غزلیات ابوالمعانی بیدل
زین سال و ماه فرصت کارت منزه است
زین سال و ماه فرصت کارت منزه است مژگان دمی که سایه کند روز بیگه است تا کی غرور چیدن و واچیدن هوس در خانه…
ساغرم بی تو داغ می گردد
ساغرم بی تو داغ می گردد نقش پای چراغ میگردد لالهسان هرگلی که می کارم آشیان کلاغ میگردد دور این بزم رنگگردانیست ششجهت یک ایاغ…
سحر آه و گلستان نکهت و بلبل فغان دارد
سحر آه و گلستان نکهت و بلبل فغان دارد جهانی سوی بیرنگی ز حسرت کاروان دارد تأمل گر کنی هر کس به رنگی رفته است…
سر خوش آن نرگس مستانهایم
سر خوش آن نرگس مستانهایم ما گدایان در میخانهایم قید دل ما را امل فرسود کرد در کمند ریشهٔ این دانهایم شغل سر چنگ حوادث…
سرمه سنگین نکند شوخی چشم اورا
سرمه سنگین نکند شوخی چشم اورا درس تمکین ندهد گرد، رم آهورا زخم تیغش به دل ز داغ، مقدم باشد پایه از چشم، بلند است…
سلسلهٔ شوقکیست سر خط آهنگ ما
سلسلهٔ شوقکیست سر خط آهنگ ما رشته به پا میپرد از رگ گل رنگ ما نقد جهان فسوس سهل نباید شمرد دل بهگره بسته است…
سیه مستی به دور ساغرت بیتاب میگردد
سیه مستی به دور ساغرت بیتاب میگردد به عرض سرمه گرد چشم مستت خواب میگردد کمین عشرتی دارد اما ساز اشکی کو درین گلشن چو…
شب که در یادت سراپایم زبان ناله بود
شب که در یادت سراپایم زبان ناله بود خواستم رنگی بگردانم عنان ناله بود کس نیامد محرم راز نفس دزدیدنم ورنه این شمع خموش از…
شبکه عبرت را دلیل این شبستان یافتم
شبکه عبرت را دلیل این شبستان یافتم هر قدرچشمم به خود وا شد چراغان یافتم جام می خمیازهٔ جمعیت آفاق بود قلقل مینا شکست رنگ…
شرار کاغذ فرصت کمینم
شرار کاغذ فرصت کمینم چراغان نگاه واپسینم ز خط سرنوشتم میتوان خواند گریبان چاکی لوح جبینم غم درد دلم، آه حزینم نبودم، نیستم، گر هستم…
شکوهٔ جور تو نگشاید دهان زخم را
شکوهٔ جور تو نگشاید دهان زخم را تیغ میلی میکشد خوابگران زخم را سینهچاکیم وخموشیترجمان عجزماست سرمه باشد جوهر تیغت زبان زخم را عاشقان در…
شور استغنای عشق از حسرت دل بوده است
شور استغنای عشق از حسرت دل بوده است کوس اربابکرم فریاد سایل بوده است چشم غفلتپیشه را افسردگی امروزنیست مشت خاک ما به هرجا بود…
صافطبعان را غمی از خار خارکینه نیست
صافطبعان را غمی از خار خارکینه نیست زحمت مژگان به چشمگوهر و آیینه نیست در زراعتگاه امکان بسکه بیم آفت است خلق را چون دانهٔگندم…
صبح شو ایشبکه خورشید مناکنون میرسد
صبح شو ایشبکه خورشید مناکنون میرسد عید مردم گو برو عید من اکنون میرسد بعد از اینم بیدماغ یاس نتوان زیستن دستگاه عیش جاوید من…
صفای آب به یاد غبار راه کسی است
صفای آب به یاد غبار راه کسی است حباب دیدهٔ قربانی نگاه کسی است کنون سفیدی چشم گهر یقینم شد کز انتظارکف بحر دستگاه کسی…
طبع دانا الم دهر مکدر نکند
طبع دانا الم دهر مکدر نکند گرد بر روی گهر آن همه لنگر نکند به خیالی نتوان غرهٔ تحقیق شدن گر همه حسن دمد آینه…
عالم طلسم وحشت چشم سیاه اوست
عالم طلسم وحشت چشم سیاه اوست تا ذرهای که میرمد از خود نگاه اوست ماییم و پاسبانی خلوتسرای چشم بیرون رو، ای نگاه! که این…
