غزلیات – بابا فغانی
منم و دو چشم روشن برخ تو باز کردن
منم و دو چشم روشن برخ تو باز کردن ز نعیم هر دو عالم در دل فراز کردن قدمی بهستی خود زدنست، قصه کوته بخیال…
مست آمدی کرشمه کنان در قبای ناز
مست آمدی کرشمه کنان در قبای ناز زینگونه نازنین که تویی هست جای ناز بخرام و ناز کن که خدا در ریاض حسن آراست سرو…
محتسب گر به درِ میکده مانع نشود
محتسب گر به درِ میکده مانع نشود رندِ میخواره به صد عربده قانع نشود یار چون در رَهِ میخانه قدم پیش نهد کیست کان راه…
ما سر به آب خنجر قصاب شسته ایم
ما سر به آب خنجر قصاب شسته ایم دست از مراد خویش بصد آب شسته ایم پهلو نهاده ایم بشمشیر آبدار وز دل غبار بستر…
گلرخان بر سر خاکم چمنی ساخته اند
گلرخان بر سر خاکم چمنی ساخته اند چمنی بر سر خونین کفنی ساخته اند در حقیقت نسب عاشق و معشوق یکیست بوالفضولان صنم و برهمنی…
گر آن خورشید روزی بر سر من سایه اندازد
گر آن خورشید روزی بر سر من سایه اندازد رقیبش همچو ابری آید و روزم سیه سازد گرفتارم بدست نازنینی کز هوای خود مرا چون…
قدح بیار که من خانه سوز و دیر پرستم
قدح بیار که من خانه سوز و دیر پرستم ز جام جرعه چه خیزد سرقرابه شکستم گهی شکایت مستی و گاه طعنه ی توبه نرسته…
عشق آمد و هوای صف طاعتم نماند
عشق آمد و هوای صف طاعتم نماند پرهیز ای فرشته که آن عصمتم نماند دردا که از دعا تو بدستم نیامدی وز جانب کسی نظر…
شکفت لاله، توهم عطر در شراب افشان
شکفت لاله، توهم عطر در شراب افشان بجام ریز می لعل و گل دراب افشان نسیم گو ورق گل بر اهل مجلس ریز تو گرد…
شب آن بدمهر را با غیر چون یکرنگ میدیدم
شب آن بدمهر را با غیر چون یکرنگ میدیدم به بخت خود دل بدروز را در جنگ میدیدم به ظاهر مینمود آن بیوفا دلگرمیی با…
ساقیا بیدار گردان چشم خواب آلوده را
ساقیا بیدار گردان چشم خواب آلوده را باده نوش و نقل کن دلهای خون پالوده را لاله از حد میبرد مستی و گل تر دامنی…
ز شوق آنکه خواند نامهام را آنچنان شادم
ز شوق آنکه خواند نامهام را آنچنان شادم که در وقت نوشتن میرود نام خود از یادم به خون دل نوشتم نامه و سویش روان…
رفتی و چشم روشنم از اشک حرمان تیره شد
رفتی و چشم روشنم از اشک حرمان تیره شد در دل چراغی داشتم آن هم به هجران تیره شد بس تیره و افسرده ام در…
دو هفته ییکه حریفی درین سرای سپنج
دو هفته ییکه حریفی درین سرای سپنج اگر بجرعه ی دردی رسی بنوش و مرنج جهان بتیست که چون دل بمهر او بستی جفا و…
دلا در عشق جانان خواری و خونخوارگی اولی
دلا در عشق جانان خواری و خونخوارگی اولی ز ناز و سرکشی مسکینی و بیچارگی اولی سپردن جان بدست یار و گشتن از جهان فارغ…
در هر که نیست نشأه درد تو مرده باد
در هر که نیست نشأه درد تو مرده باد هجر تو مرگ مرده دلان فسرده باد بی جلوه ی تو مردمک دیده ی مرا خون…
دارم از غنچه ی لعل تو خطایی که مپرس
