غزلیات ابوالمعانی بیدل
نالهٔ ما شیوهها امشب به بر آورده است
نالهٔ ما شیوهها امشب به بر آورده است نخل ماتم نوحهٔ چندی ثمر آورده است آبیار ریشهٔ حسرت خیال لعل کیست هر مژه صد خوشه…
ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم
ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم به جنبش تا رسد مژگان محرف میخورد خوابم نفس در دل گره دارم نگه در دیده معذورم خطی…
نسبت اشراف با دونان خطاست
نسبت اشراف با دونان خطاست سر اگرگردید نتوانگفت پاست آه بیتاثیرما راکم مگیر هرکجا دودی است آتش در قفاست بیجفای چرخ دل را قدر نیست…
نشد دراین درسگاه عبرت بهفهم چندین رساله پیدا
نشد دراین درسگاه عبرت بهفهم چندین رساله پیدا جنون سوادیکهکردم امشب ز سیر اوراق لاله پیدا صبا زگیسوی مشکبارت اگر رساند پیام چینی چو شبنم…
نفس با یک جهان وحشت به خاک و آب میسازد
نفس با یک جهان وحشت به خاک و آب میسازد پرافشان نشئهای با کلفت اسباب میسازد چو آل دودی که پیدا میکند خاموشی شمعش زخود…
نقاش ازل تا کمر مو کمران بست
نقاش ازل تا کمر مو کمران بست تصویر میانت به همان موی میان بست از غیرت نازست که آن حسن جهانتاب واگرد نقاب ازرخ و…
نگه واری بس است از جیب عبرت سر برآوردم
نگه واری بس است از جیب عبرت سر برآوردم شرار بیدماغ آخر ندارد پر زدن هر دم گریبان میدرم چون صبح و برمیآیم از مستی…
نه اینجا سبحه ره دارد نه زنار
نه اینجا سبحه ره دارد نه زنار تو دیرستان ناز خود پرستی تحیر چشم بند سحرکاریست بهار بینشانی گل به دستی دربغا رمز خورشیدت نشد…
نه گردون بلندی نی زمین پستی خویشم
نه گردون بلندی نی زمین پستی خویشم چو شمع از پای تا سر پشت پای هستی خویشم نوا سنج چه مضراب است ساز فرصتم یارب…
نی سر تعمیر دل دارم نه تن میپرورم
نی سر تعمیر دل دارم نه تن میپرورم مشت خاکی را به ذوق خون شدن میپرورم با نگاه دیدهٔ قربانیانم توأمی است بینفس عمریست خود…
نیست ایمن از بلا هر کس به فکر جستجوست
نیست ایمن از بلا هر کس به فکر جستجوست روز و شب گرداب را ازموج، خنجر برگلوست در تماشایی که ما را بار جرات دادهاند…
هر چند دورم از چمن جلوهگاه او
هر چند دورم از چمن جلوهگاه او میخانه است شوق به یاد نگاه او دارم دلی به سینه کز افسون نرگست فیروز نیست سرمه به…
هرجا صلای محرمی راز دادهاند
هرجا صلای محرمی راز دادهاند آهستهتر ز بوی گل آواز دادهاند سرها به تیغ داد زبان لیک چاره نیست بر شمع ما همین لب غماز…
هرکجا گلکرد داغی بر دل دیوانه سوخت
هرکجا گلکرد داغی بر دل دیوانه سوخت اینچراغبیکسی تا سوختدر ویرانه سوخت عالم از خاکستر ما موج ساغر می زند چشم مخمور که ما را…
هرگه به باغ بیتو فکندم نظر در آب
هرگه به باغ بیتو فکندم نظر در آب تمثال من برآمد از آیینه تر درآب جاییکه شرم حسن تو آیینهگر شود کس روی آفتاب نبیند…
همت زگیر و دار جهان رم کمین خوش است
همت زگیر و دار جهان رم کمین خوش است آرایش بلندی دامن به چین خوش است اصل از حیا فروغ تعین نمیخرد گل گو ببال…
همهکس کشیده محمل به جناب کبریایت
همهکس کشیده محمل به جناب کبریایت من و خجلت سجودیکه نریختگل به پایت نه به خاک دربسودم نه به سنگش آزمودم بهکجا برم سری راکه…
