از بسکه نازک است چو گل طبع و خوی تو

از بسکه نازک است چو گل طبع و خوی تو خورشید ذره ذره درآید بکوی تو ما مست نکهت تو نه امروز ای گلیم پیش…

ادامه مطلب

در سوختنم آنکه بر افروختن آموخت

در سوختنم آنکه بر افروختن آموخت شمعی است که پروانه ازو سوختن آموخت آنروز که تعلیم نظر کرد مرا عشق اول ز رخ غیر نظر…

ادامه مطلب

در بهار نوجوانی باغ ما از گل تهی است

در بهار نوجوانی باغ ما از گل تهی است در خزان پیری امید گل ازوی ابلهی است ساقی، از جامی بگیرم دست کاین دلتنگ را…

ادامه مطلب

خوشباس که روزی گل امید برآید

خوشباس که روزی گل امید برآید روشن شود این ظلمت و خورشید برآید بی نور نماند شب تاریک کس آخر گر مه نبود صبر که…

ادامه مطلب

خوش آن ساعت که آن ساقی نشاننم پیش خود مستش

خوش آن ساعت که آن ساقی نشاننم پیش خود مستش نهد آن کاسه بر دست من و من بوسه بر دستش فغان از زهر چشم…

ادامه مطلب

خواب مرگم باد اگر دور از تو خوابم آرزوست

خواب مرگم باد اگر دور از تو خوابم آرزوست خون خورم بی چشم مستت گر شرابم آرزوست دل کبابم روز و شب در آرزوی آنکه…

ادامه مطلب

حسنت نمک آمیز و لبت نیز چنین است

حسنت نمک آمیز و لبت نیز چنین است کان نمکی هر چه تو داری نمکین است گر بحر بلا موج زند باک ندارم بیمی اگرم…

ادامه مطلب

چون کوهکن با بیستون گفتم توانم راز گفت

چون کوهکن با بیستون گفتم توانم راز گفت طاقت نبودش کوه هم حرفی که گفتم بازگفت ز اول نظر در روی او دیدم هلاک خویشتن…

ادامه مطلب

چو یار رخت سفر بست من چکار کنم

چو یار رخت سفر بست من چکار کنم وداع عمر کنم یا وداع یار کنم توییکه میروی از چشم من چنین سرمست منم که دوری…

ادامه مطلب

چو بینم هر دمت با غیر از غیرت خراب افتم

چو بینم هر دمت با غیر از غیرت خراب افتم تو دست دیگری گیری و من در اضطراب افتم چو آیی با رقیبان روزها اندر…

ادامه مطلب

چه سر پیش آری و با خود مرا همراز گردانی

چه سر پیش آری و با خود مرا همراز گردانی بلب چندک رسانی جان و دیگر باز گردانی بخون من چه دشمن را اشارت میکند…

ادامه مطلب

چند از هوس آن لب چون قند بسوزم

چند از هوس آن لب چون قند بسوزم گر سوختنی هم شده ام چند بسوزم مگذار که از تلخی آن گریه جانسوز در حسرت آن…

ادامه مطلب

جز وصل هوس نیست چو پروانه خسان را

جز وصل هوس نیست چو پروانه خسان را کو شمع که آتش زند این بوالهوسان را ای گل که دمد از نفست بوی بنفشه زنهار…

ادامه مطلب

جان رفت و دل ز عشق پریشان بود هنوز

جان رفت و دل ز عشق پریشان بود هنوز مست تو کی ز رفته پشیمان بود هنوز بگسست دست عمر ز دامان زندگی بامن غم…

ادامه مطلب

تو پیش چشم منی چشم من پر آب از چیست

تو پیش چشم منی چشم من پر آب از چیست چو دل بوصل تو آسود اضطراب از چیست ز شوق آن لب میگون دلم کباب…

ادامه مطلب

تاخریدار تو شد گل آبرو صدجا فروخت

تاخریدار تو شد گل آبرو صدجا فروخت هرکه یوسف میخرد نتاوند استغنا فروخت بهر آن ترسا پسر گر جان فروشم عیب نیست پیر ما دنیا…

ادامه مطلب

تا گوشه چشمی بمن آن سیم تن انداخت

تا گوشه چشمی بمن آن سیم تن انداخت خوبان جهان را همه از چشم من انداخت آن نرگس مستانه چو بر گل نظر افکند خون…