عجز بینش با تعلقهای امکان آشناست
عجز بینش با تعلقهای امکان آشناست اشک ما تا چشم نگشودن به مژگان آشناست امتحانگاه حوادث بزم افلاس است و بس سرد و گرم دهر…
عشاق گر از سبحه و زنار نویسند
عشاق گر از سبحه و زنار نویسند دردسر دلهای گرفتار نویسند آن معنی تحقیق که تکرار ندارد بر صفحه زنند آتش و یکبار نویسند شرح…
عمر سبک عنان کجاست از نظرم تو میروی
عمر سبک عنان کجاست از نظرم تو میروی دامن خود گرفتهام مینگرم تو میروی موج نقاب حیرت است بر رخ اعتبار بحر گرگهرم تو ساکنی…
عمریست ز اسباب غنا هیچ ندارم
عمریست ز اسباب غنا هیچ ندارم چون دست تهی غیر دعا هیچ ندارم تحریک لبی بود اثر مایهٔ ایجاد معذورم اگر جز من و ما…
غافل شدیم وگشت خروش هوس بلند
غافل شدیم وگشت خروش هوس بلند افسون خواب کرد غرور نفس بلند یکسر به زیر چرخ، پر و بال ریختیم پرواز کس نجست ز بام…
غرور ناز تو تهمتکش ادا نشود
غرور ناز تو تهمتکش ادا نشود به هیچ رنگ، می جامت آشنا نشود طرف اگر همه شوق است ننگ یکتاییست شکستم آینه تا جلوه بیصفا…
غیر وحدت برنتابد همت عرفان ما
غیر وحدت برنتابد همت عرفان ما دامن خویش است چون صحراگل دامان ما شوق در بیدستوپایی نیستمأیوس طلب چون قلم سعل قدم میبالد از مژگان…
فسردگیهای ساز امکان ترانهام را عنان نگیرد
فسردگیهای ساز امکان ترانهام را عنان نگیرد حدیث توفان نوای عشقم خموشی از من زبان نگیرد ز دستگاه جهان صورت نیام خجالتکش کدورت چو آینه…
فکر تدبیر سلامت خون راحت خوردنست
فکر تدبیر سلامت خون راحت خوردنست ما همه بیچارهایم و چاره ما مردنست صبحگر هنگامهٔ نشو و نما بر چرخ چید خاک ما را هم…
قدح از شوق لعلت چشم بیخوابست پنداری
قدح از شوق لعلت چشم بیخوابست پنداری گل از شرم رخت آیینهٔ آبست پنداری خیال کیست یا رب شمع نیرنگ شبستانم هجوم حیرتی دارمکه مهتابست…
خوش آن ساعت که چون تمثال از آیینهٔ فردی
خوش آن ساعت که چون تمثال از آیینهٔ فردی تو آری سر برون از جیب ناز و من کنم گردی ز رنگ ناتوانی عذر خواهد…
قید الفت هستی وحشت آشیانیهاست
قید الفت هستی وحشت آشیانیهاست شمع تا نفس دارد شیوه پرفشانیهاست شانه را به گیسویش طرفه همزبانیهاست سرمه را به چشم او، الفت آشیانی هاست…
کامجویان اندکی بر مطلب استغنا زنید
کامجویان اندکی بر مطلب استغنا زنید یک تغافل برخیال پوچ پشت پا زنید غنچه دارد لذّت سربستهٔ عیش بهار لب اگر آید بهم بوسی بر…
کس طاقت آن لمعهٔ رخسار ندارد
کس طاقت آن لمعهٔ رخسار ندارد آیینه همین است که دلدار ندارد سحرست چه گویم که شود باور فطرت من کارگه اویم و او کار…
کند هر جا عرق ز آن ماه تابان گلفشان انجم
کند هر جا عرق ز آن ماه تابان گلفشان انجم شکست رنگ سازد جمع چون برگ خزان انجم جبین و عارضش از دور دیدم در…
کو شور دماغی که به سودای تو افتم
کو شور دماغی که به سودای تو افتم گردی کنم ایجاد و به صحرای تو افتم عمریست درین باغ پر افشان امیدم شاید چو نگه…
گاه خرد جوهرم، گاه جنون خودم
