دل سحرگاهی به‌گلشن یاد آن رخسار کرد

دل سحرگاهی به‌گلشن یاد آن رخسار کرد اشک آن شبنم برگ ‌گل را رخت آتشکار کرد ناز غفلت می‌کشیم از التفات آن نگاه خواب ما…

ادامه مطلب

دلبر شد و من پا به دل سخت فشردم

دلبر شد و من پا به دل سخت فشردم خاکم به سر ای وای‌که جان رفت و نمردم جان سختی صبرم چقدر لنگ بر آورد…

ادامه مطلب

دمی چون شمع‌ گر جیب تغافل چاک می‌کردم

دمی چون شمع‌ گر جیب تغافل چاک می‌کردم به مژگان زبن شبستانها سیاهی پاک می‌کردم به این ‌گرد چمن چیزی ‌که دارد اضطراب من گر…

ادامه مطلب

دوری منزلم از بسکه ندامت اثر است

دوری منزلم از بسکه ندامت اثر است سودن دست ز پا یک دو قدم پیشتر است عالمی سوخت ‌نفس‌، در طلب‌و رفت به‌باد فکر شبگیر…

ادامه مطلب

دی حرف خرامش به لبم بال‌گشا رفت

دی حرف خرامش به لبم بال‌گشا رفت دل در بر من بود ندانم به‌ کجا رفت خودداری‌و پابوس خیالش چه خیال است می‌بایدم از دست…

ادامه مطلب

رازداران کز ادب راه لب گویا زدند

رازداران کز ادب راه لب گویا زدند مهر بر بال پری از پنبهٔ مینا زدند زین چمن یک گل سر و برگ خودآرایی نداشت هرکجا…

ادامه مطلب

رفتم ز خویش و یاد نگاهیست حالی‌ام

رفتم ز خویش و یاد نگاهیست حالی‌ام مستی نماست آینهٔ جام خالی‌ام یک روی و یک دلم به بد و نیک روزگار آیینه کرد جوهر…

ادامه مطلب

رنگ شوخی نیست درطبع ادب تخمیر ما

رنگ شوخی نیست درطبع ادب تخمیر ما حلقه می‌سازد صدا را نسبت زنجیر ما مزرع بیحاصل جسم آبیار عیش نیست ناله بایدکاشتن در خاک دامنگیر…

ادامه مطلب

روزی که هوسها در اقبال گشودند

روزی که هوسها در اقبال گشودند آخر همه رفتند به جایی که نبودند زین باغ‌ گذشتند حریفان به ندامت هر رنگ‌ که‌ گردید کفی بود…

ادامه مطلب

ز برق بی‌نیازی خنده‌ها دارد گلستانش

ز برق بی‌نیازی خنده‌ها دارد گلستانش شکست ما تماشا کن مپرس از رنگ پیمانش دل و آیینهٔ رازش معاذالله چه بنماید کف خاکی‌که درکسب صفاکردند…

ادامه مطلب

ز پرده آیی اگر از قبای تنگ برون

ز پرده آیی اگر از قبای تنگ برون به‌روی ‌گل ننشیند ز شرم رنگ برون خیال آن مژه خون می‌کند چه چاره‌ کنم دل آب‌…

ادامه مطلب

ز خویش رفته‌ام اما نرفته‌ام جایی

ز خویش رفته‌ام اما نرفته‌ام جایی غبار راه توام تا کی‌ام زنی پایی تحیر تو ز فکر دو عالمم پرداخت به جلوه‌ات‌که نه دین دارم…

ادامه مطلب

ز سور و ماتم این انجمنهاکی خبر دارم

ز سور و ماتم این انجمنهاکی خبر دارم چراغ خامشم سر در گریبان دگر دارم چوگردون ششجهت همواری من می‌کند جولان برون وحشتم گردی‌ست در…

ادامه مطلب

ز فیض‌ ناتوانی مصرعی در خلق ممتازم

ز فیض‌ ناتوانی مصرعی در خلق ممتازم چو ماه نو به یک بال آسمان سیر است پروازم به یاد چشمی از خود می‌روم ای فرصت…

ادامه مطلب

زان نشئه‌ که قلقل به لب شیشه دواند

زان نشئه‌ که قلقل به لب شیشه دواند صد رنگ صریر قلمم ریشه دواند چون شمع اگر سوخت سر و برگ نگاهم خاکستر من شعله…

ادامه مطلب

زرنگ ناز چون گل بزم عشرت چیدنت نازم

زرنگ ناز چون گل بزم عشرت چیدنت نازم چو شمع از شوخی‌ برق نگه بالیدنت نازم ز خاموشی به هم پیچیده‌ای شور قیامت را به…

ادامه مطلب

زندگی شوخی کمین رمیست

زندگی شوخی کمین رمیست فرصت گیر و دار صبحدمیست بسکه تنگ است عرصهٔ امکان چون ‌نگه هرطرف روی قدمیست پوست بر تن دربدن ممسک همچو…

