مکن سراغ غبار زپا نشستهٔ ما را

مکن سراغ غبار زپا نشستهٔ ما را رسیده‌گیر به عنقا پر شکستهٔ ما را گذشته‌ایم به پیری ز صیدگاه فضولی بس است ناوک عبرت زه‌گسستهٔ…

ادامه مطلب

من و حسنی‌که هرجا یادش از دل سر برون آرد

من و حسنی‌که هرجا یادش از دل سر برون آرد به دوش هرمژه صد شمع چشم تر برون آرد کمینگاه دو عالم حسرتم امید آن…

ادامه مطلب

موی پیری بست بر طبع حسد تخمیر صلح

موی پیری بست بر طبع حسد تخمیر صلح داد خون را با صفا آیینه‌دار شیر صلح آخر از وضع جنون عذر علایق خواستم کرد با…

ادامه مطلب

میل هوس ز عافیتم فرد می‌کند

میل هوس ز عافیتم فرد می‌کند گر بشکنم‌کلاه‌، دلم درد می‌کند تسلیم تحفه‌ای‌ست‌ که طبعم بر اهل ذوق چو میوهٔ رسیده ره‌آورد می‌کند خال زباد…

ادامه مطلب

نباشدگرکمند موج تردستی حجابش را

نباشدگرکمند موج تردستی حجابش را که می‌گیرد عنان شعلهٔ رنگ عتابش را ز برق جلوه‌اش آگه نی‌ام لیک اینقدر دانم که عالم چشم خفاشی‌ست نور…

ادامه مطلب

نداشت پروای عرض جوهر، صفای آیینهٔ فرنگش

نداشت پروای عرض جوهر، صفای آیینهٔ فرنگش تبسم امسال کرد پیدا رگی ز یاقوت شعله رنگش شکست از آن چشم فتنه مایل غبار امکان به…

ادامه مطلب

نسیم‌گل به خموشی ترانه‌پرداز است

نسیم‌گل به خموشی ترانه‌پرداز است که موج رنگ‌گل این چمن رگ ساز است چگونه بلبل ما بال عیش بگشاید که سایهٔ‌گل این باغ چنگل باز…

ادامه مطلب

نشئهٔ عجزم چو شبنم داد بر طیب دماغ

نشئهٔ عجزم چو شبنم داد بر طیب دماغ از گداز عجز طاقت یافتم می در ایاغ بیخودی گل می‌کند از پردهٔ آزادیم می‌شود برق نظر…

ادامه مطلب

نفس را بعد ازین در سوختن افسانه می‌سازم

نفس را بعد ازین در سوختن افسانه می‌سازم چراغی روشن از خاکستر پروانه می‌سازم به فکر گوهر افتاده‌ست موج بیقرار من کلید شوق از آرام…

ادامه مطلب

نقشم‌کسی از سعی چه فرهنگ برآرد

نقشم‌کسی از سعی چه فرهنگ برآرد نقاش مگر از صدفش رنگ برآرد عمری‌ست که با کلفت دل می‌روم از خویش خود را چه‌قدر آینه با…

ادامه مطلب

نمی‌دانم چه گل در پرده دارد زخم شمشیرش

نمی‌دانم چه گل در پرده دارد زخم شمشیرش که رنگ هر دو عالم می‌تپد در خون نخجیرش دگر ای وحشت از صیدم به نومیدی قناعت‌…

ادامه مطلب

نه تنها از قدح مستی و از گل رنگ می‌جوشد

نه تنها از قدح مستی و از گل رنگ می‌جوشد نوای محفل قدرت به صد آهنگ می‌جوشد بجا واماندنت زیر قدم صد دشت گم دارد…

ادامه مطلب

نه مضمون نقش می‌بندم نه لفظ از پرده می‌جوشم

نه مضمون نقش می‌بندم نه لفظ از پرده می‌جوشم زبانم گرم حرف کیست کاین مقدار خاموشم به چندین شعله روشن نیست از من پرتو دوری…

ادامه مطلب

نی قابل سودم نه سزاوار زیانم

نی قابل سودم نه سزاوار زیانم چون صبح غباری به هوا چیده دکانم عمری‌ست چو گردون به‌ کمند خم تسلیم زه در بن گوش که…

ادامه مطلب

نیست خاموشی به ‌کار شمع محفل جزگره

نیست خاموشی به ‌کار شمع محفل جزگره داغ شد آهی‌که نپسندید بر دل جز گره از جنون بر خویش راه عافیت هموارکن وانمی‌سازد تپش از…

ادامه مطلب

هر کجا سعی جنون بر عزم جولان بشکند

هر کجا سعی جنون بر عزم جولان بشکند کوه تا دشت از هجوم ناله دامان بشکند دل به خون می‌غلتد از یاد تبسّمهای یار همچو…

ادامه مطلب

هرچند دل از وصل قدح‌نوش نباشد

هرچند دل از وصل قدح‌نوش نباشد رحمی ‌که زیاد تو فراموش نباشد حرفی که بود بی‌اثر ساز دعایت یارب به زبان ناید و در گوش…

