یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست

یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست چشمم ز غمت چشمهٔ یاقوت روانست آن موی میان تو که سازد کمر از موی موئی بمیان آمده…

ادامه مطلب

یا رب ز باغ وصل نسیمی بمن رسان

یا رب ز باغ وصل نسیمی بمن رسان وین خسته را بکام دل خویشتن رسان داغ فراق تا بکیم بر جگر نهی یک روز مرهمی…

ادامه مطلب

ورطهٔ پر خطر عشق ترا ساحل نیست

ورطهٔ پر خطر عشق ترا ساحل نیست راه پر آفت سودای ترا منزل نیست گر شوم کشته بدانید که در مذهب عشق خونبهای من دلسوخته…

ادامه مطلب

هردم آرد باد صبح از روضهٔ رضوان پیام

هردم آرد باد صبح از روضهٔ رضوان پیام کاخر ای دلمردگان جز باده من یحیی العظام ماه ساقی حور عین و جام صافی کوثرست خاصه…

ادامه مطلب

نیست بی روی تو میل گل و برگ سمنم

نیست بی روی تو میل گل و برگ سمنم تا شدم بنده‌ات آزاد ز سرو چمنم منکه در صبح ازل نوبت مهرت زده‌ام تا ابد…

ادامه مطلب

نظری کن اگرت خاطر درویشانست

نظری کن اگرت خاطر درویشانست که جمال تو ز حسن نظر ایشانست روی ازین بندهٔ بیچارهٔ درویش متاب زانکه سلطان جهان بندهٔ درویشانست پند خویشان…

ادامه مطلب

می‌درم جامه و از مدعیان می‌پوشم

می‌درم جامه و از مدعیان می‌پوشم می‌خورم جامی و زهری بگمان می‌نوشم من چو از باده گلرنگ سیه روی شدم چه غم از موعظهٔ زاهد…

ادامه مطلب

من ز دست دیده و دل در بلا افتاده‌ام

من ز دست دیده و دل در بلا افتاده‌ام ای عزیزان چون کنم چون مبتلا افتاده‌ام هر دم از چشمم چو اشک گرم روراندن که…

ادامه مطلب

معلوم نگردد سخن عشق بتقریر

معلوم نگردد سخن عشق بتقریر کایات مودت نبود قابل تفسیر مرغان چمن را به سحر همنفسی نیست در فصل بهاران بجز از ناله شبگیر زینگونه…

ادامه مطلب

مرا یاقوت او قوت روانست

مرا یاقوت او قوت روانست ولی اشکم چو یاقوت روانست رخش ماهست یا خورشید شب پوش خطش طوطیست یا هندوستانست صبا از طره‌اش عنبر نسیمست…

ادامه مطلب

ما هم از شب سایبان برآفتاب انداختست

ما هم از شب سایبان برآفتاب انداختست سروم از ریحان تر برگل نقاب انداختست برکنار لاله‌زار عارضش باد صبا سنبل سیراب را در پیچ وتاب…

ادامه مطلب

لب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست

لب شیرین تو هر دم شکر انگیزترست زلف دلبند تو هر لحظه دلاویزترست برسرآمد ز جهان جزع تو در خونخواری گر چه چشم من دل…

ادامه مطلب

گل اندامی که گلگون می‌دواند

گل اندامی که گلگون می‌دواند بدان نازک تنی چون می‌دواند بگاه جلوه از چابک سواری فرس بر شاه گردون می‌دواند مگر خونم بخواهد ریخت امشب…

ادامه مطلب

گر می‌کشندم ور می‌کشندم

گر می‌کشندم ور می‌کشندم گردن نهادم چون پای بندم گفتم ز قیدش یابم رهائی لیکن چو آهو سر در کمندم سرو بلندم وقتی در آید…

ادامه مطلب

گر از جور جانان ننالی رواست

گر از جور جانان ننالی رواست که دردی که از دوست باشد دواست چه بویست کارام دل می‌برد مگر بوی زلف دلارام ماست عجب دارم…

ادامه مطلب

کس به نیکی نبرد نام من از بدنامی

کس به نیکی نبرد نام من از بدنامی زانکه در شهر شدم شهره بدرد آشامی آنچنان خوار و حقیرم که مرا دشمن و دوست چون…

ادامه مطلب

قلم گرفتم و می‌خواستم که بر طومار

قلم گرفتم و می‌خواستم که بر طومار تحیتی بنویسم بسوی یار و دیار برآمد از جگرم دود آه و آتش دل فتاد در نی کلکم…

