پیش تو داد من ز جور زمانه است

پیش تو داد من ز جور زمانه است اس شاه حسن عاشقم اینها بهانه است خوبان اسیر کوی تو ما خود که می شویم جایی…

ادامه مطلب

بیک نظر که بر آن مه شب وصال کنم

بیک نظر که بر آن مه شب وصال کنم هزار ساله جفای فلک حلال کنم نظر بهیچ ندارم ز نعمت دو جهان مگر نظاره آن…

ادامه مطلب

بوفای او که گرم کشد نکنم فغان ز جفای او

بوفای او که گرم کشد نکنم فغان ز جفای او ز هلاک من چه زیان فتد من و صد چو من بفدای او غم گلرخی…

ادامه مطلب

به زهر چشم دهی جان و دل فرحناک است

به زهر چشم دهی جان و دل فرحناک است چه دلبری تو که زهر از کف تو تریاک است چه شد که جامه یوسف شد…

ادامه مطلب

بقدر درد اگرم قوت سخن بودی

بقدر درد اگرم قوت سخن بودی کرا مجال سخن با وجود من بودی بسعی و کوشش اگر کام دل شدی حاصل بجای خسرو و پرویز…

ادامه مطلب

بزلف اگر ببری جان بی قرار از ما

بزلف اگر ببری جان بی قرار از ما فدای یک سر موی تو صد هزار از ما بجان دوست که جان با تو در میان…

ادامه مطلب

بذات حق که مرا تا وجود خواهد بود

بذات حق که مرا تا وجود خواهد بود سرم بپای بتان در سجود خواهد بود تو گر زمهر پشیمان شدی مرا باری همان محبت دیرین…

ادامه مطلب

باشد ای دل همدمان دوست یار خود کنی

باشد ای دل همدمان دوست یار خود کنی تا به دام صحبتش روزی شکار خود کنی ای که با یاران به عشرت برده‌ای عالم ز…

ادامه مطلب

با کس سخن مگو که من از غیرت آتشم

با کس سخن مگو که من از غیرت آتشم آهی مباد کز جگر گرم برکشم من آن گلم که آتش سوزنده ام تمام آن به…

ادامه مطلب

این چه رفتارست کای شمشاد قامت می‌کنی

این چه رفتارست کای شمشاد قامت می‌کنی عالمی برهم زدی وه وه قیامت می‌کنی بی‌گنه کردی چو مرغم بسمل و با این همه بر سر…

ادامه مطلب

ایخوش آنکس که چو گل مستی بیباک کند

ایخوش آنکس که چو گل مستی بیباک کند ساغری درکشد و پیرهنی چاک کند برق حسن تو که بر لاله رخان آتش زد تاچه با…

ادامه مطلب

ای سنبل زلف سیهت چین همه بر چین

ای سنبل زلف سیهت چین همه بر چین از داغ تو شد نافه جگر سوخته در چین با مدعیان نیست جز آلایش دامن دامان خود…

ادامه مطلب

ای تازه گل که بوی خوشت دم ز روح زد

ای تازه گل که بوی خوشت دم ز روح زد خرم کسی که با تو شراب صبوح زد در حیرتم که خاک درت از چه…

ادامه مطلب

او در دل و چون باد صبا در بدرم من

او در دل و چون باد صبا در بدرم من پرسم خبر از غیر و ز خود بیخبرم من شکر بر طوطی فکن و گل…

ادامه مطلب

آن گل چو شمع بر من مدهوش میزند

آن گل چو شمع بر من مدهوش میزند خونم ز شوق تیغ دگر جوش میزند چون شمع هرکه سوخته شد دل نهد به نیش خام…

ادامه مطلب

آن بت که قبله دل عشاق روی اوست

آن بت که قبله دل عشاق روی اوست هرجا که هست روی دل ما بسوی اوست ای دل چراغ دیده تاریک بر فروز تا خانه…

ادامه مطلب

یک سخن گفت آن لب و جان شهیدان تازه کرد

یک سخن گفت آن لب و جان شهیدان تازه کرد مرده صد ساله را گفتار او جان تازه کرد نرگسش از غمزه خون صد چو…

ادامه مطلب

یار برخاست برقص آن قد و قامت نگرید

یار برخاست برقص آن قد و قامت نگرید رستخیز است درین خانه قیامت نگرید زد علم آتشم از سینه و صد خانه بسوخت علم داد…

