غزلیات ابوالمعانی بیدل
جوش زخمم دادسر در صبح محشرتیغ را
جوش زخمم دادسر در صبح محشرتیغ را کرد خونگرم من بال سمندرتیغ را از گزیدنهای رشک ابروی چینپرورت بر زبان پیداست دندانهای جوهر تیغ را…
چشم من بیتو طلسمی است بهم بسته ز عالم
چشم من بیتو طلسمی است بهم بسته ز عالم این معمای تحیر تو مگر بازگشایی مقصد بینش اگر حیرت دیدار تو باشد از چه خودبین…
چندین مژه بنشست رگ خواب به چشمم
چندین مژه بنشست رگ خواب به چشمم از خون شهید که زند آب به چشمم کو آنقدر آبیکه در بن دشت جگرتاب چون اشک کند…
چه بوربا و چه مخمل حجاب میبافند
چه بوربا و چه مخمل حجاب میبافند به هر چه دیده گشادیم خواب میبافند قماش کسوت هستی نمیتوان دریافت حریر وهم به موج سراب میبافند…
چه غفلت یارب از تقریر یأس انجام میخیزد
چه غفلت یارب از تقریر یأس انجام میخیزد که دل تا وصل میگوید ز لب پیغام میخیزد خیال چشم او داری طمع بگسل ز هشیاری…
چو اشک امشب به ساغر بادهٔ نابی دگر دارم
چو اشک امشب به ساغر بادهٔ نابی دگر دارم ز مژگان تا به دامان سیر مهتابی دگر دارم به خون آرزو صد رنگ میبالد بهار…
چو شمع از ساز من دیگرکدام آهنگ برخیزد
چو شمع از ساز من دیگرکدام آهنگ برخیزد جبین بر خاک مالد گر ز رویم رنگ برخیزد مژه واکردن آسان نیست زبن خوابی که من…
چو من زکسوت هستی ترآمدهست حباب
چو من زکسوت هستی ترآمدهست حباب به قدر پیرهن از خود برآمدهست حباب جهان نه برق غنا دارد و نه ساز غرور عرقفروش سر و…
چون ربشه در این باغ به افسون دمیدن
چون ربشه در این باغ به افسون دمیدن سر بر نکشی تا نخوری پای دویدن تا فاش شود معنیگلزار حقیقت از رفتن رنگ آینه باید…
چون غنچه در خیال تو هرگاه رفتهایم
چون غنچه در خیال تو هرگاه رفتهایم محمل به دوش بیخودی آه رفتهایم پاس قدم به دشت جنون حق سعی ماست عمری به دوش آبلهها…
چیست هستی به آن همه آزار
چیست هستی به آن همه آزار گل چشمی و ناز صد مژه خار عیش مزد خیال نومیدیست حسرتی خون کن و بهار انگار نیست امروز…
حرص فرصت انتظار و دوررنگ است آسیا
حرص فرصت انتظار و دوررنگ است آسیا دل ز نوبت جمعکن پر بیدرنگ است آسیا سعی روزی با بلای بیامان جوشیدن است بیشتر درگردش از…
حسنکلاه هوسیگر به تجمل شکند
حسنکلاه هوسیگر به تجمل شکند به که دل از ما ببرد بر سر کاکل شکند بس که بهگلزار وفا مشترک افتاده حیا رنگ گل آید…
حیرت دمیدهام گل داغم بهانهایست
حیرت دمیدهام گل داغم بهانهایست طاووس جلوهزار تو آیینه خانهایست غفلت نوای حسرت دیدار نیستم در پردهٔ چکیدن اشکم ترانهایست درد سر تکلف مشاطه بر…
خاک غربتکیمیای مردم نیک اختر است
خاک غربتکیمیای مردم نیک اختر است قطره درگرد یتیمی خشک چون شدگوهراست موج شهرت درکمین خامشی پر میزند مصرع برجسته آهنگی زتار مسطراست زشتی اعمال…
خرد به عشق کند حیلهساز جنگ و گریزد
خرد به عشق کند حیلهساز جنگ و گریزد چو حیز تیغ حریف آورد به چنگ و گریزد به ننگ مرد ازین بیشتر گمان نتوان برد…
خلوتپرست گوشهٔ حیرانی خودیم
خلوتپرست گوشهٔ حیرانی خودیم یعنی نگاه دیدهٔ قربانی خودیم ما را چو صبح باگل تعمیرکار نیست مشتی غبار عالم ویرانی خودیم لاف بقا و زندگی…
