غزلیات – حزین لاهیجی
شایدکه دهد آگهی از بوی تو ما را
شایدکه دهد آگهی از بوی تو ما را دیشب سر ره تنگ گرفتیم صبا را با سینهٔ افروخته آغوش گشادیم کای دیده به راهت دو…
سر تا قدم از خون جگر، غیرت باغم
سر تا قدم از خون جگر، غیرت باغم گلرنگ تر از لاله بود پنبهٔ داغم در میکدهٔ درد، چو من نیست حریفی جوشد ز لب…
سالک، ز سراغ ره مقصود خمش باش
سالک، ز سراغ ره مقصود خمش باش هر سنگ نشان، سنگ ره توست بهش باش با ساقی قسمت نتوان عربده انگیخت چون گل همه دم،…
زندگی در جمع سامان رفت، حیف
زندگی در جمع سامان رفت، حیف صبح در خواب پریشان رفت، حیف دانه اشکی نیفشاندیم ما عمر چون سیل بهاران رفت، حیف نور جان در…
ز هند تیره دل چون شمع روشنگر برون رفتم
ز هند تیره دل چون شمع روشنگر برون رفتم به پای خود به این شهر آمدم با سر برون رفتم چو آن شبنم که گیرد…
ز فیض آبرو سبز است، نخل مدعای من
ز فیض آبرو سبز است، نخل مدعای من به آب خویش می گردد، چو گرداب آسیای من به معراجی رسانیده ست سروت سرفرازی را که…
ز بستر تا به کی پهلو پی تسکین بگردانم
ز بستر تا به کی پهلو پی تسکین بگردانم خوشا روزی کزین محنت سرا بالین بگردانم ندارد حاصلی، دیدیم فصل زندگانی را چوگل تا چند…
رخصت آشتی مده، غمزهٔ غم زدای را
رخصت آشتی مده، غمزهٔ غم زدای را مهر زبان دل مکن، نرگس سرمه سای را چند نگاه تلخ تو، زهر کند به ساغرم چاشنی تبسّمی،…
دو روزی کز قضا بایست با این کاروان باشم
دو روزی کز قضا بایست با این کاروان باشم مرا کم قیمتی نگذاشت بر طبعی گران باشم به قید سخت رویانم، ملایم طینتی دارم چو…
دل در حریم وصل تو، پا را نگه نداشت
دل در حریم وصل تو، پا را نگه نداشت داغم ازین سپند که جا را نگه نداشت روشن نشد چراغ دل و دیده اش چو…
درکشوری که مهر و وفا می فروختند
درکشوری که مهر و وفا می فروختند خوبان، متاع جور و جفا می فروختند در بیعگاه خنجر ناز نگاه او جان، قدسیان به نرخ گیا…
در راه محبت، سر اگر شد قدمی هست
در راه محبت، سر اگر شد قدمی هست گرچشم وفا نیست، امید ستمی هست شد روشنم ازگوشهٔ خود، سرّ دو عالم آیینهٔ زانوست، اگر جام…
در این دو هفته که با گل مدار میگذرد
در این دو هفته که با گل مدار میگذرد پیاله گیر که ابر بهار میگذرد به این خوشم که شب هجر، تیرهروزان را به یاد…
خوش تلخ عتاب آمده ای حرف به جا چه؟
خوش تلخ عتاب آمده ای حرف به جا چه؟ نوشین لبت اغیار مکیدند به ما چه؟ منت چه گذاری تو به ما پیش حریفان؟ شمع…
خواهم به دل آن نرگس مستانه در افتد
خواهم به دل آن نرگس مستانه در افتد بد مست تماشاست، به دیوانه درافتد سخت است تلاش دو زبردست، مبادا می با نگه یار، حریفانه…
خجل در برم، عقل نادان نشیند
خجل در برم، عقل نادان نشیند چو زاهد که در بزم مستان نشیند نشیند خیال تو در گوشهٔ دل چو یوسف که در کنج زندان…
حاجت اگر بری، در دولتسراست دل
