بزخم تیر تو جان رفت و خاک تن شد گل

بزخم تیر تو جان رفت و خاک تن شد گل هنوز لذت تیرت نمیرود از دل دلا ز مشکل غم کار بر خود آسان کن…

ادامه مطلب

بخلق درد تو بیهوده گفتم تا کی

بخلق درد تو بیهوده گفتم تا کی بهر زه طعنه مردم شنفتنم تا کی تو در کنار گلستان بخواب خوش مشغول من از هوای تو…

ادامه مطلب

باز دل میبردم عشوه سرو نازی

باز دل میبردم عشوه سرو نازی ناخنی باز بدل میزندم شهبازی مرغ دل سر و قدی جست و ز طوبی بگذشت طایر همت ما کرد…

ادامه مطلب

با فتنه چشم تو چه تدبیر توان کرد

با فتنه چشم تو چه تدبیر توان کرد خوابم نه چنان است که تعبیر توان کرد باز آی و نگهدار دلم را که ز هجرت…

ادامه مطلب

ایگل که بوصل تو رسیدن نتوانم

ایگل که بوصل تو رسیدن نتوانم زان خار شدم کز تو بریدن نتوانم فریاد که از شوق جمال تو هلاکم وز نازکی خوی تو دیدن…

ادامه مطلب

ای نخل آرزو لب لعلت طبیب کیست

ای نخل آرزو لب لعلت طبیب کیست پرورده یی عجب رطبی تا نصیب کیست بادی که می وزد خبر هجر می دهد بازاین سموم غم…

ادامه مطلب

ای روی دل افروز تو ماه همه خوبان

ای روی دل افروز تو ماه همه خوبان خوبان همه شاهند و تو شاه همه خوبان گر پرده برافتد ز جمالت بقیامت بخشند بروی تو…

ادامه مطلب

ای به زیبایی و دلجویی ز خوبان خوب‌تر

ای به زیبایی و دلجویی ز خوبان خوب‌تر صورتت خوبست و حسن معنی از آن خوب‌تر از سیه‌پویان زلفت بوی اهل دل دمد زانکه گر…

ادامه مطلب

اول ز عاشقان به وفا یاد می‌کنی

اول ز عاشقان به وفا یاد می‌کنی عاشق چو شد فریفته بیداد می‌کنی گویا به عشوه یار توام یاد می‌کنی شادم بدین قدر که دلم…

ادامه مطلب

آن شوخ سوارست و سوی ما گذرش نیست

آن شوخ سوارست و سوی ما گذرش نیست خورشید بلندست و شب ما سحرش نیست تا کار دل ما بکجا میرسد آخر کز غمزه خون…

ادامه مطلب

امشب که چراغ نظری چرب زبان باش

امشب که چراغ نظری چرب زبان باش دل نرم کن ای شمع و مرا مرهم جان باش حسنت بصفا بهتر از آن گشت که بودست…

ادامه مطلب

یکشب که در فراق جمال تو دلبرست

یکشب که در فراق جمال تو دلبرست باصد هزار روز قیامت برابرست با دوست گر سخن ز مسیحا رود خموش کز هرچه میرود سخن دوست…

ادامه مطلب

یا مکن قول بتان گوش و بما خرده مگیر

یا مکن قول بتان گوش و بما خرده مگیر یا زما هم سخنی بشنو و عذری بپذیر به گرفتاری عاشق نتوان طعنه زدن چکند گر…

ادامه مطلب

هیچ لب تشنه به میخانه سری بر نکند

هیچ لب تشنه به میخانه سری بر نکند گر لبی از کرم پیر مغان تر نکند توسن ناز مکن زین پی گلگشت چمن تا صبا…

ادامه مطلب

هرگز هوس سایه ام از فر هما نیست

هرگز هوس سایه ام از فر هما نیست عاشق که بود سایه نشین مرد بلا نیست کس را نبود این غم جان سوز که ماراست…

ادامه مطلب

هرکه را از چشم تر اشکی به دامن می‌چکد

هرکه را از چشم تر اشکی به دامن می‌چکد قطره خونی است گویی کز دل من می‌چکد تا به سوزن دوستی می‌دوزم یک چاک دل…

