هان ای حریف میکده، می در ایاغ کن

هان ای حریف میکده، می در ایاغ کن شوریدهٔ غمیم علاج دماغ کن داغ مرا ز یک نگه گرم برفروز روغن ز خون شعله مرا…

ادامه مطلب

نمی بینم کسی از آشنارویان به جا مانده

نمی بینم کسی از آشنارویان به جا مانده در این غربت همین آیینهٔ زانو به ما مانده جدا از نعمت دیدار آن شیرین دهان، چشمم…

ادامه مطلب

نقاب از چهره بگشا تا ز غربت جان برون آید

نقاب از چهره بگشا تا ز غربت جان برون آید برافشان زلف را تا زاهد از ایمان برون آید دهد گر لعل سیرابت منادی، جانگدازان…

ادامه مطلب

ناله ام را در دلش تأثیر بودی کاشکی

ناله ام را در دلش تأثیر بودی کاشکی شکوه ام را گاهگاهی می شنودی کاشکی سیل را بی تابی از ساحل به دربا می برد…

ادامه مطلب

من شعله ام، به پیرهنم هر که خار کرد

من شعله ام، به پیرهنم هر که خار کرد در جیب من شکفته تر از گل، بهار کرد هر خون که کرد چرخ چو مینا…

ادامه مطلب

مستان، شب غم رفت و سحرگاه فتوح است

مستان، شب غم رفت و سحرگاه فتوح است پیمانه بیارید که هنگام صبوح است پیمانه مگو، چشمه ی جان پرور خضر است در بحر پُر…

ادامه مطلب

مجنون مرا شور تو بی پا و سر انداخت

مجنون مرا شور تو بی پا و سر انداخت کوه غم عشق تو مرا از کمر انداخت مشکل که به کویت رسد این رنگ پریده…

ادامه مطلب

لب لعلت به پیامی دل ما شاد نکرد

لب لعلت به پیامی دل ما شاد نکرد کلک مشکین تو از غمزدگان یاد نکرد می کند آنچه جگرکاو نگاه تو به دل به رگ…

ادامه مطلب

گل خزان زده ام، زندگی ملال من است

گل خزان زده ام، زندگی ملال من است شکسته رنگی من ترجمان حال من است اگر به کعبه وگر دیر می گذارم گوش حدیث حسن…

ادامه مطلب

گر چنین پر رخنه از سوز جگر خواهد شدن

گر چنین پر رخنه از سوز جگر خواهد شدن نامهٔ من، دام مرغ نامه‌بر خواهد شدن دست بی صبری اگر از سینه ام فارغ شود…

ادامه مطلب

کف چون تهی‌ست جوهر انسان چه می‌کند؟

کف چون تهی‌ست جوهر انسان چه می‌کند؟ خاتم چو نیست، دست سلیمان چه می‌کند؟ آتش زدی ز جلوه به خاشاک هستیم این برق را ببین…

ادامه مطلب

کار رسوایی ما حیف به پایان نرسید

کار رسوایی ما حیف به پایان نرسید نارسا طالع چاکی که به دامان نرسید دل بر آن شبنم لب تشنه مرا می سوزد که به…

ادامه مطلب

فتنهٔ روز جزا در قدم جلوهٔ اوست

فتنهٔ روز جزا در قدم جلوهٔ اوست با قیامت قد او دست و گریبان برخاست چون برد شمع، سرخود به سلامت بیرون؟ صبح از بزم…

ادامه مطلب

عشق تو که صد برهمن از کیش برآورد

عشق تو که صد برهمن از کیش برآورد آتش شد و دودم ز دل ریش برآورد جا در دل تأثیر کند تا لب سوفار هر…

ادامه مطلب

طرّهٔ ناز را دو تا کرد که کرد؟ یار کرد

طرّهٔ ناز را دو تا کرد که کرد؟ یار کرد دل به دو عالم آشنا کرد که کرد؟ یار کرد قهر به لطف آشتی داد…

ادامه مطلب

صبا از منزل سلمی، سلام آورد مستان را

صبا از منزل سلمی، سلام آورد مستان را ز زلفش نامهٔ مشکین ختام آورد مستان را نسیم نو بهار آید، پریشان طرّه، چون سنبل صبوحی…