حاجت اگر بری، در دولتسراست دل محرم اگر شوی، حرم کبریاست دل فتح دل شکسته میسر شود تو را در عرصهٔ دو کون، مظفر لواست…
چو شمع، انجمن افروز کفر و ایمان باش
چو شمع، انجمن افروز کفر و ایمان باش به مدعای دل کافر و مسلمان باش سری به جیب تفکر چو غنچه، گاه بکش به دست…
چه پروا توشهٔ واماندگی چون در کمر دارم
چه پروا توشهٔ واماندگی چون در کمر دارم به جایی می رسم اکنون که سامان سفر دارم خرد در عاشقی بر من عبث افسانه می…
جز ذکر تو ساقی، دگر اوراد ندارم
جز ذکر تو ساقی، دگر اوراد ندارم می ده که سر صحبت زهّاد ندارم بی تابی دامم نه ز اندوه اسیری ست من تاب فراموشی…
تنگی از دل نرود تا تو میان نگشایی
تنگی از دل نرود تا تو میان نگشایی مشکل آسان نشود تا تو زبان نگشایی بی خم زلف مکن مرغ نوآموز مرا رشته از پای…
تا عشق تو دلرباست ما را
تا عشق تو دلرباست ما را بیداد تو جانفزاست ما را چون لاله دل به خون تپیده با داغ تو، آشناست ما را گستاخ به…
پیری به راه حرص نتابد عنان من
پیری به راه حرص نتابد عنان من تن در نمی دهد به کشاکش کمان من افسرده دل تر از دیم امّا توان نمود سیر بهاری…
بی کس تر ازین عاشق دل خسته کسی نیست
بی کس تر ازین عاشق دل خسته کسی نیست عمری ست که بیمارم و عیسی نفسی نیست شورافکن مرغان اسیر است خروشم دلگیرتر از سینهٔ…
به وصل از خوی او نظاره دیدار نتوانم
به وصل از خوی او نظاره دیدار نتوانم نگاهی گرد دل می گردد و اظهار نتوانم ز خجلت سر به پیش افکنده ام نه عجز…
به طوطی نکته آموزد لب شیرین کلام تو
به طوطی نکته آموزد لب شیرین کلام تو به طوبی می فروشد جلوه سرو خوش خرام تو ز سر تا پا نیازم چون هلال از…
به حسرت گفت با صیاد خون آغشته نخجیری
به حسرت گفت با صیاد خون آغشته نخجیری به این تفسیده صحرا، آمد آخر آب شمشیری به عالم هر شبی دیدیم، صبحی در بغل دارد…
بنگر به رشحهٔ قلمم سلسبیل را
بنگر به رشحهٔ قلمم سلسبیل را مدّ کرم مگو رگ ابر بخیل را در سینه ای که عشق تو آتش فروز اوست دارم شکفته، باغ…
برق آهی ز جگر در شب تاری نزدیم
برق آهی ز جگر در شب تاری نزدیم روز درماندگی دل، در یاری نزدیم خرقهٔ زهد نشُستیم به آب تَهِ خم آتش باده به ناموس…
بدا ما قد بدا فی الحبّ من بیداءِ اشواقی
بدا ما قد بدا فی الحبّ من بیداءِ اشواقی اَنل کأساً و اسکرلی، الا یا ایها السّاقی سرت گردم، لب خشک به زهر آغشته ای…
با تیغبازی مژهات جان که میبرد؟
با تیغبازی مژهات جان که میبرد؟ از چنگ کفر زلف تو، ایمان که میبرد؟ بر کف نهادهام دل صد چاک خویش را این شانه را…
ای طلعت سیمین بران آیینهٔ رخسار تو
ای طلعت سیمین بران آیینهٔ رخسار تو صبح بناگوش بتان، یک پرتو از انوار تو شد ملک دل ها سر به سر، از طرّه ات…
ای درد تو یار جانی من
ای درد تو یار جانی من اندوه تو شادمانی من پیرایه ی داغ توست چون شمع سرمایه ی زندگانی من بیماری من حلاوت آمیخت با…
آموخت چو اشکم روش ره سپری را
