غزلیات – خواجوی کرمانی
من بار هجر میکشم و ناقه محملم
من بار هجر میکشم و ناقه محملم برگیر ساربان نفسی باری از دلم طوفان آب دیده گر ازین صفت رود زین پس مگر سفینه رساند…
مستی ز چشم دلکش میگون یار جوی
مستی ز چشم دلکش میگون یار جوی وز جام باده کام دل بیقرار جوی اکنون که بانگ بلبل مست از چمن بخاست با دوستان نشین…
مرا ز هجر تو امید زندگانی کو
مرا ز هجر تو امید زندگانی کو در آرزوی توام لذت جوانی کو اگر نه عمر منی رسم بیوفائی چیست و گر زمانه نئی شرط…
ما قدح کشتی و دل را همچو دریا کردهایم
ما قدح کشتی و دل را همچو دریا کردهایم چون صدف دامن پر از للی لالا کردهایم خرقهٔ صوفی بخون چشم ساغر شسته ایم دین…
لطافت دهنش در بیان نمیگنجد
لطافت دهنش در بیان نمیگنجد حلاوت سخنش در زبان نمیگنجد معانئی که مصور شود ز صورت دوست ز من مپرس که آن در بیان نمیگنجد…
گفتا تو از کجائی کاشفته مینمائی
گفتا تو از کجائی کاشفته مینمائی گفتم منم غریبی از شهر آشنائی گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری گفتم بر آستانت دارم سر…
گر شدیم از کویت ای ترک ختا باز آمدیم
گر شدیم از کویت ای ترک ختا باز آمدیم ور خطائی رفت از آن بازآ که ما باز آمدیم گر تو صادق نامدی در مهر…
کی آمدی ز تتار ای صبای مشک نسیم
کی آمدی ز تتار ای صبای مشک نسیم بیا بیا که خوشت باد ای نسیم شمیم دگر مگوی حدیث از نعیم و ناز بهشت بهشت…
کجا باز آید آن مرغی که با من همقفس بودی
کجا باز آید آن مرغی که با من همقفس بودی گهی فریاد خوان گشتی گهم فریاد رس بودی از آن ترسم که صیادی بمکرش صید…
فتادهام من دیوانه در غم تو اسیر
فتادهام من دیوانه در غم تو اسیر بیا و طره برافشان که بشکنم زنجیر برآید از قلمم بوی مشک تاتاری اگر بوصف خطت شمهئی کنم…
طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب
طمع مدار که دوری گزینم از رخ خوب که نیست شرط محبت جدائی از محبوب چو هست در ره مقصود قرب روحانی چه احتیاج بارسال…
شمع ما مامول هر پروانه نیست
شمع ما مامول هر پروانه نیست گنج ما محصول هر ویرانه نیست کی شود در کوی معنی آشنا هر که او از آشنا بیگانه نیست…
سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند
سوی دیرم نگذارند که غیرم دانند ور سوی کعبه شوم راهب دیرم خوانند زاهدان کز می و معشوق مرا منع کنند چون شدم کشته ز…
سحر بگوش صبوحی کشان بادهپرست
سحر بگوش صبوحی کشان بادهپرست خروش بلبله خوشتر زبانک بلبل مست مرا اگر نبود کام جان وعمر دراز چه باک چون لب جانبخش و زلف…
زهی لعل تو در درج منضود
زهی لعل تو در درج منضود عذارت آتش و زلف سیه دود میانت چون تنم پیدای پنهان دهانت چون دلم معدوم موجود مریض عشق را…
زلال مشربم از لفظ آبدار خودست
زلال مشربم از لفظ آبدار خودست نثار گوهرم از کلک در نثار خودست من ار چه بندهٔ شاهم امیر خویشتنم که هر که فرض کنی…
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی چه شوی ز دیده پنهان که چو…
رقیب اگر بجفا باز داردم ز درش
رقیب اگر بجفا باز داردم ز درش مگس گزیر نباشد زمانی از شکرش به زر توان چو کمر خویش را برو بستن که جز بزر…
دیشب همه منزل من کوی مغان بود
دیشب همه منزل من کوی مغان بود وز نالهٔ من مرغ صراحی بفغان بود همچون قدحم تا سحر از آتش سودا خون جگر از دیدهٔ…
دوش پیری یافتم در گوشهٔ میخانهئی
دوش پیری یافتم در گوشهٔ میخانهئی در کشیده از شراب نیستی پیمانهئی گفت درمستان لایعقل بچشم عقل بین ور خرد داری مکن انکار هر دیوانهئی…
دلبرا خورشیدتابان ذرهئی از روی تست
دلبرا خورشیدتابان ذرهئی از روی تست اهل دلرا قبله محراب خم ابروی تست تا شبیخون برد هندوی خطت بر نیمروز شاه هفت اقلیم گردون بندهٔ…
دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت
دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت ما را چون دود بر سر آتش نشاند و رفت مخمور بادهٔ طرب انگیز شوق…
دامن گل نبرد هر که ز خار اندیشد
دامن گل نبرد هر که ز خار اندیشد مهره حاصل نکند هر که ز مار اندیشد در نیارد بکف آنکس که ز دریا ترسد نخورد…
خورشید را ز مشک زره پوش کردهاند
خورشید را ز مشک زره پوش کردهاند وانگه بهانه زلف و بنا گوش کردهاند از پردلی دو هندوی کافر نژادشان با آفتاب دست در آغوش…
خدا را از سر زاری بگوئید
خدا را از سر زاری بگوئید که آخر ترک بیزاری بگوئید چو زور و زر ندارم حال زارم به مسکین حالی و زاری بگوئید غریبی…
