جز ناله کسی مونس و دمساز نیاید

جز ناله کسی مونس و دمساز نیاید جز سایه کسی همره و همراز نیاید ای خواجه برو باد مپیمای که بلبل در فصل بهاران ز…

ادامه مطلب

جادوئی چون نرگس مستت به بیماری که دید

جادوئی چون نرگس مستت به بیماری که دید هندوئی چون طرهٔ پستت بطراری که دید در سواد شام تاری مشک تاتاری که یافت بر بیاض…

ادامه مطلب

ترا که گنج گشودی ز زخم مار چه غم

ترا که گنج گشودی ز زخم مار چه غم چو شاخ گل بکف آید ز نوک خار چه غم اگر هزار فغان کرده است بلبل…

ادامه مطلب

تا چند به شادی می غمهای تو نوشم

تا چند به شادی می غمهای تو نوشم از خلق جهان کسوت سودای تو پوشم هر چند که زلفت دل من گوش ندارد من سلسلهٔ…

ادامه مطلب

بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست

بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست لفظ خوشت ز لؤلؤ منثور خوشترست عکس رخ تو در شکن طرهٔ سیاه از نور شمع در شب دیجور…

ادامه مطلب

بوستان جنتست و سروم حور

بوستان جنتست و سروم حور تیره شب ظلمتست و ما هم نور آب در پیش و ما چنین تشنه باده در جام و ما چنین…

ادامه مطلب

بنوش لعل مذاب از زمردین اقداح

بنوش لعل مذاب از زمردین اقداح ببین که جوهر روحست در قدح یا راح خوشا بروی سمن عارضان سیم اندام عقیق ناب مروق ز سیمگران…

ادامه مطلب

برو ای خواجه و شه را بگدا باز گذار

برو ای خواجه و شه را بگدا باز گذار مهربانی کن و مه را بسها باز گذار تو که یک ذره نداری خبر از آتش…

ادامه مطلب

بر سر کوی تو اندیشهٔ جان نتوان کرد

بر سر کوی تو اندیشهٔ جان نتوان کرد پیش لعلت صفت زادهٔ کان نتوان کرد مهر رخسار تو در دل نتوان داشت نهان که به…

ادامه مطلب

ببوی زلف تو دادم دل شکسته بباد

ببوی زلف تو دادم دل شکسته بباد بیا که جان عزیزم فدای بوی تو باد ز دست ناله و آه سحر بفریادم اگر نه صبر…

ادامه مطلب

این همه مستی ما مستی مستی دگرست

این همه مستی ما مستی مستی دگرست وین همه هستی ما هستی هستی دگرست خیز و بیرون ز دو عالم وطنی حاصل کن که برون…

ادامه مطلب

ایکه از دفتر حسنت مه تابان بابیست

ایکه از دفتر حسنت مه تابان بابیست آتش روی تو در عین لطافت آبیست نیست در دور خطت دور تسلسل باطل که خط سبز تو…

ادامه مطلب

ای ماه قیچاقی شبست از سر بنه بغطاق را

ای ماه قیچاقی شبست از سر بنه بغطاق را بگشای بند یلمه و در بند کن قبچاق را در جان خانان ختا کافر نمیکرد این…

ادامه مطلب

ای غمزهٔ جادویت افسونگر بیماران

ای غمزهٔ جادویت افسونگر بیماران وی طره هندویت سرحلقهٔ طراران رویت بشب افروزی مهتاب سحرخیزان زلفت بدلاویزی دلبند جگر خواران گوئیکه دو ابرویت بیمار پرستانند…

ادامه مطلب

ای صبا با بلبل خوشگوی گوی

ای صبا با بلبل خوشگوی گوی می‌نماید لالهٔ خود روی روی صبحدم در باغ اگر دستت دهد خوش برآ چون سرو و طرف جوی جوی…

ادامه مطلب

ای روضهٔ رضوان ز سر کوی تو بابی

ای روضهٔ رضوان ز سر کوی تو بابی وی چشمهٔ کوثر ز لب لعل تو آبی شبهاست که از حسرت روی تو نیاید در دیدهٔ…

ادامه مطلب

ای درد تو درمان دل و رنج تو راحت

ای درد تو درمان دل و رنج تو راحت اشکم نمک آب و جگر خسته جراحت موج ار چه زند لاف تبحر نزند دم با…