آموخت چو اشکم روش ره سپری را بستم به میان توشهٔ خونین جگری را درکوچهٔ دنیا گذر افتاده گذشتم پروای نشستن نبود رهگذری را در…
افسر شاهی ما، بی سر و سامانی ما
افسر شاهی ما، بی سر و سامانی ما گوشهٔ خاطر ما، ملک سلیمانی ما بس که سودیم به راه تو جبین را چو صدف استخوانی…
از ناز نقش پایت، بر خاک مشکل آید
از ناز نقش پایت، بر خاک مشکل آید هر جا قدم گذاری، بر پارهٔ دل آید کو قاصدی که آرد، سویت دگر پیامم آواز دل…
از دلم برخاست دودی، آسمان آمد پدید
از دلم برخاست دودی، آسمان آمد پدید گردی از خاطر فشاندم، خاکدان آمد پدید حرف عشق آمد به لب، شور قیامت ساز شد داغ دل…
آتش زده آن لعل قبا، خانه زین را
آتش زده آن لعل قبا، خانه زین را بر خرمن ما برق گشاده ست کمین را همچون کف خاکی که برد سبزه ز جایش کردند…
یا رب این غنچه دهن مست ز میخانهٔ کیست؟
یا رب این غنچه دهن مست ز میخانهٔ کیست؟ عهد و پیمان لبش با لب پیمانهٔ کیست؟ دست بی باک که با سنبل او گستاخ…
هرگز نرسد رشحهٔ کامی به لب ما
هرگز نرسد رشحهٔ کامی به لب ما گردون کر و لال است زبان طلب ما ما همره بختیم و تو همسایه خورشید ساکن نتوان کرد…
نیست دل را هوس دل شکنی بهتر ازین
نیست دل را هوس دل شکنی بهتر ازین صنمی را نبود برهمنی بهتر ازین طرفه دستی ست غمت را به خراش جگرم تیشه سعی نزد…
نگاهش با اسیران بر سر ناز است میدانم
نگاهش با اسیران بر سر ناز است میدانم غرور مستی آن حسن طنّاز است، میدانم چه حد دارم، که نام پنجهٔ مژگان او گیرم تذرو…
نخلم از گریه در آب است و ثمر پیدا نیست
نخلم از گریه در آب است و ثمر پیدا نیست تا فلک آتش آه است و اثر پیدا نیست وعده دل را به دعاهای سحر…
می چون سبو کشید، لب می پرست ما
می چون سبو کشید، لب می پرست ما در کارگاه سعی، نجنبید دست ما ما کرده ایم دانه ی دل در زمین عشق از آسیای…
من از دل و دین باختگانم چه توان کرد؟
من از دل و دین باختگانم چه توان کرد؟ سودازده زلف بتانم چه توان کرد؟ دل بسته فتراک سر زلف سواری ست از چنگ خرد…
مرا مجال سخن، بادهٔ زلال دهد
مرا مجال سخن، بادهٔ زلال دهد که شیشه ره به پریخانهٔ خیال دهد فسرده از سخن سرد خود ستایانم سرود مطرب کج نغمه، گوشمال دهد…
ما را تن ضعیف به زندان عالم است
ما را تن ضعیف به زندان عالم است این هم که زنده ایم ز دستان عالم است از شورش جهان سر زلف حواس من آشفته…
گنجی ست راز عشق، که دل ها خراب اوست
گنجی ست راز عشق، که دل ها خراب اوست پیمانه لفظ و معنی رنگین، شراب اوست دنبال شوخ چشم غزالی فتاده ام چون آهوی رمیده،…
گر نشد جان و دلم از رخ زیبای تو خوش
گر نشد جان و دلم از رخ زیبای تو خوش می کنم خاطر خود را به تمنّای تو خوش وعده امروز، به فردای قیامت دادی…
کون و مکان به زیر نگین قناعت است
کون و مکان به زیر نگین قناعت است مور مرا به ملک سلیمان چه حاجت است جوش گل است و شارع میخانه بسته نیست صوفی،…