دارم از غنچه ی لعل تو خطایی که مپرس لطف و قهری که مگو، ناز و عتابی که مپرس هر زمان سوخته ی داغ بهشتی…
خواهم که بوسم آن لب و روهم نمیدهد
خواهم که بوسم آن لب و روهم نمیدهد من این طلب ندارم و او هم نمی دهد در دست روزگار گل آرزوی من ز آنگونه…
چون گوش بر فسانه ام آن پر بهانه ماند
چون گوش بر فسانه ام آن پر بهانه ماند رخ تافت از من و سخنم در میانه ماند در خاک ره چو عرصه ی شطرنج…
چنین تا کی به حسرت سوی آن گلپیرهن بینم
چنین تا کی به حسرت سوی آن گلپیرهن بینم در آتش گردم و از دور سوی آن بدن بینم گلش نشکفته، میلرزید جانم، چون بود…
جمال و جاه داری هرچه خواهی میتوان کردن
جمال و جاه داری هرچه خواهی میتوان کردن به این حسن و جوانی پادشاهی میتوان کردن ز ماهی تا به مه دارد صفا آیینهٔ رویت…
ترک یاری کردی از وصل تو یاران را چه حظ
ترک یاری کردی از وصل تو یاران را چه حظ دشمن احباب گشتی دوستداران را چه حظ چون ندارد وعده ی وصل تو امید وفا…
تا چند دردسر کشم از گفتگوی خویش
تا چند دردسر کشم از گفتگوی خویش جایی روم که خود نبرم راه سوی خویش چون من بخوی کس نیم و کس بخوی من آن…
بیا که ساقی ما باده ی طهور دهد
بیا که ساقی ما باده ی طهور دهد ندیم بزم، ندای هوالغفور دهد دلم بمجلس مستان حق پرست کشید که داد عیش در آن زمره…
بنشین و از میان کمر فتنه را گشای
بنشین و از میان کمر فتنه را گشای تا جان تشنه را دهم آبی قبا گشای در انتظار یک نگهم جان بلب رسید چشمی بروزگار…
بته رسید قدح ساقیا شراب رسان
بته رسید قدح ساقیا شراب رسان اگر حریف منی آب را به آب رسان بحق جام جم و آب خضر ای ساقی که جرعه یی…
باز ای فلک نتیجهٔ انجم نمودهای
باز ای فلک نتیجهٔ انجم نمودهای دندان کین به اهل تنعم نمودهای خورشید من چو ذره جهانیست در پِیَت از بس که روی گرم به…
ایدل متاع جان بخرابات برده به
ایدل متاع جان بخرابات برده به نقد خرد بساقی باقی سپرده به چون حاصل حیات جهان نامرادی است صد خرمن مراد بیکجو شمرده به جایی…
ای ترا بر سرو و گل در جلوه پنهان رازها
ای ترا بر سرو و گل در جلوه پنهان رازها سرو را در سایه ی قد تو در سر نازها بسکه میخوانند دلها را بکویت…
آنکه بهر دیگران در زلف چین میافگند
آنکه بهر دیگران در زلف چین میافگند چون رسد نزدیک من چین در جبین میافگند دیدهام جایی پریرویی که پیش تخت او گر سلیمان میرسد…
آلوده بمی لعل ترا چون نگرد کس
آلوده بمی لعل ترا چون نگرد کس طاقت نبود کان لب میگون نگرد کس منت که رسیدم ز تو یکره بزلالی در ساغر خود چند…
از دیده پنهان آن پری گشت و دل من خوش نکرد
از دیده پنهان آن پری گشت و دل من خوش نکرد آن مرغ وحشی عاقبت رفت و نشمین خوش نکرد نی شد بمسجد منکرم زاهد…
یاد داری که دلم را بجفا خون کردی
یاد داری که دلم را بجفا خون کردی مست بودی چه بجان من مجنون کردی بر سرم شب همه شب جنگ رقیبان تو بود در…
هرگز بکسی باز نشد چشم و لب تو
