غزلیات ابوالمعانی بیدل
کهام من از نصیب عالم اظهار مأیوسی
کهام من از نصیب عالم اظهار مأیوسی غبار دامن رنگی صدای دست افسوسی حباب این محیطم مفت دیدنهاست اسرارم پری زیر بغل میگردم از مینای…
کی جزا میرسد از اهل حیا سرکش را
کی جزا میرسد از اهل حیا سرکش را آب آیینه محال استکشد آتش را بر زبان راست روان را نرود حرف خطا خامه ظاهر نکند…
گدازگوهر دل باده ناب است شبنم را
گدازگوهر دل باده ناب است شبنم را نم چشم تحیرعالم آب است شبنم را نگردد جمع نوراگهی با ظلمت غفلت صفای دل نمک در دیدهٔ…
گر به این ساز است دور از وصل جانان زبستن
گر به این ساز است دور از وصل جانان زبستن زندهام من هم به آن ننگی که نتوان زبستن انفعالم میکشد از سخت جانیها مپرس…
گر چنین جوشاند آثار دویی ننگش ز دل
گر چنین جوشاند آثار دویی ننگش ز دل دیدن آیینه خواهدکرد دلتنگش ز دل آدمی را تا نفس باقیست باید سوختن پاس مطلب آتشی دادهست…
گر لبی را به هوس نالهکمین میکردم
گر لبی را به هوس نالهکمین میکردم صدکمند از نفس سوخته چین میکردم دل اگر غنچه صفت بوی نشاطی میداشت صد تبسم ز لب چین…
گردی دگر نشد ز من نارسا بلند
گردی دگر نشد ز من نارسا بلند هویی مگر چو نبض کنم بیصدا بلند بنیاد عجز و دعوی عزّت جنونکیست مو، سربلند نیست شود تا…
گره به رشتهٔ نفس خوش آنکه نبندد
گره به رشتهٔ نفس خوش آنکه نبندد ببند دل به نوای جهان چنان که نبندد نگاه تا مژه بستن ندارد آنهمه فرصت گمان مبر در…
گلهای آن تبسم باغ فلک ندارد
گلهای آن تبسم باغ فلک ندارد صد صبح اگر بخندد یک لب نمک ندارد رنگ دویی در این باغ رعنایی خیال است سیر جهان تحقیق…
لعل لب او یکدم بر حالم اگر خندد
لعل لب او یکدم بر حالم اگر خندد تا حشر غبار من بر آبگهر خندد بیجلوهٔ او تا چند از سیرگل و شبنم اشکم ز…
ماییم و دلی سرورق بی سر و پایی
ماییم و دلی سرورق بی سر و پایی چون آبله صحرایی و چون ناله هوایی از پردهٔ ناموسی افلاک کشیدیم ننگی که کشد لاغری از…
متاع هستیی دارم مپرس از بود و نابودش
متاع هستیی دارم مپرس از بود و نابودش به صد آتش قیامت میکنی گر واکشی دودش به فهم مدعای حسرت دل سخت حیرانم نمیدانم چه…
محیط جلوهٔ او موج خیز است از سراب من
محیط جلوهٔ او موج خیز است از سراب من ز شبنم آب در آیینه دارد آفتاب من به تحقیق چه پردازم که از نیرنگ دانشها…
مستعرفان را شراب دیگری درکار نیست
مستعرفان را شراب دیگری درکار نیست جز طواف خویش دور ساغری درکار نیست سعی پروازت چو بوی گل گر از خود رفتن است تا شکست…
مقیم وحدتم هر چند در کثرت وطن دارم
مقیم وحدتم هر چند در کثرت وطن دارم به دریا همچو گوهر خلوتی در انجمن دارم نفس میسوزم و داغی به حسرت نقش میبندم چراغی…
ممسک اگربه عرض سخا جوشد ازشراب
ممسک اگربه عرض سخا جوشد ازشراب دستی بلند میکند اما به زیرآب طبعکرم فسردهٔ دست تهی مباد برگشت عالمیست ستم خشکی سحاب این است اگر…
موج جنون میزند، اشک پریشان کیست
موج جنون میزند، اشک پریشان کیست ناله به دل میخلد بسمل مژگان کیست پای روان وداع، راه به کوی که برد دست به دل بستهام،…