ادامه مطلب

هر کو ندید خواب و نداند که خورد چیست

هر کو ندید خواب و نداند که خورد چیست داند چو من که عشق چه چیزست و درد چیست ای شاخ گل بسوختم از غیرت…

ادامه مطلب

هجران گذشت و نوبت دیدن رسید باز

هجران گذشت و نوبت دیدن رسید باز نور دو دیده کوری دشمن رسید باز شکر خدا که طایر دولت شکار شد شهباز عاشقان به نشیمن…

ادامه مطلب

نور دو چشم کز برم بریده رفته است

نور دو چشم کز برم بریده رفته است هیچ نمی رود زدل گرچه زدیده رفته است پای بدامن کفن زان نکشد شهید عشق کز سر…

ادامه مطلب

نقد دلم چو غنچه به مستی ز دست شد

نقد دلم چو غنچه به مستی ز دست شد دست و دلش گشاده شود هرکه مست شد تسلیم شو که جان به طپیدن نمیبرد صیدی…

ادامه مطلب

ندارم چاره یی جانا که با لعلت در آمیزم

ندارم چاره یی جانا که با لعلت در آمیزم مگر آن کز سر جان چون خط سبز تو برخیزم پی نظاره تا باری سر از…

ادامه مطلب

ناچار اگر دمی ز سر کوی او روم

ناچار اگر دمی ز سر کوی او روم جویم بهانه یی که دگر سوی اوروم یا رب شکسته پای کنم در مقام صبر تا کی…

ادامه مطلب

منعت نکنم گر ببد اندیش نشینی

منعت نکنم گر ببد اندیش نشینی ترسم که به رغم من از آن بیش نشینی غم نیست بمن گر ننشینی غم از آنست کز من…

ادامه مطلب

من دردمند و ناتوان او سرکش و خونخواره هم

من دردمند و ناتوان او سرکش و خونخواره هم حالم خراب از جور او کار دل بیچاره هم هجرش همه محنت بود وصل آتش حسرت…

ادامه مطلب

معلم، آن گل نو را به خار و خس مگذار

معلم، آن گل نو را به خار و خس مگذار چو با منش نگذاری به هیچکس مگذار رخی که از دم گرمم چو شمع روشن…

ادامه مطلب

مرید ما شو ایشیخ اگر باما دمی باشی

مرید ما شو ایشیخ اگر باما دمی باشی سگ رندان شوی بهتر که خود سر آدمی باشی حریم کعبه وصلش نبندد در بروی کس چرا…

ادامه مطلب

مرا حیات ابد از لبت هوس باشد

مرا حیات ابد از لبت هوس باشد که می گر آب حیات است یک نفس باشد بزیر تیغ تو ای شوخ در صف عشاق کسی…

ادامه مطلب

مجاورم چو سگان بهر پارس در کویت

مجاورم چو سگان بهر پارس در کویت فرشته را نگذارم که بگذرد سویت چه جای آنکه به بیگانه بینمت همدم که جان خویش نخواهم که…

ادامه مطلب

ما تحمل بر جفاهای تو ای گل می‌کنیم

ما تحمل بر جفاهای تو ای گل می‌کنیم گر به خواری هم آن هم تحمل می‌کنیم حق گواه ماست در صدق محبت با بتان ناکسی…

ادامه مطلب

گیرم دل من از غم دیوانه زیست باری

گیرم دل من از غم دیوانه زیست باری در عالم از غم دل وارسته کیست باری ایشمع از آن پریرو و دیوانه گر نگشتی این…

ادامه مطلب

گمره شدیم بسکه بره مست رفته ایم

گمره شدیم بسکه بره مست رفته ایم یارب تو دست گیر که از دست رفته ایم رفتیم از آستان تو در سجده حرم با همت…

ادامه مطلب

گرفتم آنکه بشکل تو دیگری باشد

گرفتم آنکه بشکل تو دیگری باشد کجا بشیوه ناز تو دلبری باشد تو گر کنی ز شهیدان خویش روزی یاد قیامتی شود و روز محشری…

ادامه مطلب

گرچه در پای تو ای شمع بسی سوخته‌اند

گرچه در پای تو ای شمع بسی سوخته‌اند همه این سوختگی‌ها ز من آموخته‌اند عاشقان از غم خال تو چو موران حریص در درون خرمنی…

