رقیب از کوی آن دهقان پسر رفت

رقیب از کوی آن دهقان پسر رفت بیا ساقی، که مرک از ده بدر رفت بده جام می صافی که از دل غبار غم بصد…

ادامه مطلب

رخ تو داغ کهن تازه از ملاحت کرد

رخ تو داغ کهن تازه از ملاحت کرد ملاحت تو مرا تازه صد جراحت کرد طریق زنده دلان در غم تو بیداری است کسیکه مرد…

ادامه مطلب

دی از نظر چو سرو و خرامان من گذشت

دی از نظر چو سرو و خرامان من گذشت من دانم از غمش که چه بر جان من گذشت سوزم چو شمع و بر همه…

ادامه مطلب

دلم از شوق او مصحف چو بهر فال بگشاید

دلم از شوق او مصحف چو بهر فال بگشاید برویم مژده وصلش در اقبال بگشاید چو مجنون گر نه مشتی استخوان گردم ز هجرانش همای…

ادامه مطلب

دل شکستند بسنگین دلیم سیمتنان

دل شکستند بسنگین دلیم سیمتنان آه از این سنگدلان وای ازین دلشکنان چشم من گر سپر ناوک مژگان سازی به که در دیده مردم گذری…

ادامه مطلب

دل از غم زار و یارش صحبت اغیار می‌باید

دل از غم زار و یارش صحبت اغیار می‌باید هلاک جان عاشق را همین در کار می‌باید به لاف عاشقی نتوان ز خیل عشقبازان شد…

ادامه مطلب

در غمت گر جان غم‌پرور نباشد گو مباش

در غمت گر جان غم‌پرور نباشد گو مباش چون تو باشی جان من جان گر نباشد گو مباش سجده روی تو ای بت کفر و…

ادامه مطلب

اگر تو جان طلبی جان در آستین دارم

اگر تو جان طلبی جان در آستین دارم وگر سرم سر تسلیم بر زمین دارم نعیم جنت و عیش جهان کمست بهم من از توهم…

ادامه مطلب

از که نالم که فغان از دل ریش است مرا

از که نالم که فغان از دل ریش است مرا هر بلایی که بود از دل خویش است مرا شربت وصل تو بی زخم فراقی…

ادامه مطلب

از خواب جامه چاک و پریشان برآمده

از خواب جامه چاک و پریشان برآمده صبح قیامتش ز گریبان برآمده ای مردم دو دیده به کشتی چشم من بنشین که از فراق تو…

ادامه مطلب

از بسکه می وصلت بیرون رود از دستم

از بسکه می وصلت بیرون رود از دستم روزیکه ترا بینم تا روز دگر مستم ای آفت جان و دل دارم ز تو صد منت…

ادامه مطلب

در سوختنم آنکه بر افروختن آموخت

در سوختنم آنکه بر افروختن آموخت شمعی است که پروانه ازو سوختن آموخت آنروز که تعلیم نظر کرد مرا عشق اول ز رخ غیر نظر…

ادامه مطلب

در بهار نوجوانی باغ ما از گل تهی است

در بهار نوجوانی باغ ما از گل تهی است در خزان پیری امید گل ازوی ابلهی است ساقی، از جامی بگیرم دست کاین دلتنگ را…

ادامه مطلب

خوشباس که روزی گل امید برآید

خوشباس که روزی گل امید برآید روشن شود این ظلمت و خورشید برآید بی نور نماند شب تاریک کس آخر گر مه نبود صبر که…

ادامه مطلب

خوش آن ساعت که آن ساقی نشاننم پیش خود مستش

خوش آن ساعت که آن ساقی نشاننم پیش خود مستش نهد آن کاسه بر دست من و من بوسه بر دستش فغان از زهر چشم…

ادامه مطلب

خواب مرگم باد اگر دور از تو خوابم آرزوست

خواب مرگم باد اگر دور از تو خوابم آرزوست خون خورم بی چشم مستت گر شرابم آرزوست دل کبابم روز و شب در آرزوی آنکه…

ادامه مطلب

حسنت نمک آمیز و لبت نیز چنین است

حسنت نمک آمیز و لبت نیز چنین است کان نمکی هر چه تو داری نمکین است گر بحر بلا موج زند باک ندارم بیمی اگرم…

