شایدکه دهد آگهی از بوی تو ما را

شایدکه دهد آگهی از بوی تو ما را دیشب سر ره تنگ گرفتیم صبا را با سینهٔ افروخته آغوش گشادیم کای دیده به راهت دو…

ادامه مطلب

سر تا قدم از خون جگر، غیرت باغم

سر تا قدم از خون جگر، غیرت باغم گلرنگ تر از لاله بود پنبهٔ داغم در میکدهٔ درد، چو من نیست حریفی جوشد ز لب…

ادامه مطلب

سالک، ز سراغ ره مقصود خمش باش

سالک، ز سراغ ره مقصود خمش باش هر سنگ نشان، سنگ ره توست بهش باش با ساقی قسمت نتوان عربده انگیخت چون گل همه دم،…

ادامه مطلب

زندگی در جمع سامان رفت، حیف

زندگی در جمع سامان رفت، حیف صبح در خواب پریشان رفت، حیف دانه اشکی نیفشاندیم ما عمر چون سیل بهاران رفت، حیف نور جان در…

ادامه مطلب

ز هند تیره دل چون شمع روشنگر برون رفتم

ز هند تیره دل چون شمع روشنگر برون رفتم به پای خود به این شهر آمدم با سر برون رفتم چو آن شبنم که گیرد…

ادامه مطلب

ز فیض آبرو سبز است، نخل مدعای من

ز فیض آبرو سبز است، نخل مدعای من به آب خویش می گردد، چو گرداب آسیای من به معراجی رسانیده ست سروت سرفرازی را که…

ادامه مطلب

ز بستر تا به کی پهلو پی تسکین بگردانم

ز بستر تا به کی پهلو پی تسکین بگردانم خوشا روزی کزین محنت سرا بالین بگردانم ندارد حاصلی، دیدیم فصل زندگانی را چوگل تا چند…

ادامه مطلب

رخصت آشتی مده، غمزهٔ غم زدای را

رخصت آشتی مده، غمزهٔ غم زدای را مهر زبان دل مکن، نرگس سرمه سای را چند نگاه تلخ تو، زهر کند به ساغرم چاشنی تبسّمی،…

ادامه مطلب

دو روزی کز قضا بایست با این کاروان باشم

دو روزی کز قضا بایست با این کاروان باشم مرا کم قیمتی نگذاشت بر طبعی گران باشم به قید سخت رویانم، ملایم طینتی دارم چو…

ادامه مطلب

دل در حریم وصل تو، پا را نگه نداشت

دل در حریم وصل تو، پا را نگه نداشت داغم ازین سپند که جا را نگه نداشت روشن نشد چراغ دل و دیده اش چو…

ادامه مطلب

درکشوری که مهر و وفا می فروختند

درکشوری که مهر و وفا می فروختند خوبان، متاع جور و جفا می فروختند در بیعگاه خنجر ناز نگاه او جان، قدسیان به نرخ گیا…

ادامه مطلب

در راه محبت، سر اگر شد قدمی هست

در راه محبت، سر اگر شد قدمی هست گرچشم وفا نیست، امید ستمی هست شد روشنم ازگوشهٔ خود، سرّ دو عالم آیینهٔ زانوست، اگر جام…

ادامه مطلب

در این دو هفته که با گل مدار می‌گذرد

در این دو هفته که با گل مدار می‌گذرد پیاله گیر که ابر بهار می‌گذرد به این خوشم که شب هجر، تیره‌روزان را به یاد…

ادامه مطلب

خوش تلخ عتاب آمده ای حرف به جا چه؟

خوش تلخ عتاب آمده ای حرف به جا چه؟ نوشین لبت اغیار مکیدند به ما چه؟ منت چه گذاری تو به ما پیش حریفان؟ شمع…

ادامه مطلب

خواهم به دل آن نرگس مستانه در افتد

خواهم به دل آن نرگس مستانه در افتد بد مست تماشاست، به دیوانه درافتد سخت است تلاش دو زبردست، مبادا می با نگه یار، حریفانه…

ادامه مطلب

خجل در برم، عقل نادان نشیند

خجل در برم، عقل نادان نشیند چو زاهد که در بزم مستان نشیند نشیند خیال تو در گوشهٔ دل چو یوسف که در کنج زندان…

ادامه مطلب

حاجت اگر بری، در دولتسراست دل

حاجت اگر بری، در دولتسراست دل محرم اگر شوی، حرم کبریاست دل فتح دل شکسته میسر شود تو را در عرصهٔ دو کون، مظفر لواست…