ادامه مطلب

شدم ز توبهٔ بی صرفه در بهار خجل

شدم ز توبهٔ بی صرفه در بهار خجل مباد از رخ پیمانه میگسار خجل ز مایه داری اشکم خوش است خاطر دوست خدا کند، نکند…

ادامه مطلب

سرگرم فنا فکر دگر هیچ ندارد

سرگرم فنا فکر دگر هیچ ندارد شمع سحری برگ سفر هیچ ندارد جز شورش آفاق به عالم خبری نیست آسوده دل ما که خبر هیچ…

ادامه مطلب

سپاه فتنه با آن چشم جلاد است می دانم

سپاه فتنه با آن چشم جلاد است می دانم نگاهش را تغافل، خواب صیاد است می دانم ز تیر غمزه ی سندان شکاف او خطر…

ادامه مطلب

ساغر نزنم تا بتوان خون جگر زد

ساغر نزنم تا بتوان خون جگر زد بر سر نزنم گل، چو توان دست به سر زد گویا به چمن تند وزیده ست نسیمی این…

ادامه مطلب

زاهد از پای خم باده چه سان برخیزم؟

زاهد از پای خم باده چه سان برخیزم؟ من نیفتاده ام آن سان که توان برخیزم صبح محشر که سر از خواب گران بردارم هم…

ادامه مطلب

ز کاوش مژه ى شوخ آتشین خویی

ز کاوش مژه ى شوخ آتشین خویی به سینه هر گل داغی ست چشم آهویی پیاله می کشم امشب به طاق ابرویی سبو کشان خرابات…

ادامه مطلب

ز خط گلعذاران است سودایی دماغ من

ز خط گلعذاران است سودایی دماغ من نمک پرورده ی شور بهاران است داغ من دمی در گلشنم، ضبط زبان خود کن ای بلبل که…

ادامه مطلب

رهرو وادی عشق، آبله پا می باید

رهرو وادی عشق، آبله پا می باید غم جدا، گریه جدا، ناله جدا می باید ساده لوحانه کنی دل چه پر از نقش و نگار؟…

ادامه مطلب

دیده ها واله نظارهٔ مژگان خوشی ست

دیده ها واله نظارهٔ مژگان خوشی ست آن سنان مژهٔ حلقه ربا را دریاب چین پیشانی آن زهره جبین را بنگر موج رحمت دریای بقا…

ادامه مطلب

دلم که شاهد امّید، در کنار ندید

دلم که شاهد امّید، در کنار ندید جبین صبح شب تار انتظار ندید در آفتاب قیامت به سر چگونه برد کسی که سایهٔ آن سرو…

ادامه مطلب

دل آگه سر راهش ز پاس راز گرداندم

دل آگه سر راهش ز پاس راز گرداندم شکایت تا سر مژگان رسید و بازگرداندم به دل نگذاشت پا را از غرور حسن و من…

ادامه مطلب

در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟

در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟ تنگ است دلم، قوت فریاد کجایی؟ دیری ست که دارم سر راه نگهی را صیدی سر تیر آمده، صیّاد…

ادامه مطلب

در دل تنگ بود جلوهٔ جانان ما را

در دل تنگ بود جلوهٔ جانان ما را یوسفی هست درین گوشهٔ زندان ما را صبح رسوایی ما دامن محشر دارد ندهد تن به رفو،…

ادامه مطلب

دارم ز داغ دل چمنی در کنار خویش

دارم ز داغ دل چمنی در کنار خویش در زیر بال می گذرانم بهار خویش برق از زمین سوختهٔ ما چه می برد چون نخل…

ادامه مطلب

خوش آن عاشق که شیدای تو باشد

خوش آن عاشق که شیدای تو باشد بیابان گرد سودای تو باشد سواد سومنات اعظم دل خراب چشم شهلای تو باشد من این دستی که…

ادامه مطلب

خشت خرد به روزنه قال می زنیم

خشت خرد به روزنه قال می زنیم در سومنات عشق، دم از حال می زنیم کوتاهتر، ز تار نگاه تغافل است از بس گره به…

ادامه مطلب

حیرانی من محرم آن روی چو ماه است

حیرانی من محرم آن روی چو ماه است این دیده چراغی ست که بی دود سیاه است رونق ده حسن است فراوانی عاشق آرایش رخساره…

ادامه مطلب

چون شمع ما را هم زبان، گرم سخن خواهد شدن

چون شمع ما را هم زبان، گرم سخن خواهد شدن امشب عجب هنگامه ای در انجمن خواهد شدن گاهی در آن زلف دو تا، افتاده…