ادامه مطلب

هرکه آمد سیر یأسی زین‌ گلستان‌ کرد و رفت

هرکه آمد سیر یأسی زین‌ گلستان‌ کرد و رفت گر همه‌ گل‌ بود خون‌ خود به دامان‌ کرد و رفت غنچه ‌گشتن حاصل جمعیّت این…

ادامه مطلب

هستی به‌تپش رفت واثرنیست نفس را

هستی به‌تپش رفت واثرنیست نفس را فریادکزین قافله بردند جرس را دل مایل تحقیق نگردید وگرنه ازکسب یقین عشق توان‌کرد هوس را هر دل نبرد…

ادامه مطلب

همچو شبنم ادب آیینه زدودن بوده‌ست

همچو شبنم ادب آیینه زدودن بوده‌ست به هم آوردن خود چشم‌ گشودن بوده‌ست به خیالات مبالید که چون پرتو شمع کاستن توأم اقبال فزودن بوده‌ست…

ادامه مطلب

هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک و تر بندد

هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک و تر بندد بدزدم در خود آغوشی که بر آفاق دربندد به این یک رشته زناری که…

ادامه مطلب

هیچکس چون من درین‌ حرمان‌سرا ناشاد نیست

هیچکس چون من درین‌ حرمان‌سرا ناشاد نیست عمر در دام و قفس ضایع شد و صیاد نیست کیست تا فهمد زبان بینواییهای من از لب…

ادامه مطلب

وصف لب توگر دمد ازگفتگوی ما

وصف لب توگر دمد ازگفتگوی ما گردد چوگوهر آب‌گره درگلوی ما ای دربهار و باغ به سوی توروی ما نام تو سکهٔ درم‌گفتگوی ما بحریم…

ادامه مطلب

یاد تو آتشی است که خامش نمی‌شود

یاد تو آتشی است که خامش نمی‌شود حق نمک چو زخم فرامش نمی‌شود زین اختلاطها که مآلش ندامت است خوشدل همان کسی که دلش خوش…

ادامه مطلب

یارب از سرمنزل مقصد چه سان یابم سراغ

یارب از سرمنزل مقصد چه سان یابم سراغ دیده حیرانست و من‌بیدست‌و پا، دل بی‌دماغ غیرت بی‌دست‌وپایی‌های شخص همتم هرکه را سوزد نفس‌، می‌بایدم گردید…

ادامه مطلب

آتش شوق طلب آنجا که روشن می‌شود

آتش شوق طلب آنجا که روشن می‌شود گر همه مژگان به هم آریم دامن می‌شود داغ را آیینهٔ تسلیم باید ساختن ورنه ما را ناله…

ادامه مطلب

ادب اظهارم و با وصل توام‌کاری هست

ادب اظهارم و با وصل توام‌کاری هست عرض آغوش ندارم دل افگاری‌هست نرود سلسلهٔ بندگی ازگردن ما سبحه‌گر خاک شود رشتهٔ زناری هست با همه‌کلفت…

ادامه مطلب

از بس‌که خورده‌ام به خم زلف یار پیچ

از بس‌که خورده‌ام به خم زلف یار پیچ طومار ناله‌ام همه جا رفته مارپیچ زال فلک طلسم امل خیز هستی‌ام بسته ‌است چون ‌کلاوه به…

ادامه مطلب

از حقهٔ دهانش هر گه سخن برآید

از حقهٔ دهانش هر گه سخن برآید آپ از عقیق ریزد در از عدن برآید از شوق صبح تیغش مانند موج شبنم گلهای زخم دل…

ادامه مطلب

از شوخی فضولی ما داشت عار وصل

از شوخی فضولی ما داشت عار وصل آخرکنارکرد ز ننگ کنار وصل چشمی به خود گشوده‌ام و رفته‌ام ز خویش ممنون فرصتم به یک آغوش…

ادامه مطلب

از نالهٔ دل ما تا کی رمیده رفتن

از نالهٔ دل ما تا کی رمیده رفتن زین دردمند حرفی باید شنیده رفتن بی نشئه زندگانی چندان نمک ندارد حیف‌ست ازین خرابات من ناکشیده…

ادامه مطلب

ازین هوسکده با آرزوبه جنگ برون آ

ازین هوسکده با آرزوبه جنگ برون آ چو بوی‌گل نفسی پای زن به‌رنگ برون آ فشار یأس و امید از شرار جسته نشاید به روی…

ادامه مطلب

اضطراب نبض دل تمهید آهنگ فناست

اضطراب نبض دل تمهید آهنگ فناست شعله‌در هر پر فشاندن‌اندکی‌از خود جداست شخص پیری نفی هستی می‌کند هشیار باش صورت قد دوتا آیینهٔ ترکیب لاست…

ادامه مطلب

اگر با پای سروی سعی آهم رهبری ‌کردی

اگر با پای سروی سعی آهم رهبری ‌کردی کف خاکسترم با بال قمری همسری ‌کردی ندادم عرض هستی ورنه با این ناتوانیها به رنگ رشتهٔ…

