تا دچار نازکرد آن نرگس مستانه‌ام

تا دچار نازکرد آن نرگس مستانه‌ام شوق جوشی زد که من پنداشتم میخانه‌ام نشئهٔ از خود ربای محرم وبیگانه‌ام گردش رنگم‌، به دست بیخودی پیمانه‌ام…

ادامه مطلب

تا زند فال‌گهر بیتابی آهنگ است آب

تا زند فال‌گهر بیتابی آهنگ است آب نعل درآتش به جست‌وجوی این رنگ است آب گرچه با هررنگ از صافی یک آهنگ است آب در…

ادامه مطلب

تا لبش در نظرم می‌گذرد

تا لبش در نظرم می‌گذرد آب‌گشتن ز سرم می‌گذرد فصل گل منفعلم باید ساخت ابر بی‌ چشم ترم می‌گذرد زین گذرگه به کجا دل بندم…

ادامه مطلب

تازمستی غنچه برفرق چمن میناشکست

تازمستی غنچه برفرق چمن میناشکست رنگ ما هم ازترنج جام می صفرا شکست تنگنای شهر، تاب شهرت سودا نداشت گرد ما دیوانگان در دامن صحرا…

ادامه مطلب

تحیر سوخت پروازم فسردن کرد پامالم

تحیر سوخت پروازم فسردن کرد پامالم به زیر آسمان در بیضه خون شد شوخی بالم نه پروازم پر افشانی‌، نه رفتارم قدم سایی غباری در…

ادامه مطلب

تمثال فنایم چه نشان‌؟ کو اثر من

تمثال فنایم چه نشان‌؟ کو اثر من خودبین نتوان یافتن آیینه‌گر من گم‌کرده اثر چون نفس باز پسینم کو هوش‌ که از آینه پرسد خبر…

ادامه مطلب

توان به صبر نمودن دل شکسته درست

توان به صبر نمودن دل شکسته درست که هیچ نقش نگشته‌ست نانشسته درست کسی به الفت ساز نفس چه دل بندد گره نمی‌کند این رشتهٔ‌گسسته…

ادامه مطلب

جایی‌که سعی حرص جنون‌آفرین دود

جایی‌که سعی حرص جنون‌آفرین دود در سنگ نقب ریشه چو نقش نگین دود تردامنی‌ست پایهٔ معراج انفعال این موج چون بلند شود برجبین دود بر…

ادامه مطلب

جغد ویرانهٔ خیال خودیم

جغد ویرانهٔ خیال خودیم پر فشان لیک زیر بال خودیم شمع بخت سیه چه افروزد آتش مردهٔ زگال خودیم رنگ کو تا عدم بگرداند عالمی…

ادامه مطلب

جنون ذره‌ام در ساز وحشت سخت قلاشم

جنون ذره‌ام در ساز وحشت سخت قلاشم به خورشیدم بپوشی تا به عریانی‌ کنی فاشم گوارا کرده‌ام بر خویش توفان حوادث را به چندین موج…

ادامه مطلب

جوش زخمم دادسر در صبح محشرتیغ را

جوش زخمم دادسر در صبح محشرتیغ را کرد خون‌گرم من بال سمندرتیغ را از گزیدنهای رشک ابروی چین‌پرورت بر زبان پیداست دندانهای جوهر تیغ را…

ادامه مطلب

چشم من بی‌تو طلسمی است بهم بسته ز عالم

چشم من بی‌تو طلسمی است بهم بسته ز عالم این معمای تحیر تو مگر بازگشایی مقصد بینش اگر حیرت دیدار تو باشد از چه خودبین…

ادامه مطلب

چندین مژه بنشست رگ خواب به چشمم

چندین مژه بنشست رگ خواب به چشمم از خون شهید که زند آب به چشمم کو آنقدر آبی‌که در بن دشت جگرتاب چون اشک ‌کند…

ادامه مطلب

چه بوربا و چه مخمل حجاب می‌بافند

چه بوربا و چه مخمل حجاب می‌بافند به هر چه دیده گشادیم خواب می‌بافند قماش ‌کسوت هستی نمی‌توان دریافت حریر وهم به موج سراب می‌بافند…

ادامه مطلب

چه غفلت یارب از تقریر یأس انجام می‌خیزد

چه غفلت یارب از تقریر یأس انجام می‌خیزد که دل تا وصل می‌گوید ز لب پیغام می‌خیزد خیال چشم او داری طمع بگسل ز هشیاری…

ادامه مطلب

چو اشک امشب به ساغر بادهٔ نابی دگر دارم

چو اشک امشب به ساغر بادهٔ نابی دگر دارم ز مژگان تا به دامان سیر مهتابی دگر دارم به خون آرزو صد رنگ می‌بالد بهار…

ادامه مطلب

چو شمع از ساز من دیگرکدام آهنگ برخیزد

چو شمع از ساز من دیگرکدام آهنگ برخیزد جبین بر خاک مالد گر ز رویم رنگ برخیزد مژه واکردن آسان نیست زبن خوابی ‌که من…

