غزلیات – حزین لاهیجی
ز خون دیده باشد مایه دار، اشک غم آشامان
ز خون دیده باشد مایه دار، اشک غم آشامان به آب خویش گردد آسیای گوهر غلتان به حال زار بیمار غم، ای تیغ ستم رحمی…
روی تو به خورشید فلک نور فروشد
روی تو به خورشید فلک نور فروشد زلف تو به بختم، شب دیجور فروشد هر شب به خیال مژه ات چشم من از اشک الماس…
رخ برفروختی، زدی آتش به جان شمع
رخ برفروختی، زدی آتش به جان شمع گل کرد در حضور تو، سوز نهان شمع پروانه را به خلوت آغوش می کشد نازم به گرمی…
دمیدن از سمنش مشک ناب نزدیک است
دمیدن از سمنش مشک ناب نزدیک است به شب نهان شدن آفتاب نزدیک است دلم ز وعده بر آتش فکندی و رفتی بیا که سوختن…
دل بی جهت شکایتی از روزگار کرد
دل بی جهت شکایتی از روزگار کرد هر کار کرد، یار فراموشکار کرد از وعدهٔ وصال، غم از دل نمی رود نتوان به بوی باده…
در مجلس ما خون دل است اینکه به جام است
در مجلس ما خون دل است اینکه به جام است هر قطره که از دل نتراویده حرام است با جلوهء او در چه حساب است…
در دل غم آن لاله عذار است ببینید
در دل غم آن لاله عذار است ببینید این باده که بی رنج خمار است ببینید شد چشم مرا نکهت پیراهن یوسف گردی که از…
داغ سودای تو دارد، دل دیوانهٔ ما
داغ سودای تو دارد، دل دیوانهٔ ما کعبه لبیک زند بر در بتخانهٔ ما عشق را کعبهٔ مقصود، سویدای دل است لیلی از خودکند ایجاد،…
خوشا روزی که تیرت، پی به جان مستمند آرد
خوشا روزی که تیرت، پی به جان مستمند آرد شبیخونی نگاهت برسربخت نژند آرد شب بختم چو شمع ازداغ عشقت صبح محشرشد چها تا برسرمن…
خواهم درین گلستان، دستوری صبا را
خواهم درین گلستان، دستوری صبا را تاگرد سر بگردم، آن یار بی وفا را تا خرقه می پذیرد، در رهن باده ساقی ای محتسب صلایی،…
خاصان تمام مستند، ساقی صلای عامی
خاصان تمام مستند، ساقی صلای عامی ته جرعه ای کرم کن، مِن راوقِ الکرامی خامیم و اوفتاده، می ده که باده بخشد اجساد را قیامی،…
چون مهرهٔ ششدر، شده رفتار ز یادم
چون مهرهٔ ششدر، شده رفتار ز یادم از چار جهت بسته فلک راه گشادم آب گهرم ساخته باگرد یتیمی جنس هنرم، در همه بازار کسادم…
چو بر سر زند شاخ، مستانه گل
چو بر سر زند شاخ، مستانه گل کند از لب توبه، پیمانه گل گریزانده، دی را به کوه وکمر دهد عرض لشکر، دلیرانه گل سوار…
چشم تو را ز جور، پشیمان نیافتم
چشم تو را ز جور، پشیمان نیافتم این کافر فرنگ مسلمان نیافتم با آنکه خون هر دو جهان را به خاک ریخت تیغ کرشمهٔ تو…
جان و دل غفلت زده باری شده ما را
جان و دل غفلت زده باری شده ما را این خواب گران، سنگ مزاری شده ما را تا قدر جفای تو ندانی که ندانیم هر…
تلقین حجت از لب جانانم آرزوست
تلقین حجت از لب جانانم آرزوست من کافر محبتم، ایمانم آرزوست کمتر نیم ز شبنم حیران درین چمن یک چشم، دیدن رخ جانانم آرزوست چون…
تا شفقی کرده ای رخ نمکین را
