غزلیات اهلی شیرازی
پیش پای خود ببین شاد از غم مردم مشو
پیش پای خود ببین شاد از غم مردم مشو چاه در راه است چون یوسف بخوبی گم مشو در بهشت آدم بیک گندم چو ارزانی…
بیا و درد هجران را دوا ده
بیا و درد هجران را دوا ده ز شربتخانه وصلم شفا ده غم عاشق کشت داد جفا داد تو بر عکس ایپری داد وفا ده…
بهر جان قصد تو گر بر دل مجروح بود
بهر جان قصد تو گر بر دل مجروح بود جان به شکرانه دهد هر که سبکروح بود مردم ای مرهم دل عاقبت انصاف بده دل…
به اعتقاد وفا بر کس اعتماد مکن
به اعتقاد وفا بر کس اعتماد مکن گر اعتماد کنی هم باعتقاد مکن چو آخرم بجز از زهر غم نخواهی داد دل مرا هم از…
بسوخت جان مرا اشتیاق خدمت تو
بسوخت جان مرا اشتیاق خدمت تو چه کرده ام که جدا مانده ام ز صحبت تو فراق روی تو کرده است حالم آشفته مپرس حال…
برتافت رخ چو آینه آنماه چون کنم
برتافت رخ چو آینه آنماه چون کنم نبود مجال دم زدنم آه چون کنم ره در دلم نمیدهد آن بت بهیچوجه سنگین دل است در…
بحق شام وصال و بعهد روز نخست
بحق شام وصال و بعهد روز نخست که روز و شب دل من در هوای صحبت تست فدای ناز تو ایسرو نازنینان اند که خوش…
باز شمعم خانه روشن، کوری اغیار کرد
باز شمعم خانه روشن، کوری اغیار کرد عاقبت دود چراغ شب نشینان کار کرد صد هزاران عاشق گل گشت و کس آهی نزد مدعی از…
با دیگران بعشوه سخن هر نفس کنی
با دیگران بعشوه سخن هر نفس کنی بیچاره من که چون رسم از دور بس کنی دانم که هست با همه جورت نظر بمن کز…
ایکه میسوزد رخت دلها بداغ خویشتن
ایکه میسوزد رخت دلها بداغ خویشتن بر فروز امروز ازین آتش چراغ خویشتن اینک اینک میوزد باد خزان ای نوبهار خیز و فرصت دان گلی…
ای مرا داغی به دل از لعل آتش رنگ تو
ای مرا داغی به دل از لعل آتش رنگ تو بسته راه زندگی بر من دهان تنگ تو نیمه جانی کز کف خوبان برون آورده…
ای دلم چون پسته از شور نمک بریان تو
ای دلم چون پسته از شور نمک بریان تو سوخت مغز استخوانم پسته خندان تو من کجا پیدا شوم جاییکه همچون ذره اند صد هزاران…
ای بلعل شکرین چشمه حیوان کسی
ای بلعل شکرین چشمه حیوان کسی هرکه مشتاق تو باشد چکند جان کسی از نمکدان دهانت جگرم میسوزد چند از شوق تو سوزد دل بریان…
آنم که دل بعالم پرغم نمیدهم
آنم که دل بعالم پرغم نمیدهم یکدم فراغ دل به دو عالم نمیدهم گر شاه عیب رندی من کرد حاکم است باری منش بسلطنت جم…
آن شمع که پروانه صفت بال و پرم سوخت
آن شمع که پروانه صفت بال و پرم سوخت هرگاه که در خاطرم آید جگرم سوخت جز صورت او در نظرم هیچ نیاید کز یک…
امروز دل از آینه جان نظرت کرد
امروز دل از آینه جان نظرت کرد عاشق نظر امروز بچشم دگرت کرد می نوش که مهلت نبود در چمن عمر کز آب حیاتی که…
یک بوسه هرگزم لب سیمین بری نداد