میرسد گویند باز آن آفتاب صبحدم
میرسد گویند باز آن آفتاب صبحدم صبحکی خواهد دمید ای من خراب صبحدم ناله یکسر نغمهٔ ساز شب اندوه ماست دیدهٔگریان همان جام شراب صبحدم…
نالهٔ ما شیوهها امشب به بر آورده است
نالهٔ ما شیوهها امشب به بر آورده است نخل ماتم نوحهٔ چندی ثمر آورده است آبیار ریشهٔ حسرت خیال لعل کیست هر مژه صد خوشه…
ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم
ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم به جنبش تا رسد مژگان محرف میخورد خوابم نفس در دل گره دارم نگه در دیده معذورم خطی…
نسبت اشراف با دونان خطاست
نسبت اشراف با دونان خطاست سر اگرگردید نتوانگفت پاست آه بیتاثیرما راکم مگیر هرکجا دودی است آتش در قفاست بیجفای چرخ دل را قدر نیست…
نشد دراین درسگاه عبرت بهفهم چندین رساله پیدا
نشد دراین درسگاه عبرت بهفهم چندین رساله پیدا جنون سوادیکهکردم امشب ز سیر اوراق لاله پیدا صبا زگیسوی مشکبارت اگر رساند پیام چینی چو شبنم…
نفس با یک جهان وحشت به خاک و آب میسازد
نفس با یک جهان وحشت به خاک و آب میسازد پرافشان نشئهای با کلفت اسباب میسازد چو آل دودی که پیدا میکند خاموشی شمعش زخود…
نقاش ازل تا کمر مو کمران بست
نقاش ازل تا کمر مو کمران بست تصویر میانت به همان موی میان بست از غیرت نازست که آن حسن جهانتاب واگرد نقاب ازرخ و…
نگویمت به خطا سازیا صواب طلب
نگویمت به خطا سازیا صواب طلب کمینگر است زخود رفتنت شتاب طلب اگر حقیقت انجام در نظر داری ز هرکجاگهرت میرسد حباب طلب شکست آبله…
ننمود غنچهات آنقدر ادب اقتضای تاملم
ننمود غنچهات آنقدر ادب اقتضای تاملم که ز بوی گل شنود کسی اثر ترانهٔ بلبلم به خیال مستی نرگست نشدم قدحکشگلشنی که ترنگ شیشه به…
نه عشق سوخته و نه هوسگداخته است
نه عشق سوخته و نه هوسگداخته است چو صبح آینهٔ ما نفسگداخته است سلامت آرزوی وادی رحیل مباش که عالمی به فسون جرس گداخته است…
نهال وحشت ما خالی از ثمر نبود
نهال وحشت ما خالی از ثمر نبود ز خود برآمدن ناله ناله بیاثر نبود ز محو جلوه مجو لذت شناسایی که چشم آینه را بهرهٔ…
نیرنگ جلوهایکه به دل نقش بستهام
نیرنگ جلوهایکه به دل نقش بستهام طاووس میپرد به هوا رنگ جستهام با موج گوهرم گرو تاختن بجاست من هم به سعی آبله دامن شکستهام…
هر چند درین مرحله بی تاب و توانم
هر چند درین مرحله بی تاب و توانم چون آبله سر در قدم راهروانم بر قمری و بلبل ز نشاطم مسرایید من بوی گلم نالهٔ…
هرجا دلی تپیدن شوق خیال داشت
هرجا دلی تپیدن شوق خیال داشت گرد به باد رفتهٔ من رقص حال داشت روزی که عشق زد رقم ناتوانیام چون خامه استخوان تنم مغز…
هرکجا عشاق را درد طلب منظور شد
هرکجا عشاق را درد طلب منظور شد رفتن رنگ دو عالم خون یک ناسور شد رنگ منت برنمیدارد دل اهل صفا صبح ، زخم خویش…
هرکه زین انجمن آثار صفا میبیند
هرکه زین انجمن آثار صفا میبیند نشئه از باده و از تار صدا میبیند روغن از پردهٔ بادام تواند دیدن هرکه از نرگس مست تو…
همت از هر دو جهان جست و ز دل در نگذشت
