غزلیات – خواجوی کرمانی
ای رخت شمع بت پرستان شمع بیرون بر از شبستان
ای رخت شمع بت پرستان شمع بیرون بر از شبستان بر لب جوی و طرف بستان داد مستان ز باده بستان وی برخ رشگ ماه…
ای خط سبز تو همچون برگ نیلوفر در آب
ای خط سبز تو همچون برگ نیلوفر در آب قند مصر از شور یاقوت تو چون شکر در آب عنبرین خطت که چون مشک سیه…
ای پیر مغان شربتم از درد مغان آر
ای پیر مغان شربتم از درد مغان آر وز درد من خسته مغانرا بفغان آر چون ره بحریم حرم کعبه ندارم رختم بسر کوی خرابات…
آورده ایم روی بسوی دیار خویش
آورده ایم روی بسوی دیار خویش باشد که بنگریم دگر روی یار خویش صوفی و زهد و مسجد و سجاده و نماز ما و می…
آن نقش بین که فتنه کند نقشبند را
آن نقش بین که فتنه کند نقشبند را و آن لعل لب که نرخ شکستت قند را پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست در…
آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد
آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد چه خطا رفت که ابروش دگر چین دارد نافهٔ مشگ ز چین خیزد و آن ترک ختا…
اشارت کرده بودی تا بیایم
اشارت کرده بودی تا بیایم بگو چون بی سر و بی پا بیایم من شوریده دل را از ضعیفی ندانی باز اگر فردا بیایم گرم…
ابروی تو طاقست که پیوسته هلالست
ابروی تو طاقست که پیوسته هلالست ز آنرو که هلال ار نشود بدر محالست بر روی تو خال حبشی هر که ببیند گوید که مگر…
یاران همه مخمور و قدح پر می نابست
یاران همه مخمور و قدح پر می نابست ما جمله جگر تشنه و عالم همه آبست مرغ دل من در شکن زلف دلارام یا رب…
یا ملولا عن سلامی انت فیالدنیا مرامی
یا ملولا عن سلامی انت فیالدنیا مرامی کلما اعرضت عنی زدت شوقا فی غرامی گر چه مه در عالم آرائی ز گیتی بر سر آمد…
هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست
هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست گر چه بر منظرش ادارک نظر قادر نیست ایکه از ذکر بمذکور نمیپردازی حاصل از ذکر زبان چیست…
هرکه مجنون نیست از احوال لیلی غافلست
هرکه مجنون نیست از احوال لیلی غافلست وانکه مجنون را بچشم عقل بیند عاقلست قرب صوری در طریق عشق بعد معنویست عاشق ار معشوق را…
هر کرا یار یار میافتد
هر کرا یار یار میافتد مقبل و بختیار میافتد ای بسا در که از محیط سرشک هر دمم در کنار میافتد عقرب او چو حلقه…
نقاش که او صورت ارژنگ نگارد
نقاش که او صورت ارژنگ نگارد کی چهرهٔ گلچهر چو او رنگ نگارد فرهاد چو از صورت شیرین نشکیبد صد نقش برانگیزد و بر سنگ…
میگذشتی و من از دور نظر میکردم
میگذشتی و من از دور نظر میکردم خاک پایت همه بر تارک سر میکردم خرقهٔ ابر بخونابه فرو میبردم دامن کوه پر از لعل و…
من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب
من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب برخیز و بده شراب بنشین و بزن رباب ای سام تو بر سحر وی شور…
معنی این صورت از صورتگران چین بپرس
معنی این صورت از صورتگران چین بپرس مرد معنی را نشان از مرد معنی بین بپرس کفر دانی چیست دین را قبلهٔ خود ساختن معنی…
مراد بین که به پیش مرید باز آمد
مراد بین که به پیش مرید باز آمد بشد چو جوهر فرد و فرید باز آمد سعادتیست که آنکس که سعد اکبر ماست بفال سعد…
ماه من دوش سر از جیب ملاحت برکرد
ماه من دوش سر از جیب ملاحت برکرد روز روشن ز حیا چادر شب برسر کرد اندکی گل برخ خوب نگارم مانست صبحدم باد صبا…
ما بدرگاه تو از کوی نیاز آمدهایم
ما بدرگاه تو از کوی نیاز آمدهایم به هوایت ز ره دور و دراز آمدهایم قدحی آب که برآتش ما افشاند که درین بادیه با…
گل بستان خرد لفظ دلارای منست
گل بستان خرد لفظ دلارای منست بلبل باغ سخن منطق گویای منست منم آن طوطی خوش نغمه که هنگام سخن طوطیانرا شکر از لفظ شکر…
گر نگویم دوستی از دوستانت بودهام
گر نگویم دوستی از دوستانت بودهام سالها آخر نه مرغ بوستانت بودهام گر چه فارغ بودهام چون نسر طایر ز آشیان تا نپنداری که دور…
گر آفتاب نباشد تو ماه چهره تمامی
گر آفتاب نباشد تو ماه چهره تمامی که آفتاب بلندی چو بر کنارهٔ بامی کنون تو سرو خرامان بگاه جلوهٔ طاوس هزار بار سبق بردهئی…
کسی که پشت بر آن روی چون نگار کند
کسی که پشت بر آن روی چون نگار کند باختیار هلاک خود اختیار کند نه رای آنکه دلم دل ز یار برگیرد نه روی آنکه…
کار ما بی قد زیبات نمی آید راست