تا شفقی کرده ای رخ نمکین را گل عرق آلود شرم کرده جبین را وحشت دلهای آرمیده عجب نیست غمزهٔ صید افکنت گشاده کمین را…
پریشان خاطرم از همنشینان عزلتی دارم
پریشان خاطرم از همنشینان عزلتی دارم خموشی صحبت خاصی ست، با خود خلوتی دارم نمی آرد دل آزرده تاب نکهت زلفش دماغ آشفته ام، از…
بی پا و سر ز قدر و شرف کام می برد
بی پا و سر ز قدر و شرف کام می برد پیر مغان مرا به ادب نام می برد جمشید را نگشته میسر ز جام…
به گلشن غنچه، یاد از نوشخندان می دهد ما را
به گلشن غنچه، یاد از نوشخندان می دهد ما را نشانی سرو، از بالا بلندان می دهد ما را نکرد آن غنچه لب در مستیم…
به سنگ حادثه خونم چو پایمال شود
به سنگ حادثه خونم چو پایمال شود ز وحشتم رگ خارا، رم غزال شود چو طور، بوم و بر من شود تجلی زار رخت چو…
به تن ز بادهٔ عشق تو رنگ و بو کافی ست
به تن ز بادهٔ عشق تو رنگ و بو کافی ست همین قدر که نمی هست در سبو، کافی ست چه باک ساقی، اگر دور…
بگشای زلف و طرهٔ سنبل به تاب کن
بگشای زلف و طرهٔ سنبل به تاب کن در دامن نسیم صبا مشک ناب کن تنها ز باده، رنج خمارت نمیرود یک جرعه خون گرم…
برخیز راه میکده ی عشق سرکنیم
برخیز راه میکده ی عشق سرکنیم سجّادهٔ ورع، به می ناب تر کنیم آن سرو سرفراز کجا جلوه می کند؟ تا شکوه ای ز کوتهی…
باشد رگ هر برگ چمن، دام هوسها
باشد رگ هر برگ چمن، دام هوسها رشک است به آزادی مرغان قفسها کوتاهی پرواز بود لازم هستی پیچیده به بال و پر ما، تار…
ای یوسف مصر از تو گرفتار محبت
ای یوسف مصر از تو گرفتار محبت عیسی به تمنای تو، بیمار محبت در راه غمت هست به کف جان جهانی گرم است به سودای…
ای شور خیالت، نمک زخم جگرها
ای شور خیالت، نمک زخم جگرها مجنون بیابان سراغ تو، نظرها بی عشق ز دل ها نرود ریشهٔ غفلت خورشید بر آرد رگ خامی، ز…
ای تاب سنبلت زده بر مشک ناب خط
ای تاب سنبلت زده بر مشک ناب خط حسنت کشیده بر ورق آفتاب خط رسم است موی را رسد از شعله پیچ و تاب زانرو…
آماده است تا مژهٔ ما به هم خورد
آماده است تا مژهٔ ما به هم خورد سیلی کزو خرابهٔ دنیا به هم خورد از دل تلاطم و ز تو دامن فشاندنی از یک…
اشک کبابم، از دل سوزان فروچکم
اشک کبابم، از دل سوزان فروچکم خون دلم، ز دیدهٔ گریان فروچکم تا گوهرم طراز کلاه و کمر شود از ابر تیغ بر سر میدان…
از کمال خویش نالم نی ز جور روزگار
از کمال خویش نالم نی ز جور روزگار زیر بار خود بود دستم، چو شاخ میوه دار معصیت را خرد مشمر در دیار بندگی عالمی…
از زلف تو داریم پریشانی خود را
از زلف تو داریم پریشانی خود را وز آینه ی روی تو حیرانی خود را دیگر چومن امروز به شیرین سخنی نیست از لعل تو…
آب و رنگی به چمن فیض گلستان تو داد
آب و رنگی به چمن فیض گلستان تو داد غنچه را جام شکفتن، لب خندان تو داد بامدادان نکنم پاره گریبان، چه کنم؟ سینه ی…
دل گواه است که در پرده دلارایی هست
