عذر این بنده پذیرای دل و هوشش باد

عذر این بنده پذیرای دل و هوشش باد هر غباری ست ز آیینه فراموشش باد دامن مرحمت دولت ساقیست فراخ جرم من پردگی خلق خطاپوشش…

ادامه مطلب

صبح را لمعهٔ نور از ید بیضای دل است

صبح را لمعهٔ نور از ید بیضای دل است آتش طور، فروغ رخ موسای دل است چهره، حوران بهشتی عبث آراسته اند چشم صاحب نظران…

ادامه مطلب

شمع سان شام غمت، منّت فردا نکشیم

شمع سان شام غمت، منّت فردا نکشیم از سر کوی تو گر سر برود، پا نکشیم شعله ناچار بود آتش افروخته را نتوانیم که آه…

ادامه مطلب

شادیم که شد جهان فراموش

شادیم که شد جهان فراموش جانان نشود ز جان فراموش شیون نرود به وصلم از یاد بلبل نکند فغان فراموش در دور نگاه فتنه خیزت…

ادامه مطلب

سخن از من کشیدی، شعله ورکردی جهانی را

سخن از من کشیدی، شعله ورکردی جهانی را چرا انگشت بر لب می زنی آتش بیانی را؟ کمی نبود خراش سینه ام را ای هلال…

ادامه مطلب

ساقی دوباره پر کن، از باده گوی ما را

ساقی دوباره پر کن، از باده گوی ما را وآن گاه غم نباشد، بشکن سبوی ما را مجنون ما ندارد، پروای خار این دشت چنگال…

ادامه مطلب

زلف پریشان نهد، سلسله بر پای عشق

زلف پریشان نهد، سلسله بر پای عشق بندد گر کوته است، از پر عنقای عشق دایرهٔ آسمان، زاویهٔ خاکدان تنگ تر از نقطه ای ست…

ادامه مطلب

ز نخجیر دلیرم غمزهٔ صیاد می لرزد

ز نخجیر دلیرم غمزهٔ صیاد می لرزد ز جان سخت من این دشنهٔ فولاد می لرزد بَرَد از جا نهیب ناله ی من ، صبر…

ادامه مطلب

ز داغ عشق چون خورشید، دارم چتر شاهی را

ز داغ عشق چون خورشید، دارم چتر شاهی را سر ژولیدهام برد از میان، صاحب کلاهی را به دنیا از فلک سایی، سرم هرگز فرو…

ادامه مطلب

ز آهم بیستون چرخ، آتش تاب می‌گردد

ز آهم بیستون چرخ، آتش تاب می‌گردد ز برق تیشهٔ من کوه آهن آب می‌گردد ز بس در خود پی آن گوهر نایاب می‌گردم گریبان…

ادامه مطلب

رخسار تو را تازگی از چشم تر کیست؟

رخسار تو را تازگی از چشم تر کیست؟ این خرّمی از فیض بهار نظر کیست؟ حاشا چه کند، ترک نگاه تو ز قتلم این دشنه…

ادامه مطلب

دهقان نبرد حاصلی از بوم و بر ما

دهقان نبرد حاصلی از بوم و بر ما سرویم و بود عقده خاطر ثمر ما از ناز، کله گوشه به خورشید شکستیم افکنده جنون، سایهٔ…

ادامه مطلب

دل تنگ از ستمت رشک گلستان کردم

دل تنگ از ستمت رشک گلستان کردم لب زخمی ز دم تیغ تو خندان کردم سر شوریده دلان در خم چوگان من است بس که…

ادامه مطلب

در ملک جسم روشنی جان به نیم جو

در ملک جسم روشنی جان به نیم جو آیینه در ولایت کوران به نیمجو عالم به دستگاه قناعت نمی رسد در چشم مور، ملک سلیمان…

ادامه مطلب

در دیده مرا بی تو پریشان نظری بود

در دیده مرا بی تو پریشان نظری بود خونابهٔ آغشته به لخت جگری بود در دام تو افشاندم و آزاد نشستم اسباب گرفتاری ما مشت…

ادامه مطلب

داغند، ز رخسار تو ای رشک چمن‌ها

داغند، ز رخسار تو ای رشک چمن‌ها چون لاله، شهیدان به سمن‌زار کفن‌ها از شرم، صدف را به دهان مهر خموشی ست تا شد صدف…

