غزلیات – بابا فغانی
ای مرا هر ذره با مهر تو پیوندی دگر
ای مرا هر ذره با مهر تو پیوندی دگر هر سر مویی به وصلت آرزومندی دگر بگسل از دام گرفتاری که بر هر ذره اش…
ای چراغ دل مرو در بزم مردم جامکن
ای چراغ دل مرو در بزم مردم جامکن گر همه چشم منست آنجا دمی مأوا مکن مردم چشمی، مشو از دیده ی غائب چون پری…
آنم که ببزم کسم آهنگ نبودست
آنم که ببزم کسم آهنگ نبودست در پهلوی من جای کسی تنگ نبودست یوسف که از او آن همه خونابه کشیدند عاشق کش و بیباک…
آمد بهار و دل بمی و جام تازه شد
آمد بهار و دل بمی و جام تازه شد مهرم بساقیان گلندام تازه شد هر شاخ گل ز کج کلهی می دهد نشان خوبان رفته…
از سرمه، نرگست همه رنگ حنا گرفت
از سرمه، نرگست همه رنگ حنا گرفت در آب و گل کلاله شمیم صبا گرفت در خواب عاشق آمدی و پای نازکت چندان بدیده سود…
یار باید که غم یار خورد یار کجاست
یار باید که غم یار خورد یار کجاست غم دل هست فراوان دل غمخوار کجاست ماه من روشنی دیده ی بیدار منست یا رب آن…
هرگز برخت سیر نگاهی نتوان کرد
هرگز برخت سیر نگاهی نتوان کرد وز بیم کسان پیش تو آهی نتوان کرد روزی که بنادیدن رویت گذرانم شرح غم آن روز بماهی نتوان…
هر آنچ از صورت و معنی بر اهل راز می تابد
هر آنچ از صورت و معنی بر اهل راز می تابد تمام از گوشه ی آن نرگس غماز می تابد قبای سبز را در خور…
نخل تو سرکش و دل خود کام من همان
نخل تو سرکش و دل خود کام من همان ناز تو همچنان طمع خام من همان در جنت وصال مرا روز و شب یکیست در…
منم و سر ارادت چو سگان بر آستانی
منم و سر ارادت چو سگان بر آستانی بجبین ز مهر داغی برخ از وفا نشانی بهزار جان شیرین بدلست و عمر سرمد نفسی که…
مست گشتم سر ز قید هوشیاران میبرم
مست گشتم سر ز قید هوشیاران میبرم رخت خویش از پهلوی پرهیزگاران میبرم چون شفق بربسته رخت خونفشان از طرف خاک خیمهٔ همت بر اوج…
محروم باد چشم من از گلشن وصال
محروم باد چشم من از گلشن وصال گر بگذرد بهار و گلم بیتو در خیال گل پنج روزه ییست ولی نخل حسن تو پیوسته در…
ما سینه را ز جور تو غافل شکافتیم
ما سینه را ز جور تو غافل شکافتیم آهی زدیم و آبله ی دل شکافتیم لیلی نمینمود رخ از غایت غرور مجنون شدیم و دامن…
گلی که از نفسش مشک ناب بگدازد
گلی که از نفسش مشک ناب بگدازد چرا لب شکرین از شراب بگدازد خوش آن بدن که ز می در قبا چو گل روید نه…
گر آن بودی که بختم نیکخواه خویشتن بودی
گر آن بودی که بختم نیکخواه خویشتن بودی سرم در پای ترک کجکلاه خویشتن بودی نگشتی هرزه بر گرد چراغ دیگران هرگز صفای خاطرم از…
کار دل از پهلوی دلدار بگشاید مرا
کار دل از پهلوی دلدار بگشاید مرا یار باید تا گره از کار بگشاید مرا گر مرا بر دار بندد یار بهر امتحان کیست کان…
عشقم بلای جان شد، آن لعل آتشین هم
عشقم بلای جان شد، آن لعل آتشین هم تلخست باده بر من، نیشست انگبین هم می خوردن و جوانی زیبد ترا که دانی آداب مجلس…
