تیر مژگان تو ما را برجگر بنشسته است

تیر مژگان تو ما را برجگر بنشسته است مرحبا ز ایندست وبازو تا به پر بنشسته است هرکجا سروی بودقمری نشیند بر سرش بر سر…

ادامه مطلب

تعالی الله زجانانی که دارم

تعالی الله زجانانی که دارم ز جانان است این جانی که دارم به سیر سرو بستانم چه حاجت از این سرو خرامانی که دارم به…

ادامه مطلب

پرده را از روی خود انداخت یار

پرده را از روی خود انداخت یار وزنگاهی کار ما را ساخت یار بود شب تاریک ومن گم کرده راه دستگیرم شد مرا بشناخت یار…

ادامه مطلب

به که ما دیوانه از عشق پری روئی شویم

به که ما دیوانه از عشق پری روئی شویم تا مگر زنجیری زنجیر گیسوئی شویم دوزخ سوزان چو از بهر گنهکاران بود همنشین باید به…

ادامه مطلب

برقع ز رخ گشودی دل ازکفم ربودی

برقع ز رخ گشودی دل ازکفم ربودی چون دل ربودی ازمن خود رو نهان نمودی ای سرو قد مه رورفتی به حرف بدگو هر کس…

ادامه مطلب

با سر زلف تودارم کارها

با سر زلف تودارم کارها با دلم از بس کندازارها من سر زلف تو گیرم تا شود بر دلم آسان همه دشوارها بوئی از زلف…

ادامه مطلب

ای دوست که ترک دوستان کردی

ای دوست که ترک دوستان کردی تاچندبه کام دشمنان گردی ازما ز چه بی گنه برنجیدی آخر ز چه بی سبب بیازردی هرگز لطفی به…

ادامه مطلب

ای بت ماه روی مشکین مو

ای بت ماه روی مشکین مو دل به چوگان زلف توچون گو ای سنان قامت ای زره گیسو تیر مژگانی وکمان ابرو رستم داستان حسنی…

ادامه مطلب

اگر از نقطه موهوم نشان خواهدبود

اگر از نقطه موهوم نشان خواهدبود به گمانم رسد آن تنگ دهان خواهدبود رفت دل در بر دلدار و شداسوده زغم آری آن کو رسد…

ادامه مطلب

از دوجا آسان ما را شیخ مشکل کرده است

از دوجا آسان ما را شیخ مشکل کرده است قول شاهد را قبول و ثبت در دل کرده است گفتمش بین این سند را پا…

ادامه مطلب

وفا گر بگوئیم داری نداری

وفا گر بگوئیم داری نداری صفا گر بگوئیم داری نداری به ما بوسه ای از لب شکرینت روا گر بگوئیم داری نداری به هر کس…

ادامه مطلب

هر زمان بر دل ما می کنی آزار دگر

هر زمان بر دل ما می کنی آزار دگر جز دل آزاری ما نیست توراکار دگر نتوان داد زآزار تودل را تسکین نتوانم که دهم…

ادامه مطلب

نه چوبالای توسروی بود اندر چمنا

نه چوبالای توسروی بود اندر چمنا نه کشدفاخته اندر چمن افغان چومنا به سراغ قدچون سرو توگر نیست زچیست فاخته اینهمه کوکو زند اندر چمنا…

ادامه مطلب

من نه آن مستم که باک از شحنه وشاهم بود

من نه آن مستم که باک از شحنه وشاهم بود داده شه فرمان به هر کاری که دلخواهم بود من به بزم شاه خوردم می…

ادامه مطلب

مرا ترکی است غارتگر سنان مژگان کمان ابرو

مرا ترکی است غارتگر سنان مژگان کمان ابرو که غارت کرده دلها را از آن مژگان وز آن ابرو نروید سرو در بستان دهد گر…

ادامه مطلب

لب لعل تو یاقوت است مرجان راست یاقوتم

لب لعل تو یاقوت است مرجان راست یاقوتم که ازاوچهرمن شد کهربا گون اشک یاقوتم تو از گیسو اگر مانی به برج عقرب ومیزان مراهم…