ادامه مطلب

چون کوهکن با بیستون گفتم توانم راز گفت

چون کوهکن با بیستون گفتم توانم راز گفت طاقت نبودش کوه هم حرفی که گفتم بازگفت ز اول نظر در روی او دیدم هلاک خویشتن…

ادامه مطلب

چو یار رخت سفر بست من چکار کنم

چو یار رخت سفر بست من چکار کنم وداع عمر کنم یا وداع یار کنم توییکه میروی از چشم من چنین سرمست منم که دوری…

ادامه مطلب

چو بینم هر دمت با غیر از غیرت خراب افتم

چو بینم هر دمت با غیر از غیرت خراب افتم تو دست دیگری گیری و من در اضطراب افتم چو آیی با رقیبان روزها اندر…

ادامه مطلب

چه سر پیش آری و با خود مرا همراز گردانی

چه سر پیش آری و با خود مرا همراز گردانی بلب چندک رسانی جان و دیگر باز گردانی بخون من چه دشمن را اشارت میکند…

ادامه مطلب

چند از هوس آن لب چون قند بسوزم

چند از هوس آن لب چون قند بسوزم گر سوختنی هم شده ام چند بسوزم مگذار که از تلخی آن گریه جانسوز در حسرت آن…

ادامه مطلب

جز وصل هوس نیست چو پروانه خسان را

جز وصل هوس نیست چو پروانه خسان را کو شمع که آتش زند این بوالهوسان را ای گل که دمد از نفست بوی بنفشه زنهار…

ادامه مطلب

جان رفت و دل ز عشق پریشان بود هنوز

جان رفت و دل ز عشق پریشان بود هنوز مست تو کی ز رفته پشیمان بود هنوز بگسست دست عمر ز دامان زندگی بامن غم…

ادامه مطلب

تو پیش چشم منی چشم من پر آب از چیست

تو پیش چشم منی چشم من پر آب از چیست چو دل بوصل تو آسود اضطراب از چیست ز شوق آن لب میگون دلم کباب…

ادامه مطلب

تاخریدار تو شد گل آبرو صدجا فروخت

تاخریدار تو شد گل آبرو صدجا فروخت هرکه یوسف میخرد نتاوند استغنا فروخت بهر آن ترسا پسر گر جان فروشم عیب نیست پیر ما دنیا…

ادامه مطلب

تا گوشه چشمی بمن آن سیم تن انداخت

تا گوشه چشمی بمن آن سیم تن انداخت خوبان جهان را همه از چشم من انداخت آن نرگس مستانه چو بر گل نظر افکند خون…

ادامه مطلب

تا تو چو شمع می کنی تیز نظر بسوی ما

تا تو چو شمع می کنی تیز نظر بسوی ما تیز تر است هر نفس آتش آرزوی ما خم شکنان بخانقه با خم می سلامتند…

ادامه مطلب

پیش از آن کین گرد هستی سر زند از خاک ما

پیش از آن کین گرد هستی سر زند از خاک ما با رخ خوبت نظر می‌باخت چشم پاک ما دیگران از داغت ای گل همچو…

ادامه مطلب

پایه معراج جان خواهی ز دنیا درگذر

پایه معراج جان خواهی ز دنیا درگذر پای در هفتم فلک نه و زمسیحا درگذر دوش در مجلس چه خوش میگفت با پروانه شمع گر…

ادامه مطلب

بی اختیار ماست که دل بیقرار ازوست

بی اختیار ماست که دل بیقرار ازوست ما را چه اختیار بود از اوست تا حسن آن پری است چنان بر قرار خود تنها نه…

ادامه مطلب

به تاج عشق سر آدمی عزیز بود

به تاج عشق سر آدمی عزیز بود اگرنه عشق بود آدمی چه چیز بود تمیز خدمت اصحاب دل سگ آدم کرد سگ است بهتر از…

ادامه مطلب

بصبر اگرچه بسی روزها بسر کردم

بصبر اگرچه بسی روزها بسر کردم دگر ربودیم از دست تا نظر کردم بیک نظر که بکردم من از پی راحت جراحت جگر خویش تازه…

ادامه مطلب

بزخم تیر تو جان رفت و خاک تن شد گل

بزخم تیر تو جان رفت و خاک تن شد گل هنوز لذت تیرت نمیرود از دل دلا ز مشکل غم کار بر خود آسان کن…

