غزلیات اسیری لاهیجی
تا به فن دلربایی آن صنم استاد شد
تا به فن دلربایی آن صنم استاد شد خانه صبرم ز عشقش سخت بی بنیاد شد وه چه بی رحم است آن عیار شوخ بیوفا…
بهوای روی جانان دل و جان ماست شیدا
بهوای روی جانان دل و جان ماست شیدا ز خیال زلف مشکین بسرم هزار سودا ز شراب عشق مستم ز خمار عقل رستم چکنم صلاح…
بر جانان فشان جان را اگر هستی دلا عاشق
بر جانان فشان جان را اگر هستی دلا عاشق که هر کو عشق می ورزد چو جان بازد بود صادق اگر خود را نمی بازی…
ای وصالت آرزوی جان غم پرورد من
ای وصالت آرزوی جان غم پرورد من در فراقت شد بگردون آه دودآلود من لذت دنیا و دین گو، هرکه می خواهد ببر غیر دیدارت…
ای عاشقان ای عاشقان من عاشق دیوانهام
ای عاشقان ای عاشقان من عاشق دیوانهام در عشق و در شوریدگی در کاینات افسانهام از ساغر و پیمان مگو امروز با ما کز ازل…
ای دل به درد عاشقی مردانه شو، مردانه شو
ای دل به درد عاشقی مردانه شو، مردانه شو در عشق و در شوریدگی افسانه شو، افسانه شو چون شهره و نام نکو آمد حجاب…
ای جمال جان فزایت وایه جان و دلم
ای جمال جان فزایت وایه جان و دلم مهر رخسار تو کرده خانه در آب و گلم دعوی عقل و قرار ما هم از دیوانگیست…
آن یار رو ز ما بچه رو می کند نهان
آن یار رو ز ما بچه رو می کند نهان چون روی خوبش از همه رو دیده ام عیان جان مگو نهان بجهان شد جمال…
ازمی شوق جمال روی جانان همچو من
ازمی شوق جمال روی جانان همچو من مست و لایعقل بعالم کم توانی یافتن میزند برجان و دل هر دم دو صد تیر جفا ترک…
از بحر تلخ و شور غم هجر برکنار
از بحر تلخ و شور غم هجر برکنار آمد غریق عشق بشادی وصل یار شکر خدا که پرتو خورشید آن جمال روشن نمود از پس…
وقت کوچ آمد نفیرالطریقست الطریق
وقت کوچ آمد نفیرالطریقست الطریق ره خطرناکست یاران وا ممانید از رفیق در طریق عشق جانان عاشق جانباز باش گر همی خواهی که حاصل گرددت…
هر زمان نوعی بچشم اهل حال
هر زمان نوعی بچشم اهل حال می نماید حسن روی تو جمال حسن رویت را ز مرآت جهان زاهد ار دیدی نبودی در ضلال دیده…
نیست ما را هیچ فکری جز لقای روی دوست
نیست ما را هیچ فکری جز لقای روی دوست آفرین بررای درویشی که در فکر نکوست زلف و رویت نیست تنها آرزوی ما و بس…
من بسودای تو فارغ گشتم از سودای کون
من بسودای تو فارغ گشتم از سودای کون مرغ دل بی تو نخواهد یکدمی مأوای کون با وجود لذت دیدار جان افروز تو عاشق بیدل…
مرا سودای او دیوانه دارد
مرا سودای او دیوانه دارد ز فکر عقل و دین بیگانه دارد فسون چشم جادو بین که مارا میان شهر چون افسانه دارد دلم مؤمن…
ما دین و دل فدای غم یار کرده ایم
ما دین و دل فدای غم یار کرده ایم جان را بعشق آن صنم ایثار کرده ایم ما ترک لذت دو جهانی بعشق دل بربوی…
ما چون بعشق روی تو کردیم دل گرو
