غزلیات – حزین لاهیجی
ز چابک دستی دل، در کفم خارا زبون افتد
ز چابک دستی دل، در کفم خارا زبون افتد ز برق تیشهٔ من، آتشی در بیستون افتد عنان برتافتم از کین گردون نالهٔ خود را…
رنگین سخنی چون کند از خامهٔ ما گل
رنگین سخنی چون کند از خامهٔ ما گل باغ از گره غنچه دهد روی نما گل در انجمن صحبت ما باغ و بهاریست خاموشی ما…
دوشینه دلم داشت به یاد تو سرودی
دوشینه دلم داشت به یاد تو سرودی کز دیدهٔ مرغان حرم خواب ربودی هر چشم زدن، دیدهٔ دریا نسبم را غمهای تو از گریه سبکبار…
دل در شکن زلفت، صبح طربی دارد
دل در شکن زلفت، صبح طربی دارد مهتاب بناگوشت فرخنده شبی دارد در عربده می باشد چون ترک تقاضایی مژگان تو پنداری از ما طلبی…
دستان زن عشرتکده، فریاد نداند
دستان زن عشرتکده، فریاد نداند نالیدن ما، مرغ چمن زاد نداند ترسم که خراشیده شود آن دل نازک آهسته بنالید که صیاد نداند می خندد…
در غمت ترک گفتگو کردم
در غمت ترک گفتگو کردم دهن زخم را رفو کردم هر چه می گفت از غمت شد راست با تو دل را چو روبه رو…
در خاره، خدنگ نگهت کار نماید
در خاره، خدنگ نگهت کار نماید خود را به عبث، چشم تو بیمار نماید آن دست که بالاتر از آن دست دگر نیست دستی ست…
دارد سر ما شورش سودایی اگر هست
دارد سر ما شورش سودایی اگر هست باشد دل ما، عاشق شیدایی اگر هست در دایرهٔ عشق پریشان نظر اوست آیینه صفت چشم تماشایی اگر…
خورشید و ماه آینهٔ حسن یار نیست
خورشید و ماه آینهٔ حسن یار نیست عینک حجاب گردد، اگر دیده تار نیست دشتی که شوق آبله پا قطره می زند یک خار، زیر…
خرامد یار من مستانه هر راهی دچار آید
خرامد یار من مستانه هر راهی دچار آید مگر یک بار هم از کوچه راه انتظار آید گوارا نیست آب زندگانی، بی حریفانم به حسرت…
حق را بطلب مسجد و میخانه کدام است؟
حق را بطلب مسجد و میخانه کدام است؟ از باده بگو، شیشه و پیمانه کدام است؟ محراب دل آن جلوهٔ آغوش فریب است نشناختهام کعبه…
چون شمع ز خود گرم شتابم به دمی چند
چون شمع ز خود گرم شتابم به دمی چند از قافلهٔ اشک فراتر قدمی چند حیف است تن و جان شود از وصل حجابت تا…
چه حسن است این که مجنون می کند عقل فسونگر را؟
چه حسن است این که مجنون می کند عقل فسونگر را؟ چه رنگ است این که در خون می کشد، دامان محشر را؟ صفایی کز…
جلوهٔ ناز تو ای سرو روان ما را بس
جلوهٔ ناز تو ای سرو روان ما را بس دولت وصل تو از هر دو جهان ما را بس در اسیری شکن زلف تو ما…
تو را نمودم و گفتم به دل، که یار این است
تو را نمودم و گفتم به دل، که یار این است به خون خود زده ای دست، اگر نگار این است کف بریدهٔ بی نسبت…
تابی به سر زلف زد و طرّه به خم داد
تابی به سر زلف زد و طرّه به خم داد اسباب پریشانی ما دست به هم داد ناقوس صنم خانهٔ دل ناله برآورد چاک عجبی…
تا تشنه به خون، نرگس مستانه ی یار است
تا تشنه به خون، نرگس مستانه ی یار است اندیشهٔ شیرینی جان، خواب و خمار است در عشق حلال است مرا چاشنی شور زخمم نمکستان…