ادامه مطلب

چو شمع، انجمن افروز کفر و ایمان باش

چو شمع، انجمن افروز کفر و ایمان باش به مدعای دل کافر و مسلمان باش سری به جیب تفکر چو غنچه، گاه بکش به دست…

ادامه مطلب

چه پروا توشهٔ واماندگی چون در کمر دارم

چه پروا توشهٔ واماندگی چون در کمر دارم به جایی می رسم اکنون که سامان سفر دارم خرد در عاشقی بر من عبث افسانه می…

ادامه مطلب

جز ذکر تو ساقی، دگر اوراد ندارم

جز ذکر تو ساقی، دگر اوراد ندارم می ده که سر صحبت زهّاد ندارم بی تابی دامم نه ز اندوه اسیری ست من تاب فراموشی…

ادامه مطلب

تنگی از دل نرود تا تو میان نگشایی

تنگی از دل نرود تا تو میان نگشایی مشکل آسان نشود تا تو زبان نگشایی بی خم زلف مکن مرغ نوآموز مرا رشته از پای…

ادامه مطلب

تا عشق تو دلرباست ما را

تا عشق تو دلرباست ما را بیداد تو جانفزاست ما را چون لاله دل به خون تپیده با داغ تو، آشناست ما را گستاخ به…

ادامه مطلب

پیری به راه حرص نتابد عنان من

پیری به راه حرص نتابد عنان من تن در نمی دهد به کشاکش کمان من افسرده دل تر از دیم امّا توان نمود سیر بهاری…

ادامه مطلب

بی کس تر ازین عاشق دل خسته کسی نیست

بی کس تر ازین عاشق دل خسته کسی نیست عمری ست که بیمارم و عیسی نفسی نیست شورافکن مرغان اسیر است خروشم دلگیرتر از سینهٔ…

ادامه مطلب

به وصل از خوی او نظاره دیدار نتوانم

به وصل از خوی او نظاره دیدار نتوانم نگاهی گرد دل می گردد و اظهار نتوانم ز خجلت سر به پیش افکنده ام نه عجز…

ادامه مطلب

به طوطی نکته آموزد لب شیرین کلام تو

به طوطی نکته آموزد لب شیرین کلام تو به طوبی می فروشد جلوه سرو خوش خرام تو ز سر تا پا نیازم چون هلال از…

ادامه مطلب

به حسرت گفت با صیاد خون آغشته نخجیری

به حسرت گفت با صیاد خون آغشته نخجیری به این تفسیده صحرا، آمد آخر آب شمشیری به عالم هر شبی دیدیم، صبحی در بغل دارد…

ادامه مطلب

بنگر به رشحهٔ قلمم سلسبیل را

بنگر به رشحهٔ قلمم سلسبیل را مدّ کرم مگو رگ ابر بخیل را در سینه ای که عشق تو آتش فروز اوست دارم شکفته، باغ…

ادامه مطلب

برق آهی ز جگر در شب تاری نزدیم

برق آهی ز جگر در شب تاری نزدیم روز درماندگی دل، در یاری نزدیم خرقهٔ زهد نشُستیم به آب تَهِ خم آتش باده به ناموس…

ادامه مطلب

بدا ما قد بدا فی الحبّ من بیداءِ اشواقی

بدا ما قد بدا فی الحبّ من بیداءِ اشواقی اَنل کأساً و اسکرلی، الا یا ایها السّاقی سرت گردم، لب خشک به زهر آغشته ای…

ادامه مطلب

با تیغ‌بازی مژه‌ات جان که می‌برد؟

با تیغ‌بازی مژه‌ات جان که می‌برد؟ از چنگ کفر زلف تو، ایمان که می‌برد؟ بر کف نهاده‌ام دل صد چاک خویش را این شانه را…

ادامه مطلب

ای طلعت سیمین بران آیینهٔ رخسار تو

ای طلعت سیمین بران آیینهٔ رخسار تو صبح بناگوش بتان، یک پرتو از انوار تو شد ملک دل ها سر به سر، از طرّه ات…

ادامه مطلب

ای درد تو یار جانی من

ای درد تو یار جانی من اندوه تو شادمانی من پیرایه ی داغ توست چون شمع سرمایه ی زندگانی من بیماری من حلاوت آمیخت با…

