به طوق فاخته نازد محبت از فن ما

به طوق فاخته نازد محبت از فن ما که زخم تیغ تو دارد طواف‌گردن ما زبان ناله ببستیم زین ادب‌که مباد تبسم توکشد ننگ لب‌گزیدن…

ادامه مطلب

به فکر دل لبم از ربط قیل و قال‌گذشت

به فکر دل لبم از ربط قیل و قال‌گذشت چسان نفس‌کشم آیینه در خیال گذشت کجاست‌تاب ز خودرفتنی‌که‌چون یاقوت به عرض‌گردش رنگم هزار سال‌گذشت بهار…

ادامه مطلب

به ناقوسی دل امشب از جنون خورده‌ست پهلویی

به ناقوسی دل امشب از جنون خورده‌ست پهلویی بر این نُه دیر آتش می‌زنم سر می‌دهم هویی ز فیض وحشتم همسایهٔ جمعیت عنقا چو دل…

ادامه مطلب

به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی

به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی جبین هم‌کاشکی می داشت چون مژگان عرق‌چینی به تدبیری دگر ممکن مدان جمعیت بالم براین اجزا مگر شیرازه‌…

ادامه مطلب

بهار است ای ادب مگذار از شوق تماشایی

بهار است ای ادب مگذار از شوق تماشایی به چندین رنگ و بوی خفته مژگانم زند پایی خوشا شور دماغ شوق و گیرودار سودایی قیامت…

ادامه مطلب

به‌گلزاری‌که حسنت بی‌نقابست

به‌گلزاری‌که حسنت بی‌نقابست خزان در برگریز آفتابست زشرم یک عرق‌گل‌کردن حسن چو شبنم صد هزار آیینه آبست جنون ساغرپرست نرگس‌کیست گریبان چاکی‌ام موج شرابست ز…

ادامه مطلب

بی دستگاهیی بود چون شمع در کمینم

بی دستگاهیی بود چون شمع در کمینم پیشانی عرق ریز برداشت آستینم بی قدریم برآورد همقدر آتش خس بر خیزم از سر خویش تا زیر…

ادامه مطلب

بیاکه جام مروت دهیم حوصله را

بیاکه جام مروت دهیم حوصله را به سایهٔ کف پا پروریم آبله را به وادیی که تعلق دلیل کوشش‌هاست ز بار دل به زمین خفته‌گیر…

ادامه مطلب

بیدست و پا به خاک ادب نقش بسته‌ام

بیدست و پا به خاک ادب نقش بسته‌ام در سایهٔ تأمل یادش نشسته‌ام فریاد ما به‌گو ‌ش ترحم شنیدنی است پربینوا چو نغمهٔ تارگسسته‌ام ای…

ادامه مطلب

بیکس شهیدم خون هم ندارم

بیکس شهیدم خون هم ندارم دیگر که ریزد گل بر مزارم حسرت‌کش مرگ مردم به پیری بی آتشی سوخت در پنبه‌زارم سنگی‌ که زد یأس…

ادامه مطلب

پر افشانده‌ام با اوج عنقا گفتگو دارد

پر افشانده‌ام با اوج عنقا گفتگو دارد غبار رفته از خود با ثریا گفتگو دارد زبان سبزه زان خط دل‌افزا گفتگو دارد دهان غنچه‌ زان…

ادامه مطلب

پروانه شوم یا پر طاووس گشایم

پروانه شوم یا پر طاووس گشایم از عالم عنقا چه خیالست برآیم آب و گلم از جوهر نظاره سرشتند در چشم خیالست به چشم همه…

ادامه مطلب

پیری آمدگشت چشم‌ازگریه‌ام‌کم‌کم سپید

پیری آمدگشت چشم‌ازگریه‌ام‌کم‌کم سپید صبح عجز آماده دندان‌کرد از شبنم سپید این دم از تعمیر جسمم شرم باید داشتن کم‌کنند آن‌کهنه بنیادی‌که‌گردد خم سپید چاره…

ادامه مطلب

تا بگذرم به صد سر و گردن ز آسمان

تا بگذرم به صد سر و گردن ز آسمان مشتی به جبهه مالم از آن خاک آستان زین محفل جنون چقدر ربط می‌دهد آیینه محو…

ادامه مطلب

تا چند به هر مرده و بیمار بگریم

تا چند به هر مرده و بیمار بگریم وقتست به خود گریم و بسیار بگریم زبن باغ‌ گذشتند حریفان به تغافل تا من به تماشای…

ادامه مطلب

تا دل به ساز زمزمه‌دار دوا رسید

تا دل به ساز زمزمه‌دار دوا رسید هرجا دلی شکست به‌گوشم صدا رسید هرجا به یاد سرو تو اندیشه وارسید از دل صدای‌ کوکوی قمری…

ادامه مطلب

تا غبارخط برآن حسن صفا پیرا نشست

تا غبارخط برآن حسن صفا پیرا نشست یک جهان امید در خاکستر سودا نشست داغ سودای تو دود انگیخت از بنیاد دل گرد برمی‌خیزد از…

