غزلیات ابوالمعانی بیدل
غرور ناز تو تهمتکش ادا نشود
غرور ناز تو تهمتکش ادا نشود به هیچ رنگ، می جامت آشنا نشود طرف اگر همه شوق است ننگ یکتاییست شکستم آینه تا جلوه بیصفا…
غیر وحدت برنتابد همت عرفان ما
غیر وحدت برنتابد همت عرفان ما دامن خویش است چون صحراگل دامان ما شوق در بیدستوپایی نیستمأیوس طلب چون قلم سعل قدم میبالد از مژگان…
فسردگیهای ساز امکان ترانهام را عنان نگیرد
فسردگیهای ساز امکان ترانهام را عنان نگیرد حدیث توفان نوای عشقم خموشی از من زبان نگیرد ز دستگاه جهان صورت نیام خجالتکش کدورت چو آینه…
فکر تدبیر سلامت خون راحت خوردنست
فکر تدبیر سلامت خون راحت خوردنست ما همه بیچارهایم و چاره ما مردنست صبحگر هنگامهٔ نشو و نما بر چرخ چید خاک ما را هم…
قدح از شوق لعلت چشم بیخوابست پنداری
قدح از شوق لعلت چشم بیخوابست پنداری گل از شرم رخت آیینهٔ آبست پنداری خیال کیست یا رب شمع نیرنگ شبستانم هجوم حیرتی دارمکه مهتابست…
خوش آن ساعت که چون تمثال از آیینهٔ فردی
خوش آن ساعت که چون تمثال از آیینهٔ فردی تو آری سر برون از جیب ناز و من کنم گردی ز رنگ ناتوانی عذر خواهد…
قید الفت هستی وحشت آشیانیهاست
قید الفت هستی وحشت آشیانیهاست شمع تا نفس دارد شیوه پرفشانیهاست شانه را به گیسویش طرفه همزبانیهاست سرمه را به چشم او، الفت آشیانی هاست…
کامجویان اندکی بر مطلب استغنا زنید
کامجویان اندکی بر مطلب استغنا زنید یک تغافل برخیال پوچ پشت پا زنید غنچه دارد لذّت سربستهٔ عیش بهار لب اگر آید بهم بوسی بر…
کس طاقت آن لمعهٔ رخسار ندارد
کس طاقت آن لمعهٔ رخسار ندارد آیینه همین است که دلدار ندارد سحرست چه گویم که شود باور فطرت من کارگه اویم و او کار…
کند هر جا عرق ز آن ماه تابان گلفشان انجم
کند هر جا عرق ز آن ماه تابان گلفشان انجم شکست رنگ سازد جمع چون برگ خزان انجم جبین و عارضش از دور دیدم در…
کو شور دماغی که به سودای تو افتم
کو شور دماغی که به سودای تو افتم گردی کنم ایجاد و به صحرای تو افتم عمریست درین باغ پر افشان امیدم شاید چو نگه…
گاه خرد جوهرم، گاه جنون خودم
گاه خرد جوهرم، گاه جنون خودم انجمن جلوهٔ بوقلمون خودم صبح بهار دلم لیک ز کمفرصتی تا نفسی گل کند گرد برون خودم شور چمن…
گر ازگوهر کمر سازی وگر دستار زرپیچی
گر ازگوهر کمر سازی وگر دستار زرپیچی دمی بیکشمکشگردیکه زیر خاک سرپیچی نفس خونگشت و تسکین حبابی هم نشد حاصل چو گرداب اینقدر تا چند…
گر جنونم ناله واری نذر بلبل میکند
گر جنونم ناله واری نذر بلبل میکند شور محشر آشیان در سایهٔگل می کند انتظار ناز استغنا نگاهی میکشم کز غبارم سرمهٔ چشم تغافل میکند…
گر شود از خواب من خیال تو محبوس
گر شود از خواب من خیال تو محبوس حسرت بالین من برد پر طاووس ساز حجابی نداشت محفل هستی سوخت دل شمع ما به حسرت…
گر همه رفتی چو ماه از چرخ برتر سجدهای
گر همه رفتی چو ماه از چرخ برتر سجدهای تا ز پیشانی اثر داری برآن در سجدهای بندگی را در عدم هم چاره نتوان یافتن…
گرکنی با موج خونم همزبان شمشیررا
گرکنی با موج خونم همزبان شمشیررا میکشم در جوهر از رگهای جان شمشیر را میدهد طرز خرم فتنه پیکر قامتت پیچ وتاب جوهر از موی…
