گر چو شمعم بکشی زنده بیک خنده کنی

گر چو شمعم بکشی زنده بیک خنده کنی خنده یی کن که رگ مرده من زنده کنی گر بدین شکل و شمایل گذری بر یوسف…

ادامه مطلب

گر آه کشم آن سگ کویم بسر آید

گر آه کشم آن سگ کویم بسر آید کز آه من سوخته بوی جگر آید از ضعف چنانم که اگر ناله کشد دل بیهوش شوم…

ادامه مطلب

کی دل سبک باشک جگرگون کند کسی

کی دل سبک باشک جگرگون کند کسی دریا بقطره قطره تهی چون کند کسی تو نوبهار حسن نه آنی که دل دهد کز سینه خار…

ادامه مطلب

کشته ام خار ملامت همه پیرامن خویش

کشته ام خار ملامت همه پیرامن خویش خار گل کن به من از برق رخ روشن خویش ذوق پابوس تو بیرون نرود از دل من…

ادامه مطلب

کجا با آن طبیب جان حریفان حال من گویند

کجا با آن طبیب جان حریفان حال من گویند که گر باشد مجال او حدیث خویشتن گویند نسوزد دل بدرد کس مگر اورا که دردی…

ادامه مطلب

فلک که مشعل مهرش زبام میسوزد

فلک که مشعل مهرش زبام میسوزد زرشگ صحبت رندان مدام میسوزد فروغ مشعل دولت چو برق در گذرست چراغ گوشه نشین صبح و شام میسوزد…

ادامه مطلب

غم پریشان سازم از مستی چو زلف پرخمش

غم پریشان سازم از مستی چو زلف پرخمش تا پریشان تر شوم ز آشفتگیهای غمش من طبیب عشقم و دانم دوای دل نکو زخم دل…

ادامه مطلب

عنان کار نه دردست مصلحت بین است

عنان کار نه دردست مصلحت بین است عنان بدست قضاده که مصلحت این است به سر حسن تو ای مه نمیرسد همه کس رخ تو…

ادامه مطلب

عالم از سیل فنا گرچه خطرها دارد

عالم از سیل فنا گرچه خطرها دارد هرکه در عالم مستی است چه پروا دارد غم عالم بهل ایخواجه غم خویش بخور ز آنکه عالم…

ادامه مطلب

عاشق آن نیست که شد محرم و همدم بر دوست

عاشق آن نیست که شد محرم و همدم بر دوست عاشق آنست که محروم بود از در دوست گر فلک هر دو جهان در نظرم…

ادامه مطلب

شیشه دل بهر خوبانم ز دست افتاده است

شیشه دل بهر خوبانم ز دست افتاده است کار دل از دست خوبان در شکست افتاده است در گلستان جمالت زان دو چشم می پرست…

ادامه مطلب

شرگشته ام و چاره تقدیر ندارم

شرگشته ام و چاره تقدیر ندارم در مانده تقدیرم و تدبیر ندارم منصور فت گر بکشندم بسردار از عشق تو جز ناله شبگیر ندارم دیوانه…

ادامه مطلب

شاه حسنی یکنظر سوی گدای خود ببین

شاه حسنی یکنظر سوی گدای خود ببین ای سر من خاک پایت زیر پای خود ببین گوشه چشمی فکن ای آفتاب و ذره وار جان…

ادامه مطلب

سوار من که سرخصم خاک راهت باد

سوار من که سرخصم خاک راهت باد هوای معر که داری خدا پناهت باد بدان دو آهوی شیر افکنی که هست ترا نگه بهر که…

ادامه مطلب

سرو قدان که دل از عاشق محتاج برند

سرو قدان که دل از عاشق محتاج برند یوسف از چاه برآرند و بمعراج برند گلرخانی که برند از دل ما صبر و قرار جان…

ادامه مطلب

سجده بردم بدرش دوش چو تنها گشتم

سجده بردم بدرش دوش چو تنها گشتم آمد آنشمع برون ناگه و رسوا گشتم عاقبت نقد مرا دل خود داد بدست سالها گرچه بدر یوزه…

ادامه مطلب

ساقی قدح پر از می چون سلسبیل کن

ساقی قدح پر از می چون سلسبیل کن کار جهان حواله بنعم الوکیل کن پرواز جبرییل به معراج عشق نیست فر همای همت خود جبرییل…