هرگز بکسی باز نشد چشم و لب تو آه ای پسر از این همه شرم و ادب تو ما خود ز ندامت سرانگشت گزیدیم تا…
نیست یکدم که نه با ناله و فریادم ازو
نیست یکدم که نه با ناله و فریادم ازو تا چه کردم که بدین روز بد افتادم ازو آنکه نزدیکتر از جان عزیزست بمن کی…
نخواهد گشت خالی ساغر می شادکامان را
نخواهد گشت خالی ساغر می شادکامان را چنین مگذار لب تشنه شکست افتاده خامان را زبانم لال بادا تا نگویم از که مینالم که باشم…
منم که دوست مرادم ز تلخ و شور دهد
منم که دوست مرادم ز تلخ و شور دهد مدام باده و نقلم بدست زور دهد پیاله گیر که دست سپهر نتوان تافت اگر نگین…
مست تو بجز ناله ی جانسوز ندانست
مست تو بجز ناله ی جانسوز ندانست نشناخت گل تازه و نوروز ندانست مجنون تو هم بر سر خاکستر گلخن جان داد و بهار چمن…
مجنون راه عشقم و دل هادی منست
مجنون راه عشقم و دل هادی منست منشور عاشقی خط آزادی منست آن آتشی که کوه نیاورد تاب آن شبها چراغ و روز گل وادی…
ما رند خراباتی و معشوق پرستیم
ما رند خراباتی و معشوق پرستیم بر ما قلمی نیست که دیوانه و مستیم هر چند که بر ما رقم نیستی افزود در دایره ی…
گلرخان از نفس ما اثری یافته اند
گلرخان از نفس ما اثری یافته اند دل دگر ساخته گویا خبری یافته اند اشک ریزان سحرخیز ترا ذکر بخیر که زهر قطره برین در…
گر بگویم به تو ای مه که چه زیبندهٔ نازی
گر بگویم به تو ای مه که چه زیبندهٔ نازی رخ بر افروزی و از عشوه و نازم بگدازی گر بدانی که چه خوبست خطت…
قد تو نهالیست که آتش ثمر اوست
قد تو نهالیست که آتش ثمر اوست دیوانه ی آن بادیه ام کاین شجر اوست آراسته باد این چمن حسن که هر روز فیض نوام…
عشقت مدام خون جگر میدهد مرا
عشقت مدام خون جگر میدهد مرا دردی نرفته درد دگر میدهد مرا صدره بجستجوی تو کردم زخود سفر غافل همان نشان بسفر میدهد مرا داری…
شمع من میل منت امروز چون هر روز نیست
شمع من میل منت امروز چون هر روز نیست وان نگاه گرم و شکر خندهٔ جانسوز نیست بیسخن آن شکل مخمورانه خواهد کشتنم حاجت گفتار…
شب آمد هرکسی را روی در کاشانهای یابم
شب آمد هرکسی را روی در کاشانهای یابم من، دیوانه گردم تا کجا ویرانهای یابم منم آن ناتوان موری که نتوانم کشید آخر به صد…
ساقی خرابم از طرب دوش چون کنم
ساقی خرابم از طرب دوش چون کنم از دستت این شراب دگر نوش چون کنم لب می گزی که زود چرا مست می شوی ساغر…
ز رشک همدمانش بس که جوشد هر نفس خونم
ز رشک همدمانش بس که جوشد هر نفس خونم برند از انجمن هرشب چو شمع کشته بیرونم اگر همسایهٔ خورشید گردد کوکب بختم نخواهد در…
رفتم ز کوی تو، چو مقامی نداشتم
رفتم ز کوی تو، چو مقامی نداشتم دل برگرفتم از تو، چو کامی نداشتم یکباره از وفای تو برداشتم امید چون از تو التفات تمامی…
دوا خواهم ز تو ادراکم اینست
دوا خواهم ز تو ادراکم اینست هلاک آن لبم تریاکم اینست یکی بند قبا بگشا ای گل دوای سینه ی صد چاکم اینست ترا در…