چشمه زندگی آمد دهن آن مه نخشب

چشمه زندگی آمد دهن آن مه نخشب بهر سیراب شدن سبزه خط رسته بآن لب طفل مکتب شده پیر خرد اندر ره عشق شوخ من…

ادامه مطلب

چیست دانی ناله مرغ سحر هنگام صبح

چیست دانی ناله مرغ سحر هنگام صبح با حریفان صبوحی میدهد پیغام صبح یعنی اول می چو بگرفتند شوخان چمن لاله از یاقوت و نرگس…

ادامه مطلب

در دیر زار مغبچه شوخ مهوشم

در دیر زار مغبچه شوخ مهوشم کز هجر او چو خال عذارش بر آتشم شام فراق از طرف کوی او وزید باد صبا و کرد…

ادامه مطلب

دید آن که پی من به خرابات فنا رفت

دید آن که پی من به خرابات فنا رفت سرها چو حباب آمد و بر باد فنا رفت در هجر تو آه دل من بوده…

ادامه مطلب

ز عشق هست به دل بار صد هزار مرا

ز عشق هست به دل بار صد هزار مرا هنوز شکر بود صدهزار بار مرا گرم بود می گلگون ز ساقی گلرخ به حور و…

ادامه مطلب

ساقی مهوش ار دهد جام شراب ناب را

ساقی مهوش ار دهد جام شراب ناب را به که سپهر داردم ساغر آفتاب را چند شوم به میکده بیخود و همدمان برند مست کشان…

ادامه مطلب

شگفت چون گل رخسار ساقی از می ناب

شگفت چون گل رخسار ساقی از می ناب بنای زهد من از سیل باده گشت خراب مرا که نقد دل و دین برفت در سر…

ادامه مطلب

کافر عشقم و سودای بتان دین منست

کافر عشقم و سودای بتان دین منست خاک بتخانه شدن شیوه و آئین منست اثر نعل سم رخش تو و پای سگت در شب تیره…

ادامه مطلب

گر چه دوش از داغ هجران آتشین تب داشتم

گر چه دوش از داغ هجران آتشین تب داشتم سوز این آتش فزونتر بود کامشب داشتم درد و ضعفم هر دو مهلک بود گر میآمدی…

ادامه مطلب

لبت که برگ گل تر به باده آمیزد

لبت که برگ گل تر به باده آمیزد دگر عجب که مسیحا ز باده پرهیزد به عشوه نرگس شوخت به طرفة العینی هزار فتنه ز…

ادامه مطلب

منکه هر دم ز فلک صد الم آید پیشم

منکه هر دم ز فلک صد الم آید پیشم غیر بیهوشی و مستی چه صلاح اندیشم؟ گر بزنار میان چست کنم عیب مدار منکه در…

ادامه مطلب

نگار ترک تاجیکم کند صد خانه ویرانه

نگار ترک تاجیکم کند صد خانه ویرانه بدان مژگان تاجیکانه و چشمان ترکانه مرادم این بود تا چشم خود بر زلف او مالم اگر خواهی…

ادامه مطلب

هر که در کوی مغان رفت گرفتار بماند

هر که در کوی مغان رفت گرفتار بماند پای در لای میش بر در خمار بماند دل بشد تا خبر از جانب دلدار آرد بیخبر…

ادامه مطلب

از تاب می دگر به سرم شعله در گرفت

از تاب می دگر به سرم شعله در گرفت می باز سوز آتش ما را ز سر گرفت اندر سفال میکده بود این مگر که…

ادامه مطلب

اگر فرهاد و شیرین هر دو در دوران من بودی

اگر فرهاد و شیرین هر دو در دوران من بودی یکی شرمنده از من آن یک از جانان من بودی اگر مجنون به دشت عشق…

ادامه مطلب

ای کافر بد مست که بردی دل و دین هم

ای کافر بد مست که بردی دل و دین هم جان نیز فدایت مگذر غافل ازین هم آن طره بگوش تو سخن گوید و ابرو…

ادامه مطلب

بگفت عشق که می نوش و رو به ملک عدم

بگفت عشق که می نوش و رو به ملک عدم بگفتمش که بده جام می دمست و قدم ردا بروی تغار می است و شعله…

ادامه مطلب

بیا که لشکر دی خیل سبزه غارت کرد

بیا که لشکر دی خیل سبزه غارت کرد بسوی باده ز یخ شوشه ها اشارت کرد ز باده جوی حرارت که رفت آن کآتش بگرم…

ادامه مطلب

چشمم چو بر آن روی چو رشک قمر افتاد

چشمم چو بر آن روی چو رشک قمر افتاد از چشم دوید انجم و بر روی در افتاد از خوی به رخت اختر دری به…

ادامه مطلب

حشمت جم رسد صبوح از کرم الاهیم

حشمت جم رسد صبوح از کرم الاهیم جام جهان نماست مهر از می صبحگاهیم ایکه به می فتاده و غرقه نیم عجب مدان جسم چو…

ادامه مطلب

در دیر مغان شیفته پیر و جوانم

در دیر مغان شیفته پیر و جوانم خاک قدم مغبچه و پیر مغانم ایام قدح خواریم ای شیخ چه پرسی از غایت مستی چو شب…

ادامه مطلب

دوشم از سوز فنا با قد خم یاد آمد

دوشم از سوز فنا با قد خم یاد آمد شمع در گریه شد و چنگ بفریاد آمد با همه سنگدلی رحم کنی گر دانی کز…

ادامه مطلب

ز من ایدل کف آن نازنین بوس

ز من ایدل کف آن نازنین بوس اگر خود دست ندهد آستین بوس گر اینم نیست بوسی بر زمین زن ز من یعنی رسان آنجا…

ادامه مطلب

ساقیا باده چو ریزی به قدح بهر طرب

ساقیا باده چو ریزی به قدح بهر طرب کی طربناک شوم گر نرسانیش به لب عجب آن نیست که از لعل تو یابیم حیات بی…

ادامه مطلب

صبح تاب مه کزین عالی رواق افتاده بود

صبح تاب مه کزین عالی رواق افتاده بود با مه خویشم صبوحی اتفاق افتاده بود وه چه باشد هر کرا هرگز چنان صبحی دمد کافتابم…

ادامه مطلب

کس نخل ناز چون قدت ای سیمبر ندید

کس نخل ناز چون قدت ای سیمبر ندید چون لعل می پرست تو گلبرگ تر ندید جان از لب تو راند سخن لیک ازان دهن…

ادامه مطلب

گدای کوی خرابات تاجدارانند

گدای کوی خرابات تاجدارانند خرابات جام می عشق هوشیارانند قرارگاه دل آن طره را چسان سازم در آن سلاسل مشکین چو بیقرارانند به گلشن رخش…

ادامه مطلب

مرا دل از خرابات مغان بیرون نخواهد شد

مرا دل از خرابات مغان بیرون نخواهد شد چه سوی خانقاهش ره نمایم چون نخواهد شد به طوف گلشن و گل رند عاشق را کجا…

ادامه مطلب

منکه مخمور سحرگاه به میخانه روم

منکه مخمور سحرگاه به میخانه روم شام سرمست و غزلخوان سوی کاشانه روم روز از ساغر می چونکه به بندم پیمان نا شده شب به…

ادامه مطلب

نه از می لعل آن مه پیکر آلود

نه از می لعل آن مه پیکر آلود کز آب خضر گلبرگ تر آلود مه اندر آسمان از شوق رویش بود دیوانه ای خاکتر آلود…

ادامه مطلب