ادامه مطلب

زبخت بد جگرم از جفای اوریش است

زبخت بد جگرم از جفای اوریش است بلای بخت بدم از جفای او بیش است چه طالع است ندانم چه بخت شور است این گه…

ادامه مطلب

ز تاب آتش غم سینه چاک خواهم شد

ز تاب آتش غم سینه چاک خواهم شد بیار باده وگرنه هلاک خواهم شد اگرچه شکرت آلوده نیست ای ساقی چون لب نمب نهی اندیشه…

ادامه مطلب

روزی که قدسیان گل آدم سرشته اند

روزی که قدسیان گل آدم سرشته اند جان مرا و مهر تو باهم سرشته اند از رشک آنکه با همه کس جلوه میکنی در خون…

ادامه مطلب

رسید یار و دلم بی قرار خواهد کرد

رسید یار و دلم بی قرار خواهد کرد فغان که گریه مرا شرمسار خواهد کرد باعتقاد قدم نه چو کوهکن در عشق که اعتقاد تو…

ادامه مطلب

دید چشمم پای او بر خاک و خاک ره نگشت

دید چشمم پای او بر خاک و خاک ره نگشت خاک در چشمم چرا خاک ره آن مه نگشت تا ندادم جان، طبیب دل نیامد…

ادامه مطلب

دود چراغ خوردنم کرد چو لاله دل سیه

دود چراغ خوردنم کرد چو لاله دل سیه گل ندهد بغیر از این آب و هوای خانقه مومن و بت پرست را کعبه و دیر…

ادامه مطلب

دل مرده از آنم که مسیحا نفسی نیست

دل مرده از آنم که مسیحا نفسی نیست فریادم از آنست که فریاد رسی نیست از خانقه ایشیخ در کس نگشایند معلوم شد امروز که…

ادامه مطلب

دل با تو بگفتار و زبان با دگرانم

دل با تو بگفتار و زبان با دگرانم در دیده تو منظور و بمردم نگرانم دور از توتنم خسته و دل ریش و جگر چاک…

ادامه مطلب

در لعل لبش چاشنی خنده ببینید

در لعل لبش چاشنی خنده ببینید در آب حیات آتش سوزنده به بینید نظاره کنید آینه طلعت او را تا صورت حال من درمانده به…

ادامه مطلب

اگرچه خانه خرابی زباده ای ساقی است

اگرچه خانه خرابی زباده ای ساقی است خراب جام شرابیم تا دمی باقی است ز شوق روی تو خورشید را اشعه نور بصد هزار زبان…

ادامه مطلب

اسیر عشق ترا میل گشت باغ کجاست

اسیر عشق ترا میل گشت باغ کجاست وگر بباغ رود هم، دمی فراغ کجاست چراغ خانه من ای پری رخ خوبت وگرنه خانه دیوانه را…

ادامه مطلب

از روزگار تیره دلم بر غبار چند؟

از روزگار تیره دلم بر غبار چند؟ روزم سیاه شد ستم روزگار چند؟ ای آفتاب، شام غم صبح عیش کن دود چراغ و محنت شبهای…

ادامه مطلب

از تیر تو در خاک طپد مرغ هوا باز

از تیر تو در خاک طپد مرغ هوا باز از خاک مگر می طلبد تیر ترا باز از من چه رمیدی چکنم بهر تو یارب…

ادامه مطلب

آتشین لعلی که همچون شمع جان سوزد مرا

آتشین لعلی که همچون شمع جان سوزد مرا بر زبان گر نام او آرم زبان سوزد مرا آن لب خندان نمی سوزد بداغ حسرتم این…

ادامه مطلب

در دل و جان از آن مژه قصد تو راه کردن است

در دل و جان از آن مژه قصد تو راه کردن است کشت مرا نگاه تو این چه نگاه کردن است طاعت من همین بود…

ادامه مطلب

خون شد ز بخت بد جگر لخت‌لخت من

خون شد ز بخت بد جگر لخت‌لخت من دشمن نکرد آنچه به من کرد بخت من چندان نسیم عشق تو بنشست در کمین کآخر چو…

ادامه مطلب

خوش حالتی است پیش تو از می خوشان شده

خوش حالتی است پیش تو از می خوشان شده دل با تو در حکایت و خود از زبان شده فریاد از این نمک که نظر…