برچهرهٔ آثارجهان رنگ سبب نیست
برچهرهٔ آثارجهان رنگ سبب نیست چون آتش یاقوتکه تب دارد و تب نیست وهماستکه در ششجهتش ریشه دویدهست سرسبزی این مزرعه بیبرگکنب نیست چشمی به…
بروت تافتنتگربه شانی هوس است
بروت تافتنتگربه شانی هوس است به ریش مرد شدن بزگمانی هوس است به حرف و صوت پلنگی نیاید از روباه فسون غرشت افسانهخوانی هوس است…
داغ عشقم چارهجوییها کبابم میکند
داغ عشقم چارهجوییها کبابم میکند سوختن منتگذار از ماهتابم میکند در محیط دشمن من انفعال ناکسی است زان سرکو بهر راندن شرم آبم میکند کاش…
در آن محفل که الفت قابل زانوست پیشانی
در آن محفل که الفت قابل زانوست پیشانی گریبان دامنیها دارد و دامن گریبانی به چشم بینگه آیینه میبیند جهانی را خوشا احوال دانایی که…
در تکلم از ندامت هیچکس آسوده نیست
در تکلم از ندامت هیچکس آسوده نیست جنبش لب یکقلم جزدست برهم سوده نیست راحت آبادی که مردم جنتش نامیدهاند بیتکلف این سخن غیر از…
در دل زد خیال پرتو مهرت سحرگاهی
در دل زد خیال پرتو مهرت سحرگاهی چراغان فلک چون صبح کردم خامش از آهی چو ماه نو فلک را زیر دست سجده میبینم نیازم…
در عالم حق شهرت باطل چه فروشم
در عالم حق شهرت باطل چه فروشم جنسم همه لیلیست به محمل چه فروشم کفرست فضولی به ادبگاه حقیقت در خانهٔ خورشید دلایل چه فروشم…
در نظرها معنیام گل میکند غیرت به چنگ
در نظرها معنیام گل میکند غیرت به چنگ خامهام دارد مداد از محضر داغ پلنگ ساز آفاق از نواهای شکست دل پر است در صدای…
درگلستانیکه دل را با اشاراتش سریست
درگلستانیکه دل را با اشاراتش سریست سبزهگرگل میکند ابروی ناز دلبریست ذوق پیدا-بی قیامت صنعت است آگاه باش درکمین خودنمابیها پری میناگریست شش جهت جزکاهشو…
دست جرأت دیدم آخر مغتنم در آستین
دست جرأت دیدم آخر مغتنم در آستین همچو شمع کشته خواباندم علم در استین با همه الفت چو موج از یکدگر پهلو تهیست عالمی زین…
دل انجمن محرم و بیگانه نباشد
دل انجمن محرم و بیگانه نباشد جز حیرت ادراک درین خانه نباشد در ساز فنا راحت عشاق مهیاست بالین وفا بیپر پروانه نباشد بیکسب صفا…
دل پیش نظر گیر سر و برگ نمو کن
دل پیش نظر گیر سر و برگ نمو کن گر مایل نازی سوی این آینه روکن شایستهٔ تسلیم یقین سجدهٔکس نیست ای ننگ عبادت عرقی…
دل را به یاد روی کسی یاد میکنم
دل را به یاد روی کسی یاد میکنم آیینه کردهام گم و فریاد میکنم بوی پیامی از چمن جلوه میرسد از دیده تا دل آینه…
دل گمگشتهای دارم چه میپرسی ز احوالش
دل گمگشتهای دارم چه میپرسی ز احوالش دو عالم گر بود آیینه ناپیداست تمثالش گرهگردیدن من نیست بیعرض پریشانی گل است اظهار تفصیلیکه باشد غنچه…
دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش
دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش تبسم همچو زخم صبح میسازد نمکسودش توان از حیرتم جام دو عالم نشئه پیمودن نگاهی سودهام…
دور از آن در چند در هر دشت و در گرداندم
دور از آن در چند در هر دشت و در گرداندم بخت برگردیده برگردد که برگرداندم طالعی دارم که چرخ بیمروت همچو شمع شام پیش…
