غزلیات – امیر علیشیر نوایی
هوای می به سر هر که چون حباب رود
هوای می به سر هر که چون حباب رود عجب نباشد اگر در سر شراب رود چو بخت خفته سوی ما به صد حیل آمد…
از غم یک شب که در هجرش دلم زاری کشید
از غم یک شب که در هجرش دلم زاری کشید با کسی مانم که او یک سال بیماری کشید سالها اندوه شام فرقتم داند کسی…
ای رند درد آشام جز دیر مغان مأوا مکن
ای رند درد آشام جز دیر مغان مأوا مکن دلرا به غیر از مغبچه ای جای دگر شیدا مکن ساقی به صد فرخندگی چون بایدت…
باشدم خرمی از هر چه درین عالم ازوست
باشدم خرمی از هر چه درین عالم ازوست از غمش نیز دلم شاد بود کین هم ازوست نبود هیچ تفاوت ز نشاط و غم دهر…
بوی شراب عشق تو بیهوشی آورد
بوی شراب عشق تو بیهوشی آورد رنگش ز رنگ عقل فراموشی آورد باشد تکلم تو زبان بند اهل عشق کش استماع مایه خاموشی آورد لعلت…
تو خوب و خلق تو خوب و تکلمت هم خوب
تو خوب و خلق تو خوب و تکلمت هم خوب نبرده چون تو بخوبی کسی به عالم خوب به حسن به ز پری آدمی گری…
چون بدیر آمد ز بهر خم شکستن محتسب
چون بدیر آمد ز بهر خم شکستن محتسب شد دل رندان چو چشم شوخ ساقی مضطرب اجتناب افتاد اهل دیر را از وحشتش اهل دین…
در خرابات مگو کام چه خواهد بودن
در خرابات مگو کام چه خواهد بودن در رخ مغبچه و جام چه خواهد بودن ساقیا جام می آغاز بکن چون کس را نیست معلوم…
دل صد پاره ام از لعل تو خونست دگر
دل صد پاره ام از لعل تو خونست دگر هر دم از رهگذر دیده برونست دگر دل مجنون که دران زلف شد ای باد صبا…
ز بحر چرخ بکشتی عمر صد خلل است
ز بحر چرخ بکشتی عمر صد خلل است دواش بحر شراب و سفینه غزل است می رقیق چو نقد حیات بی مثل است بت شفیق…
زهی قد و عذارت سر به سر خوب
زهی قد و عذارت سر به سر خوب به خوبی بنده حسن تو هر خوب اگر لطفست اگر جور از تو چونست که هر کارت…
سیم خوش باشد که سازی با حریف ساده خرج
سیم خوش باشد که سازی با حریف ساده خرج لیک غیر آنچه خواهد شد به نقل و باده خرج قلب روی اندود من خرج سگان…
غزال زر ز فلک در مقام ما افتد
غزال زر ز فلک در مقام ما افتد که چون تو آهوی وحشی به دام ما افتد به روز وصل تو جمشید نوشد آب خضر…
گدای دیر ز شاه زمان چه غم دارد
گدای دیر ز شاه زمان چه غم دارد که از سفال خرابات جام جم دارد منش به تهمت رندی جزا دهم بر عکس به زهدم…
لعل تو نبات و سخنت آب حیاتست
لعل تو نبات و سخنت آب حیاتست تب خاله بران گوشه لب حب نباتست از دیر سوی مسجد ازانم حرکت نیست کان مغبچه در میکده…
من و میل الف قامت آن حور سرشت
من و میل الف قامت آن حور سرشت بر سرم چون که قضا در ازل این حرف نوشت چشم دارم که دهد پیر مغان از…
میل سروم ز هوای قد دلجوی تو بود
میل سروم ز هوای قد دلجوی تو بود بودنم واله گلبرگ هم از روی تو بود در خم طاق فلک هیأت قوسی هلال از پی…
وه که در وقت گلم زان گل رخسار جدا
وه که در وقت گلم زان گل رخسار جدا گل جدا آتش من نیز کند خار جدا از جدایی من و یار ابر ز تأثیر…
اگر به میکده ام یکشب انجمن باشد
اگر به میکده ام یکشب انجمن باشد چراغ انجمن آن به که یار من باشد چه میل باغ کنم با وجود قد و رخش که…
ای از بهار حسن تو بر چهره ام گلزارها
ای از بهار حسن تو بر چهره ام گلزارها در سینه زان گلزارها دارم خلیده خارها از نیش هجرش متصل کو رشته جانم گسل چون…
باز در دیر بتی عشوه نما می بینم
باز در دیر بتی عشوه نما می بینم کاهل دین را ز وی آشوب و بلا می بینم زاهدا منع مکن چون نگرم در رخ…
به مستی در دلم گردد خیال روی یار امشب
به مستی در دلم گردد خیال روی یار امشب که سازد هر زمان در گریه ام بی اختیار امشب به حالم شمع را گر دل…
تو گشتی کج کلاه جمله شاهان
تو گشتی کج کلاه جمله شاهان غلط گفتم که شاه کج کلاهان چه حسنست اینکه خون هر که ریزی نهد سر پیش رویت عذرخواهان چو…
چون حیات آساست روشن روزگارم از قدح
چون حیات آساست روشن روزگارم از قدح تا دم آخر کنون سر بر ندارم از قدح منکه غرق می شدم باید سرم دادن بباد چون…
در دست پیر میکده گلرنگ باده بود
در دست پیر میکده گلرنگ باده بود یا عکس روی مغبچه در می فتاده بود رفتم به دیر و شوکت رندان بساحتش از هر چه…