گاه خرد جوهرم، گاه جنون خودم انجمن جلوهٔ بوقلمون خودم صبح بهار دلم لیک ز کمفرصتی تا نفسی گل کند گرد برون خودم شور چمن…
گر ازگوهر کمر سازی وگر دستار زرپیچی
گر ازگوهر کمر سازی وگر دستار زرپیچی دمی بیکشمکشگردیکه زیر خاک سرپیچی نفس خونگشت و تسکین حبابی هم نشد حاصل چو گرداب اینقدر تا چند…
گر جنونم ناله واری نذر بلبل میکند
گر جنونم ناله واری نذر بلبل میکند شور محشر آشیان در سایهٔگل می کند انتظار ناز استغنا نگاهی میکشم کز غبارم سرمهٔ چشم تغافل میکند…
گر شود از خواب من خیال تو محبوس
گر شود از خواب من خیال تو محبوس حسرت بالین من برد پر طاووس ساز حجابی نداشت محفل هستی سوخت دل شمع ما به حسرت…
گر همه رفتی چو ماه از چرخ برتر سجدهای
گر همه رفتی چو ماه از چرخ برتر سجدهای تا ز پیشانی اثر داری برآن در سجدهای بندگی را در عدم هم چاره نتوان یافتن…
گرکنی با موج خونم همزبان شمشیررا
گرکنی با موج خونم همزبان شمشیررا میکشم در جوهر از رگهای جان شمشیر را میدهد طرز خرم فتنه پیکر قامتت پیچ وتاب جوهر از موی…
گل در چمن رسید و قدم بر هواگذاشت
گل در چمن رسید و قدم بر هواگذاشت جای دگر نیافتکه بر رنگ پاگذاشت تعمیر رنگ ز آب و گل اعتماد نیست نتوان بنای عمر…
لاغری آن همه زین مرحله دورم افکند
لاغری آن همه زین مرحله دورم افکند که به غربتکدهٔ دیدهٔ مورم افکند ذره تا مهر کس از فقر من آگاه نشد خاک در چشم…
ما شهیدان را وضویی دادهاند از آب تیغ
ما شهیدان را وضویی دادهاند از آب تیغ سجده آموز سر ما نیست جز محراب تیغ چهره با خورشیدگشتن طاقت خفاش نیست خیره میگردد نگاه…
مباش غره به سامان این بنا که نریزد
مباش غره به سامان این بنا که نریزد جهان طلسم غبارست ازکجا که نریزد مکش ز جرات اظهار شرم تهمت شوخی عرق دمی شود آیینهٔ…
محو بودم هر چه دیدم دوش دانستم تویی
محو بودم هر چه دیدم دوش دانستم تویی گر همه مژکان گشود آغوش دانستم تویی حرف غیرت راه میزد از هجوم ما و من بر…
مژده ای ذوق وصال آیینه بیزنگار شد
مژده ای ذوق وصال آیینه بیزنگار شد آب گردید انتظار و عالم دیدار شد خلق آخر در طلب واماندگی اظهار شد بر ره خوابیده پا…
معنیسبقانگر همه صد بحر کتابند
معنیسبقانگر همه صد بحر کتابند چون موج گهر پیش لبت سکته جوابند رحم است به حال تب وتاب نفسی چند کاین خشکلبان ماهی دریای سرابند…
مگو پیام وفا جستهجسته دارد رنگ
مگو پیام وفا جستهجسته دارد رنگ هزار نامه به خط شکسته دارد رنگ به عالمی که خیال تو میکند جولان غبار هم چو شفق دستهدسته…
منتظران بهار بوی شکفتن رسید
منتظران بهار بوی شکفتن رسید مژده به گلها برید یار به گلشن رسید لمعهٔ مهر ازل بر در و دیوار تافت جام تجلی به دست…
می و نغمه مسلم حوصلهای که قدحکش گردش سر نشود
می و نغمه مسلم حوصلهای که قدحکش گردش سر نشود بحل است سبکسری آنقدرت که دماغ جنونزدهتر نشود اگر اهل قبول اثر نشوی به توقع…
ناتوانی در تلاش حرص بهتانم نکرد
ناتوانی در تلاش حرص بهتانم نکرد قدردانیهای طاقت آنچه نتوانم نکرد شمع خامش وارهید از اشک و آه و سوختن بیزبان بودن چه مشکلهاکه آسانم…