صبح است و دارد آن‌گل در سر هوای نرگس

صبح است و دارد آن‌گل در سر هوای نرگس از چشم ما بریزید آبی به پای نرگس ابر و بهار اقبال امروز سایهٔ کیست گل‌کرد…

ادامه مطلب

صف حرص و هوا در هم شکستی‌ کجکلاهی‌ کن

صف حرص و هوا در هم شکستی‌ کجکلاهی‌ کن دل جمع است ملک بی‌نیازی پادشاهی کن نمود از اعتبار باطل اکرام حق آگاهت سراب وهم‌گو…

ادامه مطلب

صید کمند شوقی‌ست از مهر تا به ما هم

صید کمند شوقی‌ست از مهر تا به ما هم جوش بهار حیرت یعنی‌گل نگاهم با هر فسرده رنگی شادم‌ که پیش شمعت تا بال می‌فشانم…

ادامه مطلب

عاشقی مقدور هر عیاش نیست

عاشقی مقدور هر عیاش نیست غم‌کشیدن، صنعت نقاش نیست حسن محجوبی‌که ما را داغ‌کرد گر قیامت فاش گردد فاش نیست گر شوی آگه‌، ز آداب…

ادامه مطلب

عبث تعلیم آگاهی مکن افسرده طبعان را

عبث تعلیم آگاهی مکن افسرده طبعان را که‌بینایی چو چشم‌ازسرمه‌ممکن نیست‌مژگان را به غیر ز بادپیمایی چه دارد پنجهٔ منعم ز وصل زرهمان یک‌حسرت آغوش‌است‌میزان‌را…

ادامه مطلب

عرق‌فشانی شبنم در این حدیقه‌ گواه است

عرق‌فشانی شبنم در این حدیقه‌ گواه است که هر طرف نگرد دیده انفعال نگاه است حساب سایه و خورشید هیچ راست نیاید متاع منتظران زنگ…

ادامه مطلب

عقبه‌ای دیگر نباشد روح از تن رسته را

عقبه‌ای دیگر نباشد روح از تن رسته را نیست بیم سوختن دود زآتش جسته را شکوه ازگردون دلیل‌تنگدستیهای ماست ناله در پرواز باشد طایر پربسته…

ادامه مطلب

عمری‌ست به‌صحرای طلب عجز دراییم

عمری‌ست به‌صحرای طلب عجز دراییم چون اشک روانیم و همان آبله پاییم از حیرت قانون نفس هیچ مپرسید در رشتهٔ سازی که نداریم صداییم تحقیق…

ادامه مطلب

عیب همه عالم ز تغافل به هنر پوش

عیب همه عالم ز تغافل به هنر پوش این پرده به هر جا تنک افتد مژه‌ در پوش بی‌قطع نفس کم نشود هرزه‌درایی رسوایی پرواز…

ادامه مطلب

غبار ما به جز این پر شکستنی‌که ندارد

غبار ما به جز این پر شکستنی‌که ندارد کجا رود به امید نشستنی‌که ندارد هزار قافله پا درگل است و می‌رود از خود به فرصت…

ادامه مطلب

غنا مفت هوس‌گر نام آسودن نمی‌گیرد

غنا مفت هوس‌گر نام آسودن نمی‌گیرد غبار دامن‌افشان سحر دامن نمی‌گیرد فسردن خوشترست از منت شوراندن آتش حنا بوسدکف دستی‌که دست من نمی‌گیرد دلی دارم…

ادامه مطلب

فرصتی داری زگرد اضطراب دل برآ

فرصتی داری زگرد اضطراب دل برآ همچوخون پیش ازفسردن از رگ‌بسمل برآ ریشهٔ الفت ندرد دانهٔ آزادی‌ات ای شرر نشو و نما زین‌کشت بیحاصل‌برآ از…

ادامه مطلب

فغان‌ که فرصت دام تلاش چیدن رفت

فغان‌ که فرصت دام تلاش چیدن رفت پی‌گذشتن عمر آنسوی رسیدن رفت چوشمع‌سربه هوآ سوخت جوهرتحقیق چه جلوه‌ها که نه درپیش پا ندیدن رفت ز…

ادامه مطلب

قابل نخل ما بر دگرست

قابل نخل ما بر دگرست گردن شمع را سر دگرست سر به ‌گردون فرو نمی‌آربم این هواهای منظر دگرست کشت اقبال معصیتها سبز ابر ما،…

ادامه مطلب

خودسر ز عافیت به تکلف برید و بس

خودسر ز عافیت به تکلف برید و بس آهی‌ که قد کشید به دل خط‌ کشید و بس راه تلاش دیر و حرم طی نمی‌شود…

ادامه مطلب

خیال چشم‌که ساغر به چنگ می‌آید

خیال چشم‌که ساغر به چنگ می‌آید که عالمی به نظرشیشه رنگ می‌آید به حیرتم چو نفس قاصد چه مکتوبم که رفتنم همه جا بی‌ درنگ…