کار ما بی قد زیبات نمی آید راست راستی را چه بلائیست که کارت بالاست چون قد سرو خرام تو بگویم سخنی در چمن سرو…
عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند
عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند سلطان ننهد بنده محنت زده را بند ای یار عزیز انده دوری تو چه دانی من دانم و یعقوب…
صحبت جان جهان جان و جهان میارزد
صحبت جان جهان جان و جهان میارزد لعل جان پرور او جوهر جان میارزد گوشهٔ دیر مغان گیر که در مذهب عشق کنج میخانه طربخانهٔ…
شبست و خلوت و مهتاب و ساغر ای بت ساقی
شبست و خلوت و مهتاب و ساغر ای بت ساقی بریز خون صراحی بیار باده باقی خوشا بوقت سحر بر سماع بلبل شب خیز شراب…
سرو را پای به گل میرود از رفتارش
سرو را پای به گل میرود از رفتارش واب شیرین ز عقیق لب شکر بارش راهب دیر که خورشید پرستش خوانند نیست جز حلقهٔ گیسوی…
ساقیان چون دم از شراب زنند
ساقیان چون دم از شراب زنند مطربان چنگ در رباب زنند گلعذاران به آب دیدهٔ جام بس که بر جامها گلاب زنند مهر ورزان به…
زهی خطی به خطا برده سوی خطهٔ چین
زهی خطی به خطا برده سوی خطهٔ چین گرفته چین بدو هندوی زلف چین بر چین نموده لعل لبت ثلثی از خط یاقوت بنفشهات خط…
ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی
ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی که با لب تو حکایت کنم ز هر بابی خیال روی تو چون جز بخواب نتوان…
روز عیش و طرب و عید صیامست امروز
روز عیش و طرب و عید صیامست امروز کام دل حاصل و ایام به کامست امروز گو عروس فلکی رخ منمای از مشرق که مرا…
رخ دلفروز تو ماهی خوشست
رخ دلفروز تو ماهی خوشست خط عنبرینت سیاهی خوشست شب گیسویت هست سالی دراز ولی روز روی تو ماهی خوشست از آن چین زلف تو…
دوشم بشمع روی چو ماهت نیاز بود
دوشم بشمع روی چو ماهت نیاز بود جانم چو شمع از آتش دل در گداز بود در انتظارصید تذرو وصال تو چشمم ز شام تا…
دلم از دست بشد تا بسر او چه رسد
دلم از دست بشد تا بسر او چه رسد وین جگر سوخته را از گذر او چه رسد از برم رفت و من بیدل ودین…
دل گل زنده گردد از دم خم
دل گل زنده گردد از دم خم گل دل تازه گردد از نم خم روح پاکست چشم عیسی جام خون لعلست اشک مریم خم تا…
در چمن دوش ببوی تو گذر میکردم
در چمن دوش ببوی تو گذر میکردم قدح لاله پر از خون جگر میکردم پای سرو از هوس قد تو میبوسیدم در گل از حسرت…
خوشا وقتی که از بستانسرائی
خوشا وقتی که از بستانسرائی برآید نغمهٔ دستانسرائی بده ساقی که صوفی را درین راه نباشد بی می صافی صفائی اگر زر میزنی در ملک…
خط زنگاری نگر از سبزه بر گرد سمن
خط زنگاری نگر از سبزه بر گرد سمن کاسهٔ یاقوت بین از لاله در صحن چمن یوسف گل تا عزیز مصر شد یعقوب وار چشم…
حذر کن ز یاری که یاریش نیست
حذر کن ز یاری که یاریش نیست بشودست از آنکو نگاریش نیست چه ذوقش بود بلبل ار در چمن گلی دارد و گلعذاریش نیست خرد…
چون سنبلت که دید سیاهی سر آمده
چون سنبلت که دید سیاهی سر آمده وانگه کمینه خادم او عنبر آمده چشمت به ساحری شده در شهر روشناس زلفت به دلبری ز جهان…
چو دستان برکشد مرغ صراحی
چو دستان برکشد مرغ صراحی برآید نوحهٔ مرغ از نواحی قدح در ده که چشم مست خوبان قد اتضحت لنا ای اتضاح الا والله لا…
چه خوش باشد میان لاله زاران
چه خوش باشد میان لاله زاران بر غم دشمنان با دوستداران گرامی دار مرغان چمن را الا ای باغبان در نو بهاران نفیر عاشقان در…
جان ما بر آتش و گیسوی جانان تافتست
جان ما بر آتش و گیسوی جانان تافتست سنبلش در پیچ و ما را رشتهٔ جان تافتست آن دو افعی سیاه مهره بازش از چه…
ترک من خاقان نگر در حلقه عشاق او
ترک من خاقان نگر در حلقه عشاق او ماه من خورشید بین در سایهٔ بغطاق او خان اردوی فلک را کافتابش مینهند بوسه گاهی نیست…
تخفیف کن از دور من این باده که مستم
تخفیف کن از دور من این باده که مستم وزغایت مستی خبرم نیست که هستم بر بوی سر زلف تو چون عود برآتش میسوزم و…
پشت بر یار گمان ابرو ما نتوان کرد
پشت بر یار گمان ابرو ما نتوان کرد خویشتن را هدف تیر بلا نتوان کرد کشتهٔ تیغ ملامت برضا نتوان شد حذر از ضربت شمشیر…
بیا که بی سر زلفت مرا بسر نشود
بیا که بی سر زلفت مرا بسر نشود خیالت از سر پر شور من بدر نشود اگر بدیده موری فرو روم صد بار معینست که…
به عقل کی متصور شود فنون جنون
به عقل کی متصور شود فنون جنون که عقل عین جنونست والجنون فنون ز عقل بگذر و مجنون زلف لیلی شو که کل عقل عقیلهست…