هوسپیمای فرصت گرد کلفت در قفس دارد
هوسپیمای فرصت گرد کلفت در قفس دارد همین خاک است و بس گر شیشهٔ ساعت نفس دارد لب از خمیازهٔ صبح قیامت تا نمیبندی خم…
وحشی صحرای حسن نرگس فتان کیست
وحشی صحرای حسن نرگس فتان کیست موجهٔ دریای ناز ابروی جانانکیست سایه زلف که شد سرمهکش چشم شام خنده فیض سحر چاک گریبان کیست حسن…
وهم راحت صید الفتکرد مجنون مرا
وهم راحت صید الفتکرد مجنون مرا مشق تمکین لفظگردانید مضمون مرا گریه توفانکرد چندانیکه دل هم آب شد موج سیل آخر به دریا برد هامون…
یاران در این بیابان از ما اثر مجویید
یاران در این بیابان از ما اثر مجویید گمگشتگی سراغیم ما را دگر مجویید رنگی کزین چمن جست،با هیچکس نپیوست گرد خرام فرصت از هر…
یک شبم در دل نسیم یاد آنگیسو گذشت
یک شبم در دل نسیم یاد آنگیسو گذشت عمر در آشفتگی چون سر به زیر مو گذاشت شوخی اندیشهٔ لیلی درین وادی بلاست بر سر…
آخر از جمع هوسها عقده حاصل میشود
آخر از جمع هوسها عقده حاصل میشود چون به هم جوشد غبار این و آن دل میشود جرم خودداریست از بزم تو دور افتادنم قطره…
آرزویی در گره بستم دُرّی یکتا شدم
آرزویی در گره بستم دُرّی یکتا شدم حسرتی از دیده بیرون ریختم دربا شدم نسخهٔ آزادیام خجلت کش شیرازه بود از تپیدنها ورق گرداندم و…
از چاک گریبان به دلی راه نکردیم
از چاک گریبان به دلی راه نکردیم کار عجبی داشت جنون آه نکردیم دل تیره شد آخر ز هوایی که به سر داشت این آینه…
از روانی در تحیر هم اثر میدارد آب
از روانی در تحیر هم اثر میدارد آب گر همه آیینه باشد دربهدر میدارد آب سادهدل را اختلاط پوچمغزان راحت است صندلی ازکف به دفع…
از کشمکش کف تو می لالهگون کشید
از کشمکش کف تو می لالهگون کشید دامن کشیدن تو ز دستم به خون کشید پر منفعل دمید حبابم درین محیط جیبم سری نداشت که…
ازکجا وهم دو رنگی به قدح ریخته بنگم
ازکجا وهم دو رنگی به قدح ریخته بنگم حسن، بی رنگ و، من بیخبر آیینه به چنگم شوخیام جز عرق شرم درین باغ چه دارد…
اشک ز بیداد عشق پردهگشا میشود
اشک ز بیداد عشق پردهگشا میشود فهم معماکنید آبله وا میشود ذوق طلب عالمیست وقف حضور دوام پر به اجابت مکوش ختم دعا میشود گاه…
افسانهٔ وفایی اگر گوش کردهای
افسانهٔ وفایی اگر گوش کردهای یادم کن آنقدرکه فراموش کردهای لعلتخموش و دلهوسانشایصد سئوال آبم ز شرم چشمهٔ بیجوش کردهای خیمازهٔ خیال تسلی کنار نیست…
اگر درد طلب این گردم از رفتار جوشاند
اگر درد طلب این گردم از رفتار جوشاند صدای پای من خون از رگ کهسار جوشاند چه اقبال است یا رب دود سودای محبت را…
الفت دل عمرها شد دست وپایم بسته است
الفت دل عمرها شد دست وپایم بسته است قطرهٔ خونی ز سرتا پا حنایم بسته است آرزو نگذشت حیف از قلزم نیرنگ حرص ورنه عمریشد…
امشب که به دل حسرت دیدارکمین داشت
امشب که به دل حسرت دیدارکمین داشت هر عضو چو شمعم نگهی بازپسین داشت کس وحشتت از اسباب تعلق نپسندید دامن نشکستن چقدر چین جبین…
آنچهدر بالطلب رقص است، در دل آتش است
