمانی هست نتوان گفت که در قالب او جانی هست باز جستیم و نشد روشن ازین چار کتاب…
نیشکر آن روز دل ز بند بر آرد
نیشکر آن روز دل ز بند بر آرد کو چو لبت پستهای به قند بر آرد صید چو آن زلف چون کمند ببیند پیش رود،…
نگشتی روز من تیره، ندانستی کسی رازم
نگشتی روز من تیره، ندانستی کسی رازم اگر دردت رها کردی که من درمان خود سازم مکن جور، ای بت سرکش، مزن در جان من…
نبودم مرد این میدان و آورد او به میدانم
نبودم مرد این میدان و آورد او به میدانم چو گویم کرد سرگردان و میبازد به چوگانم بنازم در بغل گیرد، چو جان خویشتن، لیگن…
منازل سفرت پیش دیده میآرم
منازل سفرت پیش دیده میآرم اگر چه هیچ به منزل نمیرسد بارم گیاه مهر بروید ز خاک منزل تو که من ز دیده برو آب…
من از آن که شوم کو نه ازان تو بود؟
من از آن که شوم کو نه ازان تو بود؟ یا چه گویم که نه در لوح و بیان تو بود؟ سخن لب، که تو…
مست آمدم امشب، که سر راه بگیرم
مست آمدم امشب، که سر راه بگیرم یک بوسه به زور از لب آن ماه بگیرم دانم که دهد عقل نکوخواه مرا پند لیکن عجب…
مدتی من به کار خود بودم
مدتی من به کار خود بودم با خود و روزگار خود بودم صورتی چند نقش میبستم گر چه صورت نگار خود بودم به دیدار کسان…
گو هر که در جهان به تماشا روید و گشت
گو هر که در جهان به تماشا روید و گشت ما را بس این قدر که به ما دوست بر گذشت تا او ز نقش…
گفتم از عشق توسرگشته چو گویم، تو چه گویی؟
گفتم از عشق توسرگشته چو گویم، تو چه گویی؟ گفت چوگان که زد آخر؟ که تو سر گشته چو گویی گفتم آرام دلم نیست ز…
گر درد سر نباشدت، ای باد صبحدم
گر درد سر نباشدت، ای باد صبحدم روزی به دستگیری ما رنجه کن قدم پیش آی و تازه کن به سر آهنگ آن سرا بر…
گدایی را که دل در بند یار محتشم باشد
گدایی را که دل در بند یار محتشم باشد دلش همخوابهٔ اندوه و جانش جفت غم باشد حرامست ار کند روزی دلش میلی به بستانی…
کام دل تنگ از آن تنگ دهانم بده
کام دل تنگ از آن تنگ دهانم بده بوسهای، ار آشکار نیست، نهانم بده خانه جدا میکنی،طاقت اینم ببخش بوسه بها میکنی، مکنت آنم بده…
غم عشقت، ای پسر، بسوزد همی مرا
غم عشقت، ای پسر، بسوزد همی مرا ترا گر خبر شدی نبدی غمی مرا دمم میدهی که من بیابم دمی دگر گره بر دمم زدی،…
عشق بیعلت ترنج دوستی بار آورد
عشق بیعلت ترنج دوستی بار آورد گر به علت عشق ورزی رنج و تیمار آورد چیست پیش پاکبازان کام دل جستن؟ غرض وین غرض در…
صنما، به دلنوازی نفسی بگیر دستم
صنما، به دلنوازی نفسی بگیر دستم که ز دیدن تو بیهوش و ز گفتن تو مستم دل من به دام عشق تو کنون فتاد و…
شب قدرست و روز عید زلف و روی این ترکان
شب قدرست و روز عید زلف و روی این ترکان نمیباشد دل ما را شکیب از روی این ترکان به چشم روزهداران از کنار بام…
سرم سودای او دارد، زهی سودا که من دارم!