ادامه مطلب

تا می ز جام همت بد مست می‌کشم

تا می ز جام همت بد مست می‌کشم جز دامن تو هر چه ‌کشم دست می‌کشم عنقا شکار کس نشود گر چه همت است خجلت…

ادامه مطلب

تب و تاب بیهُده تا کجا به ‌گشاد بال و پر از نفس

تب و تاب بیهُده تا کجا به ‌گشاد بال و پر از نفس سر رشته وقف‌ گره‌ کنم دلی آورم به بر از نفس به…

ادامه مطلب

ترک دنیا کن غم این سحر باطل برمدار

ترک دنیا کن غم این سحر باطل برمدار آنچه پشت پاش بردارد تو بر دل برمدار تا نگردد همتت ممنون سامان غنا چون گهر زین…

ادامه مطلب

تنها نه ذره دقت اظهار داشته‌ست

تنها نه ذره دقت اظهار داشته‌ست خورشید نیز آینه درکار داشته‌ست دل غرهٔ چه عیش نشیندکه زیرچرخ گوهر شکست و آینه زنگار داشته‌ست تنزیه در…

ادامه مطلب

تیغ در دست است یار از جیب بیرون آر سر

تیغ در دست است یار از جیب بیرون آر سر صبح شد بی‌پرده از خواب ‌گران بردار سر فال آهنگ شهادت زن که در میدان…

ادامه مطلب

جز خموشی هرکه دل بر ناله و فریاد داشت

جز خموشی هرکه دل بر ناله و فریاد داشت شمع خود را همچو نی در رهگذار باد داشت ای خوش آن عهدی‌که در محراب چشم…

ادامه مطلب

جماعتی‌که نظرباز آن بر و دوشند

جماعتی‌که نظرباز آن بر و دوشند به جنبش مژه عرض هزارآغوشند ز حسن معنی دیوانگان مشو غافل که این‌کبودتنان نیل آن بناگوشند به صد زبان…

ادامه مطلب

جهان‌کجاست‌،‌گلی زان نقاب می‌خندد

جهان‌کجاست‌،‌گلی زان نقاب می‌خندد سحر تبسمی از آفتاب می‌خندد فنای ما چمن‌آرای بی‌نقابی اوست به قدر چاک کتان‌، ماهتاب می‌خندد تلاش آگهی‌ات ننگ غفلت است…

ادامه مطلب

جوهر تمکین مرد از لاف برهم می‌شود

جوهر تمکین مرد از لاف برهم می‌شود ما و من چون بیش‌ می‌گردد حیاکم می‌شود نیست آسان ربط قیل وقال ناموزون خلق سکته می‌خواند نفس…

ادامه مطلب

چشم واکن رنگ اسرار دگر دارد بهار

چشم واکن رنگ اسرار دگر دارد بهار آنچه در وهمت نگنجد جلوه‌گر دارد بهار ساعتی چون بوی‌ گل از قید پیراهن برآ از تو چشم…

ادامه مطلب

چنین تا کی تپد در انتظار زخم نخجیرش

چنین تا کی تپد در انتظار زخم نخجیرش درآغوش‌ کمان بر دل قیامت می‌کند تیرش مگر آن جلوه دریابد زبان حیرت ما را که چون…

ادامه مطلب

چه دولت است که من نامت از ادب گیرم

چه دولت است که من نامت از ادب گیرم ز شرم دست تهی دامنی به لب‌گیرم به عشق اگر همه تن غوطه‌ام دهند به قیر…

ادامه مطلب

چه ممکن است که عاشق گل و سمن گوید

چه ممکن است که عاشق گل و سمن گوید مگر به یاد تو خون‌گرید و چمن‌گوید زبان حیرت دیدار سخت موهوم است نفس در آینه‌…

ادامه مطلب

چو دریا یک قلم موجست شوق بیخودی جوشم

چو دریا یک قلم موجست شوق بیخودی جوشم تمنای کناری دارم و توفان آغوشم به شور فطرت من تیره بختی برنمی‌آید زبان شعله‌ام از دود…

ادامه مطلب

چو شمع یک مژه واکن زپرده مست برون آ

چو شمع یک مژه واکن زپرده مست برون آ بگیرپنبه ز مینا قدح بدست برون‌آ نه مرده چند شوی خشت خاکدان تعلق دمی جنون‌کن وزین…

ادامه مطلب

چوگوهر قطره‌ام تاکی به آب افتدکه برخیزد

چوگوهر قطره‌ام تاکی به آب افتدکه برخیزد زمانی‌ کاش در پای حباب افتد که برخیزد جهانی‌گشت از نامحرمی پامال افسردن به ‌فکر خود کسی‌ زین‌…

ادامه مطلب

چون سروکلفتی چند پیچیده‌اند بر ما

چون سروکلفتی چند پیچیده‌اند بر ما بار دگر نداریم دل چیده‌اند بر ما بریک نفس نشاید تکلیف صد فغان بست نی‌های این نیستان نالیده‌اند بر…

