غزلیات – بابا فغانی
همه شب دارم از دل بادهٔ نابی که من دانم
همه شب دارم از دل بادهٔ نابی که من دانم به گریه میکنم گلگشت مهتابی که من دانم دل راحت طلب شد کامخواه و می…
هر زمان با خود خیال آن رخ گلگون کنم
هر زمان با خود خیال آن رخ گلگون کنم آرزوی دیدن رویت بدل افزون کنم چون خیال صورت خوب تو آرم در نظر از تحیر…
نکشم سر از وفایت بجفا و ناز و بازی
نکشم سر از وفایت بجفا و ناز و بازی من و جلوهای نازت که تو خود برای نازی سر قامت تو گردم که بلند همتان…
نام دل بردی و جان ناتوانم سوختی
نام دل بردی و جان ناتوانم سوختی این حکایت باز گو دیگر که جانم سوختی از چراغ دیده ام روغن کشیدی شمع من آتشی کردی…
منت که باز شد گرهی از جبین تو
منت که باز شد گرهی از جبین تو حرفی شنیدم از لب چون انگبین تو از یک اشاره می کشی و زنده می کنی صد…
مرا در دیده جان آن پری رخسار بایستی
مرا در دیده جان آن پری رخسار بایستی خرام او دمی در چشم من صد بار بایستی خلد بی روی او از هر گلی در…
ما نقد جان بگوشه ی میخانه برده ایم
ما نقد جان بگوشه ی میخانه برده ایم دل را بچشم و غمزه ی ساقی سپرده ایم چون در حریم میکده مستان نوا کنند ما…
لب از می شسته وز آب لطافت روی چون گل هم
لب از می شسته وز آب لطافت روی چون گل هم به خون دردمندان تاب داده زلف و کاکل هم درون آی از درم کز…
گر میروم نزدیک او شوق وصالم میکشد
گر میروم نزدیک او شوق وصالم میکشد ور مینشینم گوشهای تنها خیالم میکشد بیشمع خود گر میروم در کنج تنهایی شبی گه غصه خونم میخورد…
کند در دل نشیمن آن پری در دیده منزل هم
کند در دل نشیمن آن پری در دیده منزل هم که خالی نیست از نقش خیالش دیده و دل هم چنان میسوزدم شوق جمال جلوهٔ…
غباری کان گل از دامن به وقت رفتن افشاند
غباری کان گل از دامن به وقت رفتن افشاند بمیرم تا صبا همچون عبیرش بر من افشاند کسی همچون صبا در گلشن کوی تو ره…
صوفی ز کعبه رو به خرابات کردهای
صوفی ز کعبه رو به خرابات کردهای نیک آمدی بیا که کرامات کردهای صنعت مکن که هر دو گرفتار یک دریم ما آه و ناله…
شبست و ما همه جویای می ایاغ کجاست
شبست و ما همه جویای می ایاغ کجاست چه تیر گیست درین انجمن چراغ کجاست چه شد که باده ی ما دیر می رسد امروز…
سحر فغان من آنمه ز طرف بام شنید
سحر فغان من آنمه ز طرف بام شنید شکایتی که ازو داشتم تمام شنید زیان دشمنی و سود دوستی گفتم عیان نگشت که خود رای…
ساقی بیا که روز برفتن شتاب کرد
ساقی بیا که روز برفتن شتاب کرد می ده که عید پای طرب در رکاب کرد آنکس که ذوق باده برو تلخ می نمود بگذاشت…
روزی فلکم پیش در او نرسانید
روزی فلکم پیش در او نرسانید بختم بقبول نظر او نرسانید عشقم تن چون موی بروز سیه افگند یکبار در آغوش و بر او نرسانید…
دوشم چراغ دیده به صد نور و تاب بود