ما چون بعشق روی تو کردیم دل گرو ای آرزوی جان و دل از ما جدامشو بی درد عشق قیمت دل کی شود پدید دل…
کسی کورا غم جانان نباشد
کسی کورا غم جانان نباشد همان بهتر که اورا جان نباشد ببزم وصل جانان ره کسی برد که در قید جهان و جان نباشد بعشقت…
عاشقان را دین و مذهب شد وفاق
عاشقان را دین و مذهب شد وفاق عشق ورزی راست ناید با نفاق تا درآمد پای عشق اندر میان عاشق و معشوق دارند اتفاق عاشقان…
شهباز روح قدسی از دام تن جدا شد
شهباز روح قدسی از دام تن جدا شد طیران به لامکان کرد باقی بی فنا شد از مجلس طبیعت یکباره چون برون رفت در عالم…
زهی بزم و ساقی و حسن و جمال
زهی بزم و ساقی و حسن و جمال زهی مستی و ذوق و جام وصال زهی مطرب و چنگ و آواز نی زهی شورش و…
ز تاب آتش شوقت شدم مجنون و شیدایی
ز تاب آتش شوقت شدم مجنون و شیدایی چه باشد گر بمشتاقان جمال خویش بنمایی بیکدم شور و غوغای قیامت در جهان گیرد چنین سرمست…
راه عاشق نیست ای زاهد غلط
راه عاشق نیست ای زاهد غلط رهبر او بس بود عشق فقط عین لطف است هرچه بر ما می رود گر نماید پیش تو عین…
دلا در عاشقی می سوز و می ساز
دلا در عاشقی می سوز و می ساز براه عشق او می باش جانباز بکوی عشق شو چون خاک ره خوار نیازی پیش گیر و…
در کشور جان و ملکت دل
در کشور جان و ملکت دل بگرفت سپاه عشق منزل ائین و رسوم نو نهادند تا گشت رسوم عقل زایل از عجز سپاه عقل نامد…
دارم ز درد عشق تو بر دل هزار داغ
دارم ز درد عشق تو بر دل هزار داغ مجروح عشق را ز دو عالم بود فراغ عارف چو راه یافت بخلوتگه شهود شد پیش…
حالیا رفتیم یاران خیرباد
حالیا رفتیم یاران خیرباد با دل بریان و سوزان خیرباد همچو تن کو دور ماند از روان از تو دور افتادم ای جان خیرباد با…
چون جمال دوست خود را جلوه داد
چون جمال دوست خود را جلوه داد شورشی در جان مشتاقان فتاد پر ز غوغا گشت آفاق جهان تا که یاراز خانه پا بیرون نهاد…
چه یارست و چه جان دلنوازست
چه یارست و چه جان دلنوازست چه حسنست و چه عشوه این چه نازست چه معشوق و چه قدست و چه رفتار چه رندست و…
جانا بیا که صحبت جانانم آرزوست
جانا بیا که صحبت جانانم آرزوست جامی ز باده لب خندانم آرزوست از زاهدی و زهد ریائی دلم گرفت می خوارگی و مجلس رندانم آرزوست…
تا نقاب از مهر رویش دور شد
تا نقاب از مهر رویش دور شد جمله ذرات غرق نور شد حسن او در پرده ذرات کون هم هویدا گشت و هم مستور شد…
تا بنای عاشقی در کاینات انداختیم
تا بنای عاشقی در کاینات انداختیم چتر رفعت را بملک لامکان افراختیم چون ظهور کل او اول بنقش ما نمود بار دیگر ما جهان را…
بنمود حسن دوست ز ما آنچنانکه هست
بنمود حسن دوست ز ما آنچنانکه هست آمد عیان بصورت ما هر نهان که هست آئینه ساخت عالم و خود رابخود نمود عکس جمال اوست…
بختم مدد نداد که بینم وصال دوست