ادامه مطلب

چو من زکسوت هستی ترآمده‌ست حباب

چو من زکسوت هستی ترآمده‌ست حباب به قدر پیرهن از خود برآمده‌ست حباب جهان نه برق غنا دارد و نه ساز غرور عرق‌فروش سر و…

ادامه مطلب

چون ربشه در این باغ به افسون دمیدن

چون ربشه در این باغ به افسون دمیدن سر بر نکشی تا نخوری پای دویدن تا فاش شود معنی‌گلزار حقیقت از رفتن رنگ آینه باید…

ادامه مطلب

چون غنچه در خیال تو هرگاه رفته‌ایم

چون غنچه در خیال تو هرگاه رفته‌ایم محمل به دوش بیخودی آه رفته‌ایم پاس قدم به دشت جنون حق سعی ماست عمری به دوش آبله‌ها…

ادامه مطلب

چیست هستی به آن همه آزار

چیست هستی به آن همه آزار گل چشمی و ناز صد مژه خار عیش مزد خیال نومیدی‌ست حسرتی خون کن و بهار انگار نیست امروز…

ادامه مطلب

حرص فرصت انتظار و دوررنگ است آسیا

حرص فرصت انتظار و دوررنگ است آسیا دل ز نوبت جمع‌کن پر بی‌درنگ است آسیا سعی روزی با بلای بی‌امان جوشیدن است بیشتر درگردش از…

ادامه مطلب

حسن‌کلاه هوسی‌گر به تجمل شکند

حسن‌کلاه هوسی‌گر به تجمل شکند به‌ که دل از ما ببرد بر سر کاکل شکند بس که به‌گلزار وفا مشترک افتاده حیا رنگ ‌گل آید…

ادامه مطلب

حیرت دمیده‌ام گل داغم بهانه‌ای‌ست

حیرت دمیده‌ام گل داغم بهانه‌ای‌ست طاووس جلوه‌زار تو آیینه خانه‌ای‌ست غفلت نوای حسرت دیدار نیستم در پردهٔ چکیدن اشکم ترانه‌ای‌ست درد سر تکلف مشاطه بر…

ادامه مطلب

خاک غربت‌کیمیای مردم نیک اختر است

خاک غربت‌کیمیای مردم نیک اختر است قطره درگرد یتیمی خشک چون شدگوهراست موج شهرت درکمین خامشی پر می‌زند مصرع برجسته آهنگی زتار مسطراست زشتی اعمال…

ادامه مطلب

خرد به عشق‌ کند حیله‌ساز جنگ و گریزد

خرد به عشق‌ کند حیله‌ساز جنگ و گریزد چو حیز تیغ حریف آورد به چنگ و گریزد به ننگ مرد ازین بیشتر گمان نتوان برد…

ادامه مطلب

خلوت‌پرست گوشهٔ حیرانی خودیم

خلوت‌پرست گوشهٔ حیرانی خودیم یعنی نگاه دیدهٔ قربانی خودیم ما را چو صبح باگل تعمیرکار نیست مشتی غبار عالم ویرانی خودیم لاف بقا و زندگی…

ادامه مطلب

برچهرهٔ آثارجهان رنگ سبب نیست

برچهرهٔ آثارجهان رنگ سبب نیست چون آتش یاقوت‌که تب دارد و تب نیست وهم‌است‌که در ششجهتش ریشه دویده‌ست سرسبزی این مزرعه بی‌برگ‌کنب نیست چشمی به…

ادامه مطلب

بروت تافتنت‌گربه شانی هوس است

بروت تافتنت‌گربه شانی هوس است به ریش مرد شدن بزگمانی هوس است به حرف و صوت پلنگی نیاید از روباه فسون غرشت افسانه‌خوانی هوس است…

ادامه مطلب

داغ عشقم چاره‌جوییها کبابم می‌کند

داغ عشقم چاره‌جوییها کبابم می‌کند سوختن منت‌گذار از ماهتابم می‌کند در محیط دشمن من انفعال ناکسی است زان سرکو بهر راندن شرم آبم می‌کند کاش…

ادامه مطلب

در آن محفل ‌که الفت قابل زانوست پیشانی

در آن محفل ‌که الفت قابل زانوست پیشانی گریبان دامنیها دارد و دامن گریبانی به چشم بی‌نگه آیینه می‌بیند جهانی را خوشا احوال دانایی ‌که…

ادامه مطلب

در تکلم از ندامت هیچ‌کس آسوده نیست

در تکلم از ندامت هیچ‌کس آسوده نیست جنبش لب یکقلم جزدست برهم سوده نیست راحت آبادی که مردم جنتش نامیده‌اند بی‌تکلف این سخن غیر از…

ادامه مطلب

در دل زد خیال پرتو مهرت سحرگاهی

در دل زد خیال پرتو مهرت سحرگاهی چراغان فلک چون صبح کردم خامش از آهی چو ماه نو فلک را زیر دست سجده می‌بینم نیازم…

