بود آیا که ره مهر و وفا بگشایند؟

بود آیا که ره مهر و وفا بگشایند؟ در فیضی به دل، از مصر لقا بگشایند ای خوش آن وقت که در دامن شب های…

ادامه مطلب

به قامت شاخ گل را از دمیدن باز می دارد

به قامت شاخ گل را از دمیدن باز می دارد به شوخی جاده را از آرمیدن باز می دارد رهایی کی توان از پنجهٔ گیرای…

ادامه مطلب

به ره سربسته مکتوبی از آن مهرآشنا دارم

به ره سربسته مکتوبی از آن مهرآشنا دارم گل نشکفته ای در دامن باد صبا دارم به تن مشت استخوانی توشهٔ راه فنا دارم یک…

ادامه مطلب

به پای خم اگر یکبار طالع بار می دادم

به پای خم اگر یکبار طالع بار می دادم به دست آسمان یک ساغر سرشار می دادم اگر اسلام را می بود ربطی با سر…

ادامه مطلب

بزمی که مست ناز مرا جلوه گاه بود

بزمی که مست ناز مرا جلوه گاه بود بادام چشم، نقل شراب نگاه بود مأوای حادثات، شبستان زندگی ست فانوس شمع ما نفس صبحگاه بود…

ادامه مطلب

بر فرازد چو علم، آه سحرگاهی ما

بر فرازد چو علم، آه سحرگاهی ما دو جهان پر شود از کوکبه شاهی ما در حقیقت بر ما، بت شکنی خودشکنی ست صیت اسلام…

ادامه مطلب

با یار نیست دوری ما راکمی هنوز

با یار نیست دوری ما راکمی هنوز در عشق محرمیم به نامحرمی هنوز افشرده بود رنگ خزانم بهار را خون می چکد ز ناصیه خرمی…

ادامه مطلب

ای نگاه تو پی غارت دلها گستاخ

ای نگاه تو پی غارت دلها گستاخ غمزهٔ شوخ تو، با مومن و ترسا گستاخ شرم حسن تو به حدّی ست که با اینهمه شوق…

ادامه مطلب

ای سر و سرور مغان، خیز و بیار چنگ و دف

ای سر و سرور مغان، خیز و بیار چنگ و دف جان مرا ز غم رهان، خیز و بیار چنگ و دف مطرب عاشقان بزن…

ادامه مطلب

ای جنت نقد از رخ زیبای تو ما را

ای جنت نقد از رخ زیبای تو ما را شد دیده بهشتی ز تماشای تو ما را مست آمدی و تیغ به کف سر طلبیدی…

ادامه مطلب

آمد آن شمع شبی بر سر و، سامانم سوخت

آمد آن شمع شبی بر سر و، سامانم سوخت جستم از جای چنان گرم، که دامانم سوخت غنچهای غارت ایام به گلشن نگذاشت غم تنهایی…

ادامه مطلب

آسان نه به پیمانهٔ سرشار شود سرخ

آسان نه به پیمانهٔ سرشار شود سرخ رخسار به خون خوردن بسیار شود سرخ حرف حق منصور به من سبز شد امروز وقت است ز…

ادامه مطلب

از عشق، تن سوخته جانان گله دارد

از عشق، تن سوخته جانان گله دارد زین شعلهٔ بی باک، نیستان گله دارد زندان شده مجنون مرا دامن صحرا در سینه دل از تنگی…

ادامه مطلب

از پرده چو خواهد، گل رخسار برآرد

از پرده چو خواهد، گل رخسار برآرد پوشد به لباس گل و از خار برآرد دل از خم زلفش چه خیال است برآرم؟ چون آینه…

ادامه مطلب

یک دم به مزد دیده شب زنده دار خویش

یک دم به مزد دیده شب زنده دار خویش می خواستم چو اشک تو را در کنار خویش رنگین نگشت تیغ نگاهت زخون ما آخر…

ادامه مطلب

هست چو شبنم از خودی، ننگ حجاب بر سرم

هست چو شبنم از خودی، ننگ حجاب بر سرم تا رسد آفتاب من، گرم عتاب بر سرم پیر مغان اشارتم کرد به غسل توبه ای…

ادامه مطلب

هدف سینه ز من، ناوک مژگان از تو

هدف سینه ز من، ناوک مژگان از تو سخت جانی ز من و سستی پیمان ازتو کرد روزی که قضا، شادی و غم را قسمت…

