وارستگی از خویش ترا رهبر فیض است

وارستگی از خویش ترا رهبر فیض است دلبستگی تست که قفل در فیض است مانند نسیم سحری در ره شوقش پرواز دل از سینه به…

ادامه مطلب

هرگز نبوده غیر توام آرزوی دل

هرگز نبوده غیر توام آرزوی دل یارب تهی مباد ازین می سبوی دل جز غنچه ای که می شکفد از نسیم صبح از کس ندیده…

ادامه مطلب

هر کرا دل بی غبار کینه است

هر کرا دل بی غبار کینه است خشت دیوار تنش آیینه است دل که پنهان در صفای سینه است پیچ و تابش جوهر آیینه است…

ادامه مطلب

نیست جای پانهادن بر زمین

نیست جای پانهادن بر زمین پرگل است امروز سرتاسر زمین بسکه بار منت زلفت کشد می گدازد نافه آهو بر زمین در غمش از تندباد…

ادامه مطلب

نوبهار آمد هوا آیینه پرواز است باز

نوبهار آمد هوا آیینه پرواز است باز هر طرف خیل پری سرگرم پرواز است باز؟ از طپش، شریان شوقم پردهٔ دل می درد چشم مخمور…

ادامه مطلب

نگه بر چهره نتوان کرد آن ترک شرابی را

نگه بر چهره نتوان کرد آن ترک شرابی را یکایک چون در آتش افکند کس مرغ آبی را هلاک گردش چشمی که از هر جنبش…

ادامه مطلب

نباشد عقده‌ای در خاطر ار ابنای دنیا را

نباشد عقده‌ای در خاطر ار ابنای دنیا را به سان رشتهٔ گوهر به هم راهیست دل‌ها را به خال روی رنگی می‌دهم نسبت سویدا را…

ادامه مطلب

می کند چشم تو تا بیخود ز ساغر گشته است

می کند چشم تو تا بیخود ز ساغر گشته است آنقدر مستی که مژگان هم از او برگشته است در ره شوق تو از بس…

ادامه مطلب

منع نتوان کرد از بی طاقتی سیماب را

منع نتوان کرد از بی طاقتی سیماب را مشکل است آری عنان داری دل بیتاب را چون حسب کامل عیار افتاد از گوهر مپرس کس…

ادامه مطلب

مست و بیخود شوخ من افتاده است

مست و بیخود شوخ من افتاده است بر زمین همچون چمن افتاده است هر که در تعریف خود کوشد مدام بر زبان خویشتن افتاده است…

ادامه مطلب

ما راست ای سرآمد لیلی نگاه‌ها

ما راست ای سرآمد لیلی نگاه‌ها از هر نگه به وادی وصل تو راه‌ها از حیرت تو چون صف مژگان به دور چشم مانده است…

ادامه مطلب

گلگشت چارباغ برو دوش کرده ایم

گلگشت چارباغ برو دوش کرده ایم سیر بهار گلشن آغوش کرده ایم تا بر رخت چو آینه بگشوده ایم چشم در خاطر آنچه بود فراموش…

ادامه مطلب

گشاید بر رخت درهای فیض از یمن هشیاری

گشاید بر رخت درهای فیض از یمن هشیاری کلید قفل چشم بسته نبود غیر بیداری دماغ ناتمام نیم جان می سازد ای ساقی حباب آسا…

ادامه مطلب

گر بخرامد، نسیم خلد برین است

گر بخرامد، نسیم خلد برین است چون بنشیند، بهشت روی زمین است ناز تو رنگینی جمال تو افزود شهپر طاووس حسن، چین جبین است مست…

ادامه مطلب

کسیکه رفتن ازین نشئه در نظر دارد

کسیکه رفتن ازین نشئه در نظر دارد به قدر طول سفر زاد راه بردارد فریب خوردهٔ دولت قرین آفتهاست زموج آب گهر کشتیش خطر دارد…

ادامه مطلب

کامت چو در شوی به خطرها همی دهند

کامت چو در شوی به خطرها همی دهند در بحر غوطه زن که گهرها همی دهند در فکر روزیانه مخور غم که هر سحر از…