ادامه مطلب

زین بحر بیکران کم هر اعتبار گیر

زین بحر بیکران کم هر اعتبار گیر موج‌ گهر شو و سر خود در کنار گیر الفت‌پرست کنج دلی‌، اضطراب چیست رخت نفس در آینه‌داری…

ادامه مطلب

ساز تبختر است اگر مایهٔ شرف

ساز تبختر است اگر مایهٔ شرف این خواجه بوق می‌زند اقبال چنگ و دف سیری کجاست تا نگری اقتدار خلق بالیدگی مخواه ز گاوان ‌کم…

ادامه مطلب

سجده بنیادی بساز ای جبهه با افتادگی

سجده بنیادی بساز ای جبهه با افتادگی سایه را نتوان ز خود کردن جدا افتادگی از شعاع مهر یکسر خاکساری می‌چکد بر جبین چرخ هم…

ادامه مطلب

سر به زیر تیغ و پا بر خار باید تاختن

سر به زیر تیغ و پا بر خار باید تاختن چون به عرض آمد برون تار باید تاختن نغمهٔ تحقیق محو پردهٔ اخفا خوش است…

ادامه مطلب

سرمایهٔ اظهار بقا هیچکسی کن

سرمایهٔ اظهار بقا هیچکسی کن پرواز هما یمن ندارد مگسی کن تا محو فنا نیست نفس ناله فشان باش تا قافله آرام پذیرد جرسی‌ کن…

ادامه مطلب

سعی نفس‌ کفیل ‌توست زحمت جستجو مبر

سعی نفس‌ کفیل ‌توست زحمت جستجو مبر ربشه دواندنش بس‌ست پای رسیدن ثمر درخط مرکز وفا ننگ بلند و پست نیست سر به طواف پا…

ادامه مطلب

سیل غمی‌ که داد جهان خراب داد

سیل غمی‌ که داد جهان خراب داد خاکم به باد داد به رنگی ‌که آب داد راحت درین بساط جنون‌خیز مشکلست مخمل اگر شوی نتوان…

ادامه مطلب

شب‌ که جوش‌ حسرتی ‌زان نرگس‌ خودکام داشت

شب‌ که جوش‌ حسرتی ‌زان نرگس‌ خودکام داشت چشمهٔ آیینه موج روغن بادام داشت یاد آن شوقی‌که از بیطاقتیهای جنون دل تپیدن نیز در راهت…

ادامه مطلب

شب‌که طاووس مرا شوق تو بال‌افشان داشت

شب‌که طاووس مرا شوق تو بال‌افشان داشت یک جهان چشم به هم برزدن مژگان داشت هرچه جوشید ز موج و کف این قلزم وهم نفسی…

ادامه مطلب

شده عمرها که نشانده‌ام به کمین اشک چکیده‌ای

شده عمرها که نشانده‌ام به کمین اشک چکیده‌ای دلکی ز نالهٔ بی‌اثر گرهی ز رشته بریده‌ای به‌کجاست آنهمه دسترس که زنم ز طاقت دل نفس…

ادامه مطلب

شکست خاطری دارم مپرس از فکر تدبیرش

شکست خاطری دارم مپرس از فکر تدبیرش که موی چینی آنسوی سحر برده‌ست شبگیرش غبار دل به تاراج تپشهای نفس دادم صدایی داشت این دیوانه…

ادامه مطلب

شوخی‌، بهار طبع چمن‌زاد می‌شود

شوخی‌، بهار طبع چمن‌زاد می‌شود چندان که سرو قد کشد آزاد می‌شود وضع جهان صفیر گرفتاری هم است مرغ به دام ساخته صیاد می‌شود گردی‌ست…

ادامه مطلب

شوق تو دامنی زد بر نارسایی ما

شوق تو دامنی زد بر نارسایی ما سرکوب بال وپر شد بی‌دست پایی ما درکارگاه امکان بی‌شبهه نیست فطرت تمثال می‌فروشد آیینه‌زایی ما زان پنجهٔ…

ادامه مطلب

صبح پیری اثر قطع امید است اینجا

صبح پیری اثر قطع امید است اینجا تار و پودکفنت موی سفید است اینجا ساز هستی قفس نغمهٔ خودداری نیست رم برق نفسی چند نشید…

ادامه مطلب

صفا فریب فقیهان نفس گداخته‌اند

صفا فریب فقیهان نفس گداخته‌اند که هر طرف چو تیمم وضوی ساخته‌اند درین بساط بجز رنگ رفته چیزی نیست کسی چسان برد آن بازییی که…

ادامه مطلب

طالعم زلف یار را ماند

طالعم زلف یار را ماند وضع من روزگار را ماند دل هوس تشنه است ورنه سپهر کاسهٔ زهر مار را ماند نفس من به این…