آنچهدر بالطلب رقص است، در دل آتش است همچو شمع اینجا زسرتا پای بسملآتش است از عدم دوری، جهانی را به داغ وهم سوخت محو…
اهل معنی گر به گفتوگو نفس فرسودهاند
اهل معنی گر به گفتوگو نفس فرسودهاند هم به قدر جنبش لب دستبر هم سودهاند آبرو میخواهی از اظهار حاجت شرم دار این ترنم را…
ای بسمل طلب پی خون چکیده رو
ای بسمل طلب پی خون چکیده رو چون اشک هر قدر روی از خود دویده رو فرصت در این بهار پر افشان وحشت است همچون…
ای جگرها داغدار شوق پیکان شما
ای جگرها داغدار شوق پیکان شما چاکهای دل نیام تیغ مژگان شما ازشکستکار هاآشفتهحالان نسخهایست دفتر آشوب یعنی سنبلستان شما شعلهدرجانیکهخاک حسرتدیدار نیست خاک درچشمیکه…
ای ز چشم می پرستت مست حیرتجامها
ای ز چشم می پرستت مست حیرتجامها حلقهٔ زلف گرهگیرت به گوش دامها در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست کی به شورپسته ریزد…
ای فدای جلوهٔ مستانهات میخانهها
ای فدای جلوهٔ مستانهات میخانهها گرد سرگردیدهٔ چشمت خط پیمانهها سوخت باهم برق بیپروایی عشق غیور خواب چشم شمع و بالین پر پروانهها گردباد ایجادکرد…
ای همه آیات قدرت ظاهر از شان شما
ای همه آیات قدرت ظاهر از شان شما کارهای مشکل آفاق آسان شما هرسری راکز رعونتگردن افرازد به چرخ موکشان آرد قضا در راه جولان…
این ستمکیشان که وهم زندگی را هالهاند
این ستمکیشان که وهم زندگی را هالهاند در تلاش خودکشیها شعلهٔ جوالهاند عمرها شد حرف دردی آشنای گوش نیست کوهکن تا بینفس شد کوهها بینالهاند…
با این خرام ناز اگر آن مست میرود
با این خرام ناز اگر آن مست میرود رنگ حنا به حیرتش از دست میرود کسب کمال آینهدار فروتنیست موج گهر ز شرم غنا پست…
با همه سرسبزی از سامان قدرت عاریام
با همه سرسبزی از سامان قدرت عاریام صورت برگ حنایم معنی بیکاریام همچو شبنم کاش با خواب عدم میساختم جز عرق آبی نزد گل بر…
باز چو صبح کردهام تحفهٔ بارگاه تو
باز چو صبح کردهام تحفهٔ بارگاه تو رنگ شکستهای که نیست قابل گرد راه تو ذره به بال آفتاب تا به سپهر میرود کیست به…
باکمال اتحاد ازوصل مهجوریم ما
باکمال اتحاد ازوصل مهجوریم ما همچو ساغر می بهلب داریم و مخموریم ما پرتو خورشید جز در خاک نتوان یافتن یکزمین و آسمان از اصل…
بر اوج بینیازی اگر وارسیدهای
بر اوج بینیازی اگر وارسیدهای تا سر به پشت پا نرسد نارسیدهای ای نردبان طراز خمستان اعتبار چون نشئه تا دماغ به صد جا رسیدهای…
بر طاق نه تبخیر جاه و جلال را
بر طاق نه تبخیر جاه و جلال را چینی سلامکرد به یک مو سفال را عالم ز دستگاه بقا طعمهٔ فناست چون شمع، ریشه میخورد…
برروی ما چوصبح نهرنگی شکسته است
برروی ما چوصبح نهرنگی شکسته است گردی ز دامن تپش دل نشسته است بیآفتاب وصل تو بخت سیاه ما مانند سایه آینهٔ زنگ بسته است…
بزم پیریکزقد خمگشتهٔ ما چنگ اوست
بزم پیریکزقد خمگشتهٔ ما چنگ اوست برق آه ناامیدی شو؟ی آهنگ اوست دلبهوحشت نهکه چرخ سفلهفرصتدشمن است روز و شبیکجنبشمژگانچشمتنگ اوست وادی عجزی به پای…
بسکه افتادهست باغ آبرو نایاب گل
بسکه افتادهست باغ آبرو نایاب گل ذوق عشرت آبگردد تا کند مهتاب گل زبن طلسم رنگ و بو سامان آزادی کنید نیست اینجا غیر دامن…