ادامه مطلب

آموخت چو اشکم روش ره سپری را

آموخت چو اشکم روش ره سپری را بستم به میان توشهٔ خونین جگری را درکوچهٔ دنیا گذر افتاده گذشتم پروای نشستن نبود رهگذری را در…

ادامه مطلب

افسر شاهی ما، بی سر و سامانی ما

افسر شاهی ما، بی سر و سامانی ما گوشهٔ خاطر ما، ملک سلیمانی ما بس که سودیم به راه تو جبین را چو صدف استخوانی…

ادامه مطلب

از ناز نقش پایت، بر خاک مشکل آید

از ناز نقش پایت، بر خاک مشکل آید هر جا قدم گذاری، بر پارهٔ دل آید کو قاصدی که آرد، سویت دگر پیامم آواز دل…

ادامه مطلب

از دلم برخاست دودی، آسمان آمد پدید

از دلم برخاست دودی، آسمان آمد پدید گردی از خاطر فشاندم، خاکدان آمد پدید حرف عشق آمد به لب، شور قیامت ساز شد داغ دل…

ادامه مطلب

آتش زده آن لعل قبا، خانه زین را

آتش زده آن لعل قبا، خانه زین را بر خرمن ما برق گشاده ست کمین را همچون کف خاکی که برد سبزه ز جایش کردند…

ادامه مطلب

یا رب این غنچه دهن مست ز میخانهٔ کیست؟

یا رب این غنچه دهن مست ز میخانهٔ کیست؟ عهد و پیمان لبش با لب پیمانهٔ کیست؟ دست بی باک که با سنبل او گستاخ…

ادامه مطلب

هرگز نرسد رشحهٔ کامی به لب ما

هرگز نرسد رشحهٔ کامی به لب ما گردون کر و لال است زبان طلب ما ما همره بختیم و تو همسایه خورشید ساکن نتوان کرد…

ادامه مطلب

نیست دل را هوس دل شکنی بهتر ازین

نیست دل را هوس دل شکنی بهتر ازین صنمی را نبود برهمنی بهتر ازین طرفه دستی ست غمت را به خراش جگرم تیشه سعی نزد…

ادامه مطلب

نگاهش با اسیران بر سر ناز است می‌دانم

نگاهش با اسیران بر سر ناز است می‌دانم غرور مستی آن حسن طنّاز است، می‌دانم چه حد دارم، که نام پنجهٔ مژگان او گیرم تذرو…

ادامه مطلب

نخلم از گریه در آب است و ثمر پیدا نیست

نخلم از گریه در آب است و ثمر پیدا نیست تا فلک آتش آه است و اثر پیدا نیست وعده دل را به دعاهای سحر…

ادامه مطلب

می چون سبو کشید، لب می پرست ما

می چون سبو کشید، لب می پرست ما در کارگاه سعی، نجنبید دست ما ما کرده ایم دانه ی دل در زمین عشق از آسیای…

ادامه مطلب

من از دل و دین باختگانم چه توان کرد؟

من از دل و دین باختگانم چه توان کرد؟ سودازده زلف بتانم چه توان کرد؟ دل بسته فتراک سر زلف سواری ست از چنگ خرد…

ادامه مطلب

مرا مجال سخن، بادهٔ زلال دهد

مرا مجال سخن، بادهٔ زلال دهد که شیشه ره به پریخانهٔ خیال دهد فسرده از سخن سرد خود ستایانم سرود مطرب کج نغمه، گوشمال دهد…

ادامه مطلب

ما را تن ضعیف به زندان عالم است

ما را تن ضعیف به زندان عالم است این هم که زنده ایم ز دستان عالم است از شورش جهان سر زلف حواس من آشفته…

ادامه مطلب

گنجی ست راز عشق، که دل ها خراب اوست

گنجی ست راز عشق، که دل ها خراب اوست پیمانه لفظ و معنی رنگین، شراب اوست دنبال شوخ چشم غزالی فتاده ام چون آهوی رمیده،…

ادامه مطلب

گر نشد جان و دلم از رخ زیبای تو خوش

گر نشد جان و دلم از رخ زیبای تو خوش می کنم خاطر خود را به تمنّای تو خوش وعده امروز، به فردای قیامت دادی…

ادامه مطلب

کون و مکان به زیر نگین قناعت است

کون و مکان به زیر نگین قناعت است مور مرا به ملک سلیمان چه حاجت است جوش گل است و شارع میخانه بسته نیست صوفی،…

ادامه مطلب