دل کز غمت آرام نباشد برم او را
دل کز غمت آرام نباشد برم او را تا چند بکویت برم و آورم او را زاغی که کند گاه جنون میل نشستن بر فرق…
ز تب مباد صداعی بدان جوان یارب
ز تب مباد صداعی بدان جوان یارب که صدقه سرش این پیر ناتوان یارب ز هجر یارب و افغانم از فلک بگذشت توام خلاص نمایی…
زیر نه طاق فلک غیر کجی کار کجاست؟
زیر نه طاق فلک غیر کجی کار کجاست؟ راستی در خم این گنبد دوار کجاست؟ دلم از خانقه و زهد و ریایی بگرفت راه میخانه…
شب چو شکست توبه ام شوخ شرابخوار من
شب چو شکست توبه ام شوخ شرابخوار من صبح دعاست کار من تا شکند خمار من هست دلیل اینکه آن مست شبم نواختست چشم و…
غیر ازو نیست مرا در دو جهان یار دگر
غیر ازو نیست مرا در دو جهان یار دگر جز ویم یار دگر جز غم او کار دگر من نه آن بلبلم ای گل که…
گر آن ترک خطایی نوش سازد جام صهبا را
گر آن ترک خطایی نوش سازد جام صهبا را نخست آرد سوی ما ترکتاز قتل و یغما را رخش در نازکی بر باد داده صفحه…
ما به میخانه پی دفع گناه آمده ایم
ما به میخانه پی دفع گناه آمده ایم یعنی از زهد ریایی به پناه آمده ایم سر به کونین نیاریم فرو از دو قدح چو…
من وز هجر مهی ناله و فغان هر شب
من وز هجر مهی ناله و فغان هر شب فغان و ناله رساندن بآسمان هر شب ز عشق تازه جوانی بگو چه گشت رسید هزار…
نسیم صبح بگو آن نهال رعنا را
نسیم صبح بگو آن نهال رعنا را که باغ عمر خزان دیده از تو شد ما را بیک قدح که کشیدی ز آب آتش رنگ…
یا رب آن مغبچه شوخ ز میخانه کیست؟
یا رب آن مغبچه شوخ ز میخانه کیست؟ مست در میکده از ساغر و پیمانه کیست؟ سوی مسجد شده و غیرت آن می کشدم پیش…
اگر تو جرعه فشانی کمی بریز به خاک
اگر تو جرعه فشانی کمی بریز به خاک مرا ز خاک شدن در طریق عشق چه باک به می فتاده ام اما ز ضعف جسم…
ای ز آتش می در گل روی تو اثرها
ای ز آتش می در گل روی تو اثرها در سینه ازان آتشم افتاده شررها سنگ لب رودی ز قتیل تو رود خون باشد ز…
بپوشان روی خویش از خرقه پوشان
بپوشان روی خویش از خرقه پوشان برندان باده نوش آن گه بنوشان در آتشگاه سودای تو سوزند ریایی دلق خود را خرقه پوشان ردای رهن…
بی روی تو شد تیره از اشک مرا شب ها
بی روی تو شد تیره از اشک مرا شب ها روشن نشود شب ها بی ماه ز کوکبها از تیرگی هجرت شد روز و شبم…
توان دلیر به خورشید آسمان دیدن
توان دلیر به خورشید آسمان دیدن ولیک ماه رخش را نمیتوان دیدن صدش رقیب و هزارش هراس چون دیدم به دل رسید بلا صد هزار…
چون بیاد لعل او میل می گلگون کنم
چون بیاد لعل او میل می گلگون کنم ساغر دوران ز خوناب جگر پر خون کنم از پی دفع خمار مفلسان میکده گر ندارم وجه…
در دلم تیره گی از فرقت مشکین خالیست
در دلم تیره گی از فرقت مشکین خالیست که ازو هر نفسم آمده مشکل خالیست مرغ دل کش نبود بال به سوی تو پرد چه…
دم نقد است مرا کوی مغان باغ بهشت
دم نقد است مرا کوی مغان باغ بهشت می کوثر به کف مغبچه حور سرشت لوح رخسار تو آمد سبقم روز ازل کلک قدرت چو…
ز بسکه مستی عشقم ز شرح بیرون است
ز بسکه مستی عشقم ز شرح بیرون است می است اشک جگرگون مگر که او چون است شراب را بود آن گونه زان گل رخسار…
ساقی از رنج خمارم بد حال
ساقی از رنج خمارم بد حال به کفم نه قدح مالامال قدحی کاو بزداید از دل گر ز دورانش بود رنگ ملال کشم آن نوع…
شبنم که هوا ریخت به گل ها و سمنها
شبنم که هوا ریخت به گل ها و سمنها شد آبله عارض اطفال چمنها گلهای چمن گر نه شهیدان فراقند چون لاله چرا غرقه بخونند…
قدح به خلوت یارم بهانه ای باشد
قدح به خلوت یارم بهانه ای باشد مرادم از دو سرا کنج خانه ای باشد ز تیر عشق تو زخمی به سینه میخواهم که هر…
گر اول آتش عشق آسان نمود ما را
گر اول آتش عشق آسان نمود ما را زد یک شرر بر آورد از سینه دود ما را آرام و خواب از ما ای همدمان…
ما را به جز گدایی میخانه کار چیست؟
ما را به جز گدایی میخانه کار چیست؟ کاری که قسمت ازلست اختیار چیست؟ چون بیوفاست غمکده دهر می بیار بودن درین سرای دمی هوشیار…
منکه دارم از مژه بر دیده چندین خار را
منکه دارم از مژه بر دیده چندین خار را جمله در چشمم نروبم گر در خمار را میفروش از لطف بنماید حریفان چاره چیست بهر…