غزلیات – حزین لاهیجی
کام طمع ز لذت دنیا نگاه دار
کام طمع ز لذت دنیا نگاه دار امروز، پاس دولت فردا نگاه دار هر گوشه جوش جلوهٔ یار است، دیده را آیینه وار محو تماشا…
فروزان چهره چون شمع آمدی، دلها تسلّی شد
فروزان چهره چون شمع آمدی، دلها تسلّی شد شب روشن سوادان از خطت صبح تجلّی شد شنیدی شکوهام، از شرم طاقت آب گردیدم به حرفم…
عشق عالی مقام را نازم
عشق عالی مقام را نازم مایهٔ احتشام را نازم می پزم با خود آرزوی وصال سود سودای خام را نازم نسخهُ مرهمم دل ریش است…
طی می شود از مصرع آهی گلهٔ ما
طی می شود از مصرع آهی گلهٔ ما طالع به وصال تو نویسد صلهٔ ما یاران سبک سیر، رسیدند به منزل چون نقش قدم، مانده…
صباحت کو که گل را بر سرم شور جنون سازد؟
صباحت کو که گل را بر سرم شور جنون سازد؟ ملاحت کو که بر داغم نمکدان را نگون سازد؟ نباشد اینقدر،گر تیغ مژگانش گران تمکین…
شلایین نرگسش مست شراب آلوده را ماند
شلایین نرگسش مست شراب آلوده را ماند نگاه ناز او مژگان خواب آلوده را ماند کدامین چشمه نوش است یارب تیغ ناز او؟ به زخمم…
سواد هند، خاطرخواه باشد بی کمالان را
سواد هند، خاطرخواه باشد بی کمالان را نماید خانهٔ تاریک، روشن چشم عریان را درین محفل، سپندم بر دل بی تاب می لرزد مباد از…
سحر اشکم خروشان بود و آهم شیون افکن هم
سحر اشکم خروشان بود و آهم شیون افکن هم دل شوریده می نالید و ناقوس برهمن هم نه ای هم چشم من، ای شمع محفل…
ساقی دم صبوح است، خورشید جام گردان
ساقی دم صبوح است، خورشید جام گردان دور زمانه یکدم، حسب المرام گردان بی می زلال کوثر زهر است در روانها تلخ است کام جانها…
زاهد از ساغر شراب گریخت
زاهد از ساغر شراب گریخت شب پر، از نور آفتاب گریخت مرد میدان عشق، عقل نشد صعوه از صولت عقاب گریخت تاب قید جنون نداشت،…
ز لوح سینه ستردیم، علم فتوا را
ز لوح سینه ستردیم، علم فتوا را به آب میکده شستیم، لوث تقوا را به بوی سنبل خلد، آستین فشان بینم مقیدان سر زلف عنبرآسا…
ز خود دور آن دلارا را نمی دانم نمی دانم
ز خود دور آن دلارا را نمی دانم نمی دانم جدا از موج، دریا را نمی دانم نمی دانم دمید از مشرق هر ذره ای،…
روی کِه جلوه کرده که حیرانم این چنین؟
روی کِه جلوه کرده که حیرانم این چنین؟ زلف کِه دیده ام که پریشانم این چنین؟ دست غم کِه بر زده است آستین ناز؟ رسوا…
راه از همه سو بر خبر خویش گرفتیم
راه از همه سو بر خبر خویش گرفتیم در سنگ، فروغ شرر خویش گرفتیم تا خیره ز نورش نظر مهر نگردد در گرد یتیمی گهر…
دمی که حرف وداعت به گوش میآید
دمی که حرف وداعت به گوش میآید دلم به رنگ جرس در خروش میآید نگاه مستِ که دارد سر خرابی ما که اشک از مژه،…
دل در پریدن است چو شبنم ز روی تو
دل در پریدن است چو شبنم ز روی تو خون مشک می شود به رگ گل ز بوی تو باید به سینه نیشتر ناله بشکنم…
در کوی تو نقش قدمم، حالتم این است