ادامه مطلب

نمی آید به راه شوخ طنازی که من دارم

نمی آید به راه شوخ طنازی که من دارم به هم چون چشم عینک، دیدهٔ بازی که من دارم چنین گر چشم لیلی پرده بردارد…

ادامه مطلب

نشد شبی که می خونم از سبو نچکد

نشد شبی که می خونم از سبو نچکد فشردهٔ جگر از چشم تر به رو نچکد که قطره ای به لبم می چکاند از یاری…

ادامه مطلب

میگساران چو هوای گل و شمشاد کنید

میگساران چو هوای گل و شمشاد کنید لختی از خون جگر خوردن ما یاد کنید خوش قدان، خسرو وقت اید به اقبال بلند ملک دل…

ادامه مطلب

من روشن روان غافل به زندان بدن رفتم

من روشن روان غافل به زندان بدن رفتم کشیدم آتشین آهی، چو شمع از خویشتن رفتم گران جان نیستم در گلستان چون سرو پا در…

ادامه مطلب

مژگان نگر چو عربده جویان برآمده

مژگان نگر چو عربده جویان برآمده خنجر به دست، بر زده دامان برآمده شمشیرکین به کف، نگه کافر از فرنگ آیا پی کدام مسلمان برآمده؟…

ادامه مطلب

مبادا رو کسی زان قبلهٔ ابرو بگرداند

مبادا رو کسی زان قبلهٔ ابرو بگرداند که کافر می شود، از قبله هرکس رو بگرداند؟ درین وادی به حسرت مردم و چشم از صبا…

ادامه مطلب

لب از خون تر کنم گر ساغری نیست

لب از خون تر کنم گر ساغری نیست خوشم با ناله گر رامشگری نیست چه شد کافتاده ام دور از بر تو؟ تپیدن هست اگر…

ادامه مطلب

گرچه در سینه صد آتشکده آتش دارم

گرچه در سینه صد آتشکده آتش دارم لله الحمد که با سوزش دل خوش دارم بار عشقی اکه از آن چرخ به زنهارآمد کوه دردی…

ادامه مطلب

کی راست به میزان وجود و عدم آیم؟

کی راست به میزان وجود و عدم آیم؟ من بیشتر از هستم و از نیست کم آیم درکعبه گر از پرده در آید صنم ما…

ادامه مطلب

کشم خط از سواد خامه زلف عنبرافشان را

کشم خط از سواد خامه زلف عنبرافشان را به داغ رشک سوزد خامهام ناف غزالان را ز چاک سینه چون خورشید محشر بشکفد داغم گر…

ادامه مطلب

کار دل خام شد از سوزش بسیار چنین

کار دل خام شد از سوزش بسیار چنین عشق افکنده مرا از نظر یار چنین یاد آن قامت موزون نرود از دل ما مصرع سرو…

ادامه مطلب

غم دنیا ندارم، در پی عقبا نمی مانم

غم دنیا ندارم، در پی عقبا نمی مانم به شغل دشمنان، از دوست هرگز وا نمی مانم نمی گردد گره، مجنون صفت مشت غبار من…

ادامه مطلب

عمارت برنمی‌تابم، ملامتخانهٔ عشقم

عمارت برنمی‌تابم، ملامتخانهٔ عشقم نمی‌خواهد کسی آبادیم، ویرانهٔ عشقم ز داغ سینه دارم لاله‌زاری در کنار خود ز سوز دل سمندر ساز آتشخانهٔ عشقم پس…

ادامه مطلب

طرفی که من ز پهلوی دلدار بسته ام

طرفی که من ز پهلوی دلدار بسته ام خونابه خورده ام، لب اظهار بسته ام از بس مرا به مشرب پروانه الفت است آتش به…

ادامه مطلب

صبح از اثر چغانه برخیز

صبح از اثر چغانه برخیز سرمست می شبانه برخیز عمری ست نشسته ام به راهت با جلوه عاشقانه برخیز جان راست هوای وصل جانان ای…

ادامه مطلب

شتابان از جهان چون برق رفتن خوش بود ما را

شتابان از جهان چون برق رفتن خوش بود ما را که از داغ عزیزان نعل بر آتش بود ما را گریبان را به دست عقل…

ادامه مطلب

سر زلفی به عالم دام کردند

سر زلفی به عالم دام کردند دل رم خوردگان را، رام کردند چه جانها سوختند از داغ حسرت که تیغ غمزه، خون آشام کردند دلم…