صد شعله ی آه از دل هر گوشه نشین خاست
صد شعله ی آه از دل هر گوشه نشین خاست آه این چه بلا بود که از خانه ی زین خاست آشفته و کاکل بسر…
شب آه و ناله از دل غمناک می زدم
شب آه و ناله از دل غمناک می زدم برق فنا بخرمن افلاک می زدم از درد بلبلان خزان دیده در چمن خوناب دیده بر…
ساقی در آتشم، نظری در ایاغ کن
ساقی در آتشم، نظری در ایاغ کن یعنی بیار مرهم و درمان داغ کن کشتی روانه ساز که باد مراد خاست اختر دلیل شد طلب…
ز غم جان میدهم چون دلربای خود نمیبینم
ز غم جان میدهم چون دلربای خود نمیبینم چه درد است این که جز مردن دوای خود نمیبینم سزد گر سر نهم در دشت و…
رفتیم و گرد هستی از کوی یار بردیم
رفتیم و گرد هستی از کوی یار بردیم داغ دل بلا جو زین لاله زار بردیم بزم وصال دیده با داغ هجر رفتیم از گلشنی…
دود برآمد ز دلم چون سپند
دود برآمد ز دلم چون سپند دور نشد از سر کارم گزند آه که با طالع بد آمدم دود سپندم نکند ارجمند عاشق دیوانه نداند…
دلا زین آستان درد دل خود بردنم اولی
دلا زین آستان درد دل خود بردنم اولی چو یار از بودن من نیست راضی مردنم اولی چو از آمد شد کوی توام برگ گلی…
درون سینه ام این نیم جان کز بهر ماهی بود
درون سینه ام این نیم جان کز بهر ماهی بود بیک نظاره بیرون رفت پنداری که آهی بود کسم در هیچ گلشن ره نداد امشب…
خونین جگران را چه غم از ناز و نعیمست
خونین جگران را چه غم از ناز و نعیمست عاشق که بود جرعه کش دوست ندیمست قانون طرب ساز گداییست وگرنه بس نغمه ی دلسوز…
خوبان خراب نرگس مستانهٔ تواَند
خوبان خراب نرگس مستانهٔ تواَند خود را زیاد برده در افسانهٔ تواَند آنان که میبرند به حسن از پری گرو رخساره برفروز که دیوانهٔ تواَند…
چونی هر چند از درد جدایی ناتوان رنگم
چونی هر چند از درد جدایی ناتوان رنگم شود از ناله هر دم تیز تر سوی تو آهنگم دلم را از جمالت پرده ی هستی…
چنین که پیش نظر صورت نکوی تو دارم
چنین که پیش نظر صورت نکوی تو دارم بهر طرف که کنم سجده روبروی تو دارم ز دیدن دگرانم چه سود چون من حیران نظر…
چشم گریانم که میگردد ز شوقت خون در او
چشم گریانم که میگردد ز شوقت خون در او جا ندارد جز خیال آن لب میگون در او غنچهٔ سیراب از باران اشکم در چمن…
ترک یاری کردی از وصل تو یاران را چه حظ
ترک یاری کردی از وصل تو یاران را چه حظ دشمن احباب گشتی دوستداران را چه حظ چون ندارد وعده ی وصل تو امید وفا…
تا چند دردسر کشم از گفتگوی خویش
تا چند دردسر کشم از گفتگوی خویش جایی روم که خود نبرم راه سوی خویش چون من بخوی کس نیم و کس بخوی من آن…
بیا که ساقی ما باده ی طهور دهد
بیا که ساقی ما باده ی طهور دهد ندیم بزم، ندای هوالغفور دهد دلم بمجلس مستان حق پرست کشید که داد عیش در آن زمره…
بنشین و از میان کمر فتنه را گشای