در کوی تو نقش قدمم، حالتم این است برخاستنم نیست ز جا، طاقتم این است با عشق تو زادم من و با درد تو بودم…
در دل سخت تو هر چند که جا نتوان کرد
در دل سخت تو هر چند که جا نتوان کرد دامن وصل تو از دست رها نتوان کرد به همین جرم که از کوی تو…
دارم ز ریزش مژه، جیب و کنار خوش
دارم ز ریزش مژه، جیب و کنار خوش باشد چمن به سایهٔ ابر بهار خوش چون شیشهی شکسته، در افسرده انجمن می آیدم ز گریهٔ…
خوش آنکه خرقهٔ ناموس و ننگ پاره کنم
خوش آنکه خرقهٔ ناموس و ننگ پاره کنم به جان غلامی رند شراب خواره کنم حصاریم غم دنیا و آخرت دارد ازین میانه به مستی…
خفته بودم به سرم دولت بیدار رسید
خفته بودم به سرم دولت بیدار رسید لله الحَمْد مرا دیده به دیدار رسید بگریز ای خرد خام که عشق آمد مست برو ای عربده…
حین طفت حول الحی اذ مررت بالجانی
حین طفت حول الحی اذ مررت بالجانی رهزن دل و دین شد، چشم نامسلمانی آفت مسلمانی، زلف دین براندازش زیر هر شکنجش دل، دیر و…
چون گرد باد حیرت، از خود رهاند ما را
چون گرد باد حیرت، از خود رهاند ما را سرگشتگی به جایی، آخر رساند ما را خار ترم که بارم، بر دوش باغ و گلبن…
چه گیرایی ست یارب جلوه گیسوکمندان را؟
چه گیرایی ست یارب جلوه گیسوکمندان را؟ که بگسست از صنم، پیوند جان زناربندان را قیامت پیش ازین می ریخت بر دل طرح آشوبی کنون…
چشم تو برانگیخت ز دل ذوق کهن را
چشم تو برانگیخت ز دل ذوق کهن را در کام ورع ریخت می توبه شکن را تا نام شب وصل تو آمد به زبانم چون…
جاری چو به یاد رخ جانان شودم اشک
جاری چو به یاد رخ جانان شودم اشک گلپوش تر از صحن گلستان شودم اشک بی قدر شود رشته چو خالی ز گهر شد کو…
ترسم که پریشان شود از ناله غبارم
ترسم که پریشان شود از ناله غبارم در کوی تو خاموشی از آن است شعارم این مژده ز من بال فشانان چمن را کنج قفس…
تا سرو را هوای قدت سرفراز کرد
تا سرو را هوای قدت سرفراز کرد پا از گلیم ناز چو زلفت دراز کرد پیچید بوی جان، به دماغ دلم ز دور مشاطهٔ صبا…
پر و بال تذروان محبت بسته دیوانم
پر و بال تذروان محبت بسته دیوانم که سروستان بود از مصرع برجسته دیوانم کلام من چو خارا تیغ را دندانه می سازد نسازد گزلک…
بود می خانه ها، در چشم شهلای تو ای ساقی
بود می خانه ها، در چشم شهلای تو ای ساقی هلال جام می گردد، به ایمان تو ای ساقی ز رنگت آتشین شد گل، ز…
به کف شاخ ز گل جام رسید
به کف شاخ ز گل جام رسید شاهد باغ، می آشام رسید خاک را خلعت خضرا دادند غنچه را حلهٔ گلفام رسید ابر با چتر…
به دلهای دماغ آشفته، سنبل می کند کاری
به دلهای دماغ آشفته، سنبل می کند کاری به ما شوریدگان، آن زلف و کاکل می کند کاری دلم را در خروش آورده چون گل…
به آیینی که ترسازاده از بتخانه میآید
به آیینی که ترسازاده از بتخانه میآید نگاه از گوشهٔ آن نرگس مستانه میآید مگر افکنده لعل آبدارش از نظر می را که اشک حسرتی…
بستم کمر چو عنقا در بی نشانی خویش