بیابان مرگ حسرت کرده ای مشت غبارم را
بیابان مرگ حسرت کرده ای مشت غبارم را به باد دامنی روشن نما، شمع مزارم را نمی آید به لب افسانهٔ بخت سیاه من نگاه…
بهار شد که چمن جام ارغوان گیرد
بهار شد که چمن جام ارغوان گیرد ز جوش سبزه زمین رنگ آسمان گیرد به طرف باغ بساط زمردی فکنند ز لاله برهمن خاک، طیلسان…
به فردا وعده داد امروز جان ناشکیبا را
به فردا وعده داد امروز جان ناشکیبا را که شادی مرگ سازد، وعده فردای او ما را غبار خاطر از آه فلک پیما به شور…
به خون هر چند دستی غمرهٔ بیدادگر دارد
به خون هر چند دستی غمرهٔ بیدادگر دارد شهید خنجر مژگان شدن اجر دگر دارد به دور آسمان افتادگان را نیست امّیدی مگر ما را…
به افسونها، شنیدم بوالهوس را، شاد می کردی
به افسونها، شنیدم بوالهوس را، شاد می کردی چه می کردم، اگر با او مراهم یاد می کردی؟ خوشا روزی که هر کس غیر من…
بکش خون دلم تا مستی بی دردسر یابی
بکش خون دلم تا مستی بی دردسر یابی گل داغ مرا بو کن، که بوی عشق دریابی عیار حسن را آیینهٔ حیران، کند کامل مگردان…
بر سر زدیم لالهٔ داغی به جای گل
بر سر زدیم لالهٔ داغی به جای گل داریم گریه ای که بود خونبهای گل ما و سرود ناله درد آشنای خوبش تا کی رسد…
با یار گفتم از غم بسیار، اندکی
با یار گفتم از غم بسیار، اندکی گفتا که هست حوصله درکار، اندکی تاکی به ناز، دیده فروبستهای ز من؟ یکبار دامن مژه بردار، اندکی…
ای نثار ره تیغ تو سرافشانی شمع
ای نثار ره تیغ تو سرافشانی شمع داغ سودای تو آرایش پیشانی شمع تا سحر در حرم وصل تو پا بر جا بود کس درین…
ای روی تو را موج عرق آینه سازی
ای روی تو را موج عرق آینه سازی آیینه ز عکس تو پریخانهٔ نازی در چنگل مژگان تو گردون قویدست گنجشک ضعیفی ست به سر…
آوازه ام از رتبه گفتار بلند است
آوازه ام از رتبه گفتار بلند است نامم چو نی، از کلک شکربار بلند است با جلوهٔ او در چه حساب است وجودم؟ از خار…
اگر زردشت، دیدی یک نظر برق عتابش را
اگر زردشت، دیدی یک نظر برق عتابش را پرستشگاه می کردی، نگاه شعله تابش را کجا نازش سر پیمانهٔ خون دلم دارد؟ تغافل باده پیما…
ازین دهشت که هجرانی مبادا در کمین باشد
ازین دهشت که هجرانی مبادا در کمین باشد ز حسرت هر نگاه من نگاه واپسین باشد گره سازد زبان شعله شمع انجمن پیرا به هر…
از شرم، زبانم به گلستان تو بسته ست
از شرم، زبانم به گلستان تو بسته ست صد نکته به یک خندهٔ پنهان تو بسته ست ما در چه شماریم که گردون سبک سیر…
از بس که تو را خوی، به عشاق گران است
از بس که تو را خوی، به عشاق گران است بی قدر متاع سر بازار تو جان است ته جرعه ای از ناز به گلزار…
یک دم به مزد دیده شب زنده دار خویش
یک دم به مزد دیده شب زنده دار خویش می خواستم چو اشک تو را در کنار خویش رنگین نگشت تیغ نگاهت زخون ما آخر…
هست چو شبنم از خودی، ننگ حجاب بر سرم