سرم سودای او دارد، زهی سودا که من دارم! از آن سر گشته میباشم که این سوداست در بارم سرم در دام این سودا بهل،…
ساقیا، خیز و یک دو جام بده
ساقیا، خیز و یک دو جام بده می گلرنگ لاله فام بده دهن همچو قند را بگشای بیدلان به بوسه کام بده دلم از شربت…
زخمی، که بر دل آید ، مرهم نباشد او را
زخمی، که بر دل آید ، مرهم نباشد او را خامی که دل ندارد این غم نباشد او را گفتی که دل بدوده، من جان…
ز پاسبانی همسایه گرد بام و درت
ز پاسبانی همسایه گرد بام و درت بدان رسید که دزدیده میکنم نظرت درون خانه چو ره نیست، چاره آن دانم که آستانه پرستی کنم…
روز هجران آن نگار این بود
روز هجران آن نگار این بود منتهای وصال یار این بود روی او لالهٔ بهارم بود عمر آن لالهٔ بهار این بود هست از اندیشه…
دیوانه میشد از غم او گاه گاه دل
دیوانه میشد از غم او گاه گاه دل زان بستم اندر آن سر زلف سیاه دل دل را درین حدیث ملامت نمیکنم این جرم دیده…
دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را
دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را در بر رخم چه بندی؟ بگشای مشکلم را پایم به گل فروشد، تا چند سر کشیدن؟ دستی…
دلم بر آتش هجران کباب کرد و برفت
دلم بر آتش هجران کباب کرد و برفت تنم به درد جدایی خراب کرد و برفت مرا به وصل خود آهسته وعدهای میداد ولی چه…
دل من دردمند تست درمانش نمیسازی
دل من دردمند تست درمانش نمیسازی دلت بر وی نمیسوزد به فرمانش نمیسازی تنم را خون دل خوردی و ترکش میکنی اکنون عجب دارم ز…
دگر رخت ازین خانه بر در نهادم
دگر رخت ازین خانه بر در نهادم دگر خاک آن کوچه بر سر نهادم دگر پای صبر از زمین برگرفتم دگر دست غارت به دل…
در وفا داری نکردی آنچه میگفتی تو نیز
در وفا داری نکردی آنچه میگفتی تو نیز تا به نوک ناوک هجران دلم سفتی تو نیز یاد میدار که در خوبی چو دوران تو…
خیز و کار رفتنت را ساز ده
خیز و کار رفتنت را ساز ده همرهان خویش را آواز ده مرغ گل را در زمین پوشیدهدار مرغ دل را در فلک پرواز ده…
حسن مصرست و رخ چون قمرت میر درو
حسن مصرست و رخ چون قمرت میر درو عشق زندان و حصارش که شدم پیر درو خم ابروت کمانیست، که دایم باشد هم کمان مهره…
چون کژ کنی به شیوه به سر بر کلاه را
چون کژ کنی به شیوه به سر بر کلاه را زلف و رخ تو طیره کند مشک و ماه را یزدان هزار عذر بخواهد ز…
چو بدیدی که ز غشقت به چه شکل و به چه سانم
چو بدیدی که ز غشقت به چه شکل و به چه سانم نپسندم که فریبی به فسون و به فسانم مکن از غصه زبونم، که…
چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟
چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟ که در جمال تو دیدم کمال صنع خدا را چه بر خورند ز بالای نازک تو؟ ندانم جماعتی…
جان و دل را بوی وصل آن دل و جان کی رسد؟
جان و دل را بوی وصل آن دل و جان کی رسد؟ وین شب تنهای تاریکی به پایان کی رسد؟ ای صبا، باز آمدن دورست…
تو چیزی دیگری، ور نه بسی خوبان که من دیدم
تو چیزی دیگری، ور نه بسی خوبان که من دیدم کسی دیگر نبیند اندر آنرو، آنکه من دیدم نه امکان آنچه من دیدم که در…
تا ندانی ز جسم و جان مردن
تا ندانی ز جسم و جان مردن پیش آن رخ کجا توان مردن؟ عاشقی چیست؟ زنده بودن فاش وآنگه از عشق او نهان مردن از…
تا برگذشت پیشم باز آن پری خرامان
تا برگذشت پیشم باز آن پری خرامان نقش مرا فرو شست از لوح نیک نامان ای همرهان، به منزل گر بازگشت باشد با قوم ما…
بیروی تو جان در تن بیمار همی باشد
بیروی تو جان در تن بیمار همی باشد دل شیفته میگردد، تن زار همی باشد خو کرد دل ریشم با روی تو وین ساعت روزی…
به من از دولت وصل تو مقرر میشد
به من از دولت وصل تو مقرر میشد کارم از لعل گهربار تو چون زر میشد دوش گفتم بتوان دید به خوابت، لیکن با فراق…
به حسن عارض چون ماه و زیب چهرهٔچون خور
به حسن عارض چون ماه و زیب چهرهٔچون خور ببردی از بر من دل، بخوردی از دل من بر ز رشک طلعت خوبت بریزد اختر…
بگذاشتهام، تا چه کند نرگس مستت؟
بگذاشتهام، تا چه کند نرگس مستت؟ با یار پسندیده که پیمان نواستت رای دو دلی کردن و آهنگ جدایی گفتی که ندارم من و میبینم…
بخت یار ما باشد گر تو یار ما باشی
بخت یار ما باشد گر تو یار ما باشی از میان بنگریزی، در کنار ما باشی دل چو در بلا افتد، رحمتی کنی بر دل…
باز به قول کیست این جور و ستم که میکنی؟
باز به قول کیست این جور و ستم که میکنی؟ وین دل و دیدهٔ مرا پر تف و نم که میکنی؟ رنج دل شعیف من…
با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی
با دل تنگ من از تنگ شکر هیچ مگوی چون ترا از دل من نیست خبر هیچ مگوی چند گویی که حدیث تو به زر…
ای میر ترکان عجم، ترک وفاداری مکن
ای میر ترکان عجم، ترک وفاداری مکن جان عزیز من تویی، برجان من خواری مکن با چشم تو تقریر کن کآهنگ جان بیدلان گر پیش…
ای غنچه با لب تو ز دل کرده همدمی
ای غنچه با لب تو ز دل کرده همدمی گل وام کرده از رخ خوب تو خرمی زلف و رخ ترا ز دل و دیده…
ای زاهد مستور، زمن دور، که مستم
ای زاهد مستور، زمن دور، که مستم با توبهٔ خود باش، که من توبه شکستم زنار ببندی تو و پس خرقه بپوشی من خرقهٔ پوشیده…
ای خواجه، چه آوردی زین خانه بدر بودن؟
ای خواجه، چه آوردی زین خانه بدر بودن؟ سودیت نمیباید چندین به سفر بودن اندر پی بهبودی باید شدنت، کین جا بیماری بد باشد هر…