دل گواه است که در پرده دلارایی هست هستی قطره دلیل است که دریایی هست گر غرورت نکشد کلفت هم صحبتیم نگه عجز مرا عرض…
هوای عشق برونم ز ننگ و نام کشید
هوای عشق برونم ز ننگ و نام کشید به توبه نامهٔ من، یار خط جام کشید خوشا حریف شرابی که فکر شام نداشت نهاد لب…
هر زخم که از ناوک آن تازه نهال است
هر زخم که از ناوک آن تازه نهال است بر پیکر من شوختر از چشم غزال است حالی شده سرمست مرا، بس که تغافل یک…
ننگ در عشق و جنون نام مرا عالی کرد
ننگ در عشق و جنون نام مرا عالی کرد آمد ادبار درین کوچه و اقبالی کرد نیست امروز عجب گر غمش از شادی ماست آنکه…
نگارین جلوهٔ من، تا به کی هر جا نهی پا را؟
نگارین جلوهٔ من، تا به کی هر جا نهی پا را؟ چه خواهد شد اگر بر چشم خون پالا نهی پا را؟ رکاب از مقدمت…
نبود عجب که از دل ما شور شد بلند
نبود عجب که از دل ما شور شد بلند جایی که دود حوصلهٔ طور شد بلند شد موج زن ز جلوهٔ او سیل فتنه ای…
من نه حریف وعده ام طاقت انتظار کو؟
من نه حریف وعده ام طاقت انتظار کو؟ تا به اجل سپارمش جان امیدوار کو؟ می رسی ای صبا اگر از سرکوی یار من بویی…
مطلوب در لباس طلبکار آمده
مطلوب در لباس طلبکار آمده خود را به صد نیاز پرستار آمده مستور بود چهره ی زیبا نگار ما مستانه باز بر سر اظهار آمده…
محبّت خون گرمی بخشد این گلبن مثالان را
محبّت خون گرمی بخشد این گلبن مثالان را به فرقم گستراند، سایهٔ نازک نهالان را در این محفل که ربط آشنایی نسبتی خواهد به آن…
لطف و قهرت به من سوخته جان هر دو یکی ست
لطف و قهرت به من سوخته جان هر دو یکی ست دانه چون سوخت، بهاران و خزان هر دو یکی ست تا تو مهجوری من…
گل داغی ز عشق او، بیاراید جهانی را
گل داغی ز عشق او، بیاراید جهانی را که یک خورشید بس باشد زمین و آسمانی را خراب طاقتم در عاشقی، کز دل تپیدنها پیاپی…
گر در رَهِ عشق تو به کار است دل ما
گر در رَهِ عشق تو به کار است دل ما دریاب که بس زار و نزار است دل ما نگشود مرا غنچه، سرانگشت نسیمی گویا…
کند خون دل من، چشم تر را خانه آرایی
کند خون دل من، چشم تر را خانه آرایی که دیگر می کند بهتر ز می، پیمانه آرایی؟ چراغانی ز داغت، رخنه های سینه ام…
کام طمع ز لذت دنیا نگاه دار
کام طمع ز لذت دنیا نگاه دار امروز، پاس دولت فردا نگاه دار هر گوشه جوش جلوهٔ یار است، دیده را آیینه وار محو تماشا…
فروزان چهره چون شمع آمدی، دلها تسلّی شد
فروزان چهره چون شمع آمدی، دلها تسلّی شد شب روشن سوادان از خطت صبح تجلّی شد شنیدی شکوهام، از شرم طاقت آب گردیدم به حرفم…
عشق عالی مقام را نازم
عشق عالی مقام را نازم مایهٔ احتشام را نازم می پزم با خود آرزوی وصال سود سودای خام را نازم نسخهُ مرهمم دل ریش است…
طی می شود از مصرع آهی گلهٔ ما
طی می شود از مصرع آهی گلهٔ ما طالع به وصال تو نویسد صلهٔ ما یاران سبک سیر، رسیدند به منزل چون نقش قدم، مانده…