ادامه مطلب

فسون‌سازی که دل را می‌برد نیرنگش از شوخی

فسون‌سازی که دل را می‌برد نیرنگش از شوخی گریبان چاک ساز برگ گل را رنگش از شوخی تو چون برقع گشایی در چمن گل غنچه…

ادامه مطلب

غنچه از دلبستگی گردیده پنهان در لباس

غنچه از دلبستگی گردیده پنهان در لباس مفت آزادی که چون سرو است عریان در لباس تا به کی خواهی کشیدن چادر عصمت به روی…

ادامه مطلب

عقل افلاطون منش را ریشخندی می زنم

عقل افلاطون منش را ریشخندی می زنم بر در دیوانگی دانسته چندی می زنم می روم از خویشتن امشب به یاد زلف او همتی یاران!…

ادامه مطلب

عاشقان را با پریشانی ست پیمانی درست

عاشقان را با پریشانی ست پیمانی درست نقش ما بنشسته با زلف پریشانی درست حسن شوخش پرده برگیرد اگر از روی کار در جهان باقی…

ادامه مطلب

شوی ز خویش چو بیگانه یار خود باشی

شوی ز خویش چو بیگانه یار خود باشی گر از میانه روی در کنار خود باشی به روی شاهد مقصود دیده بگشایی گر از صفای…

ادامه مطلب

شد دعای ناتوانان تا اجابت گاه راست

شد دعای ناتوانان تا اجابت گاه راست با کمان قامت خم رفت تیر آه راست کی برند از مسلک حق فیض ارباب نفاق مار کج…

ادامه مطلب

شب که حالم زغم هجر تو دیگرگون بود

شب که حالم زغم هجر تو دیگرگون بود بر کفم ساغر می آبلهٔ پرخون بود دیده دیدم که به خوناب جگر می غلتید خبر از…

ادامه مطلب

سوار ابلق لیل و نهار خود باشد

سوار ابلق لیل و نهار خود باشد اگر کسی بتواند سوار خود باشد خوشا حضور نماز کسی که چون محراب ز خود تهی شود و…

ادامه مطلب

سخن سازی چو چشم یار در دنیا نمی باشد

سخن سازی چو چشم یار در دنیا نمی باشد بلایی در جهان مانند آن بالا نمی باشد به حال هر که از خود رفت چون…

ادامه مطلب

زور شور گریه ای می شد به خواب

زور شور گریه ای می شد به خواب خواب می آرد بلی آواز آب بوی تحقیق از مقلد نشنوی کس نگیرد از گل کاغذ، گلاب…

ادامه مطلب

زجوش ناز دندانت در نایاب را ماند

زجوش ناز دندانت در نایاب را ماند تبسم بر لبت صبح شب مهتاب را ماند کدامین نوگل، آئین بند گلشن شد، که هر بلبل ز…

ادامه مطلب

ز لب آهی که با لخت دل خونبار برخیزد

ز لب آهی که با لخت دل خونبار برخیزد چه طاوسی است رنگین جلوه کز گلزار برخیزد ترا گر بر دل بیدرد ناخن می زند…

ادامه مطلب

ز چشمم جز سرشک لعل‌گون بیرون نمی‌آید

ز چشمم جز سرشک لعل‌گون بیرون نمی‌آید بلی هرگز در از دریای خون بیرون نمی‌آید نمک‌ها بر جراحت زد تن درد آشنایم را دلم از…

ادامه مطلب

ره عشق است و نبود خاطر خرسند باب اینجا

ره عشق است و نبود خاطر خرسند باب اینجا به یک لبخند از خود می رود دل چون حباب اینجا زداید غم به هیچ از…

ادامه مطلب

رسته از قید مذاهب دست در مولا زدیم

رسته از قید مذاهب دست در مولا زدیم راه ها مسدود چون دیدیم بر دریا زدیم قابل یک چشم دیدن هم نبود این خاکدان چشمکی…

ادامه مطلب

دهد بوی جگر پرکاله آهم

دهد بوی جگر پرکاله آهم بود از دودمان ناله آهم ز جوش غم گره شد در دل تنگ چو داغ غنچه های لاله آهم جویای…

ادامه مطلب

دل می بردم غنچهٔ خندان تو جتی

دل می بردم غنچهٔ خندان تو جتی جان می دهم خندهٔ پنهان تو جتی در دم چو اثر کرد در او منصب دل یافت در…