ادامه مطلب

عاقبت شرم امل بر غفلت ما می‌زند

عاقبت شرم امل بر غفلت ما می‌زند ربشه‌پردازی به خواب دانه‌ها پا می‌زند شش جهت کیفیت اسرار دل‌گل‌کرده است رنگ می جام دگر بیرون مینا…

ادامه مطلب

عبث خود را چو آتش تهمت آلود غضب کردم

عبث خود را چو آتش تهمت آلود غضب کردم به هر خاشاک چندان گرم جوشیدم که تب کردم چو آن طفلی‌که رقص بسملش در اهتزاز…

ادامه مطلب

عریانی آنقدر به برم تنگ می‌کشد

عریانی آنقدر به برم تنگ می‌کشد کز پیکرم به جان عرق رنگ می‌کشد آسان مدان به کارگه هستی آمدن اینجا شرر نفس ز دل سنگ…

ادامه مطلب

علویانی ‌که به این عالم دون می‌آیند

علویانی ‌که به این عالم دون می‌آیند عقل گم‌کرده به صحرای جنون می‌آیند کیست پرسد که ‌گل و لالهٔ این باغ هوس‌ جز به آهنگ…

ادامه مطلب

عمریست چون‌ گل می‌روم زین باغ حرمان در بغل

عمریست چون‌ گل می‌روم زین باغ حرمان در بغل از رنگ دامن برکمر، از بو گریبان در بغل مجنون و ساز بلبلان‌، لیلی و ناز…

ادامه مطلب

عیش داند دل سرگشته پریشانی را

عیش داند دل سرگشته پریشانی را ناخدا باد بودکشتی توفانی را اشک در غمکدهٔ دیده ندارد قیمت از بن چاه برآر این مه‌کنعانی را عشق…

ادامه مطلب

غباریم زحمتکش بادها

غباریم زحمتکش بادها به وحشت اسیرند آزادها املها به دوش نفس بسته‌ایم سفریک قدم راه و این زادها جهان ستم چون نیستان پر است ز…

ادامه مطلب

غنیمت ‌گیر چون آیینه محو شان خود بودن

غنیمت ‌گیر چون آیینه محو شان خود بودن جهانی را تماشا کردن و حیران خود بودن چه صحرا و چه‌ گلشن‌ گر تأمل رهبرت‌ گردد…

ادامه مطلب

فریاد که در عالم تحقیق‌ کسی نیست

فریاد که در عالم تحقیق‌ کسی نیست یک خانهٔ عنقاست ‌که آنجا مگسی نیست با عقل چه جوشیم‌که جز وهم ندارد از عشق چه لافیم…

ادامه مطلب

فقر نخواست شکوهٔ مفلسی ازگدای ما

فقر نخواست شکوهٔ مفلسی ازگدای ما ناله به خواب ناز رفت در نی بوریای ما شکرقبول عاجزی تا به‌کجا ادانیم گشت اجابت از ادب درکف…

ادامه مطلب

قامتش سامان شوخی از نگاه ما گرفت

قامتش سامان شوخی از نگاه ما گرفت این نوای فتنه از تار نظر بالا گرفت هستی ما حایل آن جلوه سرشار نیست از حبابی پرده…

ادامه مطلب

خودگدازی غم‌کیفیت صهبای من است

خودگدازی غم‌کیفیت صهبای من است خالی از خویش شدن صورت مینای من است عبرتم‌، سیر سراغم همه جا نتوان‌کردن چشم بر خاک نظر دوخته‌، جویای…

ادامه مطلب

خیال زلف‌ که واکرد راه در زنجیر

خیال زلف‌ که واکرد راه در زنجیر که عجز نالهٔ ما کنده چاه در زنجیر به محفل تو که غیرت ادب‌پرست حیاست ز جوهر آینه…

ادامه مطلب

کام دل از لب خاموش گرفتن دارد

کام دل از لب خاموش گرفتن دارد نشئه‌ای زین می بی جوش گرفتن دارد تا نوا های جهان ساز کدورت نشود چون کری رهگذر گوش…

ادامه مطلب

کردم رقم به‌کلک نفس مد ناله را

کردم رقم به‌کلک نفس مد ناله را دادم به باد شعلهٔ شوقت رساله را از سرمه چشم شوخ تو تمکین‌پذیر نیست نتوان به‌گرد‌، مانع رم…

ادامه مطلب

کم و بیش وهم تعینت سر و برگ نقص و کمال شد

کم و بیش وهم تعینت سر و برگ نقص و کمال شد مه نو دمید و به بدر زد بگداخت بدر و هلال شد به…

ادامه مطلب

کو دماغ جهد، تن در خاکساری داده را

کو دماغ جهد، تن در خاکساری داده را ناتوانی سخت افشرده‌ست نبض جاده را وصل نتواند خمار حسرت دلها شکست کم نسازد می‌کشی خمیازه جام…

ادامه مطلب