سلسلهٔ شوق‌کیست سر خط آهنگ ما

سلسلهٔ شوق‌کیست سر خط آهنگ ما رشته به پا می‌پرد از رگ گل رنگ ما نقد جهان فسوس سهل نباید شمرد دل به‌گره بسته است…

ادامه مطلب

سیه مستی به دور ساغرت بیتاب می‌گردد

سیه مستی به دور ساغرت بیتاب می‌گردد به‌ عرض سرمه‌ گرد چشم ‌مستت ‌خواب می‌گردد کمین عشرتی دارد اما ساز اشکی‌ کو درین ‌گلشن چو…

ادامه مطلب

شب که در یادت سراپایم زبان ناله بود

شب که در یادت سراپایم زبان ناله بود خواستم رنگی بگردانم عنان ناله بود کس نیامد محرم راز نفس دزدیدنم ورنه این شمع خموش از…

ادامه مطلب

شب‌که عبرت را دلیل این شبستان یافتم

شب‌که عبرت را دلیل این شبستان یافتم هر قدرچشمم به خود وا شد چراغان یافتم جام می خمیازهٔ جمعیت آفاق بود قلقل مینا شکست رنگ…

ادامه مطلب

شرار کاغذ فرصت کمینم

شرار کاغذ فرصت کمینم چراغان نگاه واپسینم ز خط سرنوشتم می‌توان خواند گریبان چاکی لوح جبینم غم درد دلم‌، آه حزینم نبودم‌، نیستم‌، گر هستم…

ادامه مطلب

شکوهٔ جور تو نگشاید دهان زخم را

شکوهٔ جور تو نگشاید دهان زخم را تیغ میلی می‌کشد خواب‌گران زخم را سینه‌چاکیم وخموشی‌ترجمان عجزماست سرمه باشد جوهر تیغت زبان زخم را عاشقان در…

ادامه مطلب

شور استغنای عشق از حسرت دل بوده است

شور استغنای عشق از حسرت دل بوده است کوس ارباب‌کرم فریاد سایل بوده است چشم غفلت‌پیشه را افسردگی امروزنیست مشت خاک ما به هرجا بود…

ادامه مطلب

صاف‌طبعان را غمی از خار خارکینه نیست

صاف‌طبعان را غمی از خار خارکینه نیست زحمت مژگان به چشم‌گوهر و آیینه نیست در زراعتگاه امکان بسکه بیم آفت است خلق را چون دانهٔ‌گندم…

ادامه مطلب

صبح شو ای‌شب‌که خورشید من‌اکنون می‌رسد

صبح شو ای‌شب‌که خورشید من‌اکنون می‌رسد عید مردم‌ گو برو عید من اکنون می‌رسد بعد از اینم بی‌دماغ یاس نتوان زیستن دستگاه عیش جاوید من…

ادامه مطلب

صفای آب به یاد غبار راه‌ کسی است

صفای آب به یاد غبار راه‌ کسی است حباب دیدهٔ قربانی نگا‌ه کسی است کنون سفیدی چشم‌ گهر یقینم شد کز انتظارکف بحر دستگاه کسی…

ادامه مطلب

طبع دانا الم دهر مکدر نکند

طبع دانا الم دهر مکدر نکند گرد بر روی ‌گهر آن همه لنگر نکند به خیالی نتوان غرهٔ تحقیق شدن گر همه حسن دمد آینه…

ادامه مطلب

عالم طلسم وحشت چشم سیاه اوست

عالم طلسم وحشت چشم سیاه اوست تا ذره‌ای‌ که می‌رمد از خود نگاه اوست ماییم و پاسبانی خلوت‌سرای چشم بیرون رو، ای نگاه‌! که این…

ادامه مطلب

عجز بینش با تعلقهای امکان آشناست

عجز بینش با تعلقهای امکان آشناست اشک ما تا چشم نگشودن به مژگان آشناست امتحانگاه حوادث بزم افلاس است و بس سرد و گرم دهر…

ادامه مطلب

عشاق‌ گر از سبحه و زنار نویسند

عشاق‌ گر از سبحه و زنار نویسند دردسر دلهای گرفتار نویسند آن معنی تحقیق که تکرار ندارد بر صفحه زنند آتش و یکبار نویسند شرح…

ادامه مطلب

عمر سبک عنان ‌کجاست از نظرم تو می‌روی

عمر سبک عنان ‌کجاست از نظرم تو می‌روی دامن خود گرفته‌ام می‌نگرم تو می‌روی موج نقاب حیرت است بر رخ اعتبار بحر گرگهرم تو ساکنی…

ادامه مطلب

عمری‌ست ز اسباب غنا هیچ ندارم

عمری‌ست ز اسباب غنا هیچ ندارم چون دست تهی غیر دعا هیچ‌ ندارم تحریک لبی بود اثر مایهٔ ایجاد معذورم اگر جز من و ما…

ادامه مطلب

غافل شدیم وگشت خروش هوس بلند

غافل شدیم وگشت خروش هوس بلند افسون خواب کرد غرور نفس بلند یکسر به زیر چرخ‌، پر و بال ریختیم پرواز کس نجست ز بام…

