مستم آنجا مبر ای یار که سرمستانند

مستم آنجا مبر ای یار که سرمستانند دست من گیر که این طایفه پردستانند آن دو جادوی فریبنده افسون سازش خفته‌اند این دم از آن…

ادامه مطلب

مدام آن نرگس سرمست را در خواب می‌بینم

مدام آن نرگس سرمست را در خواب می‌بینم عجب مستیست کش پیوسته در محراب می‌بینم اگر خط سیه کارش غباری دارد از عنبر چرا آن…

ادامه مطلب

ما را ز پردهٔ تو دل از پرده شد بدر

ما را ز پردهٔ تو دل از پرده شد بدر بردار پرده‌ای ز پس پرده پرده در گر ماه خوانمت نبود ماه سرو قد ور…

ادامه مطلب

گهم رانی و گه دشنام خوانی

گهم رانی و گه دشنام خوانی تو دانی گر بخوانی ور برانی من از عالم برون از آستانت نمی‌دانم دری باقی تو دانی چه باشد…

ادامه مطلب

گرفتمت که بگیرم عنان مرکب تازی

گرفتمت که بگیرم عنان مرکب تازی کجا روم که فرس بر من شکسته نتازی تو شاهبازی و دانم که تیهوان نتوانند که در نشیمن عنقا…

ادامه مطلب

گر دلم روز وداع از پی محمل می‌شد

گر دلم روز وداع از پی محمل می‌شد تو مپندار که آن دلبرم از دل می‌شد هیچ منزل نشود قافله از آب جدا زانکه پیش…

ادامه مطلب

که بر ز سرو روان تو خورد راست بگو

که بر ز سرو روان تو خورد راست بگو براستی که قدی زین صفت کراست بگو بجنب چین سر زلف عنبر افشانت اگر نه قصهٔ…

ادامه مطلب

کامت اینست که هر لحظه ز پیشم رانی

کامت اینست که هر لحظه ز پیشم رانی وردت اینست که بیگانهٔ خویشم خوانی پادشاهان بگناهی که کسی نقل کند برنگیرند دل از معتقدان جانی…

ادامه مطلب

عنبرست آن دام دل یا زلف عنبرسای دوست

عنبرست آن دام دل یا زلف عنبرسای دوست شکرست آن کام جان یا لعل شکرخای دوست پرتو مهرست یا مهر رخ زیبای یار قامت سروست…

ادامه مطلب

طره بفشان و مرا بیش پریشان مگذار

طره بفشان و مرا بیش پریشان مگذار پرده بگشای و مرا بسته هجران مگذار ماه را از شکن سنبل شبگون بنمای لاله را این همه…

ادامه مطلب

شمسهٔ چین را طلوع ازطرف بغتاقش نگر

شمسهٔ چین را طلوع ازطرف بغتاقش نگر چینیانرا بندهٔ چین بغلتاقش نگر آنکه طاق افتاده است امروز در فرخار و چین بی خطا پیوسته چین…

ادامه مطلب

سنبلش برگ ارغوان بگرفت

سنبلش برگ ارغوان بگرفت سبزه‌اش طرف گلستان بگرفت برشکر طوطیش نشیمن کرد بر قمر زاغش آشیان بگرفت دور از آن روی بوستان افروز لاله را…

ادامه مطلب

سپیده‌دم که صبا بر چمن گذر می‌کرد

سپیده‌دم که صبا بر چمن گذر می‌کرد دل مرا ز گلستان جان خبر می‌کرد چو غنچه از لب آن سیمبر سخن می‌گفت دهان غنچه پر…

ادامه مطلب

زهی زلفت گرهگیری پر از بند

زهی زلفت گرهگیری پر از بند لب لعلت نمک دانی پر از قند نقاب ششتری از ماه بگشای طناب چنبری بر مشتری بند سرم بر…

ادامه مطلب

زاهد مغرور اگر در کعبه باشد فاجرست

زاهد مغرور اگر در کعبه باشد فاجرست وانکه اقرارش به بت‌رویان نباشد کافرست چون توانم کز حضورش کام دل حاصل کنم کانزمان از خویش غائب…

ادامه مطلب

روی زمین و خون دلم نم گرفته است

روی زمین و خون دلم نم گرفته است پشت فلک ز بار غمم خم گرفته است اشکم چه دیده است که مانند خونیان پیوسته دامن…

