ز تاب آتش غم سینه چاک خواهم شد

ز تاب آتش غم سینه چاک خواهم شد بیار باده وگرنه هلاک خواهم شد اگرچه شکرت آلوده نیست ای ساقی چون لب نمب نهی اندیشه…

ادامه مطلب

روزی که قدسیان گل آدم سرشته اند

روزی که قدسیان گل آدم سرشته اند جان مرا و مهر تو باهم سرشته اند از رشک آنکه با همه کس جلوه میکنی در خون…

ادامه مطلب

رسید یار و دلم بی قرار خواهد کرد

رسید یار و دلم بی قرار خواهد کرد فغان که گریه مرا شرمسار خواهد کرد باعتقاد قدم نه چو کوهکن در عشق که اعتقاد تو…

ادامه مطلب

دید چشمم پای او بر خاک و خاک ره نگشت

دید چشمم پای او بر خاک و خاک ره نگشت خاک در چشمم چرا خاک ره آن مه نگشت تا ندادم جان، طبیب دل نیامد…

ادامه مطلب

دود چراغ خوردنم کرد چو لاله دل سیه

دود چراغ خوردنم کرد چو لاله دل سیه گل ندهد بغیر از این آب و هوای خانقه مومن و بت پرست را کعبه و دیر…

ادامه مطلب

دل مرده از آنم که مسیحا نفسی نیست

دل مرده از آنم که مسیحا نفسی نیست فریادم از آنست که فریاد رسی نیست از خانقه ایشیخ در کس نگشایند معلوم شد امروز که…

ادامه مطلب

دل با تو بگفتار و زبان با دگرانم

دل با تو بگفتار و زبان با دگرانم در دیده تو منظور و بمردم نگرانم دور از توتنم خسته و دل ریش و جگر چاک…

ادامه مطلب

در لعل لبش چاشنی خنده ببینید

در لعل لبش چاشنی خنده ببینید در آب حیات آتش سوزنده به بینید نظاره کنید آینه طلعت او را تا صورت حال من درمانده به…

ادامه مطلب

اگرچه خانه خرابی زباده ای ساقی است

اگرچه خانه خرابی زباده ای ساقی است خراب جام شرابیم تا دمی باقی است ز شوق روی تو خورشید را اشعه نور بصد هزار زبان…

ادامه مطلب

اسیر عشق ترا میل گشت باغ کجاست

اسیر عشق ترا میل گشت باغ کجاست وگر بباغ رود هم، دمی فراغ کجاست چراغ خانه من ای پری رخ خوبت وگرنه خانه دیوانه را…

ادامه مطلب

از روزگار تیره دلم بر غبار چند؟

از روزگار تیره دلم بر غبار چند؟ روزم سیاه شد ستم روزگار چند؟ ای آفتاب، شام غم صبح عیش کن دود چراغ و محنت شبهای…

ادامه مطلب

از تیر تو در خاک طپد مرغ هوا باز

از تیر تو در خاک طپد مرغ هوا باز از خاک مگر می طلبد تیر ترا باز از من چه رمیدی چکنم بهر تو یارب…

ادامه مطلب

آتشین لعلی که همچون شمع جان سوزد مرا

آتشین لعلی که همچون شمع جان سوزد مرا بر زبان گر نام او آرم زبان سوزد مرا آن لب خندان نمی سوزد بداغ حسرتم این…

ادامه مطلب

در دل و جان از آن مژه قصد تو راه کردن است

در دل و جان از آن مژه قصد تو راه کردن است کشت مرا نگاه تو این چه نگاه کردن است طاعت من همین بود…

ادامه مطلب

خون شد ز بخت بد جگر لخت‌لخت من

خون شد ز بخت بد جگر لخت‌لخت من دشمن نکرد آنچه به من کرد بخت من چندان نسیم عشق تو بنشست در کمین کآخر چو…

ادامه مطلب

خوش حالتی است پیش تو از می خوشان شده

خوش حالتی است پیش تو از می خوشان شده دل با تو در حکایت و خود از زبان شده فریاد از این نمک که نظر…

ادامه مطلب

خوبان سمن چهره ستم خوی نباشند

خوبان سمن چهره ستم خوی نباشند شیرین دهنان تلخ و ترش روی نباشند خونریزی اگر کار بتان است بگوباش باید که ستمکاره و بد خوی…