بختم مدد نداد که بینم وصال دوست ای کاشکی ز دور به بینم جمال دوست از جان و از جهان بهوایش برآمدم بیرون نرفت از…
ای نهان خورشید ذات تو در ابر کاینات
ای نهان خورشید ذات تو در ابر کاینات گشت ذرات جهان پیدا ز انوار صفات مهر ذاتت بی جهات و کیف و کم باشد ولی…
ای عاشقان ای عاشقان من عاشق شوریدهام
ای عاشقان ای عاشقان من عاشق شوریدهام سودای عشق آن صنم بر جان و دل بگزیدهام شهباز سلطانم چرا باشد مکانم آشیان چون در هوای…
ای دل دیوانه ام حیران حسن روی تو
ای دل دیوانه ام حیران حسن روی تو جان شیدایم اسیر حلقه گیسوی تو در نماز عشق هرجا روی آورند خلق بود محراب دعا طاق…
ای پرتو جمال تو نورالیقین ما
ای پرتو جمال تو نورالیقین ما گیسوی عنبرین تو حبل المتین ما افسون غمزه تو دلم را ز ره ببرد چشمت برهزنی شده سحر مبین…
آن دلبر طناز نگوئی که کجا شد
آن دلبر طناز نگوئی که کجا شد از پیش من بیدل دیوانه چرا شد چون مونس و غمخوار دل خسته ما بود از بهر چه…
از مطرب جمال تو آفاق پر صداست
از مطرب جمال تو آفاق پر صداست عالم زساز عشق چه گویم چه بانو است ساقی بکف پیاله و مطرب سرود گو عالم برقص و…
آتش عشق درزدی در دل و جان عاشقان
آتش عشق درزدی در دل و جان عاشقان از غم عشق یک نفس نیست امان عاشقان نیست بدور ما دلی بی غم عشق یکنفس پرز…
واین الاثافی و این الطلال
واین الاثافی و این الطلال واین الخیام واین الظلال واین الاثاث واین الرثاث واین النساء واین الرجال وفی کل حی و فی کل شئی للیلی…
هر لحظه بروئی دگر آن روی نماید
هر لحظه بروئی دگر آن روی نماید هر دم بمن از باب دگر یار درآید جانا بدل پاک نظر کن رخ او بین آئینه صافی…
مهر رخسارت ز ذرات جهان پیدا بود
مهر رخسارت ز ذرات جهان پیدا بود هر دو عالم در شعاع حسن او شیدا بود پرتو حسنت عیان بینم ز ذرات جهان مهر رخسار…
من ذات بحت مطلقم، هم وصف و هم اسماستم
من ذات بحت مطلقم، هم وصف و هم اسماستم هم نقش موج و قطره ام، هم جوی و هم دریاستم اول منم، آخر منم، باطن…
مبداء خلقت بامر کن فکان من بوده ام
مبداء خلقت بامر کن فکان من بوده ام منتهای مقصد از خلق جهان من بوده ام پیش ازآن کاسرار غیب آید بصحرای شهود برزخ غیب…
ما رند خراباتی میخواره و مستیم
ما رند خراباتی میخواره و مستیم در عشق تو ازننگ و ز ناموس برستیم بیگانه ز صبر و خرد امروز نبودیم ما عاشق دیوانه هم…
گه مست و بیخبر ز می صاف وحدتیم
گه مست و بیخبر ز می صاف وحدتیم گه درد نوش خانه خمار کثرتیم در پرتو جمال جهان سوز روی دوست شیدا و والهیم و…
گر بگرد کعبه کوی تو باشد یک طواف
گر بگرد کعبه کوی تو باشد یک طواف آن یکی بهتر ز صد حج پیاده بی گزاف در هوای حور و جنت زاهد از دیدار…
عاشقیم و رند و بی نام و نشان
عاشقیم و رند و بی نام و نشان در فنای عشق جانان جان فشان واله و شیدای حسن روی دوست مست جام وصل و فارغ…