ادامه مطلب

سپندآسا در آتشخانه می‌رقص

سپندآسا در آتشخانه می‌رقص به بال شعله، چون پروانه می‌رقص بیفکن خرقه، هنگام سماع است ز مستوری برآ، مستانه می‌رقص سرودی نیست به از غلغل…

ادامه مطلب

زهی ز صبح بناگوشت آفتاب خجل

زهی ز صبح بناگوشت آفتاب خجل ز خط غالیه سای تو، مشک ناب خجل به دل خیال تو آمد شبی و منفعلم که میزبان شود…

ادامه مطلب

زان نور دیده، شد مژهٔ خون فشان تهی

زان نور دیده، شد مژهٔ خون فشان تهی از طایر مراد مباد آشیان تهی رشک محبتم نگذارد نفس کشم دل از حدیث شوق پر است…

ادامه مطلب

ز عشق، شور جنون شد، یک از هزار مرا

ز عشق، شور جنون شد، یک از هزار مرا سواد سنبل خط، شد سیه بهار مرا به وادیی زده عشق تو پنجه در خونم که…

ادامه مطلب

ز چابک دستی دل، در کفم خارا زبون افتد

ز چابک دستی دل، در کفم خارا زبون افتد ز برق تیشهٔ من، آتشی در بیستون افتد عنان برتافتم از کین گردون نالهٔ خود را…

ادامه مطلب

رنگین سخنی چون کند از خامهٔ ما گل

رنگین سخنی چون کند از خامهٔ ما گل باغ از گره غنچه دهد روی نما گل در انجمن صحبت ما باغ و بهاریست خاموشی ما…

ادامه مطلب

دوشینه دلم داشت به یاد تو سرودی

دوشینه دلم داشت به یاد تو سرودی کز دیدهٔ مرغان حرم خواب ربودی هر چشم زدن، دیدهٔ دریا نسبم را غمهای تو از گریه سبکبار…

ادامه مطلب

دل در شکن زلفت، صبح طربی دارد

دل در شکن زلفت، صبح طربی دارد مهتاب بناگوشت فرخنده شبی دارد در عربده می باشد چون ترک تقاضایی مژگان تو پنداری از ما طلبی…

ادامه مطلب

دستان زن عشرتکده، فریاد نداند

دستان زن عشرتکده، فریاد نداند نالیدن ما، مرغ چمن زاد نداند ترسم که خراشیده شود آن دل نازک آهسته بنالید که صیاد نداند می خندد…

ادامه مطلب

در غمت ترک گفتگو کردم

در غمت ترک گفتگو کردم دهن زخم را رفو کردم هر چه می گفت از غمت شد راست با تو دل را چو روبه رو…

ادامه مطلب

در خاره، خدنگ نگهت کار نماید

در خاره، خدنگ نگهت کار نماید خود را به عبث، چشم تو بیمار نماید آن دست که بالاتر از آن دست دگر نیست دستی ست…

ادامه مطلب

دارد سر ما شورش سودایی اگر هست

دارد سر ما شورش سودایی اگر هست باشد دل ما، عاشق شیدایی اگر هست در دایرهٔ عشق پریشان نظر اوست آیینه صفت چشم تماشایی اگر…

ادامه مطلب

خورشید و ماه آینهٔ حسن یار نیست

خورشید و ماه آینهٔ حسن یار نیست عینک حجاب گردد، اگر دیده تار نیست دشتی که شوق آبله پا قطره می زند یک خار، زیر…

ادامه مطلب

خرامد یار من مستانه هر راهی دچار آید

خرامد یار من مستانه هر راهی دچار آید مگر یک بار هم از کوچه راه انتظار آید گوارا نیست آب زندگانی، بی حریفانم به حسرت…

ادامه مطلب

حق را بطلب مسجد و میخانه کدام است؟

حق را بطلب مسجد و میخانه کدام است؟ از باده بگو، شیشه و پیمانه کدام است؟ محراب دل آن جلوهٔ آغوش فریب است نشناختهام کعبه…

ادامه مطلب

چون شمع ز خود گرم شتابم به دمی چند

چون شمع ز خود گرم شتابم به دمی چند از قافلهٔ اشک فراتر قدمی چند حیف است تن و جان شود از وصل حجابت تا…

ادامه مطلب