غزلیات – خواجوی کرمانی
اگر دو چشم تو مست مدام خواهد بود
اگر دو چشم تو مست مدام خواهد بود خروش و مستی ما بر دوام خواهد بود ز جام بادهٔ عشقت خمار ممکن نیست که شراب…
از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم
از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم بنشین نفسی تا نفسی با تو برآریم چون دل بسر زلف سیاه تو سپردیم باز آی…
یارش نتوان گفت که از یار بنالد
یارش نتوان گفت که از یار بنالد واندل نبود کز غم دلدار بنالد گر بند نهد دشمن و گر پند دهد دوست مشتاق گل آن…
وه که از دست سر زلف سیاهت چه کشیدست
وه که از دست سر زلف سیاهت چه کشیدست آنکه دزدیده در آن دیده خونخوار تو دیدست چون کشد وسمه کمان دو کمان خانه ابروت…
هیچ داری خبر ای یار که آن یار برفت
هیچ داری خبر ای یار که آن یار برفت یا شنیدی ز کسی کان بت عیار برفت غم کارم بخور امروز که شد کار از…
هر کو نظر کند بتو صاحبنظر شود
هر کو نظر کند بتو صاحبنظر شود وانکش خبر شود ز غمت بیخبر شود چون آبگینه این دل مجروح نازکم هر چند بیشتر شکند تیزتر…
نوبتی صبح برآمد ببام
نوبتی صبح برآمد ببام نوبت عشاق بگوی ای غلام مرغ سحر در سخن آمد به ساز ساز بر آواز خروسان بام کوکبهٔ قافله سالار صبح…
نشان دل بی نشان از که جویم
نشان دل بی نشان از که جویم حدیث تن ناتوان با که گویم گر از کوی او روی رفتن ندارم مگیرید عیبم که در بند…
میا در قلب عشق ایدل که بازی نیست جانبازی
میا در قلب عشق ایدل که بازی نیست جانبازی مکن بر جان خویش آخر ز راه کین کمین سازی همان بهتر که باز آئی از…
من بقول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست
من بقول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست کز نکورویان اگر بد در وجود آید نکوست گر عرب را گفتگوئی هست با ما در میان حال…
مسیح روح را مریم حجابست
مسیح روح را مریم حجابست بهشت وصل را آدم حجابست دلا در عاشقی محرم چه جوئی که پیش عاشقان محرم حجابست برو خود همدم خود…
مرا که راه نماید کنون به خانهٔ دل
مرا که راه نماید کنون به خانهٔ دل که خاک راهم اگر دل دهم به خانهٔ گل من آن نیم که ز دینار باشدم شادی…
ما مست می لعل روان پرور یاریم
ما مست می لعل روان پرور یاریم سودا زدهٔ زلف پریشان نگاریم برلعل لبش دست نداریم ولیکن تا سر بود از دامن او دست نداریم…
گویند که صبرآتش عشقت بنشاند
گویند که صبرآتش عشقت بنشاند زان سرو قد آزاد نشستن که تواند ساقی قدحی زان می دوشینه بمن ده باشد که مرا یکنفس از خود…
گفتم که چرا صورتت از دیده نهانست
گفتم که چرا صورتت از دیده نهانست گفتا که پری را چکنم رسم چنانست گفتم که نقاب از رخ دلخواه برافکن گفتا مگرت آرزوی دیدن…
گر گنج طلب داری از مار مترس ای دل
گر گنج طلب داری از مار مترس ای دل ور خرمن گل خواهی از خار مترس ای دل چون زهد و نکونامی بر باد هوا…
کی طرف گلستان چو سر کوی تو باشد
کی طرف گلستان چو سر کوی تو باشد یا سرو روان چون قد دلجوی تو باشد مانند کمان شد قد چون تیر خدنگم لیکن نه…
کدام یار که ما را پیام یار آرد
کدام یار که ما را پیام یار آرد از آن دیار حدیثی بدین دیار آرد که میرود که ز یاران مهربان خبری بدین غریب پریشان…
فروغ عارض او یا سپیده سحرست
فروغ عارض او یا سپیده سحرست که رشک طلعت خورشید و طیرهٔ قمرست لطیفهئیست جمالش که از لطافت و حسن ز هر چه عقل تصور…
طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا
طوبی لک ای پیک صبا خرم رسیدی مرحبا بالله قل لحاشتی ما بال رکب قد سری یاران برون رفتند و من در بحرخون افتادهام طرفی…
شمیم باغ بهشتست با نسیم عراق
شمیم باغ بهشتست با نسیم عراق که گشت زنده ز انفاس او دل مشتاق برون ز خامه که او هم زبان بود ما را که…
شام خون آشام گیسو را اگر چین کردهاند
شام خون آشام گیسو را اگر چین کردهاند زلف پرچین را چرا برصبح پرچین کردهاند خال هندو را خطی از نیمروز آوردهاند چین گیسو را…
سحر چون باد عیسی دم کند با روح دمسازی
سحر چون باد عیسی دم کند با روح دمسازی هزار آوا شود مرغ سحر خوان از خوش آوازی بده آبی و از مستان بیاموز آتش…
ساقی سیمبر بیار شراب
ساقی سیمبر بیار شراب مطرب خوش نوا بساز رباب مست عشقیم عیب ما مکنید فاتقوا الله یا اولی الالباب عقل چون دید اهل میکده را…
زلال مشربم از لفظ آبدار خودست
زلال مشربم از لفظ آبدار خودست نثار گوهرم از کلک در نثار خودست من ار چه بندهٔ شاهم امیر خویشتنم که هر که فرض کنی…
