تو آفت دل و جان نزار خواهی شد

تو آفت دل و جان نزار خواهی شد تو برق خرمن صبر و قرار خواهی شد چنین که جوش ترقی است آب و رنگ ترا…

ادامه مطلب

تا هوای شمع رویت در سر پروانه است

تا هوای شمع رویت در سر پروانه است زآتش غیرت تنم خاکستر پروانه است می تپد در آتش حسرت نصیبی بی رخت پلک و مژگان…

ادامه مطلب

تا قیامت در شکنج دام زلف دلبری

تا قیامت در شکنج دام زلف دلبری می تپیدم کاشکی می داشتم بال و پری ناله از جور فلک در کیش ما دون همتی است…

ادامه مطلب

پیوسته عشق درصدد خودنمایی است

پیوسته عشق درصدد خودنمایی است این سرو و قمری و گل و بلبل بهانه ای است شبهای وصل هر مژه برهم زدن مرا بسیار دردناک…

ادامه مطلب

بیند چو خرامیدن رنگین ترا گل

بیند چو خرامیدن رنگین ترا گل روبد ره جولان تو با موج صفا گل لخت جگر آویخته در دامن آهم یا از چمن آورده برون…

ادامه مطلب

بی جلوهٔ روی تو نظر بسته نکوتر

بی جلوهٔ روی تو نظر بسته نکوتر راه نگاه دیدهٔ تر بسته نکوتر ناداری ما به بود از بخل توانگر دست تهی از کیسهٔ سربسته…

ادامه مطلب

بود از سوز دلم هر قطره خون در تن چراغ

بود از سوز دلم هر قطره خون در تن چراغ پیش ازان دم کز شرر در سنگ شد روشن چراغ آهم از سوزت چراغ دودمان…

ادامه مطلب

به معشوقی سزاوار است حسنی گو ادا دارد

به معشوقی سزاوار است حسنی گو ادا دارد وگرنه هر گلی کز خاک می‌روید صفا دارد شکست نفس از فیض کمال نفس می‌باشد ز غلتانی…

ادامه مطلب

به رنگ شمع بگدازد ز سوز سینه ام تیرش

به رنگ شمع بگدازد ز سوز سینه ام تیرش چو موج باده گردد آب خون آلوده شمشیرش نبیند در لحد هم کشتهٔ مژگانش آسایش که…

ادامه مطلب

به آب و تاب حسنش عشقباز است

به آب و تاب حسنش عشقباز است دلم چون شمع در سوز و گداز است دل تنگ از تماشایش گشادید نگاه ما کلید قفل راز…

ادامه مطلب

بسکه با سامان شد از حسن ملیحی دیدنم

بسکه با سامان شد از حسن ملیحی دیدنم بر کباب دل نمک پاشد نگه دزدیدنم آه کز غم در شب هجران او فریاد را نالهٔ…

ادامه مطلب

برای منصب خاشاک روبی نجف است

برای منصب خاشاک روبی نجف است اگر بهم مژگان را همیشه جنگ صف است زکشتزار دگر روزی اهل معنی را برات دانهٔ ما بر قلمرو…

ادامه مطلب

باز از تغافلی صف پیمان شکسته ای

باز از تغافلی صف پیمان شکسته ای طرف کلاه ناز بسامان شکسته ای صد دشنهٔ به زهر بلا آب داده را در سینه ام ز…

ادامه مطلب

این ماه چارده که ترا در برابر است

این ماه چارده که ترا در برابر است حقا که پیش روی تو نادر برابر است افشای عیب خود نکنی روبروی خلق چون معصیت کنی…

ادامه مطلب

اهل عالم جب به سوز عشق دل افسرده اند

اهل عالم جب به سوز عشق دل افسرده اند سینه ها گویی که فانوس چراغ مرده اند می فریبد هر قدر دور از نظر باشد…

ادامه مطلب

انکسار مرا تماشا کن

انکسار مرا تماشا کن اعتبار مرا تماشا کن بار دل می کشم ز بیکاری کارو بار مرا تماشا کن داغ داغ است لخت لخت دلم…

ادامه مطلب

امروز چون توان به مدارا گریستن

امروز چون توان به مدارا گریستن باید چو ابر دجله و دریا گریستن در ماتم حسین علی گر نریزی اشک بر حال خویش گریه کن…

