دل خلوت اندیشهٔ یار است ببینید

دل خلوت اندیشهٔ یار است ببینید این آینه در شغل چه‌کار است ببینید زان پیش که بر خرمن ما برق فرو شد آن شعله که…

ادامه مطلب

دل شکستی دارد از معموره بر هامون زنید

دل شکستی دارد از معموره بر هامون زنید چینی مو دار ما را بر سر مجنون زنید از خمار عافیت عمری‌ست زحمت می‌کشیم جام ما…

ادامه مطلب

دلت فسرد جنونی ‌کز آشیانه برآیی

دلت فسرد جنونی ‌کز آشیانه برآیی چو ناله دامن صحرا به ‌کف ز خانه برآیی به ساز عجز ز سر چنگ خلق نیست‌ گزیرت چو…

ادامه مطلب

دلیل کاروان اشکم آه سرد رامانم

دلیل کاروان اشکم آه سرد رامانم اثر پرداز داغم حرف صاحب درد رامانم رفیق وحشت من غیر داغ دل نمی‌باشد دربن غربتسرا خورشید تنهاگرد رامانم…

ادامه مطلب

دوستان از منش دعا مبرید

دوستان از منش دعا مبرید زنده‌ام نامم از حیا مبرید خاک من دارد انفعال غبار کاش بادم برد شما مبرید خون من تیره شد زافسردن…

ادامه مطلب

دیدهٔ انتظار را دام امید کرده‌ایم

دیدهٔ انتظار را دام امید کرده‌ایم ای قدمت به چشم ما خانه سفید کرده‌ایم دل به خیالت انجمن دیده به حیرتت چمن سیر تأملی که…

ادامه مطلب

راه فضولی ما هم در ازل حیا زد

راه فضولی ما هم در ازل حیا زد تا چشم باز کردیم مژگان به پشت پا زد صبحی زگلشن راز بوی نفس جنون‌ کرد برهردماغ…

ادامه مطلب

رفتن عمر ز رفتار نفسها پیداست

رفتن عمر ز رفتار نفسها پیداست وحشت موج‌ ، تماشای خرام دریاست گردبادی که به خود دودصفت می پیچد نفس سوختهٔ سینهٔ چاک‌ صحراست جوهر…

ادامه مطلب

رنگ گل تعبیر دمید از کف پایش

رنگ گل تعبیر دمید از کف پایش تا چشم به خون‌که سیه‌کرده حنایش عمریست‌که عشاق به آنسوی قیامت رفتند به برگشتن مژگان رسایش چون صبح…

ادامه مطلب

روزی‌که زد به خواب شعورم ایاغ پا

روزی‌که زد به خواب شعورم ایاغ پا من هم زدم ز نشئه به چندین دماغ پا رنگ حنا زطبع چمن موج می‌زند شسه‌ست‌گوبی آن‌گل خودرو…

ادامه مطلب

ز بزم وصل‌، خواهشهای بیجا می‌برد ما را

ز بزم وصل‌، خواهشهای بیجا می‌برد ما را چوگوهر موج ما بیرون دریا می‌برد ما را ندارد شمع ما را صرفه سیر محفل امکان نگه…

ادامه مطلب

ز پیراهن برون آ، بی شکوهی نیست عریانی

ز پیراهن برون آ، بی شکوهی نیست عریانی جنون کن تا حبابی را لباس بحر پوشانی گل آیینه را روی تو بخشد رنگ حیرانی دهد…

ادامه مطلب

ز درد تشنه‌لبیها در این محیط سراب

ز درد تشنه‌لبیها در این محیط سراب دلی گداخته‌ایم و رسیده‌ایم به آب تأملی‌که چه دارد تلاش محرمی‌ات شکست آینه را جلوه‌کرده‌اند خطاب حصول ریشهٔ…

ادامه مطلب

ز سخت‌جانی من عمر تنگ می‌گذرد

ز سخت‌جانی من عمر تنگ می‌گذرد شرار من به پر و بال سنگ می‌گذرد جهان ز آبله‌پایان دل جنون دارد ز گرد عجز مگو فوج…

ادامه مطلب

ز من عمریست می‌گردد جدا دل

ز من عمریست می‌گردد جدا دل ندانم با که گردید آشنا دل ز حرف عشق خارا می‌گدازد من و رازی‌که نتوان‌گفت با دل به فکر…

ادامه مطلب

زا‌ن ناله‌ که شب بی ‌رخت افراخته بودم

زا‌ن ناله‌ که شب بی ‌رخت افراخته بودم درگردن گردون رسن انداخته بودم این عالم آشفته که هستی است غبارش رنگیست‌ که من صبح ازل…

ادامه مطلب

زد نفس فال تن‌آسانی دلی آراستند

زد نفس فال تن‌آسانی دلی آراستند بیدماغی‌کرد کوشش منزلی آراستند سرکشم اما جبین سجده مشتاقم چو شمع از نم اشک چکیدن مایلی آراستند نارسایی داشت…