ادامه مطلب

گفتم که چرا طبع تو ازمن بری آید

گفتم که چرا طبع تو ازمن بری آید گفتا به نظر عشق تو چون سرسری آید گفتم که کنی قیمت یک بوسه به جانی گفت…

ادامه مطلب

گر عاشق تو بی دل وجان شد شده باشد

گر عاشق تو بی دل وجان شد شده باشد وز عشق تو رسوای جهان شد شده باشد چون می شود آتش که بیفتد به نیستان…

ادامه مطلب

کافرم خوانند چون عاشق بدان دلبر شدم

کافرم خوانند چون عاشق بدان دلبر شدم کفر اگر این است دلشادم که من کافر شدم نیست غم زاهد اگر گوید که من درظلمتم کو…

ادامه مطلب

عشق حیران درجمال احمداست

عشق حیران درجمال احمداست عقل مجنون از جلال احمد است جنگ هفتاد ودوملت سر به سر بر سر میم کمال احمد است اینکه می گویند…

ادامه مطلب

شده است دل بر ما خون ز دست دلبر خویش

شده است دل بر ما خون ز دست دلبر خویش ز دست دل که چه ناورده ایم بر سر خویش نمانده خاک بریزم چه خاک…

ادامه مطلب

سالکی کوبی خبر از خویش نیست

سالکی کوبی خبر از خویش نیست در طریقت پیش ما درویش نیست هیچ مستی نیست بی رنج خمار هیچ نوشی در جهان بی نیش نیست…

ادامه مطلب

زلف بر رخسار آن والاگهر افتاده است

زلف بر رخسار آن والاگهر افتاده است یا که هندوئی است در آتش به سر افتاده است بر خلاف اینکه می گویند در چین است…

ادامه مطلب

روی ننموده ربودی دل ودین

روی ننموده ربودی دل ودین ای به قربان توهم آن وهم این هم فلک از غم توخاک به سر هم ملک بر در تو خاک…

ادامه مطلب

دیوانه شد دل در برم زنجیر زلف یار کو

دیوانه شد دل در برم زنجیر زلف یار کو تسبیح افتاد ازکفم آن زلف چون زنار کو زآشفته حالی هر زمان رو سوی دیوار آورم…

ادامه مطلب

دلم به زلف خم اندر خم تو در بنداست

دلم به زلف خم اندر خم تو در بنداست چو پای بند به بند تو است خرسنداست ز چشم مست تو افتاده فتنه در عالم…

ادامه مطلب

دلا غلام در دوست باش و سلطان باش

دلا غلام در دوست باش و سلطان باش هر آنچه حکم نماید مطیع فرمان باش تورا چوخاتم فرماندهی به کف دادند به پشت باد بزن…

ادامه مطلب

دست درحلقه آن زلف پریشان کردم

دست درحلقه آن زلف پریشان کردم هر چه دل بود در آنبی سروسامان کردم گرچه هر حلقه آن زلف چو ثعبانی بود پنجه بی واهمه…

ادامه مطلب

در بر از زلف زره سان کرده ای جوشن چرا

در بر از زلف زره سان کرده ای جوشن چرا داری ار آهنگ قتل ای دوست با دشمن چرا چشم فتانت به هر دم فتنه…

ادامه مطلب

خواست از دولب او یک بوس

خواست از دولب او یک بوس زیر لب خنده زد و گفت افسوس ای بسا جان که رودبر کف دست می کنی جانی اگر قیمت…

ادامه مطلب

چه نعمتی است اگر یار یار ما می شد

چه نعمتی است اگر یار یار ما می شد قرار بخش دل بیقرار ما می شد شدی خلاص دل ما ز ششدر غم و درد…

ادامه مطلب

چشم من خواب ندارد به شب وخونبار است

چشم من خواب ندارد به شب وخونبار است بلکه همسایه هم از ناله من بیدار است جز به دیوار نگویم غم دل پیش کسی کسی…

ادامه مطلب

توعجب سست عهد وسخت دلی

توعجب سست عهد وسخت دلی گاه دلبند وگاه دل گسلی غیرت دلبران چین وتتار رشک خوبان خلخ وچگلی من به هجر تو مبتلا نشوم به…

