غزلیات – امیر علیشیر نوایی
چه عجب گر خوی آن چهره دل ما ببرد
چه عجب گر خوی آن چهره دل ما ببرد کوه را سیل چنین گر رسد از جا ببرد به تماشای چمن رفتن آن سرو خوش…
خیال مغبچگان تا درون جان من است
خیال مغبچگان تا درون جان من است بکوی دیر مغان ناله و فغان من است کمند زلف بتی این که ساختم زنار درون دیر بهر…
دل اگر میل سوی ساغر صهبا میکرد
دل اگر میل سوی ساغر صهبا میکرد بهر عکس رخ آن ساقی زیبا میکرد آن چه روی است که چون عکس به می میانداخت عکس…
رندان همه در کوی مغان گشته خرابت
رندان همه در کوی مغان گشته خرابت ای مغبچه شوخ چه مست است شرابت لطف و کرمت تیر کشیدست به تنها ارباب وفا جان دهد…
زهی از جام عشقت بیخودان را دوستگانی ها
زهی از جام عشقت بیخودان را دوستگانی ها وزان رطل گران افسردگان را سرگرانی ها نشانت یافت هر کو بی نشان شد هست ازان آتش…
سوزیم تا برفروزی روی آتشناک را
سوزیم تا برفروزی روی آتشناک را ساز آتش گیره ی آن شعله این خاشاک را از شکاف غنچه پنداری نمایان گشت گل گر ز چاک…
طریق شیوه رندی کسی بجا آورد
طریق شیوه رندی کسی بجا آورد که روی دل سوی میخانه فنا آورد نداشت نور صفا شام هجر ما آن مه ز چهره نور رسانید…
کوثر و حور ز گلزار جنان ما را بس
کوثر و حور ز گلزار جنان ما را بس باده و مغبچه از دیر مغان ما را بس طوبی نسیه ترا زاهد خودبین که به…
گل نو شکفته من که ز رخ بهار دارد
گل نو شکفته من که ز رخ بهار دارد ز دل رمیده بلبل نه یکی هزار دارد ز می شبانه در باغ سحر به سر…
ملک آفاق به جز دیر مغان این همه نیست
ملک آفاق به جز دیر مغان این همه نیست مایه عیش به جز رطل گران این همه نیست واعظا این همه از باغ جنان قصه…
مه من در شبستان چونکه نوشد جام می شبها
مه من در شبستان چونکه نوشد جام می شبها نماید از شفق می از حباب ریزه کوکبها دهن شد چشمه حیوان ترا از عین نایابی…
هست الف گفتیم آن بالا برید از ما سخن
هست الف گفتیم آن بالا برید از ما سخن پیش آن بدخوی نتوان گفت الف بالا سخن یک سخن گوید ز وصلم با هزاران انتظار…
از فراقت رنج بی اندازه بر جانم رسید
از فراقت رنج بی اندازه بر جانم رسید بر دلم درد آنچه کردن شرح نتوانم رسید وه که نتوان دوخت چاک پیرهن بر زخم زار…
ای به گلستان هزار نرگس شهلا
ای به گلستان هزار نرگس شهلا در گل گلزار عارضت به تماشا لاله و گل از تجلی تو بخوبی قمری و بلبل ز شوق تو…
باز در دیر مغان عربده مستانست
باز در دیر مغان عربده مستانست سخن از گنج فشانی تهی دستانست مطرب از همت حاتم چه سرود آراید که فلک پست ترین منزل سر…
بهر عمر جاودان شد هر که را چیزی سبب
بهر عمر جاودان شد هر که را چیزی سبب خضر را آب حیات و رند را آب عنب گفته ای یک تیره شب تا روز…
تا گدایی در میکده آئین منست
تا گدایی در میکده آئین منست رخنه ها از مژه مغبچه در دین منست زان دم از یاری می میزنم ای شیخ که او همدم…
چه خوش باشد که باشد در بهارم
چه خوش باشد که باشد در بهارم کنار جوی و سروی در کنارم گهی باشد به سبزه افت و خیزم گهی باشد به ساغر گیر…
در جام جم بریز شراب مغانه را
در جام جم بریز شراب مغانه را در وی نگر حقیقت این کار خانه را ای پیر دیر اهل خرابات محرمند زین راز نکته گوی…
دل چو آید از فروغ برق آن عارض به تاب
دل چو آید از فروغ برق آن عارض به تاب سوی خورشید آورد رو چون به سایه ز آفتاب دل چو در گلشن فتاد از…
رندی که پا برون نهد از دیر سرخوشان
رندی که پا برون نهد از دیر سرخوشان هست از علوشان برهش فرق سرکشان مجنون وشان وصل کجا زانکه پا نهند با صد هراس و…
زهی از جلوه بالای رعنایت بلا بر دل
زهی از جلوه بالای رعنایت بلا بر دل ز هر یک تار مشکین طره ات صد ابتلا بر دل چنان کز کثرت باران نیسان بشکند…
سوی گلشن رفتم و سرو خرامانم نبود
سوی گلشن رفتم و سرو خرامانم نبود گریه زور آورد کان گلبرگ خندانم نبود ابرسان خود را هوایی یافتم هر سو بباغ زانکه غیر از…
عشق اجزای وجودم را به راهت خاک کرد
عشق اجزای وجودم را به راهت خاک کرد سنگ بیدادت ازان خاکم برون آورد کرد گرمی و سردی ندیدم گر چه اندر راه عشق کرد…
کی به چشم آرم لباس و مسند شاهانه را
کی به چشم آرم لباس و مسند شاهانه را من که خواهم دلق فقر و گوشه میخانه را طایر فرخنده عیش است رام نقل و…