چون نداری جان معنی معنی جانرا چه دانی
چون نداری جان معنی معنی جانرا چه دانی چون ندیدی کان گوهر گوهر کانرا چه دانی هر که او گوهر شناسد قیمت جوهر شناسد گوهر…
چو هیچگونه ندارم بحضرت تو مجال
چو هیچگونه ندارم بحضرت تو مجال شوم مقیم درت بالغدو و الاصال شگفت نیست اگر صید گشت مرغ دلم که در هوای تو سیمرغ بفکند…
چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش
چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش چو مست چشم تو گردم مرا که دارد گوش منم غلام تو ور زانکه از من آزادی…
چشمت دل پر ز تاب خواهد
چشمت دل پر ز تاب خواهد مستست از آن کباب خواهد کام دل من بجز لبت نیست سرمست شراب ناب خواهد از من همه رنگ…
تو آن ماه زهره جبینی و آن سرو لاله عذاری
تو آن ماه زهره جبینی و آن سرو لاله عذاری که بر لاله غالیه سائی و از طره غالیه باری عقیقست یا لب شیرین عذارست…
ترک من ترک من گرفت و خطا کرد
ترک من ترک من گرفت و خطا کرد جامهٔ صبر من برفت و قبا کرد همچو زلف سیاه سرکش هندو بر سر آتشم فکند و…
تبت یا ذا الجلال و الا کرام
تبت یا ذا الجلال و الا کرام من جمیع الذنوب و اثام ای صفاتت برون ز چون و چرا ذات پاکت بری ز کو و…
پرواز کن ای مرغ و بگلزار فرود آی
پرواز کن ای مرغ و بگلزار فرود آی ور اهل دلی بر در دلدار فرود آی ور میطلبی خون دل خستهٔ فرهاد چون کبک هوا…
بوقت صبح می روشن آفتاب منست
بوقت صبح می روشن آفتاب منست بتیره شب در میخانه جای خواب منست اگر شراب نباشد چه غم که وقت صبوح دو چشم اشک فشان…
به بزمگاه صبوحی کنون بمجلس خاص
به بزمگاه صبوحی کنون بمجلس خاص حیات بخش بود جام می بحکم خواص ز شوق مجلس مستان نگر ببزم افق که زهره نغمه سرایست و…
بستیم دل در آن سر زلف دراز باز
بستیم دل در آن سر زلف دراز باز گشتیم صید آن صنم دلنواز باز مرغی که بود بلبل بستانسرای شوق همچون تذرو گشت گرفتار باز…
برافکن سایبان ظلمت از نور
برافکن سایبان ظلمت از نور که باد از روی خوبت چشم بد دور رخت در چشم ما نورست در چشم نظر بر طلعتت نور علی…
باغ و صحرا با سهی سروان نسرین برخوشست
باغ و صحرا با سهی سروان نسرین برخوشست خلوت ومهتاب باخوبان مه پیکر خوشست غنچه چون زر دارد ار خوش دل بود عیبش مکن راستی…
اینجا نماز زندهدلان جز نیاز نیست
اینجا نماز زندهدلان جز نیاز نیست وآنرا که در نیاز نبینی نماز نیست مشتاق را بقطع منازل چه حاجتست کاین ره بپای اهل طریقت دراز…
ایکه گوئی کز چه رو سر گشته میکردی چو گوی
ایکه گوئی کز چه رو سر گشته میکردی چو گوی گوی را منکر نشاید گشت با چوگان بگوی قامتم شد چون کمند زلف مهرویان دو…
ای می لعل تو کام رندان
ای می لعل تو کام رندان جعد تو زنجیر پای بندان کفر تو ایمان پاک دینان درد تو درمان دردمندان لعل تو در خون باده…
ای لاله برگ خویش نظرت گلستان چشم
ای لاله برگ خویش نظرت گلستان چشم یاقوت آبدار تو قوت روان چشم خیل خیال خال تو بیند بعینه و در هر طرف که روی…
ای صبا احوال دل با آن صنم تقریر کن
ای صبا احوال دل با آن صنم تقریر کن حال این درویش با آن محتشم تقریر کن ماجرای اشک گرمم یک بیک با او بگو…
ای ز چشمت رفته خواب از چشم خواب
ای ز چشمت رفته خواب از چشم خواب وآب رویت برده آب از روی آب از شکنج زلف و مهر طلعتت تاب بر خورشید و…
ای دل اگر دیو نئی ملک سلیمان چکنی
ای دل اگر دیو نئی ملک سلیمان چکنی با رخ آن جان جهان آرزوی جان چکنی آن گل رخسار نگر نام گلستان چه بری وان…
ای چیده سنبل تر در باغ دسته بسته
ای چیده سنبل تر در باغ دسته بسته و افکنده شاخ ریحان بر لاله دسته دسته ریحان مشک بیزت آب بنفشه برده یاقوت قند ریزت…
ای بناوک زده چشم تو یک اندازانرا
ای بناوک زده چشم تو یک اندازانرا کشته افعی تو در حلقه فسون سازانرا جان ز دست تو ندانم به چه بازی ببرم پشه آن…
آنکه هرگز نظری با من شیدا نکند
آنکه هرگز نظری با من شیدا نکند نتواند که مرا بی سر و بی پا نکند دوش میگفت که من با تو وفا خواهم کرد…
آن زمان کز من دلسوخته آثار نبود
آن زمان کز من دلسوخته آثار نبود بجز از ورزش عشق تو مرا کار نبود کوس بدنامی ما بر سر بازار زدند گر چه بی…
اگر در جلوه میری سمند باد جولانرا
اگر در جلوه میری سمند باد جولانرا بفرما تا فرو روبم به مژگان خاک میدانرا مکن عیب تهی دستان که در بازار سرمستان گدا باشد…