یک بوسه هرگزم لب سیمین بری نداد هرگز نهال عاشقی ما بری نداد مادر خمار حسرت و پروانه گرم وصل دولت بعاشقان تو بال و…
وقت مستی چون عرق از روی دلجوی تو خاست
وقت مستی چون عرق از روی دلجوی تو خاست چشمه آب حیات از هر بن موی تو خاست هرکه روزی عشق کشتش زنده شد در…
هیچت ز خون ما غم روز جواب نیست
هیچت ز خون ما غم روز جواب نیست گویا که خون اهل نظر در حساب نیست در راه مهر خاک تنم ذره ذره گشت یکذره…
هرگز غبار حسرت دور از دلم نشد
هرگز غبار حسرت دور از دلم نشد هرگز ز صد مراد یکی حاصلم نشد گر خار پای گشتم و گر خاک ره شدم آن شاخ…
هرکه برخاست ز سودای تو بر جا ننشست
هرکه برخاست ز سودای تو بر جا ننشست تا نیفکند بپای تو سر از پا ننشست عرصه کوی تو صحرای قیامت باشد زانکه هرگز ز…
هر که در عشق بتان بی درد زیست
هر که در عشق بتان بی درد زیست در ره دنیا و دین نامرد زیست هر که واقف از خزان عمر گشت با سرشک سرخ…
نیست در صحرا پی آهو که هر جا رفته است
نیست در صحرا پی آهو که هر جا رفته است عاشق مجنون او زنجیر در پا رفته است ایکه دستم مینهی بر دل که پرسی…
نه که در کوی تو جز من دگری گمره نیست
نه که در کوی تو جز من دگری گمره نیست هیچکس ز آمدن و رفتن خود آگه نیست سر نتابم زدر میکده تاخاک شوم که…
نقد گنج کعبه جایش جز دل ویرانه نیست
نقد گنج کعبه جایش جز دل ویرانه نیست حلقه بر در گو مزن زاهد که کس در خانه نیست در حریم کعبه و بتخانه عاشق…
نبود کسی که نبود بلب تو اشتیاقش
نبود کسی که نبود بلب تو اشتیاقش مگر آدمی نباشد؟ که نباشد این مذاقش می صاف و لعل نوشین که نخواهد ای پری وش مگر…
میان خلق میخواهم که توسن بر سرم تازی
میان خلق میخواهم که توسن بر سرم تازی تن فرسودهام در چشم مردم توتیا سازی حدیث آتش انگیزت چنان سرگرم خویشم کرد که گویی گر…
من و مجنون دو اسیریم که غم شادی ماست
من و مجنون دو اسیریم که غم شادی ماست هر که این شیوه ندانست نه از وادی ماست پاس شمع رخ ساقی به دعا می…
من بنده صبا که دهد عرض رای تو
من بنده صبا که دهد عرض رای تو کز عرض بند گیست مرادم دعای تو جای تو بود دیده شب زنده دار من باز آکه…
مگسل ز یار و بر سر عهد نخست باش
مگسل ز یار و بر سر عهد نخست باش گر دل شکست عهد و وفا گو درست باش امشب ز برق وصل که خواهد چو…
مزاج زهر اگر کوشش کنی شیرین توان کردن
مزاج زهر اگر کوشش کنی شیرین توان کردن درون مدعی مشکل که پاک از کین توان کردن نه از باد هوا هرکس ازین گلشن برد…
مرا از دوریت تا کی صبوری کار خواهد بود
مرا از دوریت تا کی صبوری کار خواهد بود اگر حال این بود کارم بسی دشوار خواهد بود چنان باز است در راه تو ای…
ما وصل تو با بوالهوسان دوست نداریم
ما وصل تو با بوالهوسان دوست نداریم نوش تو بجوش مگسان دوست نداریم رفتیم ز گلزار تو از دست رقیبان بر دامن گل دست خسان…
ما بنده حسنیم و گرفتار نگاهی