گلی که شرح غمم پیش او صبا بکند
گلی که شرح غمم پیش او صبا بکند خوشست یک بیکش گر چو من ادا بکند ز غمزه تو نیاید طریق دلجویی جز اینکه قصد…
ملمع خرقه ام از وصله ها باد پالا شد
ملمع خرقه ام از وصله ها باد پالا شد بدان هیأت که گویی داغهای باده هر جا شد وز آنها پاره ای دیگر بسان جامه…
می بایدت به دیر مغان آی و نوش کن
می بایدت به دیر مغان آی و نوش کن ایمان فدای مغبچه می فروش کن دارم سخن به گوش تو پنهان ز مدعی های ای…
هست در دیر آفتی هر دم به قصد جان مرا
هست در دیر آفتی هر دم به قصد جان مرا زنده بردن از سر کوی مغان نتوان مرا خانه دل بود آبادان ز تقوی وه…
از می طلوع کرد چو در ساغر آفتاب
از می طلوع کرد چو در ساغر آفتاب عکس تو آفتاب دگر شد در آفتاب بین روی ساقی و می روشن که خلق را سوزند…
ای خوش آنانکه سحر دامن یاری گیرند
ای خوش آنانکه سحر دامن یاری گیرند قدح باده پی دفع خماری گیرند رفعت پیر مغان بین که فلک را به نجوم ز آتش غیرت…
باز در کوی مغان عاشق مستم جایی
باز در کوی مغان عاشق مستم جایی نی ز خویشم خبر و نی ز کسم پروایی ایکه رسوایی من میطلبیدی خوش باش که ز عشقت…
بود آب زده ساحت میدان خرابات
بود آب زده ساحت میدان خرابات بزم طرب آماده در ایوان خرابات بنشسته در و پیر خرابات قدح نوش در خدمت او صف زده رندان…
پیمانه می جویان رفتم سوی میخانه
پیمانه می جویان رفتم سوی میخانه بیرون نروم زانجا پر ناشده پیمانه شیخان مناجاتی رندان خراباتی جویند ترا جانا در کعبه و بتخانه در میکده…
چو خاک راه توام ای تو شاه جرعه کشان
چو خاک راه توام ای تو شاه جرعه کشان ز نیم خورد میت جرعه ای به خاک افشان هزار شرم ز دینم که هر شب…
در چمن گل را نظاره کردم از روی حبیب
در چمن گل را نظاره کردم از روی حبیب تازه شد جانم کزو آمد به من بوی حبیب گل برویش اندکی مانند شد در رنگ…
دل چو پروانه ز شمع رخ جانانه بسوخت
دل چو پروانه ز شمع رخ جانانه بسوخت وه چه پروانه که از شعله او خانه بسوخت موی خال تو بران شعله عارض عجب است…
ز آتش عشق تو چون خاک شود منزل من
ز آتش عشق تو چون خاک شود منزل من علم قبر بود شعله دود دل من رنگ از خون دل و آب ز پیکان تو…
زهی به خار مژه صد هزار زار ترا
زهی به خار مژه صد هزار زار ترا اسیر دو گل عارض دو صد هزار ترا مباد جور خزان از بهار زیبایی چنین که تازه…
سوی میخانه به رندان خبرم باز آید
سوی میخانه به رندان خبرم باز آید گر سوی خانه مه نوسفرم باز آید آن جگر گوشه اگر باز نیاید چه عجب بارها گر سوی…
عکس رخسار چو بر ساغر صهبا فکنم
عکس رخسار چو بر ساغر صهبا فکنم گونه ای زردوشی در می حمرا فکنم ای گدایان در میکده همت ه به جهد خویشتن را اگر…
گاه خندیدن لبت آب حیات و قند ریخت
گاه خندیدن لبت آب حیات و قند ریخت نطق شیرین روانت هم بدان مانند ریخت رسم مردن شاید ار روزی ز عالم برفتد جان شیرین…
گوشه میخانه امن و مستی یاران خوش است
گوشه میخانه امن و مستی یاران خوش است چون صراحی گریه های تلخ میخواران خوش است واعظ افسرده از غوغا رماند مرغ حال از هجوم…
من بیدل که بهر قامت آن سیمتن میرم
من بیدل که بهر قامت آن سیمتن میرم گه از رفتار رعنا گه ز اندوه بدن میرم مگر چین و شکست صفحه عمر و حیاتم…
میرود سرو من و رفتار می ماند به دل
میرود سرو من و رفتار می ماند به دل وز گل رخسار او صد خار می ماند به دل جان چو از تن شد برون…
هر گه از تب زرد یابم گلعذار خویشرا
هر گه از تب زرد یابم گلعذار خویشرا در خزان رو کرده بینم نو بهار خویشرا در عرق افتد چو جسم ناتوانش بنگرم غرقه بحر…
اقبال ره بکوی مغانم نمیدهد
اقبال ره بکوی مغانم نمیدهد ادبار آنچه طالب آنم نمیدهد گویا نیافتست ز مطلوب کس خبر زانکس به جستجوی نشانم نمیدهد از نقد جان بهاش…
ای خاک سر کوی تو گشتن هوس ما
ای خاک سر کوی تو گشتن هوس ما بر پای سگت بوسه زدن ملتمس ما گردم زدن ما بود از مهر تو چون صبح صد…
باز دل تفرقه در توبه و طامات انداخت
باز دل تفرقه در توبه و طامات انداخت ساغر می زده خود را به خرابات انداخت این طرف غلغله از خیل خرابات افکند آن طرف…
بود گر چه جام می لاله گون تلخ
بود گر چه جام می لاله گون تلخ ولی جام هجرست از وی فزون تلخ گر این هر دو تلخست لیکن باغیار بود یار می…