ادامه مطلب

رخشنده‌تر از مهر رخش ماه ندیدم

رخشنده‌تر از مهر رخش ماه ندیدم خوشتر ز ره عشق بتان راه ندیدم عمریست که آن عمر عزیزم بشد از دست ماهیست که آن طلعت…

ادامه مطلب

دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه

دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه می‌رفت بسر وقت حریفان شبانه بر لاله ز نیلش اثر داغ صبوحی بر ماه ز مشکش…

ادامه مطلب

دو جان وقف حریم حرم او کردیم

دو جان وقف حریم حرم او کردیم و اعتماد از دو جهان بر کرم او کردیم چون خضر دست ز سرچشمهٔ حیوان شستیم تا تیمم…

ادامه مطلب

دلا بر عالم جان زن علم زین دیر جسمانی

دلا بر عالم جان زن علم زین دیر جسمانی که جانرا انس ممکن نیست با این جن انسانی در آن مجلس چو مستانرا ز ساغر…

ادامه مطلب

درد دل خویش با که گویم

درد دل خویش با که گویم داد دل خویش از که جویم چون چهره بخون دیده شستم دست از دل خسته چون نشویم کر گشت…

ادامه مطلب

خیمهٔ نوروز بر صحرا زدند

خیمهٔ نوروز بر صحرا زدند چارطاق لعل بر خضرا زدند لاله را بنگر که گوئی عرشیان کرسی از یاقوت برمینا زدند کارداران بهار از زرد…

ادامه مطلب

خورشید را به سایهٔ شب در نشانده‌اند

خورشید را به سایهٔ شب در نشانده‌اند شب را بپاسبانی اختر نشانده‌اند چیپور را ممالک فغفور داده‌اند مهراج را بمسند خان برنشانده‌اند تا خود چه…

ادامه مطلب

حن فی روض الهوی قلبی کماناح الحمام

حن فی روض الهوی قلبی کماناح الحمام قم بتغرید الحمایم و اسقنی کاس المدام خون دل تا چند نوشم بادهٔ نوشین بیار تا بشویم جامهٔ…

ادامه مطلب

چون ما بکفر زلف تو اقرار کرده‌ایم

چون ما بکفر زلف تو اقرار کرده‌ایم تسبیح و خرقه در سر زنار کرده‌ایم خلوت نشین کوی خرابات گشته‌ایم تا خرقه رهن خانه خمار کرده‌ایم…

ادامه مطلب

چو هست قرب حقیقی چه غم ز بعد مزار

چو هست قرب حقیقی چه غم ز بعد مزار نظر بقربت یارست نی بقرب دیار چو زائران حرم را وصال روحانیست تفاوتی نکند از دنو…

ادامه مطلب

چو چشم مست تو می پرستم

چو چشم مست تو می پرستم چو درج لعل تو نیست هستم بیار ساقی شراب باقی که همچو چشم تو نیمه مستم نه خرقه پوشم…

ادامه مطلب

جز ناله کسی مونس و دمساز نیاید

جز ناله کسی مونس و دمساز نیاید جز سایه کسی همره و همراز نیاید ای خواجه برو باد مپیمای که بلبل در فصل بهاران ز…

ادامه مطلب

جادوئی چون نرگس مستت به بیماری که دید

جادوئی چون نرگس مستت به بیماری که دید هندوئی چون طرهٔ پستت بطراری که دید در سواد شام تاری مشک تاتاری که یافت بر بیاض…

ادامه مطلب

ترا که گنج گشودی ز زخم مار چه غم

ترا که گنج گشودی ز زخم مار چه غم چو شاخ گل بکف آید ز نوک خار چه غم اگر هزار فغان کرده است بلبل…

ادامه مطلب

تا چند به شادی می غمهای تو نوشم

تا چند به شادی می غمهای تو نوشم از خلق جهان کسوت سودای تو پوشم هر چند که زلفت دل من گوش ندارد من سلسلهٔ…

ادامه مطلب

بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست

بیمار چشم مست تو رنجور خوشترست لفظ خوشت ز لؤلؤ منثور خوشترست عکس رخ تو در شکن طرهٔ سیاه از نور شمع در شب دیجور…

ادامه مطلب

بوستان جنتست و سروم حور

بوستان جنتست و سروم حور تیره شب ظلمتست و ما هم نور آب در پیش و ما چنین تشنه باده در جام و ما چنین…