ادامه مطلب

کاش یک نم‌ گردش چشم تری می‌داشتم

کاش یک نم‌ گردش چشم تری می‌داشتم تا درین میخانه من هم ساغری می‌داشتم اعتبارم قطره واری صورت تمکین نبست بحر می‌گشتم‌ گر آب گوهری…

ادامه مطلب

کرد شبنم را به خورشید آشنا افتادگی

کرد شبنم را به خورشید آشنا افتادگی قطره را شد سوی دریا رهنما افتادگی راحت روی زمین زیر نگین ناز توست گر چو نقش پا…

ادامه مطلب

کلاه نیست تعین ‌که ما ز سر فکنیمش

کلاه نیست تعین ‌که ما ز سر فکنیمش مگر به خاک نشینیم ‌کز نظر فکنیمش غبار ما و منی‌ کز نفس فتاد به ‌گردن ز…

ادامه مطلب

کو رنگ‌، چه بو؟ جلوهٔ یارست ببینید

کو رنگ‌، چه بو؟ جلوهٔ یارست ببینید گل نیست همان لاله‌عذارست ببینید زبن برگ ‌گلی چند که آیینهٔ رنگند آن دست‌ که بیرون نگارست ببینید…

ادامه مطلب

کیست‌ کز جهد به آن انجمن ناز رسد

کیست‌ کز جهد به آن انجمن ناز رسد سرمه‌گردیم مگر تا به تو آواز رسد درخور غفلت دل دعوی پیدایی ماست همه محویم‌گر آیینه به…

ادامه مطلب

گذشتگان که هوس دیده‌اند دنیا را

گذشتگان که هوس دیده‌اند دنیا را به پیش خود همه پس دیده‌اند دنیا را دوام‌کلفت دل آرزو نخواهی کرد در آینه دو نفس دیده‌اند دنیا…

ادامه مطلب

گر به سیر انجمن یا گشت‌ گلشن رفته است

گر به سیر انجمن یا گشت‌ گلشن رفته است شمع‌ما هرسو همین یک سرزگردن رفته است مزرعی چون کاغذ آتش‌زده گل کرده ایم تا نظر…

ادامه مطلب

گر خیال‌گردش چشم توام رهبر شود

گر خیال‌گردش چشم توام رهبر شود چون قدح هر نقش پایم عالم دیگر شود سیل بیتاب مرا یارب نپیوندی به بحر ترسم این جزو تپیدن…

ادامه مطلب

گر ما گوییم‌، ماکجاییم

گر ما گوییم‌، ماکجاییم ور تو، تو هم آن‌ کسی‌ که ماییم پوشیدگی‌ایم لیک رسوا عریانی لیک در قباییم گوشیم و شنیدنی نداربم چشمیم و…

ادامه مطلب

گرفتار رسوم اندیشهٔ آرام‌ کم دارد

گرفتار رسوم اندیشهٔ آرام‌ کم دارد عقاید آنچه دارد خدمت دیر و حرم دارد دماغ آرمیدن نیست با گل‌، شبنم ما را در این آیینه…

ادامه مطلب

گزند زندگانی در کفن جسم است تدبیرش

گزند زندگانی در کفن جسم است تدبیرش سموم آنجا که زور آرد علاجی نیست جز شیرش چه مغناطیس حل‌ کرده‌ست‌ یارب خون نخجیرش که پیکان…

ادامه مطلب

گه به رو می‌دوی و گاه به سر می‌آیی

گه به رو می‌دوی و گاه به سر می‌آیی نیستی اشک چرا اینهمه ‌تر می‌آیی درد فرصت ز هجوم املت باز نداشت سنگها بسته به…

ادامه مطلب

لوح‌هستی یک قلم از نقش قدرت عاری است

لوح‌هستی یک قلم از نقش قدرت عاری است آمد ورفت نفس مشق خط بیکاری است از ره غفلت‌، عدم را، هستی اندیشیده‌ایم شبهه تقریریم و…

ادامه مطلب

مآل‌کار نقصانهاست هر صاحب‌کمالی را

مآل‌کار نقصانهاست هر صاحب‌کمالی را اگر ماهت‌کنند از دست نگذاری هلالی را رمیدنها ز اوضاع جهان طرز دگر دارد به‌وحشت پیش باید برد ازین صحرا…

ادامه مطلب

محبت ستمگر نباشد نباشد

محبت ستمگر نباشد نباشد وفا زحمت‌آور نباشد نباشد دل جمع مهری‌ست برگنج اقبال اگرکیسه پر زر نباشد نباشد شکوهی که دارد جهان قناعت به خاقان…

ادامه مطلب

مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست

مرا به آبلهٔ پا چه مشکل افتادست که تا قدم زده‌ام پای بر دل افتادست به قدر سعی دراز است راه مقصد ما وگرنه در…

ادامه مطلب

مشرب عشاق بر وضع هوس تنگی‌کند

مشرب عشاق بر وضع هوس تنگی‌کند عالم عنقا به پرواز مگس تنگی کند واصل مقصد ز خاموشی ندارد چاره‌ای چون به منزل آمد آواز جرس…