ادامه مطلب

خوبان سمن چهره ستم خوی نباشند

خوبان سمن چهره ستم خوی نباشند شیرین دهنان تلخ و ترش روی نباشند خونریزی اگر کار بتان است بگوباش باید که ستمکاره و بد خوی…

ادامه مطلب

خط چو مهر گیا تا نموده‌ای ما را

خط چو مهر گیا تا نموده‌ای ما را هزار مهر و محبت فزوده‌ای ما را جفا نموده‌ات اکنون طریق رندی نیست چنان نما که در…

ادامه مطلب

چون ننالم که ز عشقم همه بیداد رسد

چون ننالم که ز عشقم همه بیداد رسد بجز از ناله زارم که به فریاد رسد صورت چین که به آرایش نقاش کسی است کی…

ادامه مطلب

چون در کعبه به تقلید گرفتار مباش

چون در کعبه به تقلید گرفتار مباش پشت بر کعبه مکن پشت بدیوار مباش دل میازار که مرغان حرم میگویند تا درین مرحله یی در…

ادامه مطلب

چو شهسوار مرا رخ ز باده گلگون شد

چو شهسوار مرا رخ ز باده گلگون شد عنان توسن عقلم ز دست بیرون شد بیک نظاره دلم برد و مست خویشم کرد چنانکه هیچ…

ادامه مطلب

چه شود گرت زمانی من دلفکار بینم

چه شود گرت زمانی من دلفکار بینم دل بیقرار یکدم زتو برقرار بینم نه مروت است و غیرت که تو سر و ناز پرور بکنار…

ادامه مطلب

چند باشد چو مسیحا سر افلاک تورا

چند باشد چو مسیحا سر افلاک تورا خاک ره باش که گل بر دمد از خاک تورا شاهد جان نکند صورت خود از تو دریغ…

ادامه مطلب

چراغ عشق من افروخت شمع خلوت دوست

چراغ عشق من افروخت شمع خلوت دوست فروغ معنی من زنور طلعت اوست مرا که گفت و شنید فرشته پروا نیست چه جای دردسر ناصحان…

ادامه مطلب

جان‌بخشی‌ای که با لب لعل تو ای پری است

جان‌بخشی‌ای که با لب لعل تو ای پری است چون چشمه حیات ز پاکیزه گوهری است خاصیتی که جوهر حسن تو می‌دهد از خوب سیرتی…

ادامه مطلب

تو گر پروانه‌ای همچون خلیل آتش گلستان است

تو گر پروانه‌ای همچون خلیل آتش گلستان است که ظاهر آتشست آن شمع و پنهان آب حیوان است مرا در وادی محنت، غم مردن کجا…

ادامه مطلب

تنم که غرقه بخون اشک لاله گون کرده

تنم که غرقه بخون اشک لاله گون کرده شهید عشق ترا شست و شو بخون کرده جنون عشق اگر نیست چرخ مجنون را بتهمت غلط…

ادامه مطلب

تا نشد چون نافه خون، دل بوی دلجویی نیافت

تا نشد چون نافه خون، دل بوی دلجویی نیافت جز جگر خونی ازین وادی کسی بویی نیافت هر سیه مستی که گفت اوصاف گل در…

ادامه مطلب

تا دیده ام بخواب شبی بوتراب را

تا دیده ام بخواب شبی بوتراب را چشمم دگر بخواب ندیده است خواب را شاه نجف که نقد وجودست در جهان گنج وجود اوست جهان…

ادامه مطلب

پیش سرمستان عشقت گلشن و گلخن یکیست

پیش سرمستان عشقت گلشن و گلخن یکیست دار منصور و درخت وادی ایمن یکیست حسن او در دل زجام دیده صد عکس افکند در درون…

ادامه مطلب

پرتوی گر افکنی در چشم از شمع جمال

پرتوی گر افکنی در چشم از شمع جمال چشم من بتاخنه‌ای گردد چو فانوس خیال کاش چشمم را بر آری وقت کشتن تا شود کاسه…

ادامه مطلب

بی شمع رخت هیچ صفا در دل ما نیست

بی شمع رخت هیچ صفا در دل ما نیست بالله که بی روی تو در کعبه صفا نیست خواهم سخنی گفت مرنج ای گل رعنا…

ادامه مطلب