غزلیات ابوالمعانی بیدل
رفتم از خویش و به بزم جلوهاش لنگر زدم
رفتم از خویش و به بزم جلوهاش لنگر زدم شیشهٔ رنگی شکستم با پری ساغر زدم صافی دل بینیازم دارد از عرض کمال حیرتی گشتم…
رنگ طاقت سوخت اما وحشت آغازم هنوز
رنگ طاقت سوخت اما وحشت آغازم هنوز چشم بر خاکستر بال است پروازم هنوز بیتو پیش از اشک شبنم زین گلستان رفتهام می دهد گل…
روزی که قضا سر خط آفاق رقم زد
روزی که قضا سر خط آفاق رقم زد گفتم به جبینم چهنوشتندقلمزد غافل مشوید از نفس نعل درآتش سرتا قدم شمع درین بزم قدم زد…
ز برق این تحیرآب شد آیینهٔ دلها
ز برق این تحیرآب شد آیینهٔ دلها که ره تا محمل لیلیست بیرونگرد محملها کجا راحت، چه آسودنکه از نایابی مطلب به پای جستجوچون آبله…
ز پابوسش بهار عشرت جاوید سامانکن
ز پابوسش بهار عشرت جاوید سامانکن چمن تا در برت غلتد حنایی را گریبان کن اثر پروردهٔ یاد نگاه اوست اجزایم ز خاکم سرمهکش در…
ز خورشید جمالش تا عرق سازد عیان انجم
ز خورشید جمالش تا عرق سازد عیان انجم بهگردون میشود در دیدهٔ حیرت نهان انجم سر زلفش ز دستم رفت اشکم ریخت از مژگان که…
ز سجده بیخبری تا کی انفعال جبین
ز سجده بیخبری تا کی انفعال جبین عرق شو و نفسی گریه کن بهحال جبین ز دور گردی تحقیق معبد تسلیم چه سجدههاکه نگردید پایمال…
ز گریه، سیری چشم پر آب دشوار است
ز گریه، سیری چشم پر آب دشوار است خیال دامن اشک، از سحاب دشوار است جنونی از دل افسرده گل نکرد افسوس به موج آبگهرپیچ…
زان زر و سیم که این مردم باذل بخشند
زان زر و سیم که این مردم باذل بخشند یک درم مهر دو لبکو که به سایل بخشند جود مطلق به حسابیستکه از فضل قدیم…
زد عرق پیمانه حسنی ساغر اندر آینه
زد عرق پیمانه حسنی ساغر اندر آینه کرد توفانها بهشت و کوثر اندر آینه جلوهٔ او هرکجا تیغ تغافل آب داد خون حیرت ریخت جوش…
زندگی سد ره جولان ماست
زندگی سد ره جولان ماست خاک ما گل کرده ی آب بقاست با چنین بیدست و پاییهای عجز بسمل ما را تپیدن خونبهاست هرکجا سرو…
زین چمن درکف ندارد غنچهٔ دل جز گره
زین چمن درکف ندارد غنچهٔ دل جز گره دانهٔ ما را چو گوهر نیست حاصل جز گره از امل محملکش صدکاروان نومیدیام سبحه درگردن نمیبندد…
سادگی باغیست طبع عافیتآهنگ را
سادگی باغیست طبع عافیتآهنگ را وقف طاووسان رعناکنگل نیرنگ را دل چوخونگرددبهار تازهرویی صیدتست موج صهبا دام پروازست مرغ رنگ را طبع ظالم را قوی…
سجود خاک راحتگرهوا جوشاند ازسرها
سجود خاک راحتگرهوا جوشاند ازسرها تپیدن محمل دریاکشد بر دوشگوهرها شب هجرت به آن توفان غبارانگیخت آه من که میدان پریدن تنگ شد بر چشم…
سر تاراج گلشن داشت سرو فتنه بالایش
سر تاراج گلشن داشت سرو فتنه بالایش به صد عجز حنا خون بهار افتاد در پایش گلستان آب شد از شرم رخسار عرقناکش صدف لب…
سرکشیها به مرگ راهبرست
سرکشیها به مرگ راهبرست گردن موج را حباب سرست نیست در رنگ اعتبار ثبات آبروها چو موج درگذرست سفله بر خردههای زر نازد لاف پرواز…
سعی ناپیدا و حسرتها دویدن آرزوست