ادامه مطلب

خوش آنکه یار، کله گوشهٔ وفا شکند

خوش آنکه یار، کله گوشهٔ وفا شکند صف کرشمه، نگه های آشنا شکند به دیر و کعبه نماند درست پیمانی به دوش و بر اگر…

ادامه مطلب

خمش زخوی تو عاشق بود زبانش و لرزد

خمش زخوی تو عاشق بود زبانش و لرزد چو شمع شعله کشد مغز استخوانش و لرزد ز دورباش تو دارم نگه به دامن مژگان چو…

ادامه مطلب

خاطر از دردسر بیهده آزاده کنی

خاطر از دردسر بیهده آزاده کنی سر اگر در ره رندان دل افتاده کنی لوحت آخر اجل از نقش خودی ساده کند حالیا مصلحت آن…

ادامه مطلب

حریف عیش جهان بی دماغ می ماند

حریف عیش جهان بی دماغ می ماند پیاله می رود از دست و داغ می ماند چنین که عشق زند ره، فقیه و زاهد را…

ادامه مطلب

چو موج می جدا از باده نتوان کرد پیوستش

چو موج می جدا از باده نتوان کرد پیوستش بود میخانه زیر دست مژگان سیه مستش چو آن کافر که اسلام آورد از بی نواییها…

ادامه مطلب

چشم صاحب نظران در پی دنیاست که نیست

چشم صاحب نظران در پی دنیاست که نیست سر خط ساده دلان نقش تمناست که نیست جلوهٔ حسن کجا، حوصلهٔ عشق کجا؟ درکف نه صدف…

ادامه مطلب

جایی که از سپند نگردد فغان بلند

جایی که از سپند نگردد فغان بلند ما را بود چو شعلهٔ آتش، زبان بلند بال و پری کجاست که با همّت رسا پرواز گیرم…

ادامه مطلب

تن سختی کشم نزار دل است

تن سختی کشم نزار دل است کمر کوه زیر بار دل است دل از آن طرّه در پریشانی است سر این فتنه در کنار دل…

ادامه مطلب

تا شمع دل، افروخته بزم حضور است

تا شمع دل، افروخته بزم حضور است داغ غم عشق و سر من آتش طور است غم بر کمر مور، نهد کوه گران را در…

ادامه مطلب

پسند بت نکند برهمن سپاس مرا

پسند بت نکند برهمن سپاس مرا چه سان فرشته کند گوش، التماس مرا؟ برون ز کسوت هر کس، چو سوزن آمده ام بدل زمانه کند…

ادامه مطلب

بی تو در پیرهن نامیه، خار است بهار

بی تو در پیرهن نامیه، خار است بهار چشم مخمور تو را گرد و غبار است بهار به تمنّای تو ای نسترن آرای بهشت پای…

ادامه مطلب

به ناکامی گذشت، ای شاخ گل، دور از تو ایامی

به ناکامی گذشت، ای شاخ گل، دور از تو ایامی کسی را چون برآید کام دل از چون تو خودکامی؟ درین مدت که آهم نامه…

ادامه مطلب

به صد جان غمزه ات مفت خریدار است می دانم

به صد جان غمزه ات مفت خریدار است می دانم که اندک التفاتی از تو بسیار است می دانم بحل کردم اگر خون من از…

ادامه مطلب

به جلوه، جامهٔ صبر مرا قبا کردی

به جلوه، جامهٔ صبر مرا قبا کردی به یک نگه، من و دل را، ز هم جدا کردی مشام یوسف اگر می شنید بوی تو…

ادامه مطلب

بلا شد گوشهٔ چشم ترحم بی‌گناهان را

بلا شد گوشهٔ چشم ترحم بی‌گناهان را نگه٬ تیغ سیه‌تاب است، این مژگان‌سیاهان را ز چشم مست دارد یاد، ساقی باده‌پیمایی در این مجلس که…

ادامه مطلب

برخیز سوی عالم بالا برون رویم

برخیز سوی عالم بالا برون رویم از خود به یاد آن قد رعنا برون رویم مطرب رهی بسنج که از جا برون رویم تا دست…

ادامه مطلب

بالین نهاده ام به سر کوی خویشتن

بالین نهاده ام به سر کوی خویشتن دارم سری چو غنچه به زانوی خویشتن آغوش دایه، بود مرا کام اژدها در آتشم ز خیرگی خوی…

ادامه مطلب

این لاله نیست بر سر مشت غبار من

این لاله نیست بر سر مشت غبار من گل کرده است داغ کسی از مزار من پیرانه سر ز کلک من آید نوای عشق منقار…

