برخود مشکن تا همه تن رنگ نگردی

برخود مشکن تا همه تن رنگ نگردی ای شیشه نجوشیده عبث سنگ نگردی دور است تلاشت ز ره ‌کعبهٔ تحقیق ترسم‌که به ‌گرد قدم لنگ…

ادامه مطلب

برون تازست حسن بی‌مثال از گرد پیدایی

برون تازست حسن بی‌مثال از گرد پیدایی مخوان بر نشئهٔ نازپری افسون مینایی فریب آب خوردن تا کی از آیینهٔ هستی دو روزی گو نباشد…

ادامه مطلب

داغ بودم‌که چه خواهم به غمت انشا کرد

داغ بودم‌که چه خواهم به غمت انشا کرد نقطهٔ اشک‌، روان‌گشت و خطی پیداکرد نقش نیرنگ جهان در نظرم رنگ نیست در تمثال زدم آینه…

ادامه مطلب

در این ادبکده جز سر به هیچ جا مگذار

در این ادبکده جز سر به هیچ جا مگذار جهان تمام زمین دل است پا مگذار چو خامه تا نکشی خفّت نگون‌ساری به حرف هیچکس…

ادامه مطلب

در جگر صد رنگ توفان ‌کرده‌ایم

در جگر صد رنگ توفان ‌کرده‌ایم تا سرشکی نذر مژگان کرده‌ایم حیرت از طاووس ‌ما پر می‌زند وحشتی را نرگسستان کرده‌ایم اخگر ما پردهٔ خاکسترست…

ادامه مطلب

در دلی اما به قصد اشکم افسون می‌کنی

در دلی اما به قصد اشکم افسون می‌کنی سر ز جیب صد هزار آیینه بیرون می‌کنی جز تغافلهای نازت دستگاه ناله چیست مصرع چندی‌ که…

ادامه مطلب

در غمت آخر به جایی‌کار بیدادم رسید

در غمت آخر به جایی‌کار بیدادم رسید کز تپیدن سرمه شد هرکس به فریادم رسید مکتب آفاق از بس درسگاه عبرت است گوشمالی بود هر…

ادامه مطلب

در یاد جلوهٔ توکه دارد هزار رنگ

در یاد جلوهٔ توکه دارد هزار رنگ چون ‌گل گرفته است مرا در کنار رنگ عصمت صفای آینهٔ جلوه‌ات بس است تا غنچه است‌گل نفروشد…

ادامه مطلب

دری از اسباب ما و من به حق پیوستن است

دری از اسباب ما و من به حق پیوستن است قطره را از خودگستن دل به دریا بستن است سبحهٔ من ناله را با عقد…

ادامه مطلب

دعوت تنزیه حسن بی‌مثالی می‌کنم

دعوت تنزیه حسن بی‌مثالی می‌کنم گر زنم آیینه صیقل خانه خالی می‌کنم سجده ره همچون قدم آخر به جایی می‌برد پا گر از رفتار ماند…

ادامه مطلب

دل بال یاس زد نفس مغتنم نماند

دل بال یاس زد نفس مغتنم نماند منزل غبار سیل شد و جاده هم نماند آرام خود نبود نصیب غبار ما نومیدی‌ای دگر که‌ کنون…

ادامه مطلب

دل جهان دیگر از مرآت یکدیگر شود

دل جهان دیگر از مرآت یکدیگر شود نسخه بردارند چندان‌ کاین ورق دفتر شود ناز دارد رشتهٔ آشفتگیهای نیاز زلف معشوق است‌ کار من اگر…

ادامه مطلب

دل روشن چه لازم تیره از عرض هنر کردن

دل روشن چه لازم تیره از عرض هنر کردن ز جوهر خانهٔ آیینه را زیر و زبر کردن به غیر از معنی خواری ندارد نقد…

ادامه مطلب

دل مپرسید چرا سوخته یا می‌سوزد

دل مپرسید چرا سوخته یا می‌سوزد هرچه شد باب وفا سوخته یا می‌سوزد برق آن جلوه‌گراین است‌که من می‌بینم خانهٔ آینه‌ها سوخته یا می‌سوزد سوز…

ادامه مطلب

دلیل شکوهٔ من سعی نارسا نشود

دلیل شکوهٔ من سعی نارسا نشود ز پافتادگی‌ام ‌ناله را عصا نشود ز اشک راز محبت به دیده توفان کرد دل‌گداخته آیینه تا کجا نشود…

ادامه مطلب

دورگردون تا دماغ جام عیشم تازه‌کرد

دورگردون تا دماغ جام عیشم تازه‌کرد پیکرم چون ماه یکسر طعمهٔ خمیازه کرد گو دو روزم نسخهٔ فطرت پریشا‌نی‌کشد چشم بستن خواهد اجزای هوس شیرازه‌کرد…

ادامه مطلب

دون طبع قدرش از هوس افزون نمی‌شود

دون طبع قدرش از هوس افزون نمی‌شود خاک به بباد تاخته‌گردون نمی‌شود دل خون‌کنید و ساغر رنگ وفا زنید برک طرب به جامهٔ گلگون نمی‌شود…

