بگو به پیرمغان که شبها به روی میخواره درنبندد

بگو به پیرمغان که شبها به روی میخواره درنبندد که هر که بهر شکست دلها کمر ببندد، کمر نبندد شب فراقت سر تو گردم به…

ادامه مطلب

بس که گوهر بر کنارم چشم خون‌پالا فشاند

بس که گوهر بر کنارم چشم خون‌پالا فشاند بی‌نیازیم آستین چون موج بر دریا فشاند از شکفتن غنچه آب روی گلشن را فزود گوییا مشت…

ادامه مطلب

بتی که برده دلم زلف عنبر بویش

بتی که برده دلم زلف عنبر بویش نشسته نکهت سنبل چو گرد بر مویش چرا دلم نکشد ناز چشم دلجویش که ناوک مژهٔ او بود…

ادامه مطلب

با شیخ خانقاه می ناب می زنم

با شیخ خانقاه می ناب می زنم ساغر بطاق ابروی محراب می زنم در دیده ام خیال تو هر دم بصورتیست هر لحظه نقش تازه…

ادامه مطلب

این چه بیداد است ای شمشاد قامت می‌کنی

این چه بیداد است ای شمشاد قامت می‌کنی در شکرخندی نهان شور قیامت می‌کنی جام بی‌مهریت بادا سرنگون زاهد چو چرخ باده‌نوشان محبت را ملامت…

ادامه مطلب

ای به قربان تو گردند کمان ابروها

ای به قربان تو گردند کمان ابروها گردش چشم تو تعلیم رم آهوها تا به کی در نظرت جلوهٔ صورت باشد حسن معنی نگر از…

ادامه مطلب

آنچه هرگز محرم گوشت نشد داد من است

آنچه هرگز محرم گوشت نشد داد من است وآنچه نگذشته است در خاطر ترا یاد من است ناله می گردد تکلم بر لبم از درد…

ادامه مطلب

الهی در ره فقرم شکوه پادشاهی ده

الهی در ره فقرم شکوه پادشاهی ده سرم را از خم تسلیم فر کج کلاهی ده بود لبریز صهبای گنه پیمانهٔ عمرم مرا از لخت…

ادامه مطلب

آشوب جهان فتنهٔ ایام همین است

آشوب جهان فتنهٔ ایام همین است شوخی که زدل می برد آرام همین است مستانه خرامان شده آن شاخ گل امروز ای سرو زحق نگذری…

ادامه مطلب

از هر که گشت محو تو مستور نیستی

از هر که گشت محو تو مستور نیستی وز هر که بست دل برخت دور نیستی باشد نقاب روی تو شرم نگاه ما چون گشت…

ادامه مطلب

از صفای خاطر ما هیچکس آگاه نیست

از صفای خاطر ما هیچکس آگاه نیست عکس را در خلوت آیینهٔ ما راه نیست فارغ از قید عبادت نیست در عالم دلی این نگین…

ادامه مطلب

از حیا تا رنگ رخسارت به پرواز آمده

از حیا تا رنگ رخسارت به پرواز آمده بر هوا خیل پری در جلوهٔ ناز آمده برگهای نسترن از شوخی موج نسیم فوج ارواح است…

ادامه مطلب

احمد مرسل که عالم جمله در تسخیر اوست

احمد مرسل که عالم جمله در تسخیر اوست ممکنات از حلقه های چرخ در زنجیر اوست قاضی باز و کبوتر، غازی دلدل سوار تا قیامت…

ادامه مطلب

هوای دشت چون افتاد در سر آن پریرو را

هوای دشت چون افتاد در سر آن پریرو را طپیدن های دل صحرا به صحرا برد آهو را حریف نکته چین را پاسداری کن چو…

ادامه مطلب

هر گه پی بیداد غمت چنگ برآورد

هر گه پی بیداد غمت چنگ برآورد یاقوت صفت خون زدل سنگ برآورد صد رنگ هوس را زمحبتکدهٔ دل یک رنگی عشق تو به نیرنگ…

ادامه مطلب

هر غنچه به گلشن دل مأیوس بهار است

هر غنچه به گلشن دل مأیوس بهار است هر برگ که بینی کف افسوس بهار است باد سحری بسکه بر او برگ گل افشاند هر…