گل در چمن رسید و قدم بر هواگذاشت
گل در چمن رسید و قدم بر هواگذاشت جای دگر نیافتکه بر رنگ پاگذاشت تعمیر رنگ ز آب و گل اعتماد نیست نتوان بنای عمر…
لاغری آن همه زین مرحله دورم افکند
لاغری آن همه زین مرحله دورم افکند که به غربتکدهٔ دیدهٔ مورم افکند ذره تا مهر کس از فقر من آگاه نشد خاک در چشم…
ما شهیدان را وضویی دادهاند از آب تیغ
ما شهیدان را وضویی دادهاند از آب تیغ سجده آموز سر ما نیست جز محراب تیغ چهره با خورشیدگشتن طاقت خفاش نیست خیره میگردد نگاه…
مباش غره به سامان این بنا که نریزد
مباش غره به سامان این بنا که نریزد جهان طلسم غبارست ازکجا که نریزد مکش ز جرات اظهار شرم تهمت شوخی عرق دمی شود آیینهٔ…
محو بودم هر چه دیدم دوش دانستم تویی
محو بودم هر چه دیدم دوش دانستم تویی گر همه مژکان گشود آغوش دانستم تویی حرف غیرت راه میزد از هجوم ما و من بر…
مژده ای ذوق وصال آیینه بیزنگار شد
مژده ای ذوق وصال آیینه بیزنگار شد آب گردید انتظار و عالم دیدار شد خلق آخر در طلب واماندگی اظهار شد بر ره خوابیده پا…
معنیسبقانگر همه صد بحر کتابند
معنیسبقانگر همه صد بحر کتابند چون موج گهر پیش لبت سکته جوابند رحم است به حال تب وتاب نفسی چند کاین خشکلبان ماهی دریای سرابند…
مگو پیام وفا جستهجسته دارد رنگ
مگو پیام وفا جستهجسته دارد رنگ هزار نامه به خط شکسته دارد رنگ به عالمی که خیال تو میکند جولان غبار هم چو شفق دستهدسته…
منتظران بهار بوی شکفتن رسید
منتظران بهار بوی شکفتن رسید مژده به گلها برید یار به گلشن رسید لمعهٔ مهر ازل بر در و دیوار تافت جام تجلی به دست…
می و نغمه مسلم حوصلهای که قدحکش گردش سر نشود
می و نغمه مسلم حوصلهای که قدحکش گردش سر نشود بحل است سبکسری آنقدرت که دماغ جنونزدهتر نشود اگر اهل قبول اثر نشوی به توقع…
ناتوانی در تلاش حرص بهتانم نکرد
ناتوانی در تلاش حرص بهتانم نکرد قدردانیهای طاقت آنچه نتوانم نکرد شمع خامش وارهید از اشک و آه و سوختن بیزبان بودن چه مشکلهاکه آسانم…
نبری گمان که یعنی به خدا رسیده باشی
نبری گمان که یعنی به خدا رسیده باشی تو ز خود نرفته بیرون به کجا رسیده باشی سرت ار به چرخ ساید نخوری فریب عزت…
نزیبد پرده فانوس دیگر شمع سودا را
نزیبد پرده فانوس دیگر شمع سودا را مگردرآب چون یاقوتگیرند آتش ما را دل آسودهٔ ما شور امکان در قفس دارد گهر دزدیدهاست اینجاعنان موجدریا…
نشاند عجزم بر آستانی که محوم از جیب تا به دامن
نشاند عجزم بر آستانی که محوم از جیب تا به دامن اگر بخوانند سر به جیبم و گر برانند پا به دامن کجاست موقعشناس راحت…
نشئهٔ یأسم غم خمار ندارد
نشئهٔ یأسم غم خمار ندارد دامن افشاندهام غبار ندارد نیستحوادث شکست پایهٔ عجزم آبله از خاکمال عار ندارد شبنم طاقت فروش گلشن اشکم آب در…
نفس زینسان که بر عزم پرافشانی کدی دارد
نفس زینسان که بر عزم پرافشانی کدی دارد غبار رفتنت این دشت آمد آمدی دارد از اینگلشن حضوری نیست آغوش تمنا را نگه بر هرچه…
نگه از مستی چشم تو با ساغر کند بازی