ادامه مطلب

تا تو چو شمع می کنی تیز نظر بسوی ما

تا تو چو شمع می کنی تیز نظر بسوی ما تیز تر است هر نفس آتش آرزوی ما خم شکنان بخانقه با خم می سلامتند…

ادامه مطلب

پیش از آن کین گرد هستی سر زند از خاک ما

پیش از آن کین گرد هستی سر زند از خاک ما با رخ خوبت نظر می‌باخت چشم پاک ما دیگران از داغت ای گل همچو…

ادامه مطلب

پایه معراج جان خواهی ز دنیا درگذر

پایه معراج جان خواهی ز دنیا درگذر پای در هفتم فلک نه و زمسیحا درگذر دوش در مجلس چه خوش میگفت با پروانه شمع گر…

ادامه مطلب

بی اختیار ماست که دل بیقرار ازوست

بی اختیار ماست که دل بیقرار ازوست ما را چه اختیار بود از اوست تا حسن آن پری است چنان بر قرار خود تنها نه…

ادامه مطلب

به تاج عشق سر آدمی عزیز بود

به تاج عشق سر آدمی عزیز بود اگرنه عشق بود آدمی چه چیز بود تمیز خدمت اصحاب دل سگ آدم کرد سگ است بهتر از…

ادامه مطلب

بصبر اگرچه بسی روزها بسر کردم

بصبر اگرچه بسی روزها بسر کردم دگر ربودیم از دست تا نظر کردم بیک نظر که بکردم من از پی راحت جراحت جگر خویش تازه…

ادامه مطلب

بزخم تیر تو جان رفت و خاک تن شد گل

بزخم تیر تو جان رفت و خاک تن شد گل هنوز لذت تیرت نمیرود از دل دلا ز مشکل غم کار بر خود آسان کن…

ادامه مطلب

بخلق درد تو بیهوده گفتم تا کی

بخلق درد تو بیهوده گفتم تا کی بهر زه طعنه مردم شنفتنم تا کی تو در کنار گلستان بخواب خوش مشغول من از هوای تو…

ادامه مطلب

باز دل میبردم عشوه سرو نازی

باز دل میبردم عشوه سرو نازی ناخنی باز بدل میزندم شهبازی مرغ دل سر و قدی جست و ز طوبی بگذشت طایر همت ما کرد…

ادامه مطلب

با فتنه چشم تو چه تدبیر توان کرد

با فتنه چشم تو چه تدبیر توان کرد خوابم نه چنان است که تعبیر توان کرد باز آی و نگهدار دلم را که ز هجرت…

ادامه مطلب

ایگل که بوصل تو رسیدن نتوانم

ایگل که بوصل تو رسیدن نتوانم زان خار شدم کز تو بریدن نتوانم فریاد که از شوق جمال تو هلاکم وز نازکی خوی تو دیدن…

ادامه مطلب

ای نخل آرزو لب لعلت طبیب کیست

ای نخل آرزو لب لعلت طبیب کیست پرورده یی عجب رطبی تا نصیب کیست بادی که می وزد خبر هجر می دهد بازاین سموم غم…

ادامه مطلب

ای روی دل افروز تو ماه همه خوبان

ای روی دل افروز تو ماه همه خوبان خوبان همه شاهند و تو شاه همه خوبان گر پرده برافتد ز جمالت بقیامت بخشند بروی تو…

ادامه مطلب

ای به زیبایی و دلجویی ز خوبان خوب‌تر

ای به زیبایی و دلجویی ز خوبان خوب‌تر صورتت خوبست و حسن معنی از آن خوب‌تر از سیه‌پویان زلفت بوی اهل دل دمد زانکه گر…

ادامه مطلب

اول ز عاشقان به وفا یاد می‌کنی

اول ز عاشقان به وفا یاد می‌کنی عاشق چو شد فریفته بیداد می‌کنی گویا به عشوه یار توام یاد می‌کنی شادم بدین قدر که دلم…

ادامه مطلب

آن شوخ سوارست و سوی ما گذرش نیست

آن شوخ سوارست و سوی ما گذرش نیست خورشید بلندست و شب ما سحرش نیست تا کار دل ما بکجا میرسد آخر کز غمزه خون…