ادامه مطلب

ای شوق، در شکنجهٔ دل‌ها چگونه‌ای؟

ای شوق، در شکنجهٔ دل‌ها چگونه‌ای؟ آه ای شرار شوخ، به خارا چگونه‌ای؟ در پرسشت به لب نفسم می‌تپد به خون ای ماهی بریده ز…

ادامه مطلب

ای تازه به دیدار تو ایمان خرابات

ای تازه به دیدار تو ایمان خرابات رخساره و خطّت گل و ریحان خرابات از زمزمه معذورم اگر مست و خرابم دل می رود از…

ادامه مطلب

آمد شبی به خوابم، آن ماه پرنیان پوش

آمد شبی به خوابم، آن ماه پرنیان پوش چون صبح پیرهن چاک، چون شمع طرّه بر دوش از تاب باده چون گل، شبنم فشان ز…

ادامه مطلب

اشکم نمک به دامن ناسور می کند

اشکم نمک به دامن ناسور می کند دربا ز رشک حوصله ام شور می کند بیداد ناوک مژه زهراب دادهای هرجا دلی ست خانهٔ زنبور…

ادامه مطلب

از کوی تو تا کلبه ی ما فاصله ای نیست

از کوی تو تا کلبه ی ما فاصله ای نیست محتاج به رنج قدم و راحله ای نیست بشاب اگر می روی ای لخت دل…

ادامه مطلب

از خاک آستانت تا دیده دور دارم

از خاک آستانت تا دیده دور دارم جان بی قرار دارم، دل بی حضور دارم افسانهٔ لب توست، رازی که می سرایم پیغامی از زبانت،…

ادامه مطلب

ابر، تر دامن و سرد است هوا ای ساقی

ابر، تر دامن و سرد است هوا ای ساقی خوش بود بادهٔ خورشید لقا، ای ساقی دردسر می کشی از نالهٔ مخمور، چرا؟ می توان…

ادامه مطلب

دلم از زمزمه عشق پریشان می‌کرد

دلم از زمزمه عشق پریشان می‌کرد مرغ بی‌بال و پری یاد گلستان می‌کرد گرچه می‌داد لب تلخ عتابش، زهرم دل تسلّی به شکرخندهٔ پنهان می‌کرد…

ادامه مطلب

هیچ معلوم نشد، دیده تماشایی کیست؟

هیچ معلوم نشد، دیده تماشایی کیست؟ نگه حیرت آیینه به زیبایی کیست؟ دل دیوانهٔ ما را که به صحرا سر داد؟ نفس سوخته، در بادیه…

ادامه مطلب

هر سو به جلوه بردی، صبر و قرار دیگر

هر سو به جلوه بردی، صبر و قرار دیگر هر گوشه ای فکندی، در خون شکار دیگر نرگس اگر چه خود را مخمور می نماید…

ادامه مطلب

نه تنها گل گریبان چاک بازار است از دستت

نه تنها گل گریبان چاک بازار است از دستت که در جیب چمن صد پیرهن خار است از دستت ز تاراج بهاران مست و رنگین…

ادامه مطلب

نگاه گرم، چو رخسار آتشین تو بوسد

نگاه گرم، چو رخسار آتشین تو بوسد عرق چو شبنم گستاخ، یاسمین تو بوسد خدای را، نخرامی به گشت باغ، مبادا دهان غنچه، کف پای…

ادامه مطلب

نبود عجب که دیده به دیدار می‌رسد

نبود عجب که دیده به دیدار می‌رسد فیض چمن، به رخنه دیوار می‌رسد گردد قبول عذر گریبان پاره‌ام دستم اگر به دامن دلدار می‌رسد عیبم…

ادامه مطلب

موج حیات از آن گل رخساره نگسلد

موج حیات از آن گل رخساره نگسلد فیض مدام از آن لب می خواره نگسلد حیرت مرا چو آینه، وصل مدام داد از روی یار،…

ادامه مطلب

معنی کناره گیرد اگر از میان روم

معنی کناره گیرد اگر از میان روم خالی شود جهان چو برون از جهان روم درکاروان شوق کسی بی دلیل نیست دنبال بوی گل سحر…

ادامه مطلب

مرا آزادگی شیرازهٔ آمال می باشد

مرا آزادگی شیرازهٔ آمال می باشد گلستان زیر بال مرغ فارغ بال می باشد کتاب هفت ملت، مانده در طاق فراموشی مرا سی پارهٔ دل،…

ادامه مطلب