ادامه مطلب

نونهال من بسی از شاخ گل رعناتر است

نونهال من بسی از شاخ گل رعناتر است سرو من بسیار از شمشاد خوش بالاتر است هست خوبان را دورنگی در خور حسن و جمال…

ادامه مطلب

ننگ منت بر نتابد همت مردانه ام

ننگ منت بر نتابد همت مردانه ام می رسد از آب خود مانند گوهر دانه ام همتم هرگز نشد خجلت کش احسان کمی هیچگه از…

ادامه مطلب

نخل بلندی است عشق داغ تو بارش بود

نخل بلندی است عشق داغ تو بارش بود عالم دیوانگی جوش بهارش بود در ره گم گشتگی در سفر بیخودی بیدل غمدیده را یاد تو…

ادامه مطلب

می‌رود ظلمت چو خورشید از کمین پیدا شود

می‌رود ظلمت چو خورشید از کمین پیدا شود غم نهان گردد چو آن نازآفرین پیدا شود در رم گم شد دل از همراهی سیل سرشک…

ادامه مطلب

می به جام گل از آن رخسار زیبا ریختند

می به جام گل از آن رخسار زیبا ریختند رنگ سرو از سایهٔ آن قد رعنا ریختند خلوت دل روشن از فیض ریاضت می شود…

ادامه مطلب

مگر آئینه عکس تو شد جام شراب امشب

مگر آئینه عکس تو شد جام شراب امشب که در صهبا رگ تلخی است موج ماهتاب امشب پرد پر در پر خاکستر پروانه پروانه رنگ…

ادامه مطلب

مایه ای از خون دل و زگریه سامانی نداشت

مایه ای از خون دل و زگریه سامانی نداشت هر که چون مینا به بزمت چشم گریانی نداشت بر جنونم وسعت این عرصه دایم تنگ…

ادامه مطلب

لعل لب او راست ز رنگین سخنی رنگ

لعل لب او راست ز رنگین سخنی رنگ چندانکه ازو یافت عقیق یمنی رنگ گردید کبود از اثر بوسه لب یار باشد گل شفتالوی او…

ادامه مطلب

گل کی نهد از ناز قدم بر سر بلبل

گل کی نهد از ناز قدم بر سر بلبل باشد به چمن سایهٔ گل افسر بلبل دریاب در این باغ بهار دم عیسی غافل مشو…

ادامه مطلب

گردد ز سیر صحرا کی حل مشکل ما

گردد ز سیر صحرا کی حل مشکل ما شد پردهٔ بیابان قفل در دل ما از خاک مقصد ما چون گرد درد خیزد باشد ز…

ادامه مطلب

کی به گوش او کند جا ناله های زار ما

کی به گوش او کند جا ناله های زار ما سرمهٔ آواز شد خون دل افگار ما غنچه سان از شکوه گر لبریز خون دل…

ادامه مطلب

کسی کو چون دل شیر است از جرأت نشان او را

کسی کو چون دل شیر است از جرأت نشان او را رود گر در بر شیران بود مهد امان او را کند طوفان به عالم…

ادامه مطلب

قبای پاره نصیبش زچرخ مینایی است

قبای پاره نصیبش زچرخ مینایی است همیشه هرکه چو گل در پی خودآرایی است بغیر من به خیال کسی گذار مکن به سیر خلوت دلها…

ادامه مطلب

غیر رسوایی چه حاصل از بیان ما به ما

غیر رسوایی چه حاصل از بیان ما به ما سوز دل روشن چو شمع ست از زبان ما به ما شمع آسا آتش افتد از…

ادامه مطلب

غافلی کز جور خواهی شیشهٔ دلها شکست

غافلی کز جور خواهی شیشهٔ دلها شکست می رسد ظالم نخست از موج بر دریا شکست خنده کمتر کن که می میرد دل از جوش…

ادامه مطلب

عجب ز غنچه به آن لعل همسری کردن

عجب ز غنچه به آن لعل همسری کردن به این دهن به لب او برابری کردن نموده سر مکافات شیشهٔ ساعت به دست با چو…

ادامه مطلب

صفای پیکرت آئینه دار مهتاب است

صفای پیکرت آئینه دار مهتاب است گل از رخ تو حیب و کنار مهتاب است چمن چمن گل رنگ است بی تو در پرواز بیا…