ادامه مطلب

ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را

ای ترک آتش رخ بیار آن آب آتش فام را وین جامهٔ نیلی ز من بستان و در ده جام را چون بندگان خاص را…

ادامه مطلب

ای باد سحرگاهی زینجا گذری کن

ای باد سحرگاهی زینجا گذری کن وز بهر من دلشده عزم سفری کن چون بلبل سودازده راه چمنی گیر چون طوطی شوریده هوای شکری کن…

ادامه مطلب

آنکه بر هر طرفی منتظرانند او را

آنکه بر هر طرفی منتظرانند او را ننگرد هیچ که خلقی نگرانند او را سرو را بر سر سرچشمه اگر جای بود جای آن هست…

ادامه مطلب

آن خط شب مثال که بر خور نوشته‌اند

آن خط شب مثال که بر خور نوشته‌اند یا رب چه دلفریب و چه در خور نوشته‌اند از خضر نامه‌ئی به لب چشمهٔ حیات گوئی…

ادامه مطلب

اگر او سخن نگوید سخنست در دهانش

اگر او سخن نگوید سخنست در دهانش وگر او کمر نبندد نظرست در میانش من اگر بخنده گویم دهنش به پسته ماند مشنو که هیچ…

ادامه مطلب

از باد صبا در سر زلفش چو خم افتد

از باد صبا در سر زلفش چو خم افتد صد عاشق دلسوخته در بحر غم افتد مشتاق حرم گر بزند آه جگر سوز آتش بمغیلان…

ادامه مطلب

یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا

یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا یاد باد آنکه ز نظارهٔ رویت همه شب…

ادامه مطلب

وقت صبوح آن زمان که ماه برآمد

وقت صبوح آن زمان که ماه برآمد شاه من از طرف بارگاه برآمد کاکل عنبر شکن ز چهره برافشاند روز سپید از شب سیاه برآمد…

ادامه مطلب

همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند

همرهان رفتند و ما را در سفر بگذاشتند از خبر رفتیم و ما را بیخبر بگذاشتند بر میان از مو کمر بستند و این شوریده…

ادامه مطلب

هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد

هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد سر در میان مجلس عشاق برنکرد برخط عشق ماه رخان چون قلم کسی ننهاد سر…

ادامه مطلب

نه مرا بر سر کوی تو بجز سایه جلیس

نه مرا بر سر کوی تو بجز سایه جلیس نه مرا در غم عشق تو بجز ناله انیس نزد خسرو نبود هیچ شکر جز شیرین…

ادامه مطلب

نسیم باد صبا جان من فدای تو باد

نسیم باد صبا جان من فدای تو باد بیا گرم خبری زان نگار خواهی داد حدیث سوسن و گل با من شکسته مگوی که بنده…

ادامه مطلب

مه بی مهر من ز شعر سیاه

مه بی مهر من ز شعر سیاه روی بنمود بامداد پگاه کرده از شام بر سحر سایه زده از مشک بر قمر خرگاه دل من…

ادامه مطلب

مگر بدیده مجنون نظر کنی ورنی

مگر بدیده مجنون نظر کنی ورنی چگونه در نظر آید جمال طلعت لیلی حدیث حسنت و ادراک هر کسی بحقیقت جمال یوسف مصریست پیش دیدهٔ…

ادامه مطلب

مرغان این چمن همه بی بال و بی پرند

مرغان این چمن همه بی بال و بی پرند مردان این قدم همه بی پا و بی سرند از جسم و جان بری و ز…

ادامه مطلب

مدتی شد که درین شهر گرفتار توایم

مدتی شد که درین شهر گرفتار توایم پای بند گره طره طرار توایم کار ما را مکن آشفته و مفکن در پای که پریشان سر…

ادامه مطلب

ما حاصل از جهان غم دلبر گرفته‌ایم

ما حاصل از جهان غم دلبر گرفته‌ایم وز جان به جان دوست که دل برگرفته‌ایم زین در گرفته‌ایم بپروانه سوز عشق چون شمع آتش دل…

ادامه مطلب

گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند

گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند ولیک پیش وجود تو جمله کالعدمند صبوحیان سحرخیز کنج خلوت عشق چه غم خورند چو شادی خوران…