ادامه مطلب

وادی مجنون و شان، عالم آزادی است

وادی مجنون و شان، عالم آزادی است از همه غم رسته است هر که درین وادی است مرد ره عشق را از غم و شادی…

ادامه مطلب

هفتاد سال شد که دل من در آتش است

هفتاد سال شد که دل من در آتش است می سوزد و هنوز بدین سوختن خوش است عیبم مکن که رفت ز دستم عنان دل…

ادامه مطلب

هرکه سوی قبله مقصود رو می‌آورد

هرکه سوی قبله مقصود رو می‌آورد قبله مقصود هم رو سوی او می‌آورد در ره طاعت چو اصل حق‌پرستی شد سجود ای خوش آنکو سجده…

ادامه مطلب

هرچند آهنین دل ما ناز بیش کرد

هرچند آهنین دل ما ناز بیش کرد آهن ربای همت ما کار خویش کرد بسی شیرهای جان بهم آمیخت روزگار تا لعل یار شربت دلهای…

ادامه مطلب

هر چند از وصالت ای آفتاب دورم

هر چند از وصالت ای آفتاب دورم یکذره نیست هرگز در دوستی قصورم چندان رخ تو دیدم کز دیده در دل آمد اکنون بدیده دل…

ادامه مطلب

نوبهار آمد چو گل رخها ز می خواهد شکفت

نوبهار آمد چو گل رخها ز می خواهد شکفت من که امروزم گلی نشکفت کی خواهد شکفت من نه آن مرغم که از بوی گلم…

ادامه مطلب

نگویی در پیت چونعاشقان هرجا نمیگردم

نگویی در پیت چونعاشقان هرجا نمیگردم تو چندان عاشقان داری که من پیدا نمیگردم هر آن عاقل که آهو چشمی او دید میداند که من…

ادامه مطلب

نسیم گل دگران را دماغ تازه کند

نسیم گل دگران را دماغ تازه کند مرا چو مرغ چمن درد و داغ تازه کند چو لاله دامن صحرا گرفته ام بی دوست که…

ادامه مطلب

میرم بدان تغافل و پروا نکردنش

میرم بدان تغافل و پروا نکردنش وان خشم و ناز و چشم ببالا نکردنش فریاد از آن نشستن و برخاستن بناز و آن سرکشی و…

ادامه مطلب

منم که حاصل من غیر نامرادی نیست

منم که حاصل من غیر نامرادی نیست درخت بخت مرا برگ عیش و شادی نیست ز فسحت دو جهان خاطرم به تنگ آمد فراغت دل…

ادامه مطلب

من که بیهوشم از او مست شرابم می‌کنید

من که بیهوشم از او مست شرابم می‌کنید می‌کنید از لب او یاد و خرابم می‌کنید یاد او در سر من بیشترم می‌سوزد سوختم آخر…

ادامه مطلب

مگو که ماه رخ او ز گلرخان بگذشت

مگو که ماه رخ او ز گلرخان بگذشت که این ستاره ز خورشید آسمان بگذشت فدای دست و کمانش شوم که صید از ذوق خبر…

ادامه مطلب

مست شد صوفی و جنگش بر سر پیمانه است

مست شد صوفی و جنگش بر سر پیمانه است خانقه بر هم زد اکنون نوبت میخانه است ساقیا می ده که جنت مستی و دیوانگی…

ادامه مطلب

مرا ز هجر بهشتی رخی بجان دارد

مرا ز هجر بهشتی رخی بجان دارد چنین بهشت خوشی دوزخی چنان دارد در آبه و بازار سر سرکشان بشکن که سرو ناز بسی سر…

ادامه مطلب

ماییم که در دیر خرابات مقیمیم

ماییم که در دیر خرابات مقیمیم دیرینه دیریم و ز رندان قدیمیم خلق کرم پیر مغان دام ره ماست حقا که سگ و بنده آن…

ادامه مطلب

ما شیشه ناموس به میخانه شکستیم

ما شیشه ناموس به میخانه شکستیم پیمان دو عالم به دو پیمانه شکستیم اول چه حکیمانه ره توبه گرفتیم آخر که شکستیم چه رندانه شکستیم…

