بر دلم خورده تیر مژگانش

بر دلم خورده تیر مژگانش نبرم جان ز زخم پیکانش خویش را یوسف افکند در چاه گر ببیند چه زنخدانش خوار گردد به چشم بلبل…

ادامه مطلب

با سنگ بت سنگدلم گفت ز مائی

با سنگ بت سنگدلم گفت ز مائی گفتم عجمی گوی ز آبی نه زمانی هر سو که نظر می فکنم روی تو بینم پیدائی وپنهان…

ادامه مطلب

ای قدم خم گشته تر ز ابروی تو

ای قدم خم گشته تر ز ابروی تو وی دلم آشفته تر از موی تو معنی ز والقلم را یافتم چون بدیدم بینی وابروی تو…

ادامه مطلب

ای بلبل بی دل منال آخر گلت پیدا شود

ای بلبل بی دل منال آخر گلت پیدا شود اردیبهشت آید ز نو وز سر جهان برنا شود من هم دلی دارم غمین از هجر…

ادامه مطلب

اگر در آینه روزی جمال خویش ببینی

اگر در آینه روزی جمال خویش ببینی زحال من شوی آگه به روز من بنشینی زهی به صنعت باری زماه فرق نداری جز این که…

ادامه مطلب

از سیه چشم توروزم سیه است

از سیه چشم توروزم سیه است آفت جان ودل از یک نگه است گردچشمت ز پی غارت دل مژه صف بسته چو شاه و سپه…

ادامه مطلب

همه از باده من از گردش چشمت مستم

همه از باده من از گردش چشمت مستم حاجتم نیست به می جام بگیر از دستم دل ز مهر چوتوماهی نتوان کردرها در خم زلف…

ادامه مطلب

هر قطره خونی که ز چشم ترم افتد

هر قطره خونی که ز چشم ترم افتد نقشی است که از لعل لب دلبرم افتد گر دست دهد روی و لب دوست تمنا دیگر…

ادامه مطلب

نه چون چشم تو دیدم چشم مستی

نه چون چشم تو دیدم چشم مستی نه همچون پشت دستت پشت دستی سوی بتخانه گر افتد گذارت کندکی بت پرستی بت پرستی کند درعشقت…

ادامه مطلب

من همی گویم که عاشق بر رخ آن دلبرم

من همی گویم که عاشق بر رخ آن دلبرم آبرو بردم زعشق ای خاک عالم بر سرم آن سمندر بود کاندر آتش سوزان بسوخت من…

ادامه مطلب

مشکل دل گفتم اززلفت یقین حل گشته است

مشکل دل گفتم اززلفت یقین حل گشته است با سر زلفت حدیث اومطول گشته است دروجود جوهر فرد اشتباهی داشتم از دهانت پیش من اکنون…

ادامه مطلب

گوید ار کس زمعجزات مسیح

گوید ار کس زمعجزات مسیح پیش لعل لب تو هست قبیح همه عضو تودل برد از دست کل شی من الملیح ملیح من به وصف…

ادامه مطلب

گفتم که عاشقم من وز این گفته ام خجل

گفتم که عاشقم من وز این گفته ام خجل زیرا که عاشقی نبود کار آب وگل عاشق تنی بود که نه دل خواهدو نه جان…

ادامه مطلب

گرد رویتخط سیاه گرفت

گرد رویتخط سیاه گرفت یا خسوف است وقرص ماه گرفت هاله درچرخ گرد ماه گرفت یا به آیینه زنگ آه گرفت ترک چشمت برای غارت…

ادامه مطلب

قسم به موی تو یعنی به سوره واللیل

قسم به موی تو یعنی به سوره واللیل که جز تو با کس دیگر دلم ندارد میل حکایتی است ز روی توسوره والشمس کنایتی است…

ادامه مطلب

عشق چون شمع است ومن پروانه ام

عشق چون شمع است ومن پروانه ام عشق زنجیر است ومن دیوانه ام عشق دریا ومنم کشتی در او عشق صهبا ومنش پیمانه ام عشق…

ادامه مطلب

شراب عاشقان از نور باشد

شراب عاشقان از نور باشد نه اندر خم نه از انگورباشد ز مشرق تا به مغرب هست گامی اگر چه درنظرها دور باشد بباید کرد…