سعی ناپیدا و حسرتها دویدن آرزوست شمعتصویریمو اشکما چکیدن آرزوست بسملتسلیم هستی طاقتکوشش نداشت آن که ما را کرد محتاج تپیدن آرزوست دست و پایی…
سیرابی ازین باغ هوس، یاسپرست است
سیرابی ازین باغ هوس، یاسپرست است کو صبح و چهشبنم ز نفسشستن دست است پیچ و خم موجگهر بحر خیالیم این زلف هوس را نه…
شب که جز یأس به کام دل مأیوس نبود
شب که جز یأس به کام دل مأیوس نبود ناله هم غیر صدایکف افسوس نبود از خودم میبرد آن سیلکه چون ریگ روان آبش ازآینهٔ…
شبکه حسنش برعرق پیچید سامان قدح
شبکه حسنش برعرق پیچید سامان قدح ناز مستی بود گلباز چراغان قدح محو آنکیفیتیم از ما به غفلت نگذری عالم آبیست سیر چشمگریان قدح هرکجا…
شده فهم مقصد عالمی زتلاش هرزه قدم غلط
شده فهم مقصد عالمی زتلاش هرزه قدم غلط ته پاستکعبه و دیر اگر نکنیم راه عدم غلط به غبار مرحلهٔ هوس اثر نفس نشکافتکس بهکجا…
شکست حادثه بر ما نیافت دست کمین
شکست حادثه بر ما نیافت دست کمین نرفت دامن عریان تنی به غارت چین صفای دل نکشد خجلت گرانی جسم بهآب، آینه مشکل نمد شود…
شوخی که جهان گرد جنون نظر اوست
شوخی که جهان گرد جنون نظر اوست از آینه تاکنج تغافل سفر اوست تمکین چقدر منفعل طرز خرام است نه قلزم امکان، عرق یک گهر…
شوق تو به مشت پرم آتش زد و سر داد
شوق تو به مشت پرم آتش زد و سر داد پرواز من آیینهٔ امکان به شرر داد از یک مژه شوقی که به آن جلوه…
صبح این بادیه آشوب تپشهای دل است
صبح این بادیه آشوب تپشهای دل است شامگردی ز جنونتازی سودای دل است مجمر اینجا همه گوش است بر آواز سپند آسمان خانهٔ زنبور ز…
صد هنر در پرده دل فرش اقبال صفاست
صد هنر در پرده دل فرش اقبال صفاست بیشتر در خانهٔ آیینه جوهر بوریاست سجده تعلیم است عجز نارساییهای شوق چین کلفت بر جبینم نقش…
طاس این نرد اختیاری نیست
طاس این نرد اختیاری نیست هرچه آورد اختیاری نیست بر هوا بستهاند محمل ما کوشش گرد اختیاری نیست همه مجبور حکم تقدیریم کرد و ناکرد…
عاقبت چون شعله خاکستر به فرق ما نشست
عاقبت چون شعله خاکستر به فرق ما نشست درد صهبا پنبه گشت و بر سر مینا نشست بیتوام گرد ضعیفی بس که بر اعضا نشست…
عجز طاقت به گرفتاری غم شادم کرد
عجز طاقت به گرفتاری غم شادم کرد یاس بیبال و پری از قفس آزادم کرد کو خم دام تعلق چه کمند اسباب اینقدرها به قفس…
عروج همتی در کار دارم
عروج همتی در کار دارم همه گر سایهام دیوار دارم غبارم آشیان حسرت اوست چمن درگوشهٔ دستار دارم نفس بیتابی دل میشمارد هجوم سبحه در…
عقل را مپسند با عشق جنونپرور طرف
عقل را مپسند با عشق جنونپرور طرف بیخبرتا چند سازی پنبه با اخگر طرف کلفت جاوید پستیهای فطرت توأماند از جبین سایه کم گردد سیاهی…
عمریست بهچشمم ز نم اشک اثر نیست
عمریست بهچشمم ز نم اشک اثر نیست ای دل تو کجایی که غبارت به نظر نیست محرومی غفلت نظری را چه علاج است خلقیست درین…
عنقا سراغم از اثرم وهم و ظن تهیست
عنقا سراغم از اثرم وهم و ظن تهیست در هر مکان چو نقش نگین جای من تهیست بیحرف ساز صوت و صداگل نمیکند زین جا…
غبارم میکشد محمل به دوش نالهٔ دردی