ادامه مطلب

زندگی محروم تکرارست و بس

زندگی محروم تکرارست و بس چون شرر این جلوه یک بارست و بس از عدم جویید صبح ای عاقلان عالمی اینجا شب تارست و بس…

ادامه مطلب

زین باغ‌ گذشتیم به احسان تغافل

زین باغ‌ گذشتیم به احسان تغافل گل بر سر ما ریخت گریبان تغافل طومار تماشای جهان فتنهٔ سوداست خواندیم خط امن ز عنوان تغافل مشکل…

ادامه مطلب

سادگی دل را اسیر فکرهای خام داشت

سادگی دل را اسیر فکرهای خام داشت تا تحیر بود در آیینه عکس آرام داشت گر نمی‌بود آرزو تشویش جانکاهی نبود ماهیان را تشنهٔ قلاب…

ادامه مطلب

سجدهٔ خاک درت هرکه تمنایش بود

سجدهٔ خاک درت هرکه تمنایش بود هر کجا سود قدم بر سر من پایش بود علم همت عشاق نگونی نکشد خاکشان پی سپر قامت رعنایش…

ادامه مطلب

سر خط درس‌کمالت منتخب دانی بس است

سر خط درس‌کمالت منتخب دانی بس است ازکتاب ‌ما و من سطر عدم‌خوانی‌ بس است چند باید چیدن ای غافل بساط اعتبار از متاع‌کار و…

ادامه مطلب

سرمایهٔ عذر طلبم از همه بیش است

سرمایهٔ عذر طلبم از همه بیش است در قافلهٔ اشک همین آبله پیش است جهدی ‌که ز فکر حسد خلق برآیی خاری ‌که به پایی…

ادامه مطلب

سعی‌جاه آرزوی خاک شدن در سر دا‌شت

سعی‌جاه آرزوی خاک شدن در سر دا‌شت موج از بهر فسردن طلب گوهر داشت دل آزاد به پرواز خیالات افسرد حفف ازآن خانهٔ آیینه‌ که…

ادامه مطلب

سینه چاک یک جهان گرد هوس بالیده‌ام

سینه چاک یک جهان گرد هوس بالیده‌ام صبح آزادی چه حرف است این قفس بالیده‌ام طمطراق گفتگوی بی‌اثر فهمیدنی‌ست کاروانی چند آواز جرس بالیده‌ام انفعال…

ادامه مطلب

شب ‌که حیرت ‌با خیالت‌ طرح ‌قیل ‌و قال ریخت

شب ‌که حیرت ‌با خیالت‌ طرح ‌قیل ‌و قال ریخت همچو شمع از پیکرم یکسر زبان لال ریخت یک‌ سحر تا نقش‌بندم‌ صد چمن‌رنگم شکست…

ادامه مطلب

شب‌که شد جوش فغانم همنوای عندلیب

شب‌که شد جوش فغانم همنوای عندلیب در عرق‌گم‌گشت چون شبنم صدای عندلیب خلق معشوقان‌کمند صید مشتاقان بس است نیست غیر از بوی‌گل زنجیر پای عندلیب…

ادامه مطلب

شدی پیر وهمان دربند غفلت می‌کنی جان را

شدی پیر وهمان دربند غفلت می‌کنی جان را به‌پشت خم‌کشی تاکی چوگردون بار امکان را رباضت غره دارد زاهدان را لیک ازبن غافل گه از…

ادامه مطلب

شکست رنگ که بود آبیار این‌ گلشن

شکست رنگ که بود آبیار این‌ گلشن به هر چه می‌نگرم ناله‌ کرده است وطن به ‌کلبه‌ای که من از درد هجر می‌نالم به قدر…

ادامه مطلب

شوخی‌انداز جرأتها ضعیفان را بلاست

شوخی‌انداز جرأتها ضعیفان را بلاست جنبش خویش از برای اشک سیلاب فناست آخر از سَرو ِ تو شور ِقمری ما شد بلند جلوِهٔ بالابلندان خاکساران…

ادامه مطلب

شوق دیداری ‌که از دل بال حسرت می کشد

شوق دیداری ‌که از دل بال حسرت می کشد تا به مژگان می‌رسد آغوش حیرت می‌کشد بی‌رخت تمهید خوابم خجلت ارام نیست لغزش مژگان من…

ادامه مطلب

صبح تمنا دمید، دل چمنستان ‌کنیم

صبح تمنا دمید، دل چمنستان ‌کنیم یوسف ما می‌رسد آینه سامان ‌کنیم حاصل باغ مراد حوصله خواه وفاست آنچه نگنجد به جیب تحفهٔ دامان‌ کنیم…

ادامه مطلب

صفحهٔ دل بی‌خط زخم تو فرد باطلست

صفحهٔ دل بی‌خط زخم تو فرد باطلست آبرو آیینهٔ ما را ز جوهر حاصلست گر همه حرف حق است آندم‌که‌گفتی باطلست هرچه بیرون آمد از…

ادامه مطلب

طرب خواهی درین محفل برون آ گامی آن سویش

طرب خواهی درین محفل برون آ گامی آن سویش بنالد موج از دریا، تهی ناکرده پهلویش گلستانی‌ که حرص احرام عشرت بسته است آنجا به…

