سرو بر خاک ره از رشک قد یار نشست

سرو بر خاک ره از رشک قد یار نشست جلوه قامت او دید ز رفتار نشست خاک در دیده آن رهرو بی صبر و ثبات…

ادامه مطلب

سخن چه حاجت اگر دل مقابل افتادست

سخن چه حاجت اگر دل مقابل افتادست زبان چه کار کند کار بادل افتادست دلا، تغافل او التفات پنهان است مگو که یار زحال تو…

ادامه مطلب

ساغر زده و شمع قد افراخته‌ای باز

ساغر زده و شمع قد افراخته‌ای باز در خرمن گل آتشی انداخته‌ای باز پیداست از آن خنده شیرین نهانی با غمزده‌ای شعبده‌ای باخته‌ای باز من…

ادامه مطلب

زان مرهم دل غیر دل ریش ندیدیم

زان مرهم دل غیر دل ریش ندیدیم هرچند که دیدیم ازین پیش ندیدیم منصور هم از دار نمایش غرضش بود مردی که بپوشد هنر خویش…

ادامه مطلب

ز بهر جان نتوانم نظر برید از تو

ز بهر جان نتوانم نظر برید از تو که یک نگاه بصد جان توان خرید از تو دلم شکاف دم و داغها بنگر ببین که…

ادامه مطلب

ره ز مستی بزنم باز به ویرانه خویش

ره ز مستی بزنم باز به ویرانه خویش چون مرا شوق تو بیرون برد از خانه خویش سنگ بر سینه زنان زان در دل می…

ادامه مطلب

رخ بخون سرخ کند دیده گریان خودم

رخ بخون سرخ کند دیده گریان خودم نا بدین رنگ شماری ز شهیدان خودم میل جانبخشی عیسی نکنم بی لب تو بلکه در هجر تو…

ادامه مطلب

دیده دریا چو شد از گریه چه تدبیر کنم

دیده دریا چو شد از گریه چه تدبیر کنم دل بطوفان نهم و چشم به تقدیر کنم پیرم و مست جوانان ز خودم شرمی باد…

ادامه مطلب

دو دیده در ره آن مه که کی سواره در آید

دو دیده در ره آن مه که کی سواره در آید کجا بطالع من هرگز این ستاره بر آید اگر براه امیدش هزار سال نشینم…

ادامه مطلب

دل کباب ز خوناب دیده بد نام است

دل کباب ز خوناب دیده بد نام است بسوختیم و هنوز از تو کار ما خام است اگر نه مهر تو می ورزد آفتاب چرا…

ادامه مطلب

دل چو کوه از حسرت لعل تو خونشد چون کنم

دل چو کوه از حسرت لعل تو خونشد چون کنم سال‌ها باید که این حسرت ز دل بیرون کنم گرنه رسوا سازدم بوی محبت نافه…

ادامه مطلب

در کوی تو تا کس قدم از ما ننهد پیش

در کوی تو تا کس قدم از ما ننهد پیش ما سر بنهادیم که کس پا ننهد پیش المنه لله که ز عشق تو رسیدیم…

ادامه مطلب

اگر ز کین‌کشی‌ام غم ز خشم و کینم نیست

اگر ز کین‌کشی‌ام غم ز خشم و کینم نیست ز رشک غیر می‌سوزم که تاب اینم نیست یکی به کفر خوش است و یکی به…

ادامه مطلب

از یار مکن ناله و لب بسته ز غم باش

از یار مکن ناله و لب بسته ز غم باش گر همنفس آیینه یی حاضر دم باش در پرده ناموس محبت نتوان یافت ناموس خود…

ادامه مطلب

از دیده رفت و از دل پر خون نمیرود

از دیده رفت و از دل پر خون نمیرود در دل چنان نشسته که بیرون نمیرود پندم مده که گر همه عالم کنند سعی سودای…

ادامه مطلب

از جلوه محبت خورشید حسن دوست

از جلوه محبت خورشید حسن دوست هر ذره را تصور آن کافتاب اوست ظل همای عشق گدا شاه میکند شاهی که چرخ در خم چوگان…

ادامه مطلب

ابر نوروزی چو گل را بر ورق شبنم زند

ابر نوروزی چو گل را بر ورق شبنم زند غنچه تر سازد دماغ و خنده بر عالم زند ای رقیب این جور تا کی کآخر…