نگه از مستی چشم تو با ساغر کند بازی حیا از رنگ تمکین تو با گوهر کند بازی اگر بیند هجوم خط به دور شکّر…
نمیدزددکس از لذاتکاهش آفرین خود را
نمیدزددکس از لذاتکاهش آفرین خود را فرو خوردهست شمع اینجا بهذوق انگبین خود را به لبیک حرم ناقوس دیرآهنگها دارد دراینمحفلطرفدیدهستشکهمبایقینخودرا به همواری طریق صلح…
نه خط شناس امیدم نه درس محرم بیم
نه خط شناس امیدم نه درس محرم بیم به حیرتم که محبت چه میکند تعلیم بیاکه منتظرانت چو دیدهٔ یعقوب فضای کلبهٔ احزان گرفتهاند نسیم…
نه منزل بینشان، نی جاده تنگ است
نه منزل بینشان، نی جاده تنگ است به راهت پای خواب آلوده سنگ است به صد گلشن دواندی ریشهٔ وهم نفهمیدیگل مقصد چه رنگ است…
نیاز نامهٔ ما عرض سجده عنوانیست
نیاز نامهٔ ما عرض سجده عنوانیست ز خامه آنچه برون ریخت نقش پیشانیست درین جریده به تسخیر وحشیان خیال صریر خامه نفسسوزی پریخوانیست سروش انجمن…
نیست ممکن واژگونیهای طالع بیش ازین
نیست ممکن واژگونیهای طالع بیش ازین سرنوشت ماست نام دیگران همچون نگین یار در آغوش و ما را از جدایی چاره نیست جلوه در کار…
هر که آمد در جان بیکستر از ما میرود
هر که آمد در جان بیکستر از ما میرود کاروانها زین ره باریک تنها میرود از شکست اعتبار آگاه باید زیستن نیست بیگرد پری راهی…
هرزه برگردون رساندی وهم بود و هست را
هرزه برگردون رساندی وهم بود و هست را پشت پایی بود معراج این بنای پست را بر فضولی ناکجا خواهی دکان ناز چید جزگشاد و…
هرکه در اظهار مطلب هرزهنالی میکند
هرکه در اظهار مطلب هرزهنالی میکند گر همه کهسار باشد شیشه خالی میکند بهر حاجت پیش هر کس رو نباید ساختن خفت این تصویر را…
هستی نیاز دیده نمناک کردهام
هستی نیاز دیده نمناک کردهام تا شمع سان جبین زعرق پاک کردهام راهم به کوچهٔ دگر است از رم نفس زبن موج می سراغ رگ…
همچو عنقا بینیاز عرض ایجادیم ما
همچو عنقا بینیاز عرض ایجادیم ما یعنی آن سوی جهان یک عالم آبادیم ما کس درتن محفل حریف امتیاز ما نشد پرفشانیهای بیرنگ پریزادیم ما…
هوس جنون زده ناکجا همه سو قدم زند از طمع
هوس جنون زده ناکجا همه سو قدم زند از طمع بهکجاستکنج قناعتی که در قسم زند از طمع به دو روزه فرصت بیبقا که نه…
واژگونی بسکه با وضعم قرینکردیده است
واژگونی بسکه با وضعم قرینکردیده است سرنوشتم نیز چون نقش نگین گردیده است عمرها شد چون نگاه دیده آیینهام حیرت دیدار حصن آهنین گردیده است…
وضع خطوط جبین از قلم مبهمیست
وضع خطوط جبین از قلم مبهمیست شبهه چه خواند کسی د رورق ما نمیست درکلف آباد وهم درد محبت کراست مقتضی دود و گرد گریهٔ…
یاد باد آن کز تبسم فیض عامی داشتی
یاد باد آن کز تبسم فیض عامی داشتی در خطاب غیر هم با من پیامی داشتی یاد باد آن ساز شفقتها که بی ناموس غیر…
یک آه سرد نیم شبی ازجگربرآ
یک آه سرد نیم شبی ازجگربرآ سرکوب پرفشانی چندین سحر برآ با نشئهٔ حلاوت درد آشنا نهای چون نی به ناله پیچ وسراپا شکربرآ ای…
اثر خجالت مدعا اگر این الم دمد از طمع
اثر خجالت مدعا اگر این الم دمد از طمع چه خوش است حرف وصال هم نکند کسی رقم از طمع اگر امتحان دهدت عنان به…