ادامه مطلب

بنوش لعل مذاب از زمردین اقداح

بنوش لعل مذاب از زمردین اقداح ببین که جوهر روحست در قدح یا راح خوشا بروی سمن عارضان سیم اندام عقیق ناب مروق ز سیمگران…

ادامه مطلب

بساز چارهٔ این دردمند بیچاره

بساز چارهٔ این دردمند بیچاره که دارد از غم هجرت دلی بصد پاره چگونه تاب تجلی عشقت آرد دل چو تاب مهر تحمل نمی‌کند خاره…

ادامه مطلب

بر اشکم کهربا آبیست روشن

بر اشکم کهربا آبیست روشن سرشکم بی تو خونابیست روشن اگر گفتم که اشکم سیم نابست خطا گفتم که سیمابیست روشن شبی خورشید را در…

ادامه مطلب

باز هشیار برون رفته و مست آمده‌ایم

باز هشیار برون رفته و مست آمده‌ایم وز می لعل لبت باده پرست آمده‌ایم تا ابد باز نیائیم بهوش از پی آنک مست جام لبت…

ادامه مطلب

این چه بویست که از باد صبا می‌شنوم

این چه بویست که از باد صبا می‌شنوم وین چه خاکست کزو بوی وفا می‌شنوم گر نه هدهد ز سبا باز پیام آوردست این چه…

ادامه مطلب

ایکه از شرمت خوی از رخسارهٔ خور می‌چکد

ایکه از شرمت خوی از رخسارهٔ خور می‌چکد چون سخن می‌گوئی از لعل تو گوهر می‌چکد زان لب شیرین چو می‌آرم حدیثی در قلم از…

ادامه مطلب

ای مرغ خوش‌نوا چه فرو بسته‌ئی نفس

ای مرغ خوش‌نوا چه فرو بسته‌ئی نفس برکش ز طرف پرده‌سرا نالهٔ جرس چون نغمه ساز گلشن روحانیان توئی خاموش تا به چند نشینی درین…

ادامه مطلب

ای کرده ماه را از تیره شب نقاب

ای کرده ماه را از تیره شب نقاب در شب فکنده چین بر مه فکنده تاب مشک است یا خط است یا شام شب نمای…

ادامه مطلب

ای شب قدر بیدلان طرهٔ دلربای تو

ای شب قدر بیدلان طرهٔ دلربای تو مطلع صبح صادقان طلعت دلگشای تو جان من شکسته بین وین دل ریش آتشین ساخته با جفای تو…

ادامه مطلب

ای ساربان به قتل ضعیفان کمر مبند

ای ساربان به قتل ضعیفان کمر مبند بر گیر بارم از دل و بار سفر مبند در اشک ما نگه کن و از سیم در…

ادامه مطلب

ای دل ار صحبت جانان طلبی جان درباز

ای دل ار صحبت جانان طلبی جان درباز جان چه باشد دو جهان در ره جانان درباز مرد این راه نئی ورنه چو مردان رهش…

ادامه مطلب

ای تنم کرده ز غم موئی و در مو زده خم

ای تنم کرده ز غم موئی و در مو زده خم وی دلم یک سر مو وز سر موئی شده کم گر دلم باک ندارد…

ادامه مطلب

ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی

ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی وی تیر چشم مستت در عین دیده دوزی در چنگ آرزویت سوزم چو عود و سازم چون چنگم ار…

ادامه مطلب

آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش

آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش بر زبان کی گذرد نام یکی همچو منش راستی را که شنیدست بدینسان سروی که دمد سنبل سیراب…

ادامه مطلب

آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست

آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست جنت فراز سرو قیامت قیام اوست گر زانکه مشک ناب ز چین می‌شود پدید صد چین در…

ادامه مطلب

اگر ترا غم امثال ما بود غم نیست

اگر ترا غم امثال ما بود غم نیست که درد را چو امید دوا بود غم نیست دوا پذیر نباشد مریض علت شوق ولی چو…

ادامه مطلب

از برای دلم ای مطربهٔ پرده‌سرای

از برای دلم ای مطربهٔ پرده‌سرای چنگ بر ساز کن و خوش بزن و خش بسرای از حریفان صبوحی بجز از مردم چشم کس نگیرد…

ادامه مطلب