دوشم چراغ دیده به صد نور و تاب بود در سر شراب و در نظرم آفتاب بود تا روز در مشاهده ی شمع روی دوست…
دلم صد پاره و نقش تو در هر پارهای دارم
دلم صد پاره و نقش تو در هر پارهای دارم ز چاک سینه در هر پارهای نظارهای دارم فلک صد بار اگر در آب و…
دل ببیداد نهادیم عطای تو کجاست
دل ببیداد نهادیم عطای تو کجاست ما خود از جور ننالیم وفای تو کجاست ما به یک جلوه خرابیم و تو پروا نکنی آخر ای…
دارم ز پسته ی تو بدل آتشین نمک
دارم ز پسته ی تو بدل آتشین نمک بستان که کس ندیده کبابی بدین نمک دامن کشان و دست فشان می کنی خرام می گیرد…
خورشید من امروز بشکل دگری باز
خورشید من امروز بشکل دگری باز می خورده نهان گرم ز ما می گذری باز افروخته رخسار و جبین کرده عرقناک از حال دل تشنه…
خراش سینه شد امروز عیش دینهٔ ما
خراش سینه شد امروز عیش دینهٔ ما چه سنگ بود که آمد بر آبگینهٔ ما ستاره تیره و طالع ضعیف و بخت زبون به قرنها…
چه سان گویم که شب سرخوش کجا ای ماه میرفتی
چه سان گویم که شب سرخوش کجا ای ماه میرفتی چه سان غافل به گفتار رقیب از راه میرفتی عنان کج کرده و خود را…
چشمم نظری در رخ آن دل گسل انداخت
چشمم نظری در رخ آن دل گسل انداخت درهم شد و تیرم بدل منفعل انداخت جنگ من و معشوق چو جنگ دل و دیده ست…
تویی مراد دو عالم خرد همین دانست
تویی مراد دو عالم خرد همین دانست کسی که دید خدا در میان چنین دانست خطا نگر که بیکدم هزار شیشه ی دل شکست زاهد…
تازگیی که شد ز می آن رخ همچو لاله را
تازگیی که شد ز می آن رخ همچو لاله را تازه کند به یک نفس داغ هزارساله را کشتهٔ دیرساله را زنده کند به جرعهای…
بیمار ترا دیده ی نمناک همانست
بیمار ترا دیده ی نمناک همانست پرهیز مکن کاین نظر پاک همانست از گریه سواد بصرم شسته شد اما نقش تو در آیینه ی ادراک…
به سوی درد از گلشن افلاک میآید برون
به سوی درد از گلشن افلاک میآید برون لاله دلسوز و گل آتشناک میآید برون کشتهٔ تیغ محبت را به جای برگ سبز پارهٔ دل…
بس تازه و تری چمن آرای کیستی
بس تازه و تری چمن آرای کیستی نخل امید و شاخ تمنای کیستی روز آفتاب روزن و بام که می شوی شبها چراغ خلوت تنهای…
باز نقاش خزان طرح دگرگون زده است
باز نقاش خزان طرح دگرگون زده است رنگها ریخته درهم که دم از خون زده است صاحبان قلم انگشت گزیدند همه زین رقمها که سر…
این منم هر شام چون پروانه جایی سوخته
این منم هر شام چون پروانه جایی سوخته کرده ترک جان شیرین در هوایی سوخته راستی پروانه داند چاشنی داغ عشق کو در این آتش…
ای ز جان شیرین تر آغاز ترش رویی مکن
ای ز جان شیرین تر آغاز ترش رویی مکن با چنان روی نکو بنیاد بد خوبی مکن ما به آب دیده و خون دلت پرورده…
آه کامشب دیدهام خوابی که میسوزد مرا
آه کامشب دیدهام خوابی که میسوزد مرا خوردهام جایی می نابی که میسوزد مرا میتپد در خون دل بیصبر و یادم میدهد هردم از گلگشت…
امشب چراغ دل بحضور تو سوختم