ادامه مطلب

مکش ای آفتاب از فکر زربرپشت آتش را

مکش ای آفتاب از فکر زربرپشت آتش را ز غفلت می‌پرستی چند چون زردشت‌، آتش را به ترک ظلم‌، ظالم برنگردد از مزاج خود همان…

ادامه مطلب

من سنگدل چه اثر برم زحضور ذکر دوام او

من سنگدل چه اثر برم زحضور ذکر دوام او چو نگین نشدکه فرو روم به خود از خجالت نام او سخن آب‌ گشت و عبارتی…

ادامه مطلب

موج هرجا، در جمعیت‌گوهر زده است

موج هرجا، در جمعیت‌گوهر زده است تب حرص است‌که ازضعف به بستر زده است غیر چشم طمع آیینهٔ محرومی نیست حلقه بر هر دری‌، این…

ادامه مطلب

می‌کند درس رمی از رنگ و بو تکرار گل

می‌کند درس رمی از رنگ و بو تکرار گل با همه بی‌دست‌وپایی نیست پُر بیکار گل غنچه‌ها از جوش دلتنگی‌ گریبان می‌درند ورنه این گلشن…

ادامه مطلب

نامنفعلی گریه کن و چون مژه تر شو

نامنفعلی گریه کن و چون مژه تر شو خشک است جبین یک دو عرق آینه‌گر شو حیف است رعونت دمد از جوهر ذاتت گرتیغ ‌کنندت…

ادامه مطلب

ندارد موج جز طومار رمز بحر وا کردن

ندارد موج جز طومار رمز بحر وا کردن توان سیر دو عالم در شکست رنگ ما کردن امل می‌خواهد از طبع جنون‌ کیشت پشیمانی به…

ادامه مطلب

نسزد به وضع فسردگی ز بهار دل مژه بستنت

نسزد به وضع فسردگی ز بهار دل مژه بستنت که ‌گداخت جوهر رنگ و بو به فشار غنچه نشستنت مکش ای حباب بقا هوس، الم…

ادامه مطلب

نشکسته ساغر عاریت ز حصول آب بقا چه حظ

نشکسته ساغر عاریت ز حصول آب بقا چه حظ بجز اینکه ننگ نفس‌ کشی چو خضر ز عمر رسا چه حظ طربی‌ که زخم دل…

ادامه مطلب

نفس در طلب سوختی دل ندیدی

نفس در طلب سوختی دل ندیدی به لیلی چه دادی‌ که محمل ندیدی به شبگیر چون شمع فرسوده وهمت به زیر قدم بود منزل ندیدی…

ادامه مطلب

نقش نیرنگ جهان جوهر رم می‌باشد

نقش نیرنگ جهان جوهر رم می‌باشد صفحهٔ آینه تمثال رقم می‌باشد یاس انگشت‌نما را ندهی شهرت جاه موی ماتم‌زده بر فرق علم می‌باشد ربط احباب…

ادامه مطلب

نمی‌باشد دل مایوس بی‌کیفیت نازی

نمی‌باشد دل مایوس بی‌کیفیت نازی پری زین بزم دور است‌، ای شکست شیشه آوازی به تسکین دل بیتاب ما عمری‌ست می‌خندد شرر خو لعبتی در…

ادامه مطلب

نه بر صحرا نظر دارم نه در گلزار می‌گردم

نه بر صحرا نظر دارم نه در گلزار می‌گردم بهار فرصت رنگم به گرد یار می‌گردم قضا چون مردمک جمعیت حالم نمی‌خواهد تحیر مرکزی دارم…

ادامه مطلب

نه فخر می‌دمد اینجا نه ننگ می‌بارد

نه فخر می‌دمد اینجا نه ننگ می‌بارد بر این نشان‌که تو داری خدنگ می‌بارد فریب ابر کرم خورده‌ای از این غافل که قطره قطره همان…

ادامه مطلب

نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده‌ام

نور جان در ظلمت آباد بدن گم کرده‌ام آه ازین یوسف‌ که من در پیرهن ‌گم‌کرده‌ام وحدت از یاد دویی اندوه‌ کثرت می‌کند در وطن…

ادامه مطلب

نیست بی‌شور حوادث آمد و رفت نفس

نیست بی‌شور حوادث آمد و رفت نفس کاروان موج دارد از شکست خود جرس باغ امکان را شکست رنگ می‌باشد کمال ای ثمر گر فرصتی…

ادامه مطلب

هر سو نظرگشودیم زان جلوه رنگ دارد

هر سو نظرگشودیم زان جلوه رنگ دارد آیینه خانه‌ها را یک عکس تنگ دارد بیش وکم تو و ماست نقص وکمال فطرت میزان عدل یکتا…

ادامه مطلب

هرچند خودنمایی تخت و حشم نباشد

هرچند خودنمایی تخت و حشم نباشد در عرض بی‌حیایی آیینه‌ کم نباشد پیش از خیال هستی باید در عدم زد این دستگاه خجلت‌کاو یک دو…

ادامه مطلب