ادامه مطلب

افروخت تا ز باده عذار سمن برم

افروخت تا ز باده عذار سمن برم حسنش می دو آتشه ریزد به ساغرم چشمم ز فیض آتش دل گشت گریه خیز دریا به جوش…

ادامه مطلب

از یاد که گردید دلت مسکن آتش

از یاد که گردید دلت مسکن آتش کز سینه جهد آه تو چون جستن آتش اندیشهٔ رخسار تو در سینهٔ عشاق برقی است که خود…

ادامه مطلب

از شور جنون هیچ کس آگاه نمی بود

از شور جنون هیچ کس آگاه نمی بود گر سلسله جنبان دلم آه نمی بود ای ضعف نمانده است مرا قوت ناله ای وای چه…

ادامه مطلب

از دور عشقباز ترا می توان شناخت

از دور عشقباز ترا می توان شناخت دوا نخست هر که ترا دید رنگ باخت هرگز نمیرد آنکه پی جستجوی اوست آب حیات شد چو…

ادامه مطلب

آرامم از خط تو رمیدن گرفته است

آرامم از خط تو رمیدن گرفته است تا نکهت بهار دمیدن گرفته است خون دلم ز پنجهٔ مژگان به راه او دامان انتظار چکیدن گرفته…

ادامه مطلب

وای بر دیده اگر محو بدایع نشود

وای بر دیده اگر محو بدایع نشود بر دل افسوس که حیران صنایع نشود بر ندارد هوست تا زخودآرایی دست حسن کردار تو مقبول طبایع…

ادامه مطلب

هست هر حرف تو شکر را جواب

هست هر حرف تو شکر را جواب و آن دو لب قند مکرر را جواب قطرهٔ اشک نهان در دیده ام در صدف گردیده گوهر…

ادامه مطلب

هر قطرهٔ اشکم ز پی دیدن چشمی

هر قطرهٔ اشکم ز پی دیدن چشمی چون غنچهٔ نرگس بود آبستن چشمی یک شب ز جمالش چقدر بهره توان برد بگذشت شب وصال به…

ادامه مطلب

نیست آسان چارهٔ دیوانهٔ گیسوی او

نیست آسان چارهٔ دیوانهٔ گیسوی او در دهان مار باشد مهرهٔ بازوی او چون گره از طرهٔ مشکین گشاید در چمن؟ کز شمیم گل غبار…

ادامه مطلب

نه همین پیچد به خود از شوق رویت موی تو

نه همین پیچد به خود از شوق رویت موی تو نعل در آتش بود بر روی تو ابروی تو با رخش ای گل مزن زین…

ادامه مطلب

نصرت ده حبیب خدا مرتضی علی

نصرت ده حبیب خدا مرتضی علی یکرنگ خواجهٔ دو سرا مرتضی علی در بحر نعت و منتقبتم آشنا کنید یا مصطفی محمد و یا مرتضی…

ادامه مطلب

نادیدن جمال تو مشکل بود مرا

نادیدن جمال تو مشکل بود مرا مژگان بهم زدن تپش دل بود مرا آهی که سرکشد ز لبم شاخ سنبلی ست از بسکه دل به…

ادامه مطلب

می دهد طرز نگاهت یاد می نوشی مرا

می دهد طرز نگاهت یاد می نوشی مرا یاد آغوشت کند گرم همآغوشی مرا قطره ای در کام دل از جام درد او چکید می…

ادامه مطلب

مگر بگذشت دل آزرده ای با درد ازین صحرا

مگر بگذشت دل آزرده ای با درد ازین صحرا که همچون آه دردآلود خیزد گرد ازین صحرا ز فیض خاک دردآلوده ام جویا عجب نبود…

ادامه مطلب

مرا خون دل از دست جانانه ای است

مرا خون دل از دست جانانه ای است که هر نقش پایش پریخانه ای است جویای تبریزی

ادامه مطلب

لعل میگون تو تا غارتگر هوش من است

لعل میگون تو تا غارتگر هوش من است چشم مخمور بتان خواب فراموش من است آفتاب من بیا کز شوق هم آغوشی ات چون مه…

ادامه مطلب

گلستان بی‌بر رویی به زندان می‌زند پهلو

گلستان بی‌بر رویی به زندان می‌زند پهلو گل از هر خنده بر چاک گریبان می‌زند پهلو چه غم گر دامنم شد زرق خارستان این وادی…