ادامه مطلب

چه خوش بود که به دی، طرح نوبهار کشی

چه خوش بود که به دی، طرح نوبهار کشی پیاله بر رخ آن آتشین عذار کشی رهین دست حمایت شود، چراغ دلم شبی که دست…

ادامه مطلب

جهان ساده پر کار است از نقش و نگار دل

جهان ساده پر کار است از نقش و نگار دل سر زانوی حیرانی بود، آیینه دار دل شود نازک تر از دل پرده گوش گران…

ادامه مطلب

تیغت به سرم خمار نگذاشت

تیغت به سرم خمار نگذاشت حسرت به دل فگار نگذاشت ابر مژه در گهر نثاری ما را ز تو شرمسار نگذاشت شادیم که گریه های…

ادامه مطلب

تراوشهای موج خون، کند غمخواری ما را

تراوشهای موج خون، کند غمخواری ما را که شوید مرهم از رخساره، زخم کاری ما را محبت گر نبودی، زندگانی مشکل افتادی غم عشق تو…

ادامه مطلب

تا دیده ام آن طرّهٔ طرّار، پریشان

تا دیده ام آن طرّهٔ طرّار، پریشان خاطر شده آشفته و گفتار پریشان دامن مکش ای نخل وفا از کف عاشق گل را نکند همرهی…

ادامه مطلب

بیخودان بانگ اناالحق که درین دار زدند

بیخودان بانگ اناالحق که درین دار زدند آتشی بود که در خرمن پندار زدند عاشقان را نرسد غیرگل داغ، چو شمع آتشین لاله درین بزم…

ادامه مطلب

بهل آهنگ سلطانی درین کاخ

بهل آهنگ سلطانی درین کاخ سرآور با پریشانی درین کاخ اگر شیری،که از موری زبونی مزن طبل سلیمانی درین کاخ درخشان می شود مانند خورشید…

ادامه مطلب

به قید آب وگل ای جان ناتوان چونی؟

به قید آب وگل ای جان ناتوان چونی؟ دپن کهن قفس ای سدره آشیان، چونی؟ تو شمع محفل انسی به تیره وحشتگاه تو زبب ىسند…

ادامه مطلب

به دستم داده دستی، برده در خونم فرو، دستی

به دستم داده دستی، برده در خونم فرو، دستی به چاک سینه دارد غمزه دستی، در رفو دستی خوشا عهدی که با کوتاه دستان، لطفها…

ادامه مطلب

به امّیدی که لعل جرعه‌نوشی می‌زند خونم

به امّیدی که لعل جرعه‌نوشی می‌زند خونم چو می از آتش خود خام جوشی می‌زند خونم می منصوریم پیموده پیغام هم‌آغوشی نوای وحدت از فیض…

ادامه مطلب

بس که چون صبح زند دم ز صفا سینه ما

بس که چون صبح زند دم ز صفا سینه ما صورت کین، همه مهر است در آیینه ما دو حریصیم که تا محشرمان سیری نیست…

ادامه مطلب

برخیز که دامان سحرگاه بگیریم

برخیز که دامان سحرگاه بگیریم کام دو جهان از دل آگاه بگیریم تا ساغر هر ذره پر از صاف تجلی ست یک جرعه به نام…

ادامه مطلب

با یار نیست دوری ما راکمی هنوز

با یار نیست دوری ما راکمی هنوز در عشق محرمیم به نامحرمی هنوز افشرده بود رنگ خزانم بهار را خون می چکد ز ناصیه خرمی…

ادامه مطلب

ای نگاه تو پی غارت دلها گستاخ

ای نگاه تو پی غارت دلها گستاخ غمزهٔ شوخ تو، با مومن و ترسا گستاخ شرم حسن تو به حدّی ست که با اینهمه شوق…

ادامه مطلب

ای سر و سرور مغان، خیز و بیار چنگ و دف

ای سر و سرور مغان، خیز و بیار چنگ و دف جان مرا ز غم رهان، خیز و بیار چنگ و دف مطرب عاشقان بزن…

ادامه مطلب

ای جنت نقد از رخ زیبای تو ما را

ای جنت نقد از رخ زیبای تو ما را شد دیده بهشتی ز تماشای تو ما را مست آمدی و تیغ به کف سر طلبیدی…

ادامه مطلب