غزلیات ابوالمعانی بیدل
بهکنج ابروی دلدار خال فتنه کمین
بهکنج ابروی دلدار خال فتنه کمین سیاهپوش سیه خانهایست گوشهنشین چو سایه، جذبهٔ خورشید او سراپایم، چنان ربود که نگذاشت سجدهام به جبین سراغ مردمک…
بی تو دل در سینهام دارد جنون افسانهای
بی تو دل در سینهام دارد جنون افسانهای نالهام جغدی قیامت کرده در وبرانهای در سراغ فرصت گمکرده میسوزم نفس رفته شمع از بزم و…
بیادب بنیاد هستی عافیت دربار نیست
بیادب بنیاد هستی عافیت دربار نیست غیرضبط خود شکست موج را معمارنیست هرکساینجاسودخوددر چشمپوشیدیده است خودفروشان، عبرتی، آیینه در بازار نیست حرصخلقی رادرینمحفل بهمخموریگداخت غیر…
بیخودی کردم ز حسن بی حجارش سر زدم
بیخودی کردم ز حسن بی حجارش سر زدم از میان برداشتم خود را نقابی بر زدم وحشتم اسباب امکان را به خاکستر نشاند چون گل…
بیکس شهیدم خون هم ندارم
بیکس شهیدم خون هم ندارم دیگر که ریزد گل بر مزارم حسرتکش مرگ مردم به پیری بی آتشی سوخت در پنبهزارم سنگی که زد یأس…
پاس کار خود نباشد صاحب تدبیر را
پاس کار خود نباشد صاحب تدبیر را دست بر قید صدا مشعل بود زنجیررا نفع زین بازار نتوان برد بیجنس فریب ایکه سود اندیشهای سرمایهکن…
بسکه اجزایم چمنپروردهٔ نیرنگ اوست
بسکه اجزایم چمنپروردهٔ نیرنگ اوست گرهمه خونم بهجوش شوخی آید رنگ اوست کوه تمکینش بود هرجا بساطآرای ناز نالهٔ دلهای بیطاقت شرار سنگ اوست جوهر…
بسکه چون طاووس، پیچیدهست مستی در سرم
بسکه چون طاووس، پیچیدهست مستی در سرم جامها در گردش آید گر به خود جنبد پرم گرد بادم، مستیام موقوف کوه و دشت نیست هر…
بسکه مستان را به قدر میکشیها آبروست
بسکه مستان را به قدر میکشیها آبروست میزند پهلو بهگردون هرکه بر دوشش سبوست هر دلیکز غم نگردد آب پیکانست و بس هرسریکز شور سودا…
بلاکشان محبت گل چه نیرنگند
بلاکشان محبت گل چه نیرنگند شکستهاند به رنگی که عالم رنگند چه شیشه و چه پری خانهزاد حیرت ماست به آرمیدگی دلکه بیخودان سنگند ز…
به این موهومیام یا رب که کرد آیینهدار او
به این موهومیام یا رب که کرد آیینهدار او تحیر تا کجا گیرد ز صفر من شمار او سراغ خویش یابم تا ره تحقیق او…
به حرف و صوت مگو کار دل تباه نگردد
به حرف و صوت مگو کار دل تباه نگردد کجاست آینهای کز نفس سیاه نگردد ز ما و من به ندامت مده عنان فضولی تأملی…
به دست تیغ تو تا خون من حنا بسته
به دست تیغ تو تا خون من حنا بسته به حیرتم که عجب خویش را بجا بسته چه سان به روی تو مرغ نظر کند…
به رنگگلشن ازفیض حضورت عشرت آهنگم
به رنگگلشن ازفیض حضورت عشرت آهنگم مشو غایب که چون آیینه از رخ میپرد رنگم حیا را کردهام قفل در دکان رسوایی به رنگ غنچه…
به صدگردون تسلسل بست دور ساغر عشقم
به صدگردون تسلسل بست دور ساغر عشقم که گردانید یارب اینقدر گرد سر عشقم سیاهی میکنم اما برون از رنگ پیدایی غبار عالم رازم سواد…
به غبار این بیابان نه نشان پا نشسته
به غبار این بیابان نه نشان پا نشسته به بساط ناتوانی همه نقش ما نشسته سر راه ناامیدی نه مقام انتظار است دل بینوا ندانم…
به مطلب میرساند وحشت از آفاق ورزبدن