ادامه مطلب

دل را به قدر خمکده ها جوش داده اند

دل را به قدر خمکده ها جوش داده اند تا منصب قبول تو می نوش داده اند هر لخت دل زبان دگر شد مرا به…

ادامه مطلب

دل از مهر می و معشوقم آسان بر نمی خیزد

دل از مهر می و معشوقم آسان بر نمی خیزد دلی هرگز کس آسان از سر جان بر نمی خیزد کنم زنجیر خالی از در…

ادامه مطلب

در کسب هوا کوش که آزاد کند مشک

در کسب هوا کوش که آزاد کند مشک بو را چو دمی همنفس باد کند مشک دل را به شمیمی ز غم آزاد کند مشک…

ادامه مطلب

در راه تو گه جان و گهی سر بفشانیم

در راه تو گه جان و گهی سر بفشانیم آن چیز که داریم میسر بفشانیم چون نخل که آبی خورد و میوه دهد بار از…

ادامه مطلب

در حریم وصل از دلدار دور افتاده ام

در حریم وصل از دلدار دور افتاده ام مستم از کیفیت سرشار دور افتاده ام معنی بیگانه با دل آشناتر می شود در بر یارم…

ادامه مطلب

خیال غنچهٔ لعلی چو هوشم در سر است امشب

خیال غنچهٔ لعلی چو هوشم در سر است امشب می ام افشردهٔ یاقوت گل در ساغر است امشب جویای تبریزی

ادامه مطلب

خلوت تن از فروغ جوهر جان روشن است

خلوت تن از فروغ جوهر جان روشن است آری این مهمانسرا از فیض مهمان روشن است از گداز تن دل ارباب عرفان روشن است گرنه…

ادامه مطلب

حسن صوتی آتش افروز دل من می شود

حسن صوتی آتش افروز دل من می شود این چراغ از شعلهٔ آواز روشن می شود می توان در رفتن از خود بیشتر برداشت فیض…

ادامه مطلب

چون شدم از خویش ره در بزم یارم داده اند

چون شدم از خویش ره در بزم یارم داده اند رفته ام تا از میان جا در کنارم داده اند بر مآل خویش خندم یا…

ادامه مطلب

چو شوخ چشمی خود را ز روی آینه دید

چو شوخ چشمی خود را ز روی آینه دید از آن فرنگ حیا لاله لاله رنگ چید میان چاه زنخدان او نشان یابد کسیکه پای…

ادامه مطلب

چه کامها که قدح از تو برنمی گیرد

چه کامها که قدح از تو برنمی گیرد چه مایه فیض کزان لعل تر نمی گیرد بکن ستایش اهل کمال در غیبت که روی آینه…

ادامه مطلب

چشمت که ز خون ما شرابی است

چشمت که ز خون ما شرابی است دایم پی خان و مان خرابی است روی تو چو آفتاب پرنور لعلت گل قند آفتابی است محو…

ادامه مطلب

چرخ را از تو نکو روی تری یاد کجاست؟

چرخ را از تو نکو روی تری یاد کجاست؟ آدمی در دو جهان چون تو پریزاد کجاست؟ غنچه آسا دلم از ضبط فغان بی تو…

ادامه مطلب

توصیف تو از بشر نیاید

توصیف تو از بشر نیاید در کسوت گفت در نیاید بی معنی عشق همچو تصویر از عالم رنگ برنیاید معنی حقیقت از بزرگی در قالب…

ادامه مطلب

ترسم که خراشد تن نازک بدنم را

ترسم که خراشد تن نازک بدنم را از نکهت گل جامه مکن سیم تنم را چون موج که برهم خورد از وی کف دریا در…

ادامه مطلب

تا کمان ابروش از چرب نرمی دلکش است

تا کمان ابروش از چرب نرمی دلکش است در صف مژگان نگاهش تیر روی ترکش است هر که خالی شد زخود لبریز کیفیت بود هر…

ادامه مطلب

تا بود سودای زلفش در سر شوریده‌ام

تا بود سودای زلفش در سر شوریده‌ام دانهٔ زنجیر می‌ریزد سرشک از دیده‌ام از تنم پیکان او زنجیر می‌آید برون در شب هجران او از…

ادامه مطلب