ادامه مطلب

بخلق درد تو بیهوده گفتم تا کی

بخلق درد تو بیهوده گفتم تا کی بهر زه طعنه مردم شنفتنم تا کی تو در کنار گلستان بخواب خوش مشغول من از هوای تو…

ادامه مطلب

باز دل میبردم عشوه سرو نازی

باز دل میبردم عشوه سرو نازی ناخنی باز بدل میزندم شهبازی مرغ دل سر و قدی جست و ز طوبی بگذشت طایر همت ما کرد…

ادامه مطلب

با فتنه چشم تو چه تدبیر توان کرد

با فتنه چشم تو چه تدبیر توان کرد خوابم نه چنان است که تعبیر توان کرد باز آی و نگهدار دلم را که ز هجرت…

ادامه مطلب

ایگل که بوصل تو رسیدن نتوانم

ایگل که بوصل تو رسیدن نتوانم زان خار شدم کز تو بریدن نتوانم فریاد که از شوق جمال تو هلاکم وز نازکی خوی تو دیدن…

ادامه مطلب

ای نخل آرزو لب لعلت طبیب کیست

ای نخل آرزو لب لعلت طبیب کیست پرورده یی عجب رطبی تا نصیب کیست بادی که می وزد خبر هجر می دهد بازاین سموم غم…

ادامه مطلب

ای روی دل افروز تو ماه همه خوبان

ای روی دل افروز تو ماه همه خوبان خوبان همه شاهند و تو شاه همه خوبان گر پرده برافتد ز جمالت بقیامت بخشند بروی تو…

ادامه مطلب

ای به زیبایی و دلجویی ز خوبان خوب‌تر

ای به زیبایی و دلجویی ز خوبان خوب‌تر صورتت خوبست و حسن معنی از آن خوب‌تر از سیه‌پویان زلفت بوی اهل دل دمد زانکه گر…

ادامه مطلب

اول ز عاشقان به وفا یاد می‌کنی

اول ز عاشقان به وفا یاد می‌کنی عاشق چو شد فریفته بیداد می‌کنی گویا به عشوه یار توام یاد می‌کنی شادم بدین قدر که دلم…

ادامه مطلب

آن شوخ سوارست و سوی ما گذرش نیست

آن شوخ سوارست و سوی ما گذرش نیست خورشید بلندست و شب ما سحرش نیست تا کار دل ما بکجا میرسد آخر کز غمزه خون…

ادامه مطلب

امشب که چراغ نظری چرب زبان باش

امشب که چراغ نظری چرب زبان باش دل نرم کن ای شمع و مرا مرهم جان باش حسنت بصفا بهتر از آن گشت که بودست…

ادامه مطلب

یکشب که در فراق جمال تو دلبرست

یکشب که در فراق جمال تو دلبرست باصد هزار روز قیامت برابرست با دوست گر سخن ز مسیحا رود خموش کز هرچه میرود سخن دوست…

ادامه مطلب

یا مکن قول بتان گوش و بما خرده مگیر

یا مکن قول بتان گوش و بما خرده مگیر یا زما هم سخنی بشنو و عذری بپذیر به گرفتاری عاشق نتوان طعنه زدن چکند گر…

ادامه مطلب

هیچ لب تشنه به میخانه سری بر نکند

هیچ لب تشنه به میخانه سری بر نکند گر لبی از کرم پیر مغان تر نکند توسن ناز مکن زین پی گلگشت چمن تا صبا…

ادامه مطلب

هرگز هوس سایه ام از فر هما نیست

هرگز هوس سایه ام از فر هما نیست عاشق که بود سایه نشین مرد بلا نیست کس را نبود این غم جان سوز که ماراست…

ادامه مطلب

هرکه را از چشم تر اشکی به دامن می‌چکد

هرکه را از چشم تر اشکی به دامن می‌چکد قطره خونی است گویی کز دل من می‌چکد تا به سوزن دوستی می‌دوزم یک چاک دل…

ادامه مطلب

هر کو ندید خواب و نداند که خورد چیست

هر کو ندید خواب و نداند که خورد چیست داند چو من که عشق چه چیزست و درد چیست ای شاخ گل بسوختم از غیرت…

ادامه مطلب