به مطلب میرساند وحشت از آفاق ورزبدن که دارد چیدن دامن درین گلزار گلچیدن به غفلت نقد هستی صرف سودای خطا کردم به رنگ سایهام…
به هرجا ساز غیرت انفعال آهنگ میگردد
به هرجا ساز غیرت انفعال آهنگ میگردد به موج یک عرق صد آسیای رنگ میگردد نگردد ضعف پیری مانع بیتابی شوقت نوا از پا نیفتد…
به یادتگردش رنگم به هرجا بار میبندد
به یادتگردش رنگم به هرجا بار میبندد ز موج گل زمین تا آسمان زنار میبندد چسان خاموش باشم بیتوکز درد تمنایت تپش بر جوهر آیینه…
بهروینسخهٔهستیکه نیست جز تب وتاب
بهروینسخهٔهستیکه نیست جز تب وتاب نوشتهاند خط عافیت به موج سراب گرآرزو شکنی میشود عمارت دل شکست موج بود باعث بنای حباب دلیل غفلت ما…
بی تو مشکل کنم از خلق نهان جوهر خویش
بی تو مشکل کنم از خلق نهان جوهر خویش اشک آیینهٔ یاس است ز چشم تر خویش ساکنان سرکویت ز هوس ممتازند خلد خواهد به…
بیا خورشید معنی را ببین ازروزن مینا
بیا خورشید معنی را ببین ازروزن مینا که یاد صبح صادق میدهد خندیدن مینا ز زهد خشک زاهد نیست باکی سیر مستان را که ایمن…
بیخلل نگذاشت گل را صنعت اجزای خویش
بیخلل نگذاشت گل را صنعت اجزای خویش بهر مینا سنگها زد کوه بر مینای خویش هرزه باید تاخت عمری در تلاش عافیت تا توان از…
بیشکست از پردهٔ سازم نوایی برنخاست
بیشکست از پردهٔ سازم نوایی برنخاست ناامیدی داشتم دست دعایی برنخاست سخت بیرنگ است نقش وحدت عنقاییام جستجوها خاک شد گردی ز جایی برنخاست اشک…
پای طلب دمیکه سر از دل برآورد
پای طلب دمیکه سر از دل برآورد چون تار شمع جاده ز منزل برآورد چون سایه خاک مال تلاش فسردهام کو همتی که پایم ازین…
پرتوت هر جا بپردازدکنار آینه
پرتوت هر جا بپردازدکنار آینه آفتاب آید بهگلگشت بهار آینه در هوای شست زلفت خاک بر سرکردهاند ماهیان جوهر اندر چشمه سار آینه بیتو چون…
پیر عقل از ما به درد نان مقدم رفته است
پیر عقل از ما به درد نان مقدم رفته است در فشارکوچههای گندم آدم رفته است ای به عبرت رفتگان عالم موت و حیات بگذرید…
پیوستگی به حق، ز دو عالم بریدنست
پیوستگی به حق، ز دو عالم بریدنست دیدار دوست هستی خود را ندیدنست آزادگی کزوست مباهات عافیت دل را زحکم حرص وهوا واخریدنست پرواز سایه…
تا چند به عیب من وما چشمگشودن
تا چند به عیب من وما چشمگشودن آیینهٔ ما آب شد از شرم نمودن مانند شرر دانهٔ بیحاصل ما را نا کاشته دیدند سزاوار درودن…
تا دربنگلزار چون شبنمگذر داریم ما
تا دربنگلزار چون شبنمگذر داریم ما بادهای در جام عیش از چشم تر داریم ما سهل نبود در محیط دهر پاس اعتبار آبرویی چونگهر همراه…
تا ساز نفسها کم مضراب نگیرد
تا ساز نفسها کم مضراب نگیرد آهنگ جنون دامن آداب نگیرد عاشق که بنایش همه بر دوش خرابی ست چون دیده چرا خانه به سیلاب…
تا محرم طبیعت بلبل نمیشوی
تا محرم طبیعت بلبل نمیشوی رنگ آشنای خاصیت گل نمیشوی تا نیست وقف هر سر مویت محرفی جوهر شناس تیغ تغافل نمیشوی پست است نردبان…
تاکی از این باغ و راغ رنج دویدن برید
تاکی از این باغ و راغ رنج دویدن برید سر بهگریبانکشید گوی شکفتن برید غنچه قبا نوگلی مست جنون می رسد تا نشود پایمال رنگ…
تحیر مطلعی سرزد چو صبح از خویشتن رفتم