ادامه مطلب

خط چو مهر گیا تا نموده‌ای ما را

خط چو مهر گیا تا نموده‌ای ما را هزار مهر و محبت فزوده‌ای ما را جفا نموده‌ات اکنون طریق رندی نیست چنان نما که در…

ادامه مطلب

چون ننالم که ز عشقم همه بیداد رسد

چون ننالم که ز عشقم همه بیداد رسد بجز از ناله زارم که به فریاد رسد صورت چین که به آرایش نقاش کسی است کی…

ادامه مطلب

چون در کعبه به تقلید گرفتار مباش

چون در کعبه به تقلید گرفتار مباش پشت بر کعبه مکن پشت بدیوار مباش دل میازار که مرغان حرم میگویند تا درین مرحله یی در…

ادامه مطلب

چو شهسوار مرا رخ ز باده گلگون شد

چو شهسوار مرا رخ ز باده گلگون شد عنان توسن عقلم ز دست بیرون شد بیک نظاره دلم برد و مست خویشم کرد چنانکه هیچ…

ادامه مطلب

چه شود گرت زمانی من دلفکار بینم

چه شود گرت زمانی من دلفکار بینم دل بیقرار یکدم زتو برقرار بینم نه مروت است و غیرت که تو سر و ناز پرور بکنار…

ادامه مطلب

چند باشد چو مسیحا سر افلاک تورا

چند باشد چو مسیحا سر افلاک تورا خاک ره باش که گل بر دمد از خاک تورا شاهد جان نکند صورت خود از تو دریغ…

ادامه مطلب

چراغ عشق من افروخت شمع خلوت دوست

چراغ عشق من افروخت شمع خلوت دوست فروغ معنی من زنور طلعت اوست مرا که گفت و شنید فرشته پروا نیست چه جای دردسر ناصحان…

ادامه مطلب

جان‌بخشی‌ای که با لب لعل تو ای پری است

جان‌بخشی‌ای که با لب لعل تو ای پری است چون چشمه حیات ز پاکیزه گوهری است خاصیتی که جوهر حسن تو می‌دهد از خوب سیرتی…

ادامه مطلب

تو گر خرام کنی سرو یا صنوبر چیست

تو گر خرام کنی سرو یا صنوبر چیست رخت چو جلوه کند آفتاب خاور چیست چو می خوری شود از رشک غنچه را لب خشک…

ادامه مطلب

تو آفتابی و تا ذره یی ز من باقی است

تو آفتابی و تا ذره یی ز من باقی است مرا هوای تو ایشمع انجمن باقی است چراغ وصل گر از مهر می کنی روشن…

ادامه مطلب

تا من از مادر نزادم غم که زاینده شد

تا من از مادر نزادم غم که زاینده شد تا نمیرم آتش دوزخ نخواهد زنده شد کی ببوی وصلت از باد هوا خواهد شکفت غنچه…

ادامه مطلب

تا روز حشر کم نشود سوز داغ ما

تا روز حشر کم نشود سوز داغ ما هرگز بیمن عشق نمیرد چراغ ما مست فراغتیم باقبال می فروش خلوت نشین بخواب نه بیند فراغ…

ادامه مطلب

پیش سگت چو اشک من لافد ز مردم زادگی

پیش سگت چو اشک من لافد ز مردم زادگی کاینجا بود شرط ادب مسکینی و افتادگی آیینه با رخسار تو خود در مقابل چون کند…

ادامه مطلب

پیر مغان گدای درش همچو ما بسی است

پیر مغان گدای درش همچو ما بسی است ما خود کسی نه ایم ولی پیر ما کسی است گر بهر دوست کوهکنی مرد قصه چیست…

ادامه مطلب

بی تو چو شمع کرده ام گریه و خنده کار خود

بی تو چو شمع کرده ام گریه و خنده کار خود خنده بروز دل کنم گریه بروزگار خود ای چو غزال مشگبو صید تو صد…

ادامه مطلب

به نظاره جوانان که کسی نیافت سیری

به نظاره جوانان که کسی نیافت سیری من پیر بس حریصم چه بلاست حرص و پیری چکنم که چون تو یوسف نتوان خرید وصلت نه…

