رخش با آب و آتش در نقابست

رخش با آب و آتش در نقابست لبش با آتش اندر عین آبست شکنج طره‌اش برچهره گوئی که از شب سایبان برآفتابست لب شیرین او…

ادامه مطلب

دیشب خبرت هست که در مجلس اصحاب

دیشب خبرت هست که در مجلس اصحاب تا روز نخفتیم من و شمع جگرتاب از دست دل سوخته و دیده خونبار یک لحظه نبودیم جدا…

ادامه مطلب

دوش پیری ز خرابات برون آمد مست

دوش پیری ز خرابات برون آمد مست دست در دست جوانان و صراحی در دست گفت عیبم مکن ای خواجه که ترسا به چه‌ئی توبهٔ…

ادامه مطلب

دلا سود عالم زیانی نیرزد

دلا سود عالم زیانی نیرزد همای سپهر استخوانی نیرزد برین خوان هر روزه این قرص زرین براهل معنی بنانی نیرزد چو فانیست گلدستهٔ باغ گیتی…

ادامه مطلب

درد محبت درمان ندارد

درد محبت درمان ندارد راه مودت پایان ندارد از جان شیرین ممکن بود صبر اما ز جانان امکان ندارد آنرا که در جان عشقی نباشد…

ادامه مطلب

داریم دلی پر غم و غمخوار نداریم

داریم دلی پر غم و غمخوار نداریم وز مستی و بی خویشتنی عار نداریم ما را نه ز دین آر بشارت نه ز دینار کاندیشه…

ادامه مطلب

خود پرستی مکن ار زانکه خدا می‌طلبی

خود پرستی مکن ار زانکه خدا می‌طلبی در فنا محو شو ار ملک بقا می‌طلبی خبر از درد نداری و دوا می‌جوئی اثر از رنج…

ادامه مطلب

خادمهٔ عود سوز مطربهٔ عود ساز

خادمهٔ عود سوز مطربهٔ عود ساز شمع نه و عود سوز چنگ زن و عود ساز صبح برآمد ببام مرغ درآمد بزیر صبح تبسم نمای…

ادامه مطلب

چون مرا دیده بر آن آتش رخسار افتد

چون مرا دیده بر آن آتش رخسار افتد آتشم بردل پرخون جگر خوار افتد مکن انکار من ایخواجه گرم کار افتاد زانکه معذور بود هر…

ادامه مطلب

چون ترک من سپاه حبش برختن زند

چون ترک من سپاه حبش برختن زند از مشگ سوده سلسله بر نسترن زند کار دلم چو طرهٔ مشگین مشگ بیز برهم زند چو سنبل…

ادامه مطلب

چو برکشی علم قربت از حریم حرم

چو برکشی علم قربت از حریم حرم ز ما ببادیه یاد آر از طریق کرم ندانم این نفس روح بخش روحانی شمیم باغ بهشتست یا…

ادامه مطلب

جمشید بنده در دولتسرای ماست

جمشید بنده در دولتسرای ماست خورشید شمسهٔ حرم کبریای ماست جعد عروس ماهرخ حجلهٔ ظفر گیسوی پرچم علم سدره‌سای ماست آن اطلس سیه که شب…

ادامه مطلب

تنم تنها نمی‌خواهد که در کاشانه بنشیند

تنم تنها نمی‌خواهد که در کاشانه بنشیند دلم را دل نمی‌آید که بی جانانه بنشیند ز دست بنده کی خیزد که با سلطان درآمیزد که…

ادامه مطلب

ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست

ترا که نرگس مخمور و زلف مهپوشست وفا و عهد قدیمت مگر فراموشست ز شور زلف تو دوشم شبی دراز گذشت اگر چه زلف سیاهت…

ادامه مطلب

تا برآید نفس از عشق دمی باید زد

تا برآید نفس از عشق دمی باید زد بر سر کوی محبت قدمی باید زد چهره برخاک در سیمبری باید سود بوسه برصحن سرای صنمی…

ادامه مطلب

پای کوبان در سراندازی چو سربازی کنند

پای کوبان در سراندازی چو سربازی کنند پای در نه تا سرافرازان سرافرازی کنند ناوک اندازان چشم ترکتازت از چه روی برکمان سازان ابرویت کمین…

ادامه مطلب

بوستان طلعتش را نوبهاری دیگرست

بوستان طلعتش را نوبهاری دیگرست چشمم از عکس جمالش لاله زاری دیگرست از میان جان من هرگز نمی‌گیرد کنار گر چه هر ساعت میانش در…