ادامه مطلب

چون قلم راه تجرد بسکه تنها رفته‌ایم

چون قلم راه تجرد بسکه تنها رفته‌ایم سایه از ما هر قدم وامانده و ما رفته‌ایم دیده‌ها تا دل همه خمیازهٔ ما می‌کشند جای ما…

ادامه مطلب

حاشاکه مرا طعن‌کسان بر سقط آرد

حاشاکه مرا طعن‌کسان بر سقط آرد چون خامه قط تازه خورد حسن خط آرد داغ است دل ساده زتشنیع تکلف بر مهمله‌ها خرده‌گسرفتن نقط آرد…

ادامه مطلب

حریفیها‌ی عشق ازهرکس وناکس نمی آید

حریفیها‌ی عشق ازهرکس وناکس نمی آید شنای قلزم آتش ز خار و خس نمی‌آید تلاش حرص دون‌طینت ندارد چاره از دنیا به غیر از رغبت…

ادامه مطلب

حضورکلبهٔ فقر از تکلفات بری‌ست

حضورکلبهٔ فقر از تکلفات بری‌ست چراغ ما زسر شام تا سحرسحری‌ست سر امید اقامت در این بساط کراست چوشمع مرکزرنگیم ورنگها سفری‌ست صدای تست کزین‌کوه…

ادامه مطلب

حیرتم عمری به امید ندامت شاد داشت

حیرتم عمری به امید ندامت شاد داشت جان‌کنیها، ریشه‌ای در تیشهٔ فرهاد داشت دل به‌کلفت سخت مجبوراست از قسمت مپرس آه از آن آیینه‌کز جوش…

ادامه مطلب

خاموشم و بیتابی فریاد تو دارم

خاموشم و بیتابی فریاد تو دارم چندانکه فراموش توام یاد تو دارم این ناله‌ که قد می‌کشد از سینهٔ تنگم تصویر نهال ز غم آزاد…

ادامه مطلب

خط مشکین شد وبال غنچهٔ جان پرورش

خط مشکین شد وبال غنچهٔ جان پرورش گشت در گرد یتیمی خشک آب گوهرش گر به این شوخی‌ کند عکس تو سیر آینه می‌تپد برخود…

ادامه مطلب

خنده تنها نه همین برگل و سوسن تیغ است

خنده تنها نه همین برگل و سوسن تیغ است صبح را هم نفس ازسینه‌کشیدن تیغ است غنچه‌ای نیست‌که زخمی زتبسم نخورد باخبر باش که انداز…

ادامه مطلب

برق آفت لمعه در بی‌ضبطی اسرار داشت

برق آفت لمعه در بی‌ضبطی اسرار داشت نعرهٔ منصور تا گردن فرازد دار داشت نغمهٔ تار نفس بی‌مژدهٔ وصلی نبود نبض دل تا می‌تپید آواز…

ادامه مطلب

خیالت در غبار دل صفاپردازیی دارد

خیالت در غبار دل صفاپردازیی دارد پری در طبع سنگ افسون میناسازیی دارد نمی‌دانم چسان پوشد کسی راز محبت را حیا هم با همه اخفا…

ادامه مطلب

داغم از کیفت آگاهی و اوهام هم

داغم از کیفت آگاهی و اوهام هم جنس بسیار است و نقد فرصت ناکام کم آنقدر از شهرت هستی خجالت مایه‌ام کز نگین من چو…

ادامه مطلب

در این ‌گلشن ‌کدامین شعله با این تاب می‌گردد

در این ‌گلشن ‌کدامین شعله با این تاب می‌گردد که از شبنم به چشم لاله و گل آب می‌گردد دلیل عاجزان با درد دارد نسبت…

ادامه مطلب

در جنونم موی سر سامان راحت چیده است

در جنونم موی سر سامان راحت چیده است خاک این صحرا لب خش‌که را لیسیده است تاگل محرومی ازگلزار وصلت چیده است سایهٔ بیدی سراپای…

ادامه مطلب

در ربط خلق یکسر ناموس‌کبریایی‌ست

در ربط خلق یکسر ناموس‌کبریایی‌ست چون‌سبحه هر اینجا در عالم جدایی‌ست منعم به چتر و افسر اقبال می‌فروشد غافل‌که بر سر ما بی‌سایگی همایی‌ست وارستگی…

ادامه مطلب

در عشق زپرواز نفس آینه برگیر

در عشق زپرواز نفس آینه برگیر هرچند رهت قطع شود باز ز سر گیر تا کی چو گهر در گره قطره فسردن توفان شو و…

ادامه مطلب

در وصلم و سیرم به‌گریبان خیال است

در وصلم و سیرم به‌گریبان خیال است چون آینه پرواز نگاهم ته بال است بیقدری دل نیست جزآهنگ غرورش تا چینی ما خاک نگشته‌ست سفال…

ادامه مطلب