ادامه مطلب

عاقبت‌در حلقهٔ‌آن زلف‌، دل جا می‌کند

عاقبت‌در حلقهٔ‌آن زلف‌، دل جا می‌کند عکس در آیینه راه شوخیی وامی‌کند غمزهٔ وحشی مزاجت در دل مجروح من زخم ناخن را خیال موج دریا…

ادامه مطلب

عبرتی‌کوتا لب از هذیان به هم دوزد مرا

عبرتی‌کوتا لب از هذیان به هم دوزد مرا موج این‌گوهر نمی‌دانم چه پهلو زد مرا عمرها شد آتشم افسرده است ما نفس خنده‌ها بسیارکردیم‌گریه آموزد…

ادامه مطلب

عشاق چون فسانهٔ تحقیق سر کنند

عشاق چون فسانهٔ تحقیق سر کنند آیینه بشکنند و سخن مختصر کنند هر چند برق شعله زند از نگاهشان یکسر چراغ خانهٔ آیینه بر کنند…

ادامه مطلب

عمر ارذل ای خدا مگمار بر نیروی مرد

عمر ارذل ای خدا مگمار بر نیروی مرد رعشهٔ پیری مبادا ریزد آب‌روی مرد تا نگردد عجز طاقت شبنم ایجاد عرق صبح نومیدی مخندان از…

ادامه مطلب

عمری‌ست چون نفس به تپیدن فسانه‌ام

عمری‌ست چون نفس به تپیدن فسانه‌ام از عافیت مپرس دل است آشیانه‌ام در قلزمی که اوج و حضیضش تحیر است موج خیالم و به خیالی…

ادامه مطلب

عیش ما کم نیست گر اشکی به چشم تر بود

عیش ما کم نیست گر اشکی به چشم تر بود شوق سرشارست تا این باده در ساغر بود نکهت گل‌، دام اگر دارد همان برگ…

ادامه مطلب

غرور خودنمایی تا کنیم از یکدگر پنهان

غرور خودنمایی تا کنیم از یکدگر پنهان چو شمع‌ کشته در نقش قدم‌ کردیم سر پنهان چو یاقوت از فسون اعتبار ما چه می‌پرسی ز…

ادامه مطلب

غیر خاموشی نداردگفتگوی ما نمک

غیر خاموشی نداردگفتگوی ما نمک تا به‌ کی بر زخم خود پاشد لب ‌گویا نمک سیر باغ حسن خواهی از حیا غافل مباش در دل…

ادامه مطلب

فریبم می‌دهد آسودگی ای شوق تدبیری

فریبم می‌دهد آسودگی ای شوق تدبیری به رنگ غنچه خوابی دیده‌ام ای صبح تعبیری ندانم دل اسیرکیست اما اینقدر دانم که درگرد نفس پیچیده است…

ادامه مطلب

فکر خویشم آخر از صحرای امکان می‌برد

فکر خویشم آخر از صحرای امکان می‌برد همچو شمع آن سوی دامانم‌ گریبان می‌برد شرمسار هستی‌ام کاین کاغذ آتش زده یک دو گامم زین شبستان…

ادامه مطلب

قد خم‌ گشته را تا می‌توانی وقف طاعت ‌کن

قد خم‌ گشته را تا می‌توانی وقف طاعت ‌کن به این قلاب صید ماهی دریای رحمت‌ کن نه‌ای‌ گردن ‌که همچون ‌شعله باید سر کشت…

ادامه مطلب

خوش عشرت است دمبدم از غم‌گریستن

خوش عشرت است دمبدم از غم‌گریستن درزندگی چو شمع پی هم‌گریستن آنرا که نیست رنگ خلاصی ز چاه طبع چون دلو لازم است به‌عالم‌گریستن غرق…

ادامه مطلب

خیال قرب غفلت دوری ازانس است محرم را

خیال قرب غفلت دوری ازانس است محرم را تبسم‌های‌گندم چین دامن گشث آدم را حوادث‌کج سرشتان را نبخشد وضع همواری بود مشکل‌کشاکش ازکمان بیرون برد…

ادامه مطلب

کام همت اگر انباشتهٔ ذوق خفاست

کام همت اگر انباشتهٔ ذوق خفاست شور حاجت – نمک مایده استغناست غره منشین به ‌کمالی‌ که ‌کند ممتازت بیشتر قطره گوهر شده ننگ دریاست…

ادامه مطلب

کس چو شمع من نبوده‌ست آشنای سوختن

کس چو شمع من نبوده‌ست آشنای سوختن گرد داغم داغ شد سر تا به پای سوختن عاشقان بالی به ذوق نیستی افشانده‌اند کیست از پروانه…

ادامه مطلب

کم نیست صحبت دل‌گر مرد، زن نماند

کم نیست صحبت دل‌گر مرد، زن نماند آیینه خانه‌ای هست‌، گر انجمن نماند گر حسرت هوس‌کیش بازآید از فضولی کلفت‌ کراست هر چند گل در…

ادامه مطلب