ادامه مطلب

در دل آمد یار و گشت از دیده غمدیده دور

در دل آمد یار و گشت از دیده غمدیده دور بیش از آن نزدیک شد در دل که گشت از دیده دور من به بویی…

ادامه مطلب

خوشیم با ستم و محنتی که میخواهی

خوشیم با ستم و محنتی که میخواهی سگ توییم بهر صورتی که میخواهی زمانه خصم و اجل در کمین تو هم برخیز که نیست بهتر…

ادامه مطلب

خوش آنکه بودمه من زباده مست شده

خوش آنکه بودمه من زباده مست شده فکنده دست ز دوش من و ز دست شده چو کام از آن لب میگون دلم مست یافت…

ادامه مطلب

خوبان دل گرم و نفس سرد چه دانند؟

خوبان دل گرم و نفس سرد چه دانند؟ باروی چو گل قدر رخ زرد چه دانند؟ آسوده دلانی که بخوابند همه شب سرگشتگی عاشق شبگرد…

ادامه مطلب

خبرم شدست کانمه هوس شراب کرده

خبرم شدست کانمه هوس شراب کرده چکنم که این حکایت جگرم کباب کرده که نمود (می) بجامش که ز غم بسوخت جانم ز که بود…

ادامه مطلب

چون میل دل خلق جهان سوی تو یابند

چون میل دل خلق جهان سوی تو یابند هر دل که شود گم بسر کوی تو یابند میل دل عشاق چرا سوی تو نبود چون…

ادامه مطلب

چون چشم حسرت از تو بسرو سهی کنیم

چون چشم حسرت از تو بسرو سهی کنیم آهی کشیم و دل ز کدورت تهی کنیم بر ما صفای خاک نشینی حرام باد گر نسبتش…

ادامه مطلب

چو شمع بیتو همه آه سوزناک شدم

چو شمع بیتو همه آه سوزناک شدم گداختم ز غمت سوختم هلاک شدم تو سرو نازی و من آن گیا که در قدمت ز خاک…

ادامه مطلب

چه سود کوشش اگر دوست کام ما ندهد

چه سود کوشش اگر دوست کام ما ندهد بسعی خود چه توان کرد اگر خدا ندهد جلای آینه سینه از خراش دل است که بی…

ادامه مطلب

چند این دل سودازده را پند بگویم

چند این دل سودازده را پند بگویم دیوانه شدم بیهده تا چند بگویم سوگند دهندم که کنم ترک تو ای بت کفرست که ترک تو…

ادامه مطلب

جوش سودای غم دل پایم از جا می‌برد

جوش سودای غم دل پایم از جا می‌برد شاقی آن شربت کرم فرما که سودا می‌برد هرکه عاشق گشت همچون ذره از پستی برست کار…

ادامه مطلب

جایم بروز واقعه پهلوی او کنید

جایم بروز واقعه پهلوی او کنید او قبله من است رخم سوی او کنید نخلی برآورید بلند و به سایه اش خاکم بیاد قامت دلجوی…

ادامه مطلب

توبه کردم عمری اکنون باده صافی میکنم

توبه کردم عمری اکنون باده صافی میکنم عمر ضایع کرده خود را تلافی میکنم گر چو جام جم نگویم آگه از غیبم چه عیب روزگاری…

ادامه مطلب

تن عاشق همای لامکان است

تن عاشق همای لامکان است تو پنداری ک مشتی استخوان است از آن هر موی ما ماری است بر تن که با هر موی ما…

ادامه مطلب

تا نمردیم دل از درد تو بهبود نداشت

تا نمردیم دل از درد تو بهبود نداشت تا ندادیم به سودای تو جان سود نداشت حقه سبز فلک داشت دوای همه کس آنچه درمان…

ادامه مطلب

تا چند ز من گوشه ابروی بتابی

تا چند ز من گوشه ابروی بتابی ایقبله من چند ز من روی بتابی چون من ز عنان تافتنی سوختم از تو وای آنکه عنان…

ادامه مطلب

پیش تو هر که هست چو صورت خموش به

پیش تو هر که هست چو صورت خموش به عیسی نفس تویی دگران چشم و گوش به خواهد سبوی جسم چو سنگ اجل شکست پس…