ادامه مطلب

غرور ناز تو تهمت‌کش ادا نشود

غرور ناز تو تهمت‌کش ادا نشود به هیچ رنگ‌، می جامت آشنا نشود طرف اگر همه شوق است ننگ یکتایی‌ست شکستم آینه تا جلوه بی‌صفا…

ادامه مطلب

غیر وحدت برنتابد همت عرفان ما

غیر وحدت برنتابد همت عرفان ما دامن خویش است چون صحراگل دامان ما شوق در بی‌دست‌وپایی نیست‌مأیوس طلب چون قلم سعل قدم می‌بالد از مژگان…

ادامه مطلب

فسردگیهای ساز امکان ترانه‌ام را عنان نگیرد

فسردگیهای ساز امکان ترانه‌ام را عنان نگیرد حدیث توفان نوای عشقم خموشی از من زبان نگیرد ز دستگاه جهان صورت نی‌ام خجالت‌کش‌ کدورت چو آینه…

ادامه مطلب

فکر تدبیر سلامت خون راحت خوردنست

فکر تدبیر سلامت خون راحت خوردنست ما همه بیچاره‌ایم و چاره ما مردنست صبح‌گر هنگامهٔ نشو و نما بر چرخ چید خاک ما را هم…

ادامه مطلب

قد خمیده ندارد به غیر ناله حضور

قد خمیده ندارد به غیر ناله حضور که نیست خانهٔ زنجیر بی‌صدا معمور وجود عاریت آیینه‌دار تسلیم است مخواه غیر خمیدن ز پیکر مزدور محیط…

ادامه مطلب

خوشا ذوقی‌ که از دل عقده‌ای‌ گر باز می‌کردم

خوشا ذوقی‌ که از دل عقده‌ای‌ گر باز می‌کردم همان چون دانه بهر خویش دامی ساز می‌کردم به صحرایی ‌که دل محمل‌کش شوق تو بود…

ادامه مطلب

قیامت‌ کرد گل در پیرهن بالیدنت نازم

قیامت‌ کرد گل در پیرهن بالیدنت نازم جهان شد صبح‌ محشر زیر لب خندیدنت نازم در آغوش نگه‌ گرد سر بیتابی‌ات‌ گردم به تحریک نفس…

ادامه مطلب

کاهش طبع من از فطرت بیباک خود است

کاهش طبع من از فطرت بیباک خود است شمع را برق فنا شعلهٔ ادراک خود است غیر مشکل‌که شود دام اسیران وفا قفس وحشت صبحم…

ادامه مطلب

کسی که چون مژه عبرت دلیل روشنش افتد

کسی که چون مژه عبرت دلیل روشنش افتد به خاک تا نگرد چشم خم به‌گردنش افتد خوش است ناز تجرد به دیده‌های نفروشی خجالت است‌که…

ادامه مطلب

کنون‌که می‌گذرد عیش چون نسیم زباغ

کنون‌که می‌گذرد عیش چون نسیم زباغ چوگل خوش آنکه زنی دست در رکاب ایاغ ز شبنم ‌گلم این نکته نقد آگاهیست که‌گرد آبله پایی شکسته‌اند…

ادامه مطلب

کو عبرت آگهی‌ که به تحقیق راه او

کو عبرت آگهی‌ که به تحقیق راه او جو شد ز چشم آبلهٔ پا نگاه او چون شمع قطع ساز نفس مفت بیدلی کزاشک تیغ…

ادامه مطلب

گاه موج اشک و گاهی گرد افغانست دل

گاه موج اشک و گاهی گرد افغانست دل روزگاری شد به ‌کار عشق حیرانست دل سودن دست است یکسر آمد و رفت نفس می‌شود روشن‌…

ادامه مطلب

گر آگهی به سیر فنا و بقا بخند

گر آگهی به سیر فنا و بقا بخند عبرت بهانه‌جوست بر این خنده‌ها بخند گل رستن و بهار دمیدن چه لازم است در زیر لب…

ادامه مطلب

گر چنین بخت نگون عبرت ‌کمین پیدا شود

گر چنین بخت نگون عبرت ‌کمین پیدا شود هر قدر سر بر فلک سایم زمین پیدا شود هیچکس محرم نوای سرنوشت شمع نیست جای خط…

ادامه مطلب

گر شوق پی مطلب نایاب نگیرد

گر شوق پی مطلب نایاب نگیرد سرمشق رم از عالم اسباب نگیرد با تشنه ‌لبی ساز و مخور آبی از این بحر تا حلق تو…

ادامه مطلب

گر، دمی‌، بوس کفت‌گردد میسر تیغ را

گر، دمی‌، بوس کفت‌گردد میسر تیغ را تا ابد رگهای‌گل بالد ز جوهر تیغ را ازکدورت برنمی‌آید مزاج کینه‌جو بیشتر دازد همین زنگار در بر…