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی چه شوی ز دیده پنهان که چو…
رقیب اگر بجفا باز داردم ز درش
رقیب اگر بجفا باز داردم ز درش مگس گزیر نباشد زمانی از شکرش به زر توان چو کمر خویش را برو بستن که جز بزر…
دیشب همه منزل من کوی مغان بود
دیشب همه منزل من کوی مغان بود وز نالهٔ من مرغ صراحی بفغان بود همچون قدحم تا سحر از آتش سودا خون جگر از دیدهٔ…
دوش پیری یافتم در گوشهٔ میخانهئی
دوش پیری یافتم در گوشهٔ میخانهئی در کشیده از شراب نیستی پیمانهئی گفت درمستان لایعقل بچشم عقل بین ور خرد داری مکن انکار هر دیوانهئی…
دلبرا خورشیدتابان ذرهئی از روی تست
دلبرا خورشیدتابان ذرهئی از روی تست اهل دلرا قبله محراب خم ابروی تست تا شبیخون برد هندوی خطت بر نیمروز شاه هفت اقلیم گردون بندهٔ…
دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت
دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت ما را چون دود بر سر آتش نشاند و رفت مخمور بادهٔ طرب انگیز شوق…
دامن گل نبرد هر که ز خار اندیشد
دامن گل نبرد هر که ز خار اندیشد مهره حاصل نکند هر که ز مار اندیشد در نیارد بکف آنکس که ز دریا ترسد نخورد…
خورشید را ز مشک زره پوش کردهاند
خورشید را ز مشک زره پوش کردهاند وانگه بهانه زلف و بنا گوش کردهاند از پردلی دو هندوی کافر نژادشان با آفتاب دست در آغوش…
خدا را از سر زاری بگوئید
خدا را از سر زاری بگوئید که آخر ترک بیزاری بگوئید چو زور و زر ندارم حال زارم به مسکین حالی و زاری بگوئید غریبی…
چون نداری جان معنی معنی جانرا چه دانی
چون نداری جان معنی معنی جانرا چه دانی چون ندیدی کان گوهر گوهر کانرا چه دانی هر که او گوهر شناسد قیمت جوهر شناسد گوهر…
چو هیچگونه ندارم بحضرت تو مجال
چو هیچگونه ندارم بحضرت تو مجال شوم مقیم درت بالغدو و الاصال شگفت نیست اگر صید گشت مرغ دلم که در هوای تو سیمرغ بفکند…
چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش
چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش چو مست چشم تو گردم مرا که دارد گوش منم غلام تو ور زانکه از من آزادی…
چشمت دل پر ز تاب خواهد
چشمت دل پر ز تاب خواهد مستست از آن کباب خواهد کام دل من بجز لبت نیست سرمست شراب ناب خواهد از من همه رنگ…
تو آن ماه زهره جبینی و آن سرو لاله عذاری
تو آن ماه زهره جبینی و آن سرو لاله عذاری که بر لاله غالیه سائی و از طره غالیه باری عقیقست یا لب شیرین عذارست…
ترک من ترک من گرفت و خطا کرد
ترک من ترک من گرفت و خطا کرد جامهٔ صبر من برفت و قبا کرد همچو زلف سیاه سرکش هندو بر سر آتشم فکند و…
تبت یا ذا الجلال و الا کرام
تبت یا ذا الجلال و الا کرام من جمیع الذنوب و اثام ای صفاتت برون ز چون و چرا ذات پاکت بری ز کو و…
پرواز کن ای مرغ و بگلزار فرود آی
پرواز کن ای مرغ و بگلزار فرود آی ور اهل دلی بر در دلدار فرود آی ور میطلبی خون دل خستهٔ فرهاد چون کبک هوا…
بوقت صبح می روشن آفتاب منست
بوقت صبح می روشن آفتاب منست بتیره شب در میخانه جای خواب منست اگر شراب نباشد چه غم که وقت صبوح دو چشم اشک فشان…
به بزمگاه صبوحی کنون بمجلس خاص
به بزمگاه صبوحی کنون بمجلس خاص حیات بخش بود جام می بحکم خواص ز شوق مجلس مستان نگر ببزم افق که زهره نغمه سرایست و…
بستیم دل در آن سر زلف دراز باز
بستیم دل در آن سر زلف دراز باز گشتیم صید آن صنم دلنواز باز مرغی که بود بلبل بستانسرای شوق همچون تذرو گشت گرفتار باز…
برافکن سایبان ظلمت از نور
برافکن سایبان ظلمت از نور که باد از روی خوبت چشم بد دور رخت در چشم ما نورست در چشم نظر بر طلعتت نور علی…
باغ و صحرا با سهی سروان نسرین برخوشست
باغ و صحرا با سهی سروان نسرین برخوشست خلوت ومهتاب باخوبان مه پیکر خوشست غنچه چون زر دارد ار خوش دل بود عیبش مکن راستی…
اینجا نماز زندهدلان جز نیاز نیست
اینجا نماز زندهدلان جز نیاز نیست وآنرا که در نیاز نبینی نماز نیست مشتاق را بقطع منازل چه حاجتست کاین ره بپای اهل طریقت دراز…
ایکه گوئی کز چه رو سر گشته میکردی چو گوی
ایکه گوئی کز چه رو سر گشته میکردی چو گوی گوی را منکر نشاید گشت با چوگان بگوی قامتم شد چون کمند زلف مهرویان دو…
ای می لعل تو کام رندان
ای می لعل تو کام رندان جعد تو زنجیر پای بندان کفر تو ایمان پاک دینان درد تو درمان دردمندان لعل تو در خون باده…