هست چو شبنم از خودی، ننگ حجاب بر سرم تا رسد آفتاب من، گرم عتاب بر سرم پیر مغان اشارتم کرد به غسل توبه ای…
هدف سینه ز من، ناوک مژگان از تو
هدف سینه ز من، ناوک مژگان از تو سخت جانی ز من و سستی پیمان ازتو کرد روزی که قضا، شادی و غم را قسمت…
نمی آید به راه شوخ طنازی که من دارم
نمی آید به راه شوخ طنازی که من دارم به هم چون چشم عینک، دیدهٔ بازی که من دارم چنین گر چشم لیلی پرده بردارد…
نشد شبی که می خونم از سبو نچکد
نشد شبی که می خونم از سبو نچکد فشردهٔ جگر از چشم تر به رو نچکد که قطره ای به لبم می چکاند از یاری…
میگساران چو هوای گل و شمشاد کنید
میگساران چو هوای گل و شمشاد کنید لختی از خون جگر خوردن ما یاد کنید خوش قدان، خسرو وقت اید به اقبال بلند ملک دل…
من روشن روان غافل به زندان بدن رفتم
من روشن روان غافل به زندان بدن رفتم کشیدم آتشین آهی، چو شمع از خویشتن رفتم گران جان نیستم در گلستان چون سرو پا در…
مژگان نگر چو عربده جویان برآمده
مژگان نگر چو عربده جویان برآمده خنجر به دست، بر زده دامان برآمده شمشیرکین به کف، نگه کافر از فرنگ آیا پی کدام مسلمان برآمده؟…
مبادا رو کسی زان قبلهٔ ابرو بگرداند
مبادا رو کسی زان قبلهٔ ابرو بگرداند که کافر می شود، از قبله هرکس رو بگرداند؟ درین وادی به حسرت مردم و چشم از صبا…
لب از خون تر کنم گر ساغری نیست
لب از خون تر کنم گر ساغری نیست خوشم با ناله گر رامشگری نیست چه شد کافتاده ام دور از بر تو؟ تپیدن هست اگر…
گرچه در سینه صد آتشکده آتش دارم
گرچه در سینه صد آتشکده آتش دارم لله الحمد که با سوزش دل خوش دارم بار عشقی اکه از آن چرخ به زنهارآمد کوه دردی…
کی راست به میزان وجود و عدم آیم؟
کی راست به میزان وجود و عدم آیم؟ من بیشتر از هستم و از نیست کم آیم درکعبه گر از پرده در آید صنم ما…
کشم خط از سواد خامه زلف عنبرافشان را
کشم خط از سواد خامه زلف عنبرافشان را به داغ رشک سوزد خامهام ناف غزالان را ز چاک سینه چون خورشید محشر بشکفد داغم گر…
کار دل خام شد از سوزش بسیار چنین
کار دل خام شد از سوزش بسیار چنین عشق افکنده مرا از نظر یار چنین یاد آن قامت موزون نرود از دل ما مصرع سرو…
غم دنیا ندارم، در پی عقبا نمی مانم
غم دنیا ندارم، در پی عقبا نمی مانم به شغل دشمنان، از دوست هرگز وا نمی مانم نمی گردد گره، مجنون صفت مشت غبار من…
عمارت برنمیتابم، ملامتخانهٔ عشقم
عمارت برنمیتابم، ملامتخانهٔ عشقم نمیخواهد کسی آبادیم، ویرانهٔ عشقم ز داغ سینه دارم لالهزاری در کنار خود ز سوز دل سمندر ساز آتشخانهٔ عشقم پس…
طرفی که من ز پهلوی دلدار بسته ام
طرفی که من ز پهلوی دلدار بسته ام خونابه خورده ام، لب اظهار بسته ام از بس مرا به مشرب پروانه الفت است آتش به…
صبح از اثر چغانه برخیز
صبح از اثر چغانه برخیز سرمست می شبانه برخیز عمری ست نشسته ام به راهت با جلوه عاشقانه برخیز جان راست هوای وصل جانان ای…