ادامه مطلب

پری رخان که سرم خاک راه ایشانست

پری رخان که سرم خاک راه ایشانست مرا دم از دو جهان یک نگاه ایشانست شب فراق تو آن ظلم کرد بر عشاق که تا…

ادامه مطلب

بی بخت و یارم مرا از مرگ چشم یاری است

بی بخت و یارم مرا از مرگ چشم یاری است این بخت خواب آلوده را خواب اجل بیداری است خورشید بیمار تو شد رنگش گواهی…

ادامه مطلب

به قتلم اینهمه خشم و عتاب حاجت نیست

به قتلم اینهمه خشم و عتاب حاجت نیست چو می کشد غم عشقم شتاب حاجت نیست تو شمع بزمی و صد خانه روشن از رویت…

ادامه مطلب

بقرار یک نظر دل ز تو چون کنار گیرد

بقرار یک نظر دل ز تو چون کنار گیرد تو مگر بجان در آیی که کسی قرار گیرد تو چنین بخون عاشق چو می شبانه…

ادامه مطلب

بسکه سوزیم چو شمع از هوس محفل او

بسکه سوزیم چو شمع از هوس محفل او پهلوی هر که نشینیم بسوزد دل او جان من مایل آن لاله رخ از داغ دل است…

ادامه مطلب

بر توسن ناز آنپسر میتاخت چون برق یمان

بر توسن ناز آنپسر میتاخت چون برق یمان تا دیدمش رفت از نظر دیدن همان رفتن همان چون پیر کنعان از جهانبستم نظر از یار…

ادامه مطلب

باغبان، آنسرو اگر برطرف جو خواهد نشست

باغبان، آنسرو اگر برطرف جو خواهد نشست آتش مغروری گلها فرو خواهد نشست از رخ ساقی گل عیشی بچین کاینک ز باغ گل بخواهد رفت…

ادامه مطلب

با هرگل نورسته که برخاست نشستیم

با هرگل نورسته که برخاست نشستیم جز داغ جگر طرفی از این باغ نبستیم در قید تعلق پی دل چند توان بود گفتیم طلاق دل…

ادامه مطلب

این حسن و ملاحت نگر آن کان نمک را

این حسن و ملاحت نگر آن کان نمک را کاتش زده در رشته جان شمع فلک را دامان ملک گرچه نیالود درین خاک بر خاک…

ادامه مطلب

ایسرو اگر این سوخته را دست بدادی

ایسرو اگر این سوخته را دست بدادی جانرا چو گلی در کف دست تو نهادی گر بوی ترا یوسف مصری بشنیدی سر بر زدی از…

ادامه مطلب

ای شاه حسن آنکه ترا تخت و تاج داد

ای شاه حسن آنکه ترا تخت و تاج داد ما را بگوشه نظری احتیاج داد جام جم از حقیقت لعلت خبر نداشت عشقم نشان بجوهر…

ادامه مطلب

ای جگر از تو پر نمک دیده شور بخت هم

ای جگر از تو پر نمک دیده شور بخت هم چاک شد از تو جیب جان سینه لخت لخت هم گر چه رسید نخل تو…

ادامه مطلب

ای آب حیوان کاتشم از لعل نوشین میزنی

ای آب حیوان کاتشم از لعل نوشین میزنی گر یک نفس پیشت زنم بر چهره صد چین میزنی چون آفتابی مهربان با جمله ذرات جهان…

ادامه مطلب

آن نخل قد و لعل لب چون رطبش بین

آن نخل قد و لعل لب چون رطبش بین وان چاشنی خنده شیرین لبش بین گر طوبی جنت طلبی با ورق سبز بر سرو قد…

ادامه مطلب

آن بزم عیش ساقی و جام شراب کو

آن بزم عیش ساقی و جام شراب کو و آن مستی محبت و آن اضطراب کو گیرم که روی گل نگرم از هوای دوست آن…

ادامه مطلب

یار مستغنی و ما مستغرق دریای عشق

یار مستغنی و ما مستغرق دریای عشق آه از استغنای حسن و وای از استیلای عشق شد بعشق آن جوان موی سیاه من سپید وز…

ادامه مطلب