ادامه مطلب

به آب گل رخ آن گلعذار می‌شویند

به آب گل رخ آن گلعذار می‌شویند و یا به قطرهٔ شبنم بهار می‌شویند بکوی مغبچگان جامه‌های صوفی را بجامهای می خوشگوار می‌شویند هنوز نازده…

ادامه مطلب

بزن بنوک خدنگم که پیش دست تو میرم

بزن بنوک خدنگم که پیش دست تو میرم چو جان فدای تو کردم چه غم ز خنجر و تیرم اسیر قید محبت سر از کمند…

ادامه مطلب

بر سر کوی خرابات محبت کوئیست

بر سر کوی خرابات محبت کوئیست که مرا بر سر آن کوی نظر بر سوئیست دهنش یکسر مویست و میانش یک موی وز میان تن…

ادامه مطلب

باش تا روی تو خورشید جهانتاب شود

باش تا روی تو خورشید جهانتاب شود بشکر خنده عقیقت شکر ناب شود باش تا شمع جمال تو بهنگام صبوح مجلس افروز سراپردهٔ اصحاب شود…

ادامه مطلب

این غزل یک دو نوبت از سرسوز

این غزل یک دو نوبت از سرسوز بلبلی باز گفت در نوروز کای گل تازه روی خندان لب وی دلارای بوستان افروز گر بدانستمی که…

ادامه مطلب

ایکه چو موی شد تنم در هوس میان تو

ایکه چو موی شد تنم در هوس میان تو هیچ نمی‌رود برون از دل من دهان تو از چمن تو هر کسی گل بکنار می‌برند…

ادامه مطلب

ای من ز دو چشم نیم مستت مست

ای من ز دو چشم نیم مستت مست وز دست تو رفته عقل و دین از دست بنشین که نسیم صبحدم برخاست برخیز که نوبت…

ادامه مطلب

ای که از سرچشمهٔ نوشت برفت آب نبات

ای که از سرچشمهٔ نوشت برفت آب نبات مردهٔ مرجان جان‌افزای تست آب حیات از چمن زیباتر از قدت کجا خیزد نهال وز شکر شیرین‌تر…

ادامه مطلب

ای شبت غالیه آسا و مهت غالیه پوش

ای شبت غالیه آسا و مهت غالیه پوش خط ریحان تو پیرایهٔ یاقوت خموش روی زیبای ترا بدر منیر آینه دار حلقهٔ گوش ترا شاه…

ادامه مطلب

ای زلف تو زنجیر دل حلقه ربایان

ای زلف تو زنجیر دل حلقه ربایان در بند کمند تو دل حلقه گشایان وی برده بدندان سر انگشت تحیر ز آئینه رخسار تو آئینه…

ادامه مطلب

ای دل ار سودای جانان داری از جان درگذر

ای دل ار سودای جانان داری از جان درگذر ور دل از جان بر نمی‌گیری ز جانان درگذر در حقیقت کفر و ایمان جز حجاب…

ادامه مطلب

ای جان جهان جان وجهان برخی جانت

ای جان جهان جان وجهان برخی جانت داریم تمنای کناری ز میانت چون وصف دهان تو کنم زانکه در آفاق من هیچ ندیدم به لطافت…

ادامه مطلب

ای بت یاقوت لب وی مه نامهربان

ای بت یاقوت لب وی مه نامهربان شمع شبستان دل گلبن بستان جان گاه صبوحست و جام وقت شباهنگ و بام صبح دوم در طلوع…

ادامه مطلب

آنکه لعلش عین آب زندگانی یافتیم

آنکه لعلش عین آب زندگانی یافتیم در رهش مردن حیات جاودانی یافتیم راستی را پیش آن قد سهی سرو روان نارون را در مقام ناروانی…

ادامه مطلب

آن رفت که میل دل من سوی شما بود

آن رفت که میل دل من سوی شما بود شب تا بسحر خوابگهم کوی شما بود آن رفت که پیوسته‌ام از روی عبادت محراب روان…

ادامه مطلب

اگر تو عشق نبازی بعمر خویش چه نازی

اگر تو عشق نبازی بعمر خویش چه نازی که کار زنده‌دلان عشق بازی است نه بازی مرا بجور رقیبان مران ز کوی حبیبان درون کعبه…