ادامه مطلب

بکوی عشق که طوفان نوح از آن وادی است

بکوی عشق که طوفان نوح از آن وادی است هزار ساله غم از بهر یک نفس شادی است غلام همت آنم که بنده عشق است…

ادامه مطلب

بسکه حیران گشته ام در جلوه رفتار ازو

بسکه حیران گشته ام در جلوه رفتار ازو خشک برجا مانده ام چون صورت دیوار ازو او که از لب زنده سازد مرده را همچون…

ادامه مطلب

بر مرگ رقیبان تو خرم نتوان بود

بر مرگ رقیبان تو خرم نتوان بود دلشاد بمرگ همه عالم نتوان بود بی سلسله اینست پریشانی زلفت ز آشفتگی زلف تو درهم نتوان بود…

ادامه مطلب

ببین که کار من از غم چه سخت افتادست

ببین که کار من از غم چه سخت افتادست که دل ز دیده برون لخت لخت افتادست ز آفتاب تو هر ذره شمع وصل افروخت…

ادامه مطلب

بآرزوی تو خوشحال میتوان بودن

بآرزوی تو خوشحال میتوان بودن بیک نگاه تو صد سال میتوان بودن قبول بخت بباید که کشته تو شوم شهید عشق باقبال میتوان بودن اگر…

ادامه مطلب

ایهمه آرزوی تو فکر من و خیال هم

ایهمه آرزوی تو فکر من و خیال هم چند بر آرزو زیم آرزوی محال هم لعبت چنین مگر تویی کز هوس تو بت پرست صوفی…

ادامه مطلب

ایشوخ مرا اینهمه دلتنگ چه داری

ایشوخ مرا اینهمه دلتنگ چه داری با من چو وفایی نکنی جنگ چه داری خورشید صفت نامزد عشق تو شهریست از مهر من سوخته دل…

ادامه مطلب

ای عاشق بی دیده که در عیب منستی

ای عاشق بی دیده که در عیب منستی گر ساقی ما را تو ببینی بپرستی فردا ز تو چون لاله اثر نیست درین باغ امروز…

ادامه مطلب

ای حیرت صفات تو بند زبان ما

ای حیرت صفات تو بند زبان ما انگشت حیرت است زبان در دهان ما جان می‌دهد نشان که تو در دل نشسته‌ای زان دلنشین بود…

ادامه مطلب

ای با سگت فرشته دم از بندگی زده

ای با سگت فرشته دم از بندگی زده تنها نه او که هرکه دم از زندگی زده پیش رخ تو گل نشکفت بلکه باغ آتش…

ادامه مطلب

آنشمع که حسنش دل ارباب وفا سوخت

آنشمع که حسنش دل ارباب وفا سوخت در هرکه زد آتش رخ او جان مرا سوخت گفتم که چرا سوختی ام خنده زنان گفت از…

ادامه مطلب

آن دم که دل ربودی در قصد دین نبودی

آن دم که دل ربودی در قصد دین نبودی کافر دل اینزمانی، هرگز چنین نبودی حسنت قیامتی شد از خط اگرچه دایم خوش بوده یی…

ادامه مطلب

یار باید بر سر ما سایه گستر بودنش

یار باید بر سر ما سایه گستر بودنش هرکه شد خورشید باید ذره پرور بودنش پیش ما سهل است چون فرهاد ترک جان ولی حیف…

ادامه مطلب

وصلش نماند و تلخی زهر فراق ماند

وصلش نماند و تلخی زهر فراق ماند وان چاشنی چو شیره جان در مذاق ماند نیک اختران بر اوج شرف همچو آفتاب بخت ستاره سوخته…

ادامه مطلب

همه جانی از لطافت همه عمر و زندگانی

همه جانی از لطافت همه عمر و زندگانی بکه نسبتت کنم من که بهیچکس نمانی بسماع چون درآیی من و صدهزار چون من همه جان…

ادامه مطلب

هرکه یکساعت طبیب جان بیمارش تویی

هرکه یکساعت طبیب جان بیمارش تویی گر پس از صد سال خواهد مرد خوندارش تویی گرچه از مستی در آزارم ولی جام دلم به بود…

ادامه مطلب

هرچند که از یار جز آزار ندیدم

هرچند که از یار جز آزار ندیدم هرچند که دیدم به از یار ندیدیم کس نیستکه در صحبت او نیست خراشی جز لاله رخ خود…

ادامه مطلب