ادامه مطلب

شوخ بیدادگری همچو تو در عالم نیست

شوخ بیدادگری همچو تو در عالم نیست پریی مثل تو در نوع بنی آدم نیست آب و رنگ چمن حسن فزاید زحیا بر گل رو…

ادامه مطلب

شد بهار و گشت عالم گلستان، ما همچنان

شد بهار و گشت عالم گلستان، ما همچنان کرد گل از خاک اسرار نهان، ما همچنان شبنم از شب زنده داری تکیه بر خورشید زد…

ادامه مطلب

شاهد اقبال در آغوش رندان خفته است

شاهد اقبال در آغوش رندان خفته است دولت بیدار زیرپای مستان خفته است در حقیقت کمتر از شمشیر خوابانیده نیست وای بر قاتل اگر تیغ…

ادامه مطلب

سرشته اند ز فیض هوای صبح تنش

سرشته اند ز فیض هوای صبح تنش زموج پرتو ما هست تار پیرهنش تپد شهید نگاه تو در لحد تا حشر کنی ز پردهٔ چشم…

ادامه مطلب

ساز شد در پردهٔ خاموشی آخر جنگ من

ساز شد در پردهٔ خاموشی آخر جنگ من با صدای دل طپیدن شد بلند آهنگ من بی لب لعل تو عکس چهره ام در جام…

ادامه مطلب

زفیض فکر شب ها چون به دور شمع، پروانه

زفیض فکر شب ها چون به دور شمع، پروانه به گرد خاطرم گردند معنی های بیگانه بتابد نور حسن ازدیده بر دلهای دیوانه چو بر…

ادامه مطلب

زبان که منصب او پادشاهی سخن است

زبان که منصب او پادشاهی سخن است مدام بر در دل در گدایی سخن است مرا کلام مسلسل کشیده در زنجیر کمند صید دل من…

ادامه مطلب

ز روز حشر شهید ترا چه بیم بود

ز روز حشر شهید ترا چه بیم بود در دو لخت بهشت از دل دو نیم بود به روی لالهٔ داغ درون بغلتد آه چو…

ادامه مطلب

ریزد از هر حلقهٔ آن زلف عنبر بار کج

ریزد از هر حلقهٔ آن زلف عنبر بار کج صاف کیفیت به رنگ ساغر سرشار کج ای که با قد دو تا مست شراب غفلتی…

ادامه مطلب

رفتی و حال دل از بسیاری غم درهم است

رفتی و حال دل از بسیاری غم درهم است در چمن هر شاخ گل دور از تو نخل ماتم است حرف بی مغزی بریزد گر…

ادامه مطلب

دیده از فیض تو پریخانه شده است

دیده از فیض تو پریخانه شده است نکته از جوش تماشای تو دیوانه شده است می پرستان همه وارسته ز بند خویشند خط آزادی دلها…

ادامه مطلب

دلم را گریه بر مژگان آتش بار می آرد

دلم را گریه بر مژگان آتش بار می آرد سرشکم راز پنهان را بروی کار می آرد دل غمدیده را آخر هجوم گریه کند از…

ادامه مطلب

دل که از بالای چشمت در گناه افتاده است

دل که از بالای چشمت در گناه افتاده است یوسفی از پهلوی اخوان به چاه افتاده است بر فلک آهی که امشب برق جولان گشته…

ادامه مطلب

دل به غیر از باده زار و ناتوان افتاده است

دل به غیر از باده زار و ناتوان افتاده است چارهٔ کارش همین آتش به جان افتاده است تا دلم در فکر رخسار بتان افتاده…

ادامه مطلب

دست ریزش ساقیا هرگز مباد از ما کشی

دست ریزش ساقیا هرگز مباد از ما کشی ما ز شاگردان گردابیم در دریاکشی قمری دل، آشیان بر سرو نوخیز تو بست رتبه افزاید غمم…

ادامه مطلب

در کدورت خون شدم از خویش شادان آمدم

در کدورت خون شدم از خویش شادان آمدم جسم رفتم در غم او از خود و جان آمدم همچو آب جو که در گل می…

ادامه مطلب

در دامن دل اشک ز مژگان تر انداز

در دامن دل اشک ز مژگان تر انداز این مشت شرر باز به جیب جگر انداز آنجا که کشد معرفتش تیغ چو خورشید چون ماه…

ادامه مطلب