ادامه مطلب

تعالی الله چه دولت بر سر استی

تعالی الله چه دولت بر سر استی که می در جام وساقی دلبر استی دلا با غم چهکارت دیگر استی که بختت یار ویارت در…

ادامه مطلب

پروانه را که داده تعلق به نور شمع

پروانه را که داده تعلق به نور شمع او را که رهنما است به بزم حضور شمع در حیرتم بدوکه بیاموخت درس عشق کز جان…

ادامه مطلب

بوسه دل از لعل جان بخشت هوس داردهمی

بوسه دل از لعل جان بخشت هوس داردهمی فرصت ار یابد ببوسد تا نفس دارد همی گر چه مستان از عسس دارند بیم جان ولی…

ادامه مطلب

بر سر ما آن نگار آورده کاری از فراق

بر سر ما آن نگار آورده کاری از فراق کآتش دوزخ بود بی شک شراری از فراق هوشم ازسر تابم از دل جانم ازتن رفته…

ادامه مطلب

با سر زلف تو بربط گفتگوئی می کند

با سر زلف تو بربط گفتگوئی می کند صوفی آسا هی مکررهای های وهوئی می کند از دل آشفته ما گوئیا با زلف تو با…

ادامه مطلب

ای دل چنین درتاب وتب از عشق روی کیستی

ای دل چنین درتاب وتب از عشق روی کیستی آشفته خاطر روز وشب ز‌آشفته موی کیستی گفتم خلیل الله وشی چون دیدم اندر آتشی می…

ادامه مطلب

ای باعث ایجاد جهان احمد محمود

ای باعث ایجاد جهان احمد محمود ای گشته جهان وآنچه در او بهر تو موجود لعل تو روانبخش تر از عیسی مریم زلف تو زره…

ادامه مطلب

اگر به حکم قضا می شود رضا دل تو

اگر به حکم قضا می شود رضا دل تو یقین بدان شودآسان تمام مشکل تو دلا به عمر ندیدم تو را دمی بی غم سرشته…

ادامه مطلب

از سر کوی تو حاشا که روم جای دگر

از سر کوی تو حاشا که روم جای دگر که نباشد به دلم عشق دلارای دگر می توان کرد به بالای تو تشبیه او را…

ادامه مطلب

وه که از این زندگانی دل به تنگ آید مرا

وه که از این زندگانی دل به تنگ آید مرا شیشه عمر از خدا خواهم به سنگ آید مرا دارم از بس دل غمین هستم…

ادامه مطلب

نیست غم پروانه را از سوختن

نیست غم پروانه را از سوختن بایداز اوعلم عشق آموختن خواهی ار روشندلی مانند شمع آتشی باید به جان افروختن ریخت چشمم در دلم خون…

ادامه مطلب

نگفتم دل مکن اینقدر غارت

نگفتم دل مکن اینقدر غارت که ترسم آخر افتی در مرارت شه آگه گشته و داده است فرمان به گیر و دار هر کس کرده…

ادامه مطلب

من نه مستم از شراب از چشم یار مستم

من نه مستم از شراب از چشم یار مستم از نگاهی کرده است آن دلبر عیار مستم شاه وشیخ وشحنه شهر آگهند از مستی من…

ادامه مطلب

مرا به جز غم وحسرت ز عشق یار چه حاصل

مرا به جز غم وحسرت ز عشق یار چه حاصل به غیر حیرت و غفلت به روزگار چه حاصل تو رابه نشئه هستی به غیر…

ادامه مطلب

گوئیم عاشقیم وز هجرت نمرده ایم

گوئیم عاشقیم وز هجرت نمرده ایم گویا هنوز بهره ز عشقت نبرده ایم امروز در زمانه منجم چوما مجو شب تا سحر ز بس همی…

ادامه مطلب

گفتم که دلا دلبر ما از چه غمین بود

گفتم که دلا دلبر ما از چه غمین بود گفتا نه مگر با من غمدیده قرین بود گفتم که چرا گشته ای این گونه پریشان…

ادامه مطلب

گر طالعم کند به وصالت حمایتی

گر طالعم کند به وصالت حمایتی نبود دگر ز طالع خویشم شکایتی رشک آیدم از اینکه مگر دیده روی تو گر بشنوم زحسن تو از…

ادامه مطلب