همت از هر دو جهان جست و ز دل در نگذشت موج بگذشت ز دریا و ز گوهر نگذشت آمد و رفت نفس،گرد پی یکتاییست…
همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمارما
همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمارما چه قیامتیکه نمیرسی زکنار ما بهکنار ما چو غبار ناله به نیستان نزدیمگامی از امتحان…
هوس وداع بهار خیال امکان باش
هوس وداع بهار خیال امکان باش چو رنگ رفته بهباغ دگر گلافشان باش کنارهجویی ازین بحر عافیت دارد وداع مجلسیانکن ز دور گردان باش گرفتم…
وحشتی کو تا وداع اینهمه غوغا کنم
وحشتی کو تا وداع اینهمه غوغا کنم نغمهٔ ساز دو عالم را صدای پا کنم هیچ موجی از کنار این محیط آگاه نیست من ز…
وقتست کنم شور جنون عام و بگریم
وقتست کنم شور جنون عام و بگریم چون ابر بر آیم به سر بام و بگریم تا گرد ره هرزه دویها بنشیند از آبله چشمی…
یاران به رنگ رفته دو روزم مثل کنید
یاران به رنگ رفته دو روزم مثل کنید تمثال منکم استگر آیینه تلکنید انجام این بساط در آغاز خفته است شام ابد تصور صبح ازل…
یک سر مو گر هوس از فکر جاهی بگذرد
یک سر مو گر هوس از فکر جاهی بگذرد پشم ما بالد به حدی کز کلاهی بگذرد شمع محفل داغ میگردد کز آهی بگذرد آه…
آخر از بار تعلقهای اسباب جهان
آخر از بار تعلقهای اسباب جهان عبرتی بستیم بر دوش نگاه ناتوان از خم گردون مهیا شو به ایمای بلا تیر میباشد اشارتهای ابروی کمان…
آرزوی دل، چو اشک از چشم ما افتاده است
آرزوی دل، چو اشک از چشم ما افتاده است مدعا چون سایهای در پیش پا افتاده است گوهر امید ما قعر توکلکرده ساز کشتی تدبیر…
از چرخ بار منت تا کی توان کشیدن
از چرخ بار منت تا کی توان کشیدن باید بهپای مردی دست از جهان کشیدن توفان کن و برانگیز گرد از بنای هستی دامان مقصد…
از ره و منزل تحقیق اگر دوری نیست
از ره و منزل تحقیق اگر دوری نیست جستن خانهٔ خورشید بجزکوری نیست گرد هرکوچه علمدار جنون دگر است نیست خاکیکه در او رایت منصوری…
از قناعت خاک باید کرد در انبان حرص
از قناعت خاک باید کرد در انبان حرص آبرو تا کی شود صرف خمیر نان حرص هیچ دشتی نیست کز ریگ روان باشد تهی بر…
ازکتاب آرزو بابی دگر نگشودهام
ازکتاب آرزو بابی دگر نگشودهام همچو آه بیدلان سطری به خون آلودهام موج را قرب محیط از فهم معنی دور داشت قدردان خود نیام از…
اشک از مژگان درین ویرانه نشکست و نریخت
اشک از مژگان درین ویرانه نشکست و نریخت خوشهخشکیداشت اینجادانهنشکستو نریخت زیرگردون صدهزاران سر به باد فتنه رفت کهنه خشتی زین ندمتخانه نشکست و نریخت…
افتادهام به راهت چون اشک بیروانی
افتادهام به راهت چون اشک بیروانی مکتوب انتظارم شاید مرا بخوانی از ساز حیرت من مضمون ناله درباب گرد نگاه دارد فریاد ناتوانی آنجا که…
اگر خضر خطت از چشمهٔ حیوان نشان دارد
اگر خضر خطت از چشمهٔ حیوان نشان دارد عقیق لب چرا چون تشنگان زیر زبان دارد نمیدانم شهادتگاه شوق کیست این وادی که رفتنهای خون…
الفت تن باعث فکر پریشان دل است
الفت تن باعث فکر پریشان دل است دانه صاحب ریشه از آمیزش آب وگل است عمرراکوتاهی سعی نفس آسودگیست پیچ و تاب جاده هرجا محوگردد…