غبارم میکشد محمل به دوش نالهٔ دردی که از وحشت نگیرد دامن اندیشهاش گردی به توفان تماشای که از خود رفتهام یارب؟ کهگردم میدهد یاد…
غنچهسان بیدر است خانهٔ ما
غنچهسان بیدر است خانهٔ ما بیضه گل کرده آشیانهٔ ما همچو شبنمدرین چمن محو است به نم چشم آب و دانهٔ ما بال بربال شهرت…
فریاد کز توهم نامحرم حضوریم
فریاد کز توهم نامحرم حضوریم خفاش بینصیبیم ظلمتشناس نوریم زان دم که دامن کل رفتهست از کف ما در احتیاج هر جزو مجنونتر از ضروریم…
فقر ما را مشمارید کم از عالم تیغ
فقر ما را مشمارید کم از عالم تیغ که برشهاست بقدر تنکی در دم تیغ عجز مردان اثر غیرت دیگر دارد پشت در سینه نهان…
قاصد به حیرتکن ادا تمهید پیغام مرا
قاصد به حیرتکن ادا تمهید پیغام مرا کز من نمیماند نشان گر میبری نام مرا حرفیست نیرنگ بقا، نشنیدهگیر این ماجرا می نیست جز رنگ…
خودسریگرد دل تنگ نگردد هرگز
خودسریگرد دل تنگ نگردد هرگز غنچه تا وانشود رنگ نگردد هرگز سرمهٔ چشم ادبپرور جمعیت ماست ساز ما خفت آهنگ نگردد هرگز بیسخن عذر ضعیفی…
خیال خوشنگاهان باز با شوخی سری دارد
خیال خوشنگاهان باز با شوخی سری دارد به خون من قیامت نرگسستان محضری دارد من و سودای خوبان ، زاهد و اندیشه ی رضوان در…
کام از جهان گرفتم و ناکام هم شدم
کام از جهان گرفتم و ناکام هم شدم آغاز چیست محرم انجام هم شدم یاد نگاه او به چه کیفیتم بسوخت عمری چراغ خلوت بادام…
کردهام باز به آن گریهٔ سودا، سودا
کردهام باز به آن گریهٔ سودا، سودا که ز هر اشک زدم بر سر دریا، دریا ساقیامشبچهجنون ریختبهپیمانهٔ هوش که شکستم به دل از قلقل…
کنون که مژدهٔ دیدار شوق بنیادست
کنون که مژدهٔ دیدار شوق بنیادست به هر طرف رودم دل تجلیآبادست مکن به آینه تکلیف نامه و پیغام که در حضور نویسی تحیر استادست…
کو خلوت و چه انجمن آثار جاه اوست
کو خلوت و چه انجمن آثار جاه اوست هرجا مژه بلندکنی بارگاه اوست دل را برون زخود همه یکگام رفتنیست گر برق ناله نیست نگه…
کیفیت هوای که دارد سر حباب
کیفیت هوای که دارد سر حباب ما را ز هوش برد می ساغر حباب هرکس به رمز بیضهٔ عنقا نمیرسد چیزی نهفتهاند به زیر پر…
گر آرزوی رستن از این دامگهکنید
گر آرزوی رستن از این دامگهکنید آرایش بساط پر و بال تهکنید چندان دماغ جهد ندارد شکست رنگ از دست سوده نقش دو عالم تبهکنید…
گر بوی وفا را نفس آیینه نباشد
گر بوی وفا را نفس آیینه نباشد این داغ دل اولیست که در سینه نباشد صد عمر ابد هیچ نیرزد بهگذشتن امروز خوشی هست اگر…
گر درین قحط سرایت نکند نان مددی
گر درین قحط سرایت نکند نان مددی نه جسد رنگ نموگیرد و نی جان مددی سرسری نگذری ای بیخبر از عقدهٔ دل گر ز ناخن…
گر نهای عین تماشا حیرت سرشار باش
گر نهای عین تماشا حیرت سرشار باش سر به سر دلدار یا آیینهٔ دلدار باش با هجوم عیش شو چون نغمهٔ ذوق وصال یا سراپا…
گرفته اشک مرا دیده تا به دامان رقص
گرفته اشک مرا دیده تا به دامان رقص چنین که داد ندانم به یاد مستان رقص شرار خرمن جمعیت است خود سریت غبار را چو…