ادامه مطلب

گرنه اشک از دیده در هجران یار افتاده است

گرنه اشک از دیده در هجران یار افتاده است گوهر است اما زچشم اعتبار افتاده است دوختم تا چشم خواهش بر گل رخسار یار بخیهٔ…

ادامه مطلب

کی غمی از پا و کی پروای از سر داشتم

کی غمی از پا و کی پروای از سر داشتم زان قیامت جلوه در دل شور محشر داشتم با زبان حال تا حال دلم گوید…

ادامه مطلب

کرده تا از گرمی خویت حکایت سر زبان

کرده تا از گرمی خویت حکایت سر زبان شعله می رقصد بهرنگ شمع بزمم بر زبان جلوهٔ توحید را هر ملتی آیینه است شاهد معنی…

ادامه مطلب

قهقهه خنده مرا در غم او ناله بود

قهقهه خنده مرا در غم او ناله بود جام سرشار به لب ساغر تبخاله بود نه همین اشک به چشمم شده چون آینه خشک آه…

ادامه مطلب

فریاد چقدرها خورد افسوس بر امروز

فریاد چقدرها خورد افسوس بر امروز آن کس که نه دندان فشرد بر جگر امروز از یاد بناگوش تو در باغ بهشتم دارد نفسم فیض…

ادامه مطلب

غمش گرم تپش گه شعله‌آسا می‌کند ما را

غمش گرم تپش گه شعله‌آسا می‌کند ما را گهی بی‌دست و پا چون موج دریا می‌کند ما را چنان در پردهٔ خاموشی‌ایم از دیده‌ها پنهان…

ادامه مطلب

عشق آنجا کز پی ایجاد عالم رنگ ریخت

عشق آنجا کز پی ایجاد عالم رنگ ریخت رنگ ویرانی مرا در دل به صد نیرنگ ریخت مو به مویم شد زجوش شوق بیتاب سماع…

ادامه مطلب

ضعف نگذاشت که یک ره جهد از جا آهم

ضعف نگذاشت که یک ره جهد از جا آهم شد گره در دل خونین چو سویدا آهم چون نسیمی که نهد سر به بیابان ز…

ادامه مطلب

شور آمد آمد صد مدعا گردد بلند

شور آمد آمد صد مدعا گردد بلند در دل شب چون زلب نام خدا گردد بلند قمری مستی ست پنداری به پرواز آمده چون کف…

ادامه مطلب

شد دل دریا کنارم ته همین از چشم تر

شد دل دریا کنارم ته همین از چشم تر موج قلزم گشته هر چین جبین از چشم تر بسکه دارد در گره آهی جدا از…

ادامه مطلب

شب خیالم به خواب دید ترا

شب خیالم به خواب دید ترا چقدرها به بر کشید ترا مور ره یافته به خرمن گل یا خط عنبرین دمید ترا پای تا سر…

ادامه مطلب

سرو نازم چون بی گلگشت در رفتار شد

سرو نازم چون بی گلگشت در رفتار شد چار دیوار چمن از موج گل سرشار شد آه از غفلت که عمرم در سیه کاری گذشت…

ادامه مطلب

سالکانی که به خورشید رخت دل بستند

سالکانی که به خورشید رخت دل بستند شبنم آسا به نگه سوی تو محمل بستند به طپش از قفس، امید رهایی غلط است این طلسمی…

ادامه مطلب

زمی حسن فرنگش چون به فکر آب و رنگ افتد

زمی حسن فرنگش چون به فکر آب و رنگ افتد چنان رخسارش افروزد که آتش در فرنگ افتد اگر زخم تو ننوازد مرا از گرمی…

ادامه مطلب

زبون کی می توان کرد به نیرو چرخ پرفن را

زبون کی می توان کرد به نیرو چرخ پرفن را به خاک افکنده این زال کهن چندین تهمتن را چراغان کرده از شمع مزار کشتگان…

ادامه مطلب

ز فیض باده شود پیکر ضعیف شگرف

ز فیض باده شود پیکر ضعیف شگرف چنانکه ماه نو از آفتاب بندد طرف چو بشکفد به می جلوهٔ تو غنچهٔ گل شراب رنگ بریزد…

ادامه مطلب