تحیر مطلعی سرزد چو صبح از خویشتن رفتم نمیدانم که آمد در خیال من که من رفتم صدای ساغر الفت جنون کیفیتست اینجا لب او…
تنپرستانکه به این آب و نمک عیاشند
تنپرستانکه به این آب و نمک عیاشند بیتکلف همه بالیدن نان و آشند سر و گردن همه در دور شکم رفته فرو پر و خالی…
توخودشخص نفسخویی که بادلنیست پیوندت
توخودشخص نفسخویی که بادلنیست پیوندت کدام افسون ز نیرنگ هوس افکند در بندت درتن ویرانهٔ عبرت به رنگی بیتعلق زی که خاکت نم نگیردگر همه…
جاییکه مرگ شهرت انجام داشتهست
جاییکه مرگ شهرت انجام داشتهست لوح مزار هم به نگین نام داشتهست یاران تأملیکه درتن عبرت انجمن چینی مو نهفته چه پیغام داشتهست غیر از…
جفا جویی که من دارم هوای تیر مژگانش
جفا جویی که من دارم هوای تیر مژگانش بود چون شبنم گل دلنشین هر زخم پیکانش به یاد جلوهات گر دیده مژگان مینهد بر هم…
جنونکی قدردانکوه و هامون میکند ما را
جنونکی قدردانکوه و هامون میکند ما را همان فرزانگی روزی دومجنون میکند ما را نفس هر دمزدن صدصبح محشر فتنه میخندد هوای باغ موهومی چه…
جوشحرصاز یأس منآخر ز تابوتب نشست
جوشحرصاز یأس منآخر ز تابوتب نشست گرد سودنهای دستم بر سر مطلب نشست نیست هرکس محرم وضع ادبگاه جمال برتبسمکرد شوخی خط برون لب نشست…
چشمش افکنده طرح بیدادم
چشمش افکنده طرح بیدادم سرمه کو تا رسد به فریادم سرو تهمت قفس چه چاره کند پا به گل کردهاند آزادم شبنم انفعال خاصیتم همه…
چند پیچد بر من بیدست وپا افتادگی
چند پیچد بر من بیدست وپا افتادگی از رهم بردار تا گیرد عصا افتادگی شیوهٔ عشاق چون اشک است در راه نیاز ابتدا سرگشتگیها، انتها…
چه حاجتست به بند گران تدبیرم
چه حاجتست به بند گران تدبیرم چو اشک لغزش پایی بس است زنجیرم اثر طرازی اشک چکیده آن همه نیست توان به جنبش مژگانکشید تصویرم…
چه فسردگی بلدتوشدکه به محفل من وما بیا
چه فسردگی بلدتوشدکه به محفل من وما بیا کهگشود؟اه غنودنتکه درین فسانه سرا بیا نفسیست مغتنم هوس، طربی وحاصل عبرتی سربام فرصت پرفشان چو سحربهکسب…
چو بویگل ز چه افسردگی مقید رنگی
چو بویگل ز چه افسردگی مقید رنگی تودست قدرتی ای بیخبرچرا ته سنگی حباب وار ز دردیکشان حوصله بگذر که تا گشودهای آغوش شوق کام…
چو شمع بر سرت اقبال و جاه میگرید
چو شمع بر سرت اقبال و جاه میگرید به اوج قدر نخندیکلاه میگرید در آن بساط که انجام کار نومیدی ست اگرگداست وگر پادشاه میگرید…
چو موجگوهر ازین بحر بیتعب نگذشتن
چو موجگوهر ازین بحر بیتعب نگذشتن ز طبع ما نگذشت از سر ادب نگذشتن اسیر سلسلهٔ اختراع و هم چه دارد به ملک بیسببی از…
چون سایه بسکهکلفت غفلت سرشت ماست
چون سایه بسکهکلفت غفلت سرشت ماست بخت سیاه نامهٔ اعمال زشت ماست گردون به فکر آفت ماکم فتاده است مانند خم، همیشه، سرما و خشت…
چون صبح نخندد ز قبایم غم دامن
چون صبح نخندد ز قبایم غم دامن جستهست گریبان من از عالم دامن تا وحشت عنقاییام آهنگ جنون کرد گرد دو جهان سوخت نفس در…
چیست درین فتنهزار غیر ستم در بغل
چیست درین فتنهزار غیر ستم در بغل یک نفس و صد هزار تیغ دو دم در بغل گه الم کفر و دین گه غم شک…