ادامه مطلب

امشب که چراغ نظری چرب زبان باش

امشب که چراغ نظری چرب زبان باش دل نرم کن ای شمع و مرا مرهم جان باش حسنت بصفا بهتر از آن گشت که بودست…

ادامه مطلب

در عشق اگر از کشته شدن مرد بماند

در عشق اگر از کشته شدن مرد بماند تا روز قیامت رخ او زرد بماند دوزخ به از افسردگی صحبت خامان ای عشق مهل کاتش…

ادامه مطلب

یار اگر زان رقیبان و گرزان من است

یار اگر زان رقیبان و گرزان من است گنج مهر او که مقصودست در جان من است آب حیوان کز لطافت مرده را جان میدهد…

ادامه مطلب

هوای دیدنت ای ترک تند خوست مرا

هوای دیدنت ای ترک تند خوست مرا نگاه کن که هلاک خود آرزوست مرا من شکسته چنان تلخ کامیی دارم که آب بی لب تو…

ادامه مطلب

هرگز از کوی تو کس دور بشمشیر نشد

هرگز از کوی تو کس دور بشمشیر نشد هرگز از دیدن دیدار تو کس سیر نشد گام بر سبزه باغ طربش باد حرام هرکه در…

ادامه مطلب

هرکه چون صورت چین دیده بروی تو گشاد

هرکه چون صورت چین دیده بروی تو گشاد چشم دیگر ز تماشای تو بر هم ننهاد مگر آن لحظه رقیب تو زمن پوشد چشم که…

ادامه مطلب

هر که فکر از برق آه عاشق مسکین کند

هر که فکر از برق آه عاشق مسکین کند تکیه کی بر بیستون چون صورت شیرین کند گر ز ناکامی بپای شمع خود پروانه سوخت…

ادامه مطلب

هان ای خضر که آب بقا نوش کرده‌ای

هان ای خضر که آب بقا نوش کرده‌ای یاران تشنه را چه فراموش کرده‌ای گوش رضا به حال محبان نمی‌نهی گویا ز دشمنان سخنی گوش…

ادامه مطلب

نوح اگر طوفان او افسانه مردم شده

نوح اگر طوفان او افسانه مردم شده صد چو آن طوفان در آب دیده ما گم شده شهسوارا، تا تو جولان میکنی بر رخش ناز…

ادامه مطلب

نظری فکن که دارم تن زار و روی زردی

نظری فکن که دارم تن زار و روی زردی لب خشک و دیده تر دل گرم و آه سردی تو که آفتاب حسنی چه غمت…

ادامه مطلب

نپرسد جز وفا چیزی خدا روز جزا از من

نپرسد جز وفا چیزی خدا روز جزا از من مپرس از بیوفایی کان نمیپرسد خدا از من دلم چون نافه خونشد در وفاداری و دلشادم…

ادامه مطلب

میخواست شب که داغ نهد دلستان من

میخواست شب که داغ نهد دلستان من میساخت او فتیله و میسوخت جان من گو استخوان من سگ کویت مخور که هست پیکان زهر دار…

ادامه مطلب

منعت از همنفسان چند بصد پند کنم

منعت از همنفسان چند بصد پند کنم من که خود دلشده ام منع کسان چند کنم بیوفایی مکن از دوری من حمل که من گر…

ادامه مطلب

من خسته ایفلک کی دمی از تو شاد گشتم

من خسته ایفلک کی دمی از تو شاد گشتم چه مراد جستم از تو که نامراد گشتم من زار را بمجنون مکن ایحکیم نسبت که…

ادامه مطلب

مصر شرف از حسن ادب یوسف جان یافت

مصر شرف از حسن ادب یوسف جان یافت دولت بعبث جان برادر نتوان یافت داریم گمانی که ترا هست دهان لیک کس گنج یقین را…

ادامه مطلب

مژده گل چه میدهی عاشق مستمند را

مژده گل چه میدهی عاشق مستمند را داغ دل است هر گلی مرغ اسیر بند را دود درون من ترا دفع گزند بس بود جان…

ادامه مطلب

مرا تصور وصلت خیال باطل بود

مرا تصور وصلت خیال باطل بود بجز تصور باطل دگر چه حاصل بود غم تو در دل من صد هزار عقده فکند اجل گشود گره…

ادامه مطلب