غزلیات – حافظ شیرازی
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست حالیا خانه برانداز دل و دین من است تا…
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد خداش در همه حال از بلا نگه دارد حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا…
میفکن بر صف رندان نظری بهتر از این
میفکن بر صف رندان نظری بهتر از این بر در میکده می کن گذری بهتر از این در حق من لبت این لطف که میفرماید…
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست من همان دم که وضو ساختم از چشمه…
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن که شمع دیده…
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش از بس که دست میگزم و آه میکشم آتش زدم…
گر چه ما بندگان پادشهیم
گر چه ما بندگان پادشهیم پادشاهان ملک صبحگهیم گنج در آستین و کیسه تهی جام گیتی نما و خاک رهیم هوشیار حضور و مست غرور…
کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست چون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینان همراه…
عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی
عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی ای پسر جام میام ده که به پیری برسی چه شکرهاست در این شهر که قانع شدهاند شاهبازان طریقت…
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت گل بخندید که از راست نرنجیم ولی…
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین خلاف مذهب آنان جمال اینان بین به زیر دلق ملمع کمندها دارند درازدستی این کوته آستینان بین…
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر…
ساقیا برخیز و درده جام را
ساقیا برخیز و درده جام را خاک بر سر کن غم ایام را ساغر می بر کفم نه تا ز بر برکشم این دلق ازرق…
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب…
روزگاریست که سودای بتان دین من است
روزگاریست که سودای بتان دین من است غم این کار نشاط دل غمگین من است دیدن روی تو را دیده جان بین باید وین کجا…
دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی کز عکس روی او شب هجران سر آمدی تعبیر رفت یار سفرکرده میرسد ای کاج هر چه زودتر…
دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
دو یار زیرک و از باده کهن دومنی فراغتی و کتابی و گوشه چمنی من این مقام به دنیا و آخرت ندهم اگر چه در…
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید بگشای تربتم را بعد از وفات و…
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم حاصل خرقه و سجاده روان دربازم حلقه توبه گر امروز چو زهاد زنم خازن میکده فردا نکند در…
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار کس…
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم راحت جان طلبم و از پی جانان بروم گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب…
چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش
چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم که دل چه میکشد از…
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست…
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم دور از رخ…
به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی خیال سبزخطی نقش بستهام جایی امید هست که منشور عشقبازی من از آن کمانچه ابرو رسد به طغرایی سرم…
بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند که به بالای چمان از بن و بیخم برکند حاجت مطرب و می نیست تو…
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف همچو…
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس منزل سلمی که بادش هر دم از…
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی تا راهرو نباشی کی راهبر شوی در مکتب حقایق پیش ادیب عشق هان ای پسر بکوش که روزی…
المنة لله که در میکده باز است
المنة لله که در میکده باز است زان رو که مرا بر در او روی نیاز است خمها همه در جوش و خروشند ز مستی…
اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
اگر به باده مشکین دلم کشد شاید که بوی خیر ز زهد ریا نمیآید جهانیان همه گر منع من کنند از عشق من آن کنم…
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان دل آزرده ما را به نسیمی بنواز یعنی آن جان…
هاتفی از گوشه میخانه دوش
هاتفی از گوشه میخانه دوش گفت ببخشند گنه می بنوش لطف الهی بکند کار خویش مژده رحمت برساند سروش این خرد خام به میخانه بر…
میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان
میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون تا او به…
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید به وقت سرخوشی از آه و ناله عشاق به صوت و نغمه چنگ و…
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی بکشد…
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را چون شیشههای…
گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
گر من از سرزنش مدعیان اندیشم شیوه مستی و رندی نرود از پیشم زهد رندان نوآموخته راهی بدهیست من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم…
کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن
کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن به باد ده سر و دستار عالمی یعنی کلاه گوشه به آیین…
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد عارف از خنده می در طمع خام افتاد حسن روی تو به یک جلوه که در آینه…
صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است از صبا هر دم مشام جان…
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش…
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی گفت بازآی که دیرینه این درگاهی همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان پرتو جام جهان بین…
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت درده قدح که موسم ناموس و نام رفت وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم عمری که بی…
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است ببین که در طلبت حال مردمان چون است به یاد لعل تو و چشم مست میگونت ز…
روز وصل دوستداران یاد باد
روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد کامم از تلخی غم چون زهر گشت بانگ نوش شادخواران یاد باد گر چه…
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت…
دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد کارم بدان رسید که همراز خود کنم هر…
دل من در هوای روی فرخ
دل من در هوای روی فرخ بود آشفته همچون موی فرخ بجز هندوی زلفش هیچ کس نیست که برخوردار شد از روی فرخ سیاهی نیکبخت…
در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود تا ابد جام مرادش همدم جانی بود من همان ساعت که از می خواستم شد توبه…