ادامه مطلب

عجب از قافله دارم که بدر می‌نشود

عجب از قافله دارم که بدر می‌نشود تا ز خون دل من مرحله تر می‌نشود خاطرم در پی او می‌رود از هر طرفی گر چه…

ادامه مطلب

صبحدم دل را مقیم خلوت جان یافتم

صبحدم دل را مقیم خلوت جان یافتم از نسیم صبح بوی زلف جانان یافتم چون بمهمانخانهٔ قدسم سماع انس بود آسمان را سبزه‌ای برگوشهٔ خوان…

ادامه مطلب

شاید آنزلف شکن بر شکن ار می‌شکنی

شاید آنزلف شکن بر شکن ار می‌شکنی دل ما را مشکن بیش بپیمان شکنی کار زلف سیه ار سر ز خطت برگیرد چشم بر هم…

ادامه مطلب

سخنی گفتم و صد قول خطا کردم گوش

سخنی گفتم و صد قول خطا کردم گوش قدحی خوردم و صد نیش جفا کردم نوش من همان لحظه که بر طلعتش افکندم چشم گفتم…

ادامه مطلب

ساقیان آبم بجام لعل شکر خا برند

ساقیان آبم بجام لعل شکر خا برند شاهدان خوابم بچشم جادوی شهلا برند گه بسوی دیرم از مقصورهٔ جامع کشند گه به معراجم ز بام…

ادامه مطلب

زهی تاری ز زلفت مشگ تاتار

زهی تاری ز زلفت مشگ تاتار گل روی تو برده آب گلنار از آن پوشم رخ از زلفت که گویند نمی‌باید نمودن زر به طرار…

ادامه مطلب

ز رارض دار سعدی یا بارق الغوادی

ز رارض دار سعدی یا بارق الغوادی طف حول ربع سلمی یا ذارع البوادی غافل مشو ز سوزم چون آه سینه دیدی و اندیشه کن…

ادامه مطلب

روز رخسار تو ماهی روشنست

روز رخسار تو ماهی روشنست خال هندویت سیاهی روشنست منظر چشمم که خلوتگاه تست راستی را جایگاهی روشنست گر برویت کرده‌ام تشبیه ماه شرمسارم کاین…

ادامه مطلب

راه بی پایان عشقت را نیابم منزلی

راه بی پایان عشقت را نیابم منزلی قلزم پر شور شوقت را نبینم ساحلی نیست در دهر این زمان بی گفت و گویت مجمعی نیست…

ادامه مطلب

دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود

دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود از گرستن دیده نتوانست یک ساعت غنود مردم چشم مرا خون دل از سر می‌گذشت گر چه…

ادامه مطلب

دلکم برد بغارت ز برم دلبرکی

دلکم برد بغارت ز برم دلبرکی سر فرو کرده پری پیکرک از منظرکی نرگس هندوک مستک او جادوکی سنبل زنگیک پستک او کافرکی بختکم شورک…

ادامه مطلب

دل بدست یار و غم در دل بماند

دل بدست یار و غم در دل بماند خارم اندر پای و پا در گل بماند ما فرو رفتیم در دریای عشق وانکه عاقل بود…

ادامه مطلب

در جهان قصه حسن تو نشد فاش هنوز

در جهان قصه حسن تو نشد فاش هنوز تو دل خلق جهان صید کنی باش هنوز هیچ دل سوخته کام دل شوریده نیافت زان عقیق…

ادامه مطلب

خوشا کشته برطرف میدان او

خوشا کشته برطرف میدان او بخون غرقه در پای یکران او خدنگی که گردد ز شستش رها کنم دیده را جای پیکان او بشمشیر کشتن…

ادامه مطلب

خسرو گل بین دگر ملک سکندر یافته

خسرو گل بین دگر ملک سکندر یافته باز بلبل باغ را طاوس پیکر یافته طائر میمون مینای فلک یعنی ملک دشت را از روضهٔ فردوس…

ادامه مطلب

حدیث شمع از پروانه پرسید

حدیث شمع از پروانه پرسید نشان گنج از ویرانه پرسید فروغ طلعت از آئینه جوئید پریشانی زلف از شانه پرسید اگر آگه نئید از صورت…

ادامه مطلب

چون خط سبز تو بر آفتاب بنویسند

چون خط سبز تو بر آفتاب بنویسند بدود دل سبق مشک ناب بنویسند بسا که باده پرستان چشم ما هر دم برات می بعقیق مذاب…