ادامه مطلب

راحت‌ جاوید عشاق ‌از فضولی رستن است

راحت‌ جاوید عشاق ‌از فضولی رستن است سجدهٔ شکر نگه چشم‌ از تماشا بستن است چون خروش نغمه‌ای‌کزتار می‌آید برون شوخی پرواز ما ازبال آنسو…

ادامه مطلب

رفت فرصت ز کف اما من حیرت‌زده هم

رفت فرصت ز کف اما من حیرت‌زده هم آنقدر دست ندارم‌که توان سود بهم حیرتم ‌گشت قفس ورنه درین عبرتگاه چون نگاهم همه تن جوهر…

ادامه مطلب

رنگ حنا درکفم بهار ندارد

رنگ حنا درکفم بهار ندارد آینه‌ام عکس اعتبار ندارد حاصل هر چار فصل سر‌و بهار است نشئهٔ آزادگی‌ خمار ندارد بی گل رو‌یت ز رنگ‌…

ادامه مطلب

روزگاری شد که از اهل وفا دل برده‌اند

روزگاری شد که از اهل وفا دل برده‌اند رخت خود زین بحر گوهرها به ساحل برده اند ماضی از مستقبل این انجمن پر می‌زند آنچه…

ادامه مطلب

ز باده‌ای‌ست به بزم شهود، مستی ما

ز باده‌ای‌ست به بزم شهود، مستی ما که‌کرد رفع خمار شراب هستی ما بگو به‌شیخ‌که زکفرتا به دین فرق است ز خودپرستی تو تا به…

ادامه مطلب

ز بسکه منتظران چشم در ره یارند

ز بسکه منتظران چشم در ره یارند چو نقش پا همه‌گر خفته‌اند بیدارند ز آفتاب قیامت مگوکه اهل وفا به یاد آن مژه در سایه‌های…

ادامه مطلب

ز خود رمیدن ‌دل بسکه شوخی‌انگیز است

ز خود رمیدن ‌دل بسکه شوخی‌انگیز است چو شبنم آبلهٔ ما شرار مهمیز است دماغ منت عشرت‌کراست زین محفل خوشم‌ که خندهٔ مینای می نمکریز…

ادامه مطلب

ز ساز قافله ما که ما و من جرس استش

ز ساز قافله ما که ما و من جرس استش بجز غبار عدم نیست آنچه پیش وپس استش کسی چه فیض برد از بهار عشرت…

ادامه مطلب

ز فسانهٔ لب خامش‌که رسید مژده به‌گوش ما

ز فسانهٔ لب خامش‌که رسید مژده به‌گوش ما که‌سخن‌گهر شد و زدگره به‌زبان سکته خروش ما کله چه فتنه شکسته‌ای‌که ز حرف تیغ تبسمت به…

ادامه مطلب

زان پری چون شیشه تا کی شکوه‌ای خالی‌ کنم

زان پری چون شیشه تا کی شکوه‌ای خالی‌ کنم می‌رود دامانش از کف‌ گر دلی خالی ‌کنم جنس حیرت گرم دارد روز بازار جمال کاش…

ادامه مطلب

زخم تیغی ز تو برداشته‌ام همچو هلال

زخم تیغی ز تو برداشته‌ام همچو هلال ریشه‌واری‌ به ‌نظر کاشته‌ام همچو هلال قانعم زین چمنستان به رگ و برگ ‌گلی از تبسم لبی انباشته‌ام…

ادامه مطلب

زندگی در ملک عبرت مرگ مفلس می‌شود

زندگی در ملک عبرت مرگ مفلس می‌شود خون‌نمی‌باشد در آن‌عضوی ‌که‌بیحس ‌می‌شود طبع ناقص را مبر در امتحانگاه کمال کم‌عیاری‌ چون محک ‌خواهد، طلا، مس‌…

ادامه مطلب

زین باغ بسکه بی‌ثمری آشکاربود

زین باغ بسکه بی‌ثمری آشکاربود دست دعای ما همه برگ چنار بود دفدیم مغزل فلک و سحر بافی‌اش یک رفت وآمد نفسش پود وتار بود…

ادامه مطلب

زین من و ما زندگی سیر فنایی کرد و رفت

زین من و ما زندگی سیر فنایی کرد و رفت بر مزار ما دو روزی های‌هایی کرد و رفت عجز طاقت ‌بی‌گذشتن نیست زین بحر…

ادامه مطلب

ستم شریک من یاس خوشدن ستم است

ستم شریک من یاس خوشدن ستم است حریف عذر هزار آرزو شدن ستم است دلی‌ست در بغلت بو کن و تسلی باش چو آهوان ز…

ادامه مطلب

سر تمنای پایبوسی به هر در و دشت می‌کشیدم

سر تمنای پایبوسی به هر در و دشت می‌کشیدم چو شمع‌، انجام مقصد سعی پای خود بود چون رسیدم به‌گوشم از صدهزار منزل رسید بی‌پرده…