دوش کز سیر بهار سوختن سر بر زدم
دوش کز سیر بهار سوختن سر بر زدم صد گل و سنبل چو شمع از دود دل بر سر زدم پای تا سر نشئهام از…
ذره تا مسهر هزار آینه عریان کردند
ذره تا مسهر هزار آینه عریان کردند ما نگشتیم عیان هر چه نمایان کردند بیخودی حیرت حسن عرق آلود که داشت که دل و دیده…
رستن چه ممکنست زقید جهان لاف
رستن چه ممکنست زقید جهان لاف واماندهایم همچو الف در میان لاف از انفعال کوشش معذور ما مپرس پر میزنیم چون مژه در آشیان لاف…
رمز آشنای معنی هر خیرهسر نباشد
رمز آشنای معنی هر خیرهسر نباشد طبع سلیم فضل است ارث پدر نباشد غفلت بهانه مشتاق خوابت فسانه مایل بر دیده سخت ظلم است گر…
روانی نیست محو جلوه را بیآبگردیدن
روانی نیست محو جلوه را بیآبگردیدن سزدکز اشک آموزد نگاه ما خرامیدن به داد حسرت دل کس نمیپردازد ای بلبل چوگل میباید اینجا از شکست…
ز انقلاب جسم، دل بر ساز وحشت هاله نیست
ز انقلاب جسم، دل بر ساز وحشت هاله نیست سنگ هرچند آسیا گردد، شرر جواله نیست درگلستانی که داغ عشق منظور وفاست جز دل فرهاد…
ز بسکه شور جنونگشت برقکلبهٔ هوشم
ز بسکه شور جنونگشت برقکلبهٔ هوشم به رنگ حلقهٔ زنجیر سوخت پردهٔ گوشم چو طفل اشک مپرس از لباس خرمی من به صدهزار تپش کردهاند…
ز حرف راحت اسباب دنیا پنبه درگوشم
ز حرف راحت اسباب دنیا پنبه درگوشم مباد از بستر مخمل رباید خواب خرگوشم شنیدن شد دلیل اینقدر بیصرفه گوییها زبان هم لال میگردید اگر…
ز دنیا چهگیرد اگر مردگیرد
ز دنیا چهگیرد اگر مردگیرد مگر دامن همت فردگیرد خجل میروم از زیانگاه هستی عدم تا چه از من رهآوردگیرد عرق دارد آیینه از شرم…
ز علم و عمل نکتهها گوش کردم
ز علم و عمل نکتهها گوش کردم ندانم چه خواندم فراموش کردم خطوط هوس داشت اوراق امکان مژه لغزشی خورد مغشوش کردم گر این انفعال…
ز وهم متهم ظرف کم نخواهی شد
ز وهم متهم ظرف کم نخواهی شد محیط اگر نشدی قطره هم نخواهی شد به بحر قطره ز تشویش خشکی آزاد است اگر عدم شده…
زبن باغ تا ستمکش نشو و نما شدم
زبن باغ تا ستمکش نشو و نما شدم خون گشتم آنقدر که به رنگ آشنا شدم بوی گلم جنون دو عالم بهار داشت زبن یک…
زندگانی از نفس آفت بنا افتاده است
زندگانی از نفس آفت بنا افتاده است طرف سیلی در پی تعمیر ما افتاده است تنگ کرد آفاق را پیچیدن دود نفس گرنه دل میسوزد…
زهی سودایی شوق تو مذهبها و مشربها
زهی سودایی شوق تو مذهبها و مشربها به یادت آسمان سیر تپیدن جوش یاربها مبادا از سرمکم سایهٔ سودای گیسویت چو مو نشو و نمایی…
زین گلستان درس دیدارکه میخوانیم ما
زین گلستان درس دیدارکه میخوانیم ما اینقدر آیینه نتوان شدکه حیرانیم ما سنگ اینکهسار آسایش خیالی بیش نیست از زمینگیری همان آتش به دامانیم ما…
سپند بزم تو تا بیقرار گردد و نالد
سپند بزم تو تا بیقرار گردد و نالد تپیدن از دل من آشکار گردد و نالد هزارکعبه و لبیک محو شوقپرستی کهگرد دل چونفس یکدوبارگردد…
سخن ز مشق ادب موج گوهرش گیربد
سخن ز مشق ادب موج گوهرش گیربد کم است لغزش خط گر به مسطرش گیرید به بستن مژه ختم است درس علم و عمل همین…