ادامه مطلب

در عالم حق شهرت باطل چه فروشم

در عالم حق شهرت باطل چه فروشم جنسم همه لیلی‌ست به محمل چه فروشم کفرست فضولی به ادب‌گاه حقیقت در خانهٔ خورشید دلایل چه فروشم…

ادامه مطلب

در نظرها معنی‌ام‌ گل می‌کند غیرت به چنگ

در نظرها معنی‌ام‌ گل می‌کند غیرت به چنگ خامه‌ام دارد مداد از محضر داغ پلنگ ساز آفاق از نواهای شکست دل پر است در صدای‌…

ادامه مطلب

درگلستانی‌که دل را با اشاراتش سری‌ست

درگلستانی‌که دل را با اشاراتش سری‌ست سبزه‌گرگل می‌کند ابروی ناز دلبری‌ست ذوق پیدا-‌بی قیامت صنعت است آگاه باش درکمین خودنمابیها پری میناگری‌ست شش جهت جزکاهش‌و…

ادامه مطلب

دست جرأت دیدم آخر مغتنم در آستین

دست جرأت دیدم آخر مغتنم در آستین همچو شمع کشته خواباندم علم در استین با همه الفت چو موج از یکدگر پهلو تهی‌ست عالمی زین…

ادامه مطلب

دل انجمن محرم و بیگانه نباشد

دل انجمن محرم و بیگانه نباشد جز حیرت ادراک درین خانه نباشد در ساز فنا راحت عشاق مهیاست بالین وفا بی‌پر پروانه نباشد بی‌کسب صفا…

ادامه مطلب

دل پیش نظر گیر سر و برگ نمو ‌کن

دل پیش نظر گیر سر و برگ نمو ‌کن گر مایل نازی سوی این آینه روکن شایستهٔ تسلیم یقین سجدهٔ‌کس نیست ای ننگ عبادت عرقی…

ادامه مطلب

دل را به یاد روی کسی یاد می‌کنم

دل را به یاد روی کسی یاد می‌کنم آیینه کرده‌ام گم و فریاد می‌کنم بوی پیامی از چمن جلوه می‌رسد از دیده تا دل آینه…

ادامه مطلب

دل گمگشته‌ای دارم چه می‌پرسی ز احوالش

دل گمگشته‌ای دارم چه می‌پرسی ز احوالش دو عالم گر بود آیینه ناپیداست تمثالش گره‌گردیدن من نیست بی‌عرض پریشانی گل است اظهار تفصیلی‌که باشد غنچه…

ادامه مطلب

دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش

دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش تبسم همچو زخم صبح می‌سازد نمکسودش توان از حیرتم جام دو عالم نشئه پیمودن نگاهی سوده‌ام…

ادامه مطلب

دور از آن در چند در هر دشت و در گرداندم

دور از آن در چند در هر دشت و در گرداندم بخت برگردیده برگردد که برگرداندم طالعی دارم ‌که چرخ بی‌مروت همچو شمع شام پیش…

ادامه مطلب

دوش کز سیر بهار سوختن سر بر زدم

دوش کز سیر بهار سوختن سر بر زدم صد گل و سنبل چو شمع از دود دل بر سر زدم پای تا سر نشئه‌ام از…

ادامه مطلب

ذره تا مسهر هزار آینه عریان‌ کردند

ذره تا مسهر هزار آینه عریان‌ کردند ما نگشتیم عیان هر چه نمایان ‌کردند بیخودی حیرت حسن عرق ‌آلود که داشت که دل و دیده…

ادامه مطلب

رستن چه ممکنست زقید جهان لاف

رستن چه ممکنست زقید جهان لاف وامانده‌ایم همچو الف در میان لاف از انفعال کوشش معذور ما مپرس پر می‌زنیم چون مژه در آشیان لاف…

ادامه مطلب

رمز آشنای معنی هر خیره‌سر نباشد

رمز آشنای معنی هر خیره‌سر نباشد طبع سلیم فضل است ارث ‌پدر نباشد غفلت بهانه مشتاق خوابت فسانه مایل بر دیده سخت ظلم است ‌گر…

ادامه مطلب

روز سیهم سایه صفت جزو بدن شد

روز سیهم سایه صفت جزو بدن شد آسوده شو ای آینه زنگار کهن شد شبنم به چه امید برد صرفهٔ ایجاد چشمی که گشودم عرق…

ادامه مطلب

ز آهم مجویید تأثیر را

ز آهم مجویید تأثیر را پر از بال عنقاست این تیر را مصوربه هرجاکشد نقش من ز تمثال رنگی‌ست تصویر را درین دشت و در،…

ادامه مطلب

ز بس محو است نقش آرزوها در کنار من

ز بس محو است نقش آرزوها در کنار من بهشتی رنگ می‌ریزد ز پرواز غبار من پریشانی ندارد موج اگر دریا عنان گیرد گواهی می‌دهد…

ادامه مطلب