ادامه مطلب

چو در گره فکنی آن کمند پر چین را

چو در گره فکنی آن کمند پر چین را چوتاب طره به هم بر زنی همه چین را بانتظار خیال تو هر شبی تا روز…

ادامه مطلب

چه خوش باشد دمی با دوستداری

چه خوش باشد دمی با دوستداری نشسته در میان لاله زاری اگر نبود نسیم زلف خوبان نروید گلبنی بر جویباری وگر سودای گلرویان نباشد نخواند…

ادامه مطلب

جان توجه بروی مهوش کرد

جان توجه بروی مهوش کرد دل تمسک بزلف دلکش کرد مهر رویش که آب آتش برد خاک بر دست آب و آتش کرد آنکه کارم…

ادامه مطلب

ترک صورت کن اگر عالم معنی طلبی

ترک صورت کن اگر عالم معنی طلبی کوس عزلت زن اگر ملکت کسری طلبی سر خود پیش نه ار پای درین راه نهی غرق این…

ادامه مطلب

تاجداری کند آنکس که ز سردر گذرد

تاجداری کند آنکس که ز سردر گذرد ره بمنزل برد آنکو ز سفر در گذرد کوه سنگین دل اگر قلزم چشمم بیند موج طوفان سرشکش…

ادامه مطلب

پندم به چه عقل می‌دهد پیر

پندم به چه عقل می‌دهد پیر بندم بچه جرم می‌نهد میر کز حلقهٔ زلف او دلم را کس باز نیاورد بزنجیر تدبیر چه سود از…

ادامه مطلب

بی لاله رخان روی بصحرا نتوان کرد

بی لاله رخان روی بصحرا نتوان کرد بی سرو قدان میل تماشا نتوان کرد کام دلم آن پسته دهانست ولیکن زان پسته دهان هیچ تمنا…

ادامه مطلب

به دشمنان گله از دوستان نشاید کرد

به دشمنان گله از دوستان نشاید کرد بمهرگان صفت بوستان نشاید کرد بترک آن مه نامهربان نباید گفت کنار از آن بت لاغر میان نشاید…

ادامه مطلب

بگذر ای خواجه و بگذار مرا مست اینجا

بگذر ای خواجه و بگذار مرا مست اینجا که برون شد دل سرمست من از دست اینجا چون توانم شد از اینجا که غمش موی…

ادامه مطلب

برقع از رخ برفکن ای لعبت مشکین نقاب

برقع از رخ برفکن ای لعبت مشکین نقاب در دم صبح از شب تاریک بنمای آفتاب عالم از لعل تو پر شورست و لعلت پرشکر…

ادامه مطلب

بخوبی چو یار من نباشد یاری

بخوبی چو یار من نباشد یاری نگاری مهوشی بتی عیاری چو رویش کو لاله‌ئی چو قدش سروی چو خالش کو مهره‌ئی چو زلفش ماری شب…

ادامه مطلب

با درد دردنوشان درمان چه کار دارد

با درد دردنوشان درمان چه کار دارد با نالهٔ خموشان الحان چه کار دارد در شهر بی نشانان سلطان چه حکم داند در ملک بی…

ادامه مطلب

این ترک زنگاری کمان از خیل خاقان می‌رسد

این ترک زنگاری کمان از خیل خاقان می‌رسد وین مرغ فردوس آشیان از باغ رضوان می‌رسد مجنون صاحب درد را لیلی عیادت می‌کند فرهاد شورانگیز…

ادامه مطلب

ای هیچ در میان نه ز موی میان تو

ای هیچ در میان نه ز موی میان تو نا دیده دیده هیچ بلطف دهان تو گفتم که چون کمر کشمت تنگ در کنار لیکن…

ادامه مطلب

ای لب و گفتار تو کام دل و قوت جان

ای لب و گفتار تو کام دل و قوت جان لعل زمرد نقاب گوهر یاقوت کان زلف تو هندو نژاد لعل تو کوثر نهاد هندوی…

ادامه مطلب

ای صبا غلغل بلبل بگلستان برسان

ای صبا غلغل بلبل بگلستان برسان قصهٔ مور بدرگاه سلیمان برسان ماجرای دل دیوانه بدلدار بگوی خبرآدم سرگشته برضوان برسان شمع را قصهٔ پروانه فرو…

ادامه مطلب