ادامه مطلب

لبت از روزه چرا خشک چو عناب شود

لبت از روزه چرا خشک چو عناب شود لعل سیراب تو حیف است که بی آب شود آفتابا بگشا روزه چو بی تاب شوی حیف…

ادامه مطلب

گه بصلحند این بتان گه رسم جنگی مینهند

گه بصلحند این بتان گه رسم جنگی مینهند دلربایان دام دل هردم برنگی می نهند بهر شیرین گر بتلخی رفت فرهاد از جهان نام او…

ادامه مطلب

گشاد خنده زنان چشم برمن آفت جانی

گشاد خنده زنان چشم برمن آفت جانی چه خنده یی چه نگاهی چه نرگسی چه دهانی بچهره چشم فروزی بعشوه مرد گدازی عجب ملیح بیانی…

ادامه مطلب

گرچه بر ما روزگار تیره مشکل می‌رود

گرچه بر ما روزگار تیره مشکل می‌رود چون ترا دیدم درد عالم از دل می‌رود کعبه معنی دری دارد ز محراب مجاز هرکه این دریافت…

ادامه مطلب

گر مست تو آهی ز سر درد برآرد

گر مست تو آهی ز سر درد برآرد از خاک تن مدعیان گرد برآرد گر بر دمد از خاک من خسته گیاهی بی باد خزانی…

ادامه مطلب

گر صد هزار سال وصالت میسر است

گر صد هزار سال وصالت میسر است یالله اگر بیک شب هجران برابرست بی روی دوست مرگ به از زندگی بود با درد هجر زهر…

ادامه مطلب

گر جوش گریه یی دل خامت بر آورد

گر جوش گریه یی دل خامت بر آورد بحر کرم بجوشد و کامت بر آورد چون مرغ خانه در ته دیوار تا بکی؟ جهدی بکن…

ادامه مطلب

گاهم دو آهوی تو سگ خویش خوانده‌اند

گاهم دو آهوی تو سگ خویش خوانده‌اند گاهم به سنگ تفرقه از پیش رانده‌اند ما دل نمی‌بریم که شاهان چو باز خود کس را نرانده‌اند…

ادامه مطلب

کور شد از غم رقیب کان پری از بام ماست

کور شد از غم رقیب کان پری از بام ماست کوری چشم رقیب روشنی چشم ماست از همه عالم بود منزل من کوی دوست منزل…

ادامه مطلب

کس زنده کی از هجر تو ای عهد گسل ماند

کس زنده کی از هجر تو ای عهد گسل ماند ور ماندهم از زندگی خویش خجل ماند نقش من ازین خانه گل سیل فناشست در…

ادامه مطلب

کاش آنزمان که سوخته میشد ستاره ام

کاش آنزمان که سوخته میشد ستاره ام میسوخت اول این جگر پاره پاره ام گاهی که تیغ خشم کشی، در میانه ام وانگه که بزم…

ادامه مطلب

قاصد رسید و بوی خوشی باز میرسد

قاصد رسید و بوی خوشی باز میرسد وین بوی خوش زیار سرافراز میرسد ای از دو دیده دور چنان در دل منی کز لب گشودنت…

ادامه مطلب

عیش اگر خواهی سگ خوبان مردم زاده باش

عیش اگر خواهی سگ خوبان مردم زاده باش بنده ایشان شو از فکر جهان آزاده باش لاله تا در بند جام می بود با می…

ادامه مطلب

عشق گنجینه اسرار الهی باشد

عشق گنجینه اسرار الهی باشد گر بدین گنج رسی هر چه تو خواهی باشد نسبت عاشق و معشوق ز یکرنگی خاست کهر با میل کهش…

ادامه مطلب

عاشق منم که با چو تو خونخواره‌ای خوشم

عاشق منم که با چو تو خونخواره‌ای خوشم قطع امید کرده به نظاره‌ای خوشم از های و هوی مطرب و ساقی رمیده‌ام با های‌های گریهٔ…

ادامه مطلب

صوفی اگر حریف ما بهر شراب میشوی

صوفی اگر حریف ما بهر شراب میشوی تا نچشیده یی برو ورنه خراب میشوی بسکه چو باده خون ما شب همه شب همیخوری چون گل…

ادامه مطلب