ادامه مطلب

گردون کنایتی ز سر بام ما بود

گردون کنایتی ز سر بام ما بود کوثر حکایتی ز لب جام ما بود سرسبزی شکوفهٔ بستانسرای فضل از رشحهٔ مقاطر اقلام ما بود خوش…

ادامه مطلب

گر راه بود بر سر کوی تو صبا را

گر راه بود بر سر کوی تو صبا را در بندگیت عرضه کند قصه ما را ما را به سرا پردهٔ قربت که دهد راه…

ادامه مطلب

کشتی ما کو که ما زورق درآب افکنده‌ایم

کشتی ما کو که ما زورق درآب افکنده‌ایم در خرابات مغان خود را خراب افکنده‌ایم جام می را مطلع خورشید تابان کرده‌ایم وز حرارت تاب…

ادامه مطلب

کاف و نون جزوی از اوراق کتب خانه ماست

کاف و نون جزوی از اوراق کتب خانه ماست قاف تا قاف جهان حرفی از افسانهٔ ماست طاق پیروزه که خلوتگه قطب فلک است کمترین…

ادامه مطلب

عشقست که چون پرده ز رخ باز گشاید

عشقست که چون پرده ز رخ باز گشاید در دیدهٔ صاحب‌نظران حسن نماید حسنست که چون مست به بازار برآید در پرده‌ئی هر زمزمهٔ عشق…

ادامه مطلب

طره مشکین نباشد بر رخ جانان غریب

طره مشکین نباشد بر رخ جانان غریب زانک نبود سنبل سیراب در بستان غریب ای که گفتی گرد لعلش خط مشگین از چه روست خضر…

ادامه مطلب

شکر تنگ تو تنگ شکر آمد

شکر تنگ تو تنگ شکر آمد حلقهٔ لعل تو درج گهر آمد لبت از تنگ شکر شور برآورد بشکر خندهٔ شیرین چو در آمد چونظر…

ادامه مطلب

سلامی به جانان فرستاده‌ام

سلامی به جانان فرستاده‌ام به آرام دل جان فرستاده‌ام زهی شوخ چشمی که من کرده‌ام که جان را بجانان فرستاده‌ام شکسته گیاهی من خشک مغز…

ادامه مطلب

سپیده دم که جهان بوی نوبهار گرفت

سپیده دم که جهان بوی نوبهار گرفت صبا نسیم سر زلف آن نگار گرفت بگاه بام دلم در نوای زیر آمد چو بلبل سحری نالهای…

ادامه مطلب

زهی زلفت شکسته نرخ سنبل

زهی زلفت شکسته نرخ سنبل گلستان رخت خندیده برگل رسانده خط بیاقوت تو ریحان کشیده سر ز کافور تو سنبل عروسی را که او صاحب…

ادامه مطلب

ز لعل عیسویان قصه مسیحا پرس

ز لعل عیسویان قصه مسیحا پرس ز چین زلف بتان معنی چلیپا پرس اگر ملالتت از سرگذشت ما نبود سرشک ما نگر و ماجرای دریا…

ادامه مطلب

روی تو گر بدیدمی جان بتو بر فشاندمی

روی تو گر بدیدمی جان بتو بر فشاندمی صبرم اگر مدد شدی دل ز تو واستاندمی چون تو درآمدی اگر غرقهٔ خون نبودمی بس که…

ادامه مطلب

رخسار تو شمع کایناتست

رخسار تو شمع کایناتست وز قند تو شور در نباتست ریحان خط سیاه شیرین پیرامن شکرت نباتست خضرست مگر که سرنوشتش برگوشهٔ چشمهٔ حیاتست برعرصه…

ادامه مطلب

دی سیر برآمد دلم از روز جوانی

دی سیر برآمد دلم از روز جوانی جانم به لب آمد ز غم و درد نهانی کردم گله زین چرخ سیه روی بد اختر کز…

ادامه مطلب

دلم مرید مرادست و دیده رهبر دل

دلم مرید مرادست و دیده رهبر دل سرم فدای خیال و خیال در سر دل کمند زلف ترا گر رسن دراز آمد در آن مپیچ…

ادامه مطلب