بنشین و از میان کمر فتنه را گشای تا جان تشنه را دهم آبی قبا گشای در انتظار یک نگهم جان بلب رسید چشمی بروزگار…
بته رسید قدح ساقیا شراب رسان
بته رسید قدح ساقیا شراب رسان اگر حریف منی آب را به آب رسان بحق جام جم و آب خضر ای ساقی که جرعه یی…
باز ای فلک نتیجهٔ انجم نمودهای
باز ای فلک نتیجهٔ انجم نمودهای دندان کین به اهل تنعم نمودهای خورشید من چو ذره جهانیست در پِیَت از بس که روی گرم به…
ایدل متاع جان بخرابات برده به
ایدل متاع جان بخرابات برده به نقد خرد بساقی باقی سپرده به چون حاصل حیات جهان نامرادی است صد خرمن مراد بیکجو شمرده به جایی…
ای ترا بر سرو و گل در جلوه پنهان رازها
ای ترا بر سرو و گل در جلوه پنهان رازها سرو را در سایه ی قد تو در سر نازها بسکه میخوانند دلها را بکویت…
آنکه بهر دیگران در زلف چین میافگند
آنکه بهر دیگران در زلف چین میافگند چون رسد نزدیک من چین در جبین میافگند دیدهام جایی پریرویی که پیش تخت او گر سلیمان میرسد…
آلوده بمی لعل ترا چون نگرد کس
آلوده بمی لعل ترا چون نگرد کس طاقت نبود کان لب میگون نگرد کس منت که رسیدم ز تو یکره بزلالی در ساغر خود چند…
از دیده پنهان آن پری گشت و دل من خوش نکرد
از دیده پنهان آن پری گشت و دل من خوش نکرد آن مرغ وحشی عاقبت رفت و نشمین خوش نکرد نی شد بمسجد منکرم زاهد…
یاد تو هیچم از دل پر خون نمی رود
یاد تو هیچم از دل پر خون نمی رود وز دیده ام خیال تو بیرون نمی رود نام وفا مبر که دلم از جفا پرست…
هرگز به وصلت ای گل رعنا نمی رسم
هرگز به وصلت ای گل رعنا نمی رسم جایی رسیده یی که من آنجا نمی رسم خارم که دورم از شرف دستبوس گل گردم که…
نیست بیرون و درونم ذرهای خالی ز دوست
نیست بیرون و درونم ذرهای خالی ز دوست صورتم آیینهٔ معنی و معنی عین اوست آنچنان با دوست یکتایم که چون مجنون زار هیچ غیر…
نخل قدت که از چمن جان برآمده
نخل قدت که از چمن جان برآمده شاخ گلی بصورت انسان برآمده از پای تا به سر همه جانست آن نهال گویا ز آب چشمه…
منم و دو چشم روشن برخ تو باز کردن
منم و دو چشم روشن برخ تو باز کردن ز نعیم هر دو عالم در دل فراز کردن قدمی بهستی خود زدنست، قصه کوته بخیال…
مست آمدی کرشمه کنان در قبای ناز
مست آمدی کرشمه کنان در قبای ناز زینگونه نازنین که تویی هست جای ناز بخرام و ناز کن که خدا در ریاض حسن آراست سرو…
محتسب گر به درِ میکده مانع نشود
محتسب گر به درِ میکده مانع نشود رندِ میخواره به صد عربده قانع نشود یار چون در رَهِ میخانه قدم پیش نهد کیست کان راه…
ما سر به آب خنجر قصاب شسته ایم
ما سر به آب خنجر قصاب شسته ایم دست از مراد خویش بصد آب شسته ایم پهلو نهاده ایم بشمشیر آبدار وز دل غبار بستر…
گلرخان بر سر خاکم چمنی ساخته اند
گلرخان بر سر خاکم چمنی ساخته اند چمنی بر سر خونین کفنی ساخته اند در حقیقت نسب عاشق و معشوق یکیست بوالفضولان صنم و برهمنی…