ادامه مطلب

گرگدا دست طمع دزدد ز هم در آستین

گرگدا دست طمع دزدد ز هم در آستین می‌کشد خشکی کف اهل کرم در آستین در قمار زندگی یا رب چه باید باختن چون حبابم…

ادامه مطلب

گل نشو و نما چندان شکست یأس چید از من

گل نشو و نما چندان شکست یأس چید از من که رنگ خامهٔ نقاش هم دامن کشید از من بهار حیرتم از رنگ آثارم چه…

ادامه مطلب

لاف ما و من یکسر دعوی خداییهاست

لاف ما و من یکسر دعوی خداییهاست خاک‌گرد و بر لب مال ایا چه بی‌حیاییهاست اوج جاه خلقی را بی‌دماغ راحت‌کرد بیشتر سر این بام…

ادامه مطلب

ما غربت آشیانیم ای بلبلان وطن‌ کو

ما غربت آشیانیم ای بلبلان وطن‌ کو هر چند پر فشانیم پرواز آن چمن کو از شمع بزم مقصود نی شعله‌ای‌ست نی دود باید پری…

ادامه مطلب

مبتذل صبح و شام تازگی‌ آرنده نیست

مبتذل صبح و شام تازگی‌ آرنده نیست مسخرهٔ روزگار آنقدرش خنده نیست آینه در پیش‌ گیر محرم تحقیق باش غیر ز خود رفتنت پیش توآینده…

ادامه مطلب

محو دلم مپرس ز تحقیق عنصرم

محو دلم مپرس ز تحقیق عنصرم آیینه خنده است دماغ تحیرم آن ناله‌ام‌ که با همه پرواز نارسا تا دل توان رسید ز نقب تاثرم…

ادامه مطلب

مژگان‌ گشا جهان ته بال نگاه ‌گیر

مژگان‌ گشا جهان ته بال نگاه ‌گیر صیدت به زیر پاست ز شاهین ‌کلاه‌ گیر بال هما ز شش جهتم سایه‌افکن است اقبال ‌گو کلاغ…

ادامه مطلب

مغتنم‌گیرید دامان دل آگاه را

مغتنم‌گیرید دامان دل آگاه را محرمان لبریزیوسف دیده‌اند این چاه را در دبستان طلب تعطیل مشق درد نیست همچونال خامه در دل خشک‌مپسند آه‌را زحمت…

ادامه مطلب

مگو این نسخه طور معنیی یک دست‌کم دارد

مگو این نسخه طور معنیی یک دست‌کم دارد تو خارج نغمه‌ای ساز سخن صد زیر و بم دارد صلای عام میآید به‌گوش از ساز این…

ادامه مطلب

من وآن فتنه بالایی‌که عالم زیر دست استش

من وآن فتنه بالایی‌که عالم زیر دست استش اگر چرخ است خاک استش وگر طوباست پست استش به اوضاع جنون زان زلف بی‌پروا نی‌ام غافل…

ادامه مطلب

می‌ام به‌ ساغر اگر خشک شد خمار ندارم

می‌ام به‌ ساغر اگر خشک شد خمار ندارم خزان‌گمست به باغی‌که من بهار ندارم هوس چه ریشه‌ کند در زمین شرم دمیدن چو تخم اشک…

ادامه مطلب

ناتوانی ‌گر چنین اعضای ما خواهد شکست

ناتوانی ‌گر چنین اعضای ما خواهد شکست استخوان‌دریکدگرچون‌بوریاخواهد شکست حاصل‌دل ‌، جز ندامت نیست ‌، از تعمیر جسم بار این کشتی غرور ناخدا خواهد شکست…

ادامه مطلب

نبود به غیر نام تو ورد زبان ما

نبود به غیر نام تو ورد زبان ما یک حرف بیش نیست زبان در دهان ما چون شمع دم زشعلهٔ شوق تومی‌زنیم خالی مباد زین…

ادامه مطلب

ندانم مژدهٔ وصل‌ که شد برق افکن هوشم

ندانم مژدهٔ وصل‌ که شد برق افکن هوشم که همچون موج از آغوشم برون می‌تازد آغوشم به صد خورشید نازد سایهٔ اقبال شام من که…

ادامه مطلب

نشد آیینه‌ کیفیت ما ظاهر آرایی

نشد آیینه‌ کیفیت ما ظاهر آرایی نهان ماندیم چون معنی به چندین لفظ پیدایی به غفلت ساخت دل تا وارهید از غیرت امکان چه‌ها می‌سوخت…

ادامه مطلب

نشئهٔ‌گوشهٔ دل از دیر و حرم نمی‌رسد

نشئهٔ‌گوشهٔ دل از دیر و حرم نمی‌رسد سر به هزار سنگ زن درد بهم نمی‌رسد آنچه ز سجده‌گل‌کند نیست به ساز سرکشی من همه جا…

ادامه مطلب

نفس عمارت دل دارد و شکستنش است این

نفس عمارت دل دارد و شکستنش است این کجاست جوهر آیینه سینه خستنش است این هزار تفرقه جمع است در طلسم حواست شکسته بر گل…

ادامه مطلب