امشب چراغ دل بحضور تو سوختم جاوید زنده ام که ز نور تو سوختم مشهور شهر گشتی و آتش بمن فتاد طالع نگر که وقت…
اسیر لطف و گرفتار خشم و ناز توام
اسیر لطف و گرفتار خشم و ناز توام خراب یکنظر از چشم عشوه ساز توام سرم بسدره و طوبی فرو نمی آید که در مشاهده…
آتشم در جان و در دل حسرت جامست و بس
آتشم در جان و در دل حسرت جامست و بس حاصل عمرم همین اندیشهٔ خامست و بس جام یاقوت و شراب لعل خاصان را رسد…
همچو مجنون در بیابانم وطن خواهد شدن
همچو مجنون در بیابانم وطن خواهد شدن گرد بر گردم ز مرغان انجمن خواهد شدن گر چنین بر حال من خواهد نظر کردن همای استخوانم…
هر دم اندیشه ی ان شوخ ستمکاره کنم
هر دم اندیشه ی ان شوخ ستمکاره کنم صورت او بخیال آرم و نظاره کنم بسکه خون جگرم می شود از دیده روان زهره ام…
نظاره ی روی تو بسی خانه سیه کرد
نظاره ی روی تو بسی خانه سیه کرد آتش کند این کار که آن روی چو مه کرد ما را ز تماشای تو صد گونه…
می آفتست و در نظرم پر فنی چنین
می آفتست و در نظرم پر فنی چنین می رم به دست ساقی سیمین تنی چنین هر لحظه بیش سوزدم آن شمع دلفروز کم بوده…
مقیدان تو از یاد غیر خاموشند
مقیدان تو از یاد غیر خاموشند بخاطری که تویی دیگران فراموشند برون خرام که بسیار شیخ و دانشمند خراب آن شکن طره و بنا گوشند…
مردم ز عیش گلشن دنیا چه دیده اند
مردم ز عیش گلشن دنیا چه دیده اند این بیغمان ز باغ و تماشا چه دیده اند امروز چون مراد هم اینجا میسرست اصحاب در…
ما نخل خرد از بن و پیوند شکستیم
ما نخل خرد از بن و پیوند شکستیم آشوب جنون تند شد و بند شکستیم کاری نشد از پیش بترک می و ساقی پیمانه بیارید…
لاله عطر آمیز و گل مشکین نفس خواهد شدن
لاله عطر آمیز و گل مشکین نفس خواهد شدن بلابلانرا دیدن بستان هوس خواهد شدن ناز افزون کن که بی منت طفیل راه تست آنقدر…
گر تلخ شدی سوز تو از سینه کجا شد
گر تلخ شدی سوز تو از سینه کجا شد شیرینی درد از دل بی کینه کجا شد شب یار و سحر دشمن جان این چه…
کجاست دل که به شبهای تار گشت کنم
کجاست دل که به شبهای تار گشت کنم شراب نوشم و در کوی یار گشت کنم دلم ربوده ی کوی تو گشته است چنان که…
عیدست و نوبهار و چمن سبز و خرمست
عیدست و نوبهار و چمن سبز و خرمست ماییم و روی دوست که نوروز عالمست بر سرو ناز پرور من می کند سلام هر شاخ…
صبحی بمن آن شاخ گل از خواب نخیزد
صبحی بمن آن شاخ گل از خواب نخیزد یا نیمشبی مست ز مهتاب نخیزد از خانه ی زین خاست بقصد دل عاشق زانگونه که آتش…
شب هجرم خوش آمد ناله و فریاد از آن خوشتر
شب هجرم خوش آمد ناله و فریاد از آن خوشتر فغانم هم خوش و آه دل ناشاد از آن خوشتر از او خوش مینماید اینکه…
سر از نیاز من آنسرو سرفراز کشید
سر از نیاز من آنسرو سرفراز کشید نیازمندی من دید و سر بناز کشید بیک نگاه نهان می توان تلافی کرد هر آن ستم که…