ما بنده حسنیم و گرفتار نگاهی عالم بر ما یک جو و فردوس به کاهی زنهار عنان ادب از کف منه ایشاه کاینخانه عشقست چه…
گویند شب جمعه مخور می که غم آرد
گویند شب جمعه مخور می که غم آرد این هیچ تعلق بشب جمعه ندارد آبی اگر از می برخ کار نیارم از خاک تنم لشکر…
گل من مگو که لب را بکسی گشاد هرگز
گل من مگو که لب را بکسی گشاد هرگز که به گلشن وصالش نوزید باد هرگز من ازین دو چشم غلطان چه مراد نقش بندم…
گردون که کین اهل نظر در نهاد اوست
گردون که کین اهل نظر در نهاد اوست اسباب نامرادی ما بر مراد اوست ساغر بغیر داد مرا زهر غم دهد پیش که داد یار…
گرچه از داغ تو سوزد دل بیحاصل من
گرچه از داغ تو سوزد دل بیحاصل من نزنم دم که کسی بو نبرد از دل من جز سفال سگ کویت نشود خاک تنم غیر…
گر کشد گاهی عنان از ناز و میل ما کند
گر کشد گاهی عنان از ناز و میل ما کند توسن نازش ز خوبی باز تندیها کند قطره یی از اشک خود در ساغرش خواهم…
گر دلت آینه صورت مقصود بود
گر دلت آینه صورت مقصود بود هر چه مقصود تو باشد همه موجود بود در محبت غرضی گر بود آلوده دلی است حیف باشد که…
گر بعد عمری یکنفس مارا نظر سویش بود
گر بعد عمری یکنفس مارا نظر سویش بود کی را مجال یک نظر از تندی خویش بود مژگان پرخون عاشقش گل را چه بیند کز…
کی دل بیدردی از داغ گزندی سوخته
کی دل بیدردی از داغ گزندی سوخته هرکجا دیدیم عشقت دردمندی سوخته وه چه شمعست این که پیش عاشقان پروانهوار صدهزار افتاده چندی مرده چندی…
کلک قضا که صورت ابروی او کشید
کلک قضا که صورت ابروی او کشید مدی ز مشک بر سر آهوی او کشید مشکین غزال من ز بر من چه میرود چون در…
کس بخود دلبسته آنزلف چون زنجیر نیست
کس بخود دلبسته آنزلف چون زنجیر نیست پای بند کس بجز سر رشته تقدیر نیست گر ز تیغش رخنه یی درجان نشد تقصیر ماست یکسر…
قناعت از دو عالم میتوان کرد
قناعت از دو عالم میتوان کرد صبوری زان میان کم میتوان کرد نخواهم بی لبت ملک سلیمان سلیمانی به خاتم میتوان کرد طبیب درد یاران…
غیرت عشق کی هلد، کز ستم تو دم زنم
غیرت عشق کی هلد، کز ستم تو دم زنم ورنه بیکدم از غمت هر دو جهان بهم زنم ای پی داد میزند آتش آه من…
عیبم مکن که عقل تو از کف زمام داد
عیبم مکن که عقل تو از کف زمام داد بس جان که دل به پختن سودای خام داد نشنیده یی که عشق عنان مراد دل…
عجب که شمع شبی در سرای من سوزد
عجب که شمع شبی در سرای من سوزد من آن نیم که کسی از برای من سوزد مجال خواب چو شمعم بهیچ پهلو نیست ز…
عاشق دلریش را زخم تو مرهم دهد
عاشق دلریش را زخم تو مرهم دهد مرده دلانرا شفا عیسی مریم دهد صید خودم از چه کرد چشم تو کز من رمید آهوی چشم…
صبر تلخ است و دوای من خونین جگر است
صبر تلخ است و دوای من خونین جگر است داروی درد من از درد جگر سوزتر است چون ننالم که رقیبش بجفا می کشدم وین…