ادامه مطلب

سروقد غنچه دهن گل بدنی

سروقد غنچه دهن گل بدنی پای تا سر به حقیقت چمنی گفتمت سروقد ومنفعلم که تو نسرین بر وسیمین بدنی گفتمت غنچه دهن در غلطم…

ادامه مطلب

زلف تو چو دودآمد وچهر تو چوآتش

زلف تو چو دودآمد وچهر تو چوآتش و از آتش ودود تو دلم گشته مشوش جان ودلوهوش وخرد وصبر وتوانم می بود وربود از کف…

ادامه مطلب

ز ازل چو دلبر ما به خیال دلبری شد

ز ازل چو دلبر ما به خیال دلبری شد دل ما هم ازخیال قد اوصنوبری شد همه ما مگر نبودیم به هم انیس وهمدم چه…

ادامه مطلب

رخ یک طرف دو طره جانانه یک طرف

رخ یک طرف دو طره جانانه یک طرف بردند دل ز هرطرف از ما نه یک طرف از خال وزلفت از دوطرف دانه است ودام…

ادامه مطلب

دهر ومافیها که شد موجود از بهر علی است

دهر ومافیها که شد موجود از بهر علی است دهر تا بوده است ومی باشد همه دهر علی است این همه عالم که یزدان خلق…

ادامه مطلب

دلا تا چند ابجد تا کی ابتث

دلا تا چند ابجد تا کی ابتث کتاب عشق را خوان یک دومبحث نشد حاصل ز لعل او جوابی به وضع ابجد و قانون ابتث…

ادامه مطلب

دشمنی دارنددرکار آب وآتش باد وخاک

دشمنی دارنددرکار آب وآتش باد وخاک با دلم شد پس غم یار آب و آتش باد وخاک یار ما هم شاید ار با ما دم…

ادامه مطلب

در بر دلدار کی رفتم که دلداری نکرد

در بر دلدار کی رفتم که دلداری نکرد کی غم دل پیش او گفتم که غمخواری نکرد کی به اوگفتم که بیمارم چو چشمت از…

ادامه مطلب

خود را به شمع او دلا در سوختن پروانه کن

خود را به شمع او دلا در سوختن پروانه کن گفتم برو پروا نکن کردی کنون پروانه کن تا بت پرست و بت شکن هر…

ادامه مطلب

چو لاله دل ز داغم لکه دارد

چو لاله دل ز داغم لکه دارد بت من چون هوای مکه دارد رخش از بوسه ام گر پر کلف شد به رخ ماه فلک…

ادامه مطلب

چشمت خدای داده که صاحب نظر شوی

چشمت خدای داده که صاحب نظر شوی هم گوش و هوش تا که ز عالم خبر شوی از دل اگر نبینی وگر نشنوی ز جان…

ادامه مطلب

تیر مژگان تو ما را برجگر بنشسته است

تیر مژگان تو ما را برجگر بنشسته است مرحبا ز ایندست وبازو تا به پر بنشسته است هرکجا سروی بودقمری نشیند بر سرش بر سر…

ادامه مطلب

تعالی الله زجانانی که دارم

تعالی الله زجانانی که دارم ز جانان است این جانی که دارم به سیر سرو بستانم چه حاجت از این سرو خرامانی که دارم به…

ادامه مطلب

پرده را از روی خود انداخت یار

پرده را از روی خود انداخت یار وزنگاهی کار ما را ساخت یار بود شب تاریک ومن گم کرده راه دستگیرم شد مرا بشناخت یار…

ادامه مطلب

به که ما دیوانه از عشق پری روئی شویم

به که ما دیوانه از عشق پری روئی شویم تا مگر زنجیری زنجیر گیسوئی شویم دوزخ سوزان چو از بهر گنهکاران بود همنشین باید به…

ادامه مطلب

برقع ز رخ گشودی دل ازکفم ربودی

برقع ز رخ گشودی دل ازکفم ربودی چون دل ربودی ازمن خود رو نهان نمودی ای سرو قد مه رورفتی به حرف بدگو هر کس…

ادامه مطلب

با سر زلف تودارم کارها

با سر زلف تودارم کارها با دلم از بس کندازارها من سر زلف تو گیرم تا شود بر دلم آسان همه دشوارها بوئی از زلف…