ادامه مطلب

اگر معشوق‌ بی‌مهر است‌ وگر عاشق‌ وفا دارد

اگر معشوق‌ بی‌مهر است‌ وگر عاشق‌ وفا دارد تماشا مفت دیدنها محبت رنگها دارد شرار کاغذ ما خندهٔ دندان‌ نما دارد طربها وقف بیتابی ‌که…

ادامه مطلب

امروز دور صحبت وقف ستم ایاغی‌ست

امروز دور صحبت وقف ستم ایاغی‌ست قلقل ترنگ میناست از بسکه نشئه باغی‌ست الزام و انفعال است شرط وفاق احباب دلبستگی‌که دارند با یکدگر جناغی‌ست…

ادامه مطلب

آن عجز شهیدم‌ که به صد رنگ تپیدن

آن عجز شهیدم‌ که به صد رنگ تپیدن خونم نزند دست به دامان چکیدن بی وضع رضا بهره ز هستی نتوان برد از خاک‌ که…

ادامه مطلب

آنی که بی تو من همه جا بی ‌سخن نی‌ام

آنی که بی تو من همه جا بی ‌سخن نی‌ام هر جا منم تویی‌، تویی آنجاکه من نی‌ام غیر از عدم پیام عدم کس نگفته…

ادامه مطلب

اول دل ستمزده قطع امیدکرد

اول دل ستمزده قطع امیدکرد آخرشکست چینی من مو سفید کرد می‌لرزد از نفس دم تقریر احتیاج دست تهی زبان مرا مرگ بید کرد بخت…

ادامه مطلب

ای بهارستان اقبال، ای چمن سیما بیا

ای بهارستان اقبال، ای چمن سیما بیا فصل سیر دل‌گذشت اکنون به‌چشم مابیا می‌کشد خمیازهٔ صبح‌، انتظار آفتاب در خمار آباد مخموران قدح‌پیما بیا بحر…

ادامه مطلب

ای خم مژگان شکوه نرگس مستانه‌ات

ای خم مژگان شکوه نرگس مستانه‌ات چین ابر چینی طاق تغافلخانه‌ات ساغر نیرنگ نه‌گردون به این دوران ناز کرد سرگرداندهٔ چشم جنون پیمانه‌ات گفتگوی بیزبانان…

ادامه مطلب

ای شعله نهال از قلمت‌ گلشن ‌کاغذ

ای شعله نهال از قلمت‌ گلشن ‌کاغذ دود از خط مشکین تو در خرمن‌ کاغذ خط نیست‌که‌گل‌کرد از آن‌کلک‌گهربار برخاسته از شوق تو مو بر…

ادامه مطلب

ای مردهٔ تکلف از کیف و کم برون آ

ای مردهٔ تکلف از کیف و کم برون آ گاهی به رغم دانش‌، دیوانه هم برون آ تا ازگلت جز ایثار رنگی دگر نخندد سرتا…

ادامه مطلب

ای‌گرد تکاپوی سراغ نو نشانها

ای‌گرد تکاپوی سراغ نو نشانها واماندة اندیشهٔ راه توگمانها حیرت نگه شوخی حسن تو نظرها خامش نفس عرض ثنای تو زبانها اشکی‌ست ز چشم تر…

ادامه مطلب

اینقدر نقشی‌که‌گل‌کرد از نهان و فاش ما

اینقدر نقشی‌که‌گل‌کرد از نهان و فاش ما صرف‌رنگی‌داشت‌بیرون صدف‌نقاش ما جمع دار از امتحان جیب عریانی دلت دست‌ما خالی‌ترست ازکیسهٔ قلا‌ش ما زبن سلیمانی که…

ادامه مطلب

با صد حضور باز طلبکارت آمدم

با صد حضور باز طلبکارت آمدم دست چمن‌ گرفته به‌ گلزارت آمدم جمعیتی دلیل جهان امید بود خوابیدم و به سایهٔ دیوارت آمدم شغل نیاز…

ادامه مطلب

باز از پان‌گشت لعل نو خط دلدار سرخ

باز از پان‌گشت لعل نو خط دلدار سرخ غنچه‌اش آمد برون از پرده زنگار سرخ از فریب نرگس مخمور او غافل مباش بی بلایی نیست…

ادامه مطلب

باز وحشی‌جلوه‌ای‌در دیده جولان‌کرد و رفت

باز وحشی‌جلوه‌ای‌در دیده جولان‌کرد و رفت از غبارم دست‌بر هم‌سوده سامان‌کرد و رفت پرتو حسنی چراغ خلوت اندیشه شد در دل هر ذره صد خورشید…

ادامه مطلب

بت هندی‌ کی از دردسر ترکان خبر دارد

بت هندی‌ کی از دردسر ترکان خبر دارد در این کشور میان‌کو تا دماغ بهله بردارد درین‌ دریا که هر یک قطره صد دامن‌ گهر…

ادامه مطلب

بر خموشی زده‌ام فکر خروشی دارم

بر خموشی زده‌ام فکر خروشی دارم تا توان ناله درودن نفسی می‌کارم امتحان‌گر سر طومار یقین بگشاید ریشه از دانهٔ تسبیح دمد زنارم مرکز همت…

ادامه مطلب