ادامه مطلب

گر کند ابر کرم میل تن خاکی ما

گر کند ابر کرم میل تن خاکی ما چه تفاوت کند آلودگی و پاکی ما ما بدیدار توای ساقی جان دلشادیم نه که از هستی…

ادامه مطلب

گر سگان تو انیس من محزون شده اند

گر سگان تو انیس من محزون شده اند آهوانند که همصحبت مجنون شده اند ایکه در حلقه بزم طربی یاد آور زان اسیران که درین…

ادامه مطلب

گر به فانوس خیال آیی چو شمع اغیار را

گر به فانوس خیال آیی چو شمع اغیار را در سماع آرد رخت صد صورت دیوار را لاف خوبی گر زند گلزار پیش روی تو…

ادامه مطلب

کی مدعی نهد سر در سجده نکویان

کی مدعی نهد سر در سجده نکویان از دیو بر نیاید کار فرشته خویان چون من شهید عشقم خونین کفن برآیم تا سرخ رو بر…

ادامه مطلب

کنون که جامه چو من میدری که سر مستم

کنون که جامه چو من میدری که سر مستم خوش است سینه صفایی اگر دهد دستم زلاف مردمی ام قید خود پسندی بود سگ تو…

ادامه مطلب

کسی از خار خار جان مجنون کی خبر دارد

کسی از خار خار جان مجنون کی خبر دارد مگر هم ناقه لیلی که خاری در جگر دارد ز زهر چشم او مردم دریغا آب…

ادامه مطلب

کار ما عشق است و مارا بهر آن آورده اند

کار ما عشق است و مارا بهر آن آورده اند هر کسی را بهر کاری در جهان آورده اند اینهمه افسانه کز فرهاد و مجنون…

ادامه مطلب

فریاد که یار می‌رود باز

فریاد که یار می‌رود باز جانم ز فرار می‌رود باز هرکس که نباخت سر به کویش آنجا به چه کار می‌رود باز تنها نه رقیب…

ادامه مطلب

عیسی دم ما همدم اگر نیست غمی نیست

عیسی دم ما همدم اگر نیست غمی نیست ما را غم آن کشت که با ماش دمی نیست ای ابر کرم مرحمتی کن که درین…

ادامه مطلب

عشق آتش است و در دل دیوانه در گرفت

عشق آتش است و در دل دیوانه در گرفت برق قبول شمع به پروانه در گرفت از چشم سرخوش تو که مست است بی شراب…

ادامه مطلب

عاشق چو مرغ بسمل پروای سر ندارد

عاشق چو مرغ بسمل پروای سر ندارد در خون خویش رقصد وز سر خبر ندارد بنگر بدان غزالی کز ما رمد بشوخی نبود کسی که…

ادامه مطلب

صدهزاران چشم اگر بر روی یوسف ناظر است

صدهزاران چشم اگر بر روی یوسف ناظر است از خریداران به یک دیدن محبت ظاهر است گر کنی زینگونه در کار محبان زهر چشم چشم…

ادامه مطلب

شمع من، هرکس که پیشت جان نسوزد مرد نیست

شمع من، هرکس که پیشت جان نسوزد مرد نیست عشق و سرمستی با اشک گرم و آه سرد نیست لذت عاشق نه از مستی و…

ادامه مطلب

شب وعده داد مست و بره دیده دوختم

شب وعده داد مست و بره دیده دوختم دل ساختم کباب و نیامد بسوختم عیبم مکن ز سجده آن روی آتشین کز وی چراغ دولت…

ادامه مطلب

سوختم شمع صفت تا شدم آتش نفسی

سوختم شمع صفت تا شدم آتش نفسی بی دل گرم نخیزد دم گرمی ز کسی گر دل سوخته زان لب دهیش کام چه کم چه…

ادامه مطلب

سگ آن طیب انفاسم که رشک مشک چین باشد

سگ آن طیب انفاسم که رشک مشک چین باشد نسیمی کز چنان گلزار خیزد اینچنین باشد چنان از شوق او مستم که یکسان است پیش…

ادامه مطلب

سر من اگر نشانی ز در کنشت دارد

سر من اگر نشانی ز در کنشت دارد چکنم کسی چه داند که چه سرنوشت دارد بصلاح و پند مردم تن من چگونه چون خم…

ادامه مطلب