ادامه مطلب

ای دوست که ترک دوستان کردی

ای دوست که ترک دوستان کردی تاچندبه کام دشمنان گردی ازما ز چه بی گنه برنجیدی آخر ز چه بی سبب بیازردی هرگز لطفی به…

ادامه مطلب

ای بت ماه روی مشکین مو

ای بت ماه روی مشکین مو دل به چوگان زلف توچون گو ای سنان قامت ای زره گیسو تیر مژگانی وکمان ابرو رستم داستان حسنی…

ادامه مطلب

اگر از نقطه موهوم نشان خواهدبود

اگر از نقطه موهوم نشان خواهدبود به گمانم رسد آن تنگ دهان خواهدبود رفت دل در بر دلدار و شداسوده زغم آری آن کو رسد…

ادامه مطلب

از دوجا آسان ما را شیخ مشکل کرده است

از دوجا آسان ما را شیخ مشکل کرده است قول شاهد را قبول و ثبت در دل کرده است گفتمش بین این سند را پا…

ادامه مطلب

وفا گر بگوئیم داری نداری

وفا گر بگوئیم داری نداری صفا گر بگوئیم داری نداری به ما بوسه ای از لب شکرینت روا گر بگوئیم داری نداری به هر کس…

ادامه مطلب

هر زمان بر دل ما می کنی آزار دگر

هر زمان بر دل ما می کنی آزار دگر جز دل آزاری ما نیست توراکار دگر نتوان داد زآزار تودل را تسکین نتوانم که دهم…

ادامه مطلب

نه چوبالای توسروی بود اندر چمنا

نه چوبالای توسروی بود اندر چمنا نه کشدفاخته اندر چمن افغان چومنا به سراغ قدچون سرو توگر نیست زچیست فاخته اینهمه کوکو زند اندر چمنا…

ادامه مطلب

من نه آن مستم که باک از شحنه وشاهم بود

من نه آن مستم که باک از شحنه وشاهم بود داده شه فرمان به هر کاری که دلخواهم بود من به بزم شاه خوردم می…

ادامه مطلب

مرا ترکی است غارتگر سنان مژگان کمان ابرو

مرا ترکی است غارتگر سنان مژگان کمان ابرو که غارت کرده دلها را از آن مژگان وز آن ابرو نروید سرو در بستان دهد گر…

ادامه مطلب

لب لعل تو یاقوت است مرجان راست یاقوتم

لب لعل تو یاقوت است مرجان راست یاقوتم که ازاوچهرمن شد کهربا گون اشک یاقوتم تو از گیسو اگر مانی به برج عقرب ومیزان مراهم…

ادامه مطلب

گفتم که چرا طبع تو ازمن بری آید

گفتم که چرا طبع تو ازمن بری آید گفتا به نظر عشق تو چون سرسری آید گفتم که کنی قیمت یک بوسه به جانی گفت…

ادامه مطلب

گر عاشق تو بی دل وجان شد شده باشد

گر عاشق تو بی دل وجان شد شده باشد وز عشق تو رسوای جهان شد شده باشد چون می شود آتش که بیفتد به نیستان…

ادامه مطلب

کافرم خوانند چون عاشق بدان دلبر شدم

کافرم خوانند چون عاشق بدان دلبر شدم کفر اگر این است دلشادم که من کافر شدم نیست غم زاهد اگر گوید که من درظلمتم کو…

ادامه مطلب

عشق حیران درجمال احمداست

عشق حیران درجمال احمداست عقل مجنون از جلال احمد است جنگ هفتاد ودوملت سر به سر بر سر میم کمال احمد است اینکه می گویند…

ادامه مطلب

شده است دل بر ما خون ز دست دلبر خویش

شده است دل بر ما خون ز دست دلبر خویش ز دست دل که چه ناورده ایم بر سر خویش نمانده خاک بریزم چه خاک…

ادامه مطلب

سالکی کوبی خبر از خویش نیست

سالکی کوبی خبر از خویش نیست در طریقت پیش ما درویش نیست هیچ مستی نیست بی رنج خمار هیچ نوشی در جهان بی نیش نیست…

ادامه مطلب