ادامه مطلب

سرشکم نسخهٔ دیوانهٔ کیست

سرشکم نسخهٔ دیوانهٔ کیست جگر آیینه‌دار شانهٔ کیست جنون می‌جوشد از طرز کلامم زبانم لغزش مستانهٔ کیست دلم‌ گر نیست فانوس خیالت نفس بال و…

ادامه مطلب

سعی دیر و حرم بهانهٔ ما

سعی دیر و حرم بهانهٔ ما برد ما را زآستانهٔ ما بسکه در پردهٔ دل افسردیم تار شد شوخی ترانهٔ ما حرف زلف مسلسلی داریم…

ادامه مطلب

سودای تک و تاز هوسها ز سر انداز

سودای تک و تاز هوسها ز سر انداز پرواز به جایی نتوان برد پر انداز هرجا تویی آشوب همین دود و غبار است از خویش…

ادامه مطلب

شب زندگی سر آمد به نفس‌شماری آخر

شب زندگی سر آمد به نفس‌شماری آخر به هوا رساند خاکم سحر انتظاری آخر طرب بهار غفلت عرق خجالت آورد نگذشت بی‌گلابم‌ گل خنده‌کاری آخر…

ادامه مطلب

شب وصل است و نبود آرزورا دسترس اینجا

شب وصل است و نبود آرزورا دسترس اینجا که باشد دشمن خمیازه آغوش هوس اینجا چو بوی‌گل‌گرفتارم به رنگ الفتی ورنه گشاد بال پرواز است…

ادامه مطلب

شخص معدومی‌، به پیش وهم خود موجود باش

شخص معدومی‌، به پیش وهم خود موجود باش ای شرار سنگ ازآن عالم‌که نتوان بود باش رنج هستی بردنت از سادگیها دور نیست صفحهٔ آیینه‌ای…

ادامه مطلب

شعله‌ ها در گرم جوشی‌، داغ آه سرد ماست

شعله‌ ها در گرم جوشی‌، داغ آه سرد ماست نغمه هم حسرت غبار ناله‌های درد ماست خاک تمکین آشیان حیرت آن جلوه ‌ایم لنگر دامان…

ادامه مطلب

شهید خنده زخمم ‌که تیغ‌ همدم اوست

شهید خنده زخمم ‌که تیغ‌ همدم اوست کباب ‌گلشن داغم ‌که شعله شبنم اوست شکار ناز غزالی‌ست‌، ناتوان دل من که رنگ دهر به فتراک…

ادامه مطلب

شوق تا گردد دو بالا خویش را احول کنید

شوق تا گردد دو بالا خویش را احول کنید نیم‌رخ کم حیرت است آیینه مستقبل کنید آگهی از اطلس‌ گردون چه خواهد یافتن خواب ما…

ادامه مطلب

صبح از دل چاک‌که دراین باغ سخن رفت

صبح از دل چاک‌که دراین باغ سخن رفت کز جوش گل و لاله قیامت به چمن رفت آن مطلب نایاب‌که هرگز نتوان یافت دامان‌ گلی…

ادامه مطلب

صد رنگ نقش بستیم دریاد گل جبینی

صد رنگ نقش بستیم دریاد گل جبینی طاووس‌ کرد ما را تصویر نازنینی پرواز شوق امروز محمل‌کش تپش نیست در بیضه‌ام جنون داشت بی‌بال و…

ادامه مطلب

صیاد بی‌نشانی پرواز رنگ ما شد

صیاد بی‌نشانی پرواز رنگ ما شد آن پر که داشت عنقا صرف خدنگ ما شد روزی که اعتبارات سنجید نقد ذرات رنگ پریده هرجا گل…

ادامه مطلب

ظلمست به تشویش دل اقبال نمودن

ظلمست به تشویش دل اقبال نمودن صیقل زدن آیینه و تمثال نمودن جز صفر کم و بیش درین حلقه ندیدم چون مرکز پرگار خط و…

ادامه مطلب

عبث ای دشمن تحقیق دل از وسوسه خستی

عبث ای دشمن تحقیق دل از وسوسه خستی توهمین آینه بودی به چه امید شکستی چه خیال است به قید جسد آزاد نشستن امل آشفت…

ادامه مطلب

عرقها دارد آن شمع حیا لیک از نظر پنهان

عرقها دارد آن شمع حیا لیک از نظر پنهان به تمکینی که آتش نیست در سنگ آنقدر پنهان چو آن اشکی که گردد خشک در…

ادامه مطلب

عقل اگر صد انجمن تدبیر روشن می‌کند

عقل اگر صد انجمن تدبیر روشن می‌کند فکرمجنون سطری از زنجیرروشن می‌کند داغ نومیدی دلی دارم که در هر دم زدن شمعها از آه بی‌تاثیر…

ادامه مطلب

عمری خیال پخت سر گیر و دار مغز

عمری خیال پخت سر گیر و دار مغز زین جوز پوچ هیچ نشد آشکار مغز در ستر حال‌ کسوت فقری ضرورت است پیدا کند ز…

ادامه مطلب