بستم کمر چو عنقا در بی نشانی خویش بر جا گذاشتم نام، از ناتوانی خویش چون من کسی مبادا، تنها ز یار و محرم دل…
برآ از خویش زاهد، وقت شبگیر خرابات است
برآ از خویش زاهد، وقت شبگیر خرابات است علاج زهد خشکت، ساغر پیر خرابات است ز دام عنکبوت سبحه و سجاده دل برکن بیا صید…
باید از نالهءجانکاه عصا دارد پیش
باید از نالهءجانکاه عصا دارد پیش بس که دشوار برآید، نفس از سینهٔ ریش بلبل از آتش گل سوزد و پروانه ز شمع همه سوزند…
با این تنک سرمایگی، زحمت مکش زاری مکن
با این تنک سرمایگی، زحمت مکش زاری مکن همچشمی مژگان من، ای ابر آزاری مکن شاید کزین خون بحل یاد آرد آن بی رحم دل…
ای سوختهٔ عشق چرا کم ز سپندی؟
ای سوختهٔ عشق چرا کم ز سپندی؟ از خویش برون آی به یاهوی بلندی بر خویش نبالیم به درویشی و شاهی بر دوش نداریم پلاسی…
ای از شرار عشق تو هر سینه آتشخانهای
ای از شرار عشق تو هر سینه آتشخانهای دل شمع رخسار تو را، آتش به جان پروانهای اندیشهٔ پیرِ خِرَد، با کبریای عشق تو در…
آگه ز بی وفایی اغیار گشته ای
آگه ز بی وفایی اغیار گشته ای از جام حسن مستی و هشیار گشته ای چون گل شده ست دامن پاک تو غرق خون گویا…
اشک چشم من و شراب یکیست
اشک چشم من و شراب یکیست دل گرم من و کباب یکی ست بحر، بحر است و موج در تکرار ذرّه بسیار و آفتاب یکی…
از مزرع آمال چه امّید برآید
از مزرع آمال چه امّید برآید نخلی که در آن ریشه کند، بید برآید نه جلوهٔ برقی، نه هواداری ابری بی برگ گیاهم به چه…
از خار جفای بت پیمان شکن ما
از خار جفای بت پیمان شکن ما یک سینهٔ چاک است چو گل، پیرهن ما در هجر تو، هر پارهٔ دل محشر داغی ست یک…
دلا، به جبهه، در دوست را نشان چه دهی؟
دلا، به جبهه، در دوست را نشان چه دهی؟ صداع سجده به آن خاک آستان چه دهی؟ چو عمر من به سر راه انتظار گذشت…
هندوستان غربت بادا به ما مبارک
هندوستان غربت بادا به ما مبارک هان دوستان شما را مرگ وفا مبارک بوی بهار برخاست، ما خود اسیر دامیم مرغان گلستان را برگ و…
نیم صورت پرست، اینجا تماشای دگر دارم
نیم صورت پرست، اینجا تماشای دگر دارم درین آیینه ها آیینه سیمای دگر دارم نمی گیردکمند الفتم وحشی غزالان را که مجنونم ولی دامان صحرای…
نمیدانم تو بیپروا نگاه، از دل چه میخواهی؟
نمیدانم تو بیپروا نگاه، از دل چه میخواهی؟ نثارت کرد جان را، دیگر از بسمل چه میخواهی؟ چه منتها ز تیغ اوست، بر گردن، شهیدان…
نکهت زلف تو را شمال ندارد
نکهت زلف تو را شمال ندارد بوی تو را نافهٔ غزال ندارد گر به مثل سنگ طور آینه گردد طاقت آن حسن بی مثال ندارد…
نبرد جلوهٔ گل جانب گلزار مرا
نبرد جلوهٔ گل جانب گلزار مرا می برد نالهٔ مرغان گرفتار مرا بس که در پای گلی شب همه شب نالیدم خون دل می چکد…
من کشتهٔ زخمی که اجل را خجل آرد
من کشتهٔ زخمی که اجل را خجل آرد جان بندهٔ آن تیغ که چاکی به دل آرد زلف تو شبیخون به بتان چگل آرد سیلی…