ادامه مطلب

از روضهٔ نعیم جمالش روایتیست

از روضهٔ نعیم جمالش روایتیست و آشوب چین زلف تو در هر ولایتیست گویند بر رخ تو جنایت بود نظر لیکن نظر بغیر تو کردن…

ادامه مطلب

یاد باد آن شب که دلبر مست و دل در دست بود

یاد باد آن شب که دلبر مست و دل در دست بود باده چشم عقل می‌بست و در دل می‌گشود بوی گل شاخ فرح در…

ادامه مطلب

وقت صبوح شد بیار آن خورمه نقاب ار

وقت صبوح شد بیار آن خورمه نقاب ار از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق…

ادامه مطلب

هندوی آن کاکل ترکانه می‌باید شدن

هندوی آن کاکل ترکانه می‌باید شدن یا چو هندو بندهٔ ترکان نمی‌باید شدن ماه بزم افروز و عالم سوز من چون حاضرست پیش شمع عارضش…

ادامه مطلب

هر که را سکه درستست بزر باز نماند

هر که را سکه درستست بزر باز نماند وانکه از دست برون رفت بسر باز نماند مرد صاحب‌نظر آنست که در عالم معنی دیده بگشاید…

ادامه مطلب

نه آخر تو آنی که ما را زیانی

نه آخر تو آنی که ما را زیانی نه آخر توانی که ما را زیانی مگر زین بسودی که ما را بسودی وزین بر زیانی…

ادامه مطلب

نسیم باد صبا چون ز بوستان آید

نسیم باد صبا چون ز بوستان آید مرا ز نکهت او بوی دوستان آید برو دود ز ره دیده اشک گرم روم ز بسکه از…

ادامه مطلب

مه چنین دلستان نمی‌افتد

مه چنین دلستان نمی‌افتد سرو از اینسان روان نمی‌افتد زان دهان نکته‌ئی نمی‌شنوم که یقین درگمان نمی‌افتد هیچ از او در میان نمی‌آید که کمر…

ادامه مطلب

مگر که صبح من امشب اسیر گشت بشام

مگر که صبح من امشب اسیر گشت بشام وگرنه رخ بنمودی ز چرخ آینه فام مگر ستارهٔ بام از شرف به زیر افتاد وگرنه پرده…

ادامه مطلب

مستم آنجا مبر ای یار که سرمستانند

مستم آنجا مبر ای یار که سرمستانند دست من گیر که این طایفه پردستانند آن دو جادوی فریبنده افسون سازش خفته‌اند این دم از آن…

ادامه مطلب

مدام آن نرگس سرمست را در خواب می‌بینم

مدام آن نرگس سرمست را در خواب می‌بینم عجب مستیست کش پیوسته در محراب می‌بینم اگر خط سیه کارش غباری دارد از عنبر چرا آن…

ادامه مطلب

ما را ز پردهٔ تو دل از پرده شد بدر

ما را ز پردهٔ تو دل از پرده شد بدر بردار پرده‌ای ز پس پرده پرده در گر ماه خوانمت نبود ماه سرو قد ور…

ادامه مطلب

گهم رانی و گه دشنام خوانی

گهم رانی و گه دشنام خوانی تو دانی گر بخوانی ور برانی من از عالم برون از آستانت نمی‌دانم دری باقی تو دانی چه باشد…

ادامه مطلب

گرفتمت که بگیرم عنان مرکب تازی

گرفتمت که بگیرم عنان مرکب تازی کجا روم که فرس بر من شکسته نتازی تو شاهبازی و دانم که تیهوان نتوانند که در نشیمن عنقا…

ادامه مطلب

گر دلم روز وداع از پی محمل می‌شد

گر دلم روز وداع از پی محمل می‌شد تو مپندار که آن دلبرم از دل می‌شد هیچ منزل نشود قافله از آب جدا زانکه پیش…

ادامه مطلب

که بر ز سرو روان تو خورد راست بگو

که بر ز سرو روان تو خورد راست بگو براستی که قدی زین صفت کراست بگو بجنب چین سر زلف عنبر افشانت اگر نه قصهٔ…

ادامه مطلب

کامت اینست که هر لحظه ز پیشم رانی

کامت اینست که هر لحظه ز پیشم رانی وردت اینست که بیگانهٔ خویشم خوانی پادشاهان بگناهی که کسی نقل کند برنگیرند دل از معتقدان جانی…

ادامه مطلب