من آن غبارم که حکم نقشم به هیچ آیینه درنگیرد

من آن غبارم که حکم نقشم به هیچ آیینه درنگیرد اگر سراپا سحر برآیم شکست رنگم به بر نگیرد نشد ز سازم به هیچ عنوان…

ادامه مطلب

منفعلم برکه برم حاجت خوبش از برتو

منفعلم برکه برم حاجت خوبش از برتو ای قدمت بر سر من چون سر من بر در تو آینهٔ‌کون و مکان حیرت سیر چمن است…

ادامه مطلب

می‌توان در باغ دید از سینهٔ افگارگل

می‌توان در باغ دید از سینهٔ افگارگل کاین‌گل اندامان چه مقدارند در آزار گل گر تبسم زین ادا چیند بساط غنچه‌اش می‌درد منقار بلبل خندهٔ…

ادامه مطلب

نازد به عشق غازهٔ حسن جنون دماغ

نازد به عشق غازهٔ حسن جنون دماغ پروانه است جوهر آیینهٔ چراغ ما را ز لعل یار پیامی نشد نصیب تا کی رسد به بوس…

ادامه مطلب

نپنداری همین روز و شب از هم سر برآورده

نپنداری همین روز و شب از هم سر برآورده جهانی را خیال از جیب یکدیگر برآورده هوس آیینهٔ عشق است اگر کوشش رسا افتد سحاب…

ادامه مطلب

ندیدم مهربان دلهای از انصاف خالی را

ندیدم مهربان دلهای از انصاف خالی را زحیرت برشکست رنگ بستم عجزنالی را فروغ‌صبح رحمت‌طالع‌است ازروی خوشخویی زچین برجبهه لعنت می‌کشد خط بد خصالی را…

ادامه مطلب

نشد از سعی تمکین وحشتی آسودگی رامم

نشد از سعی تمکین وحشتی آسودگی رامم تپیدنها چو بسمل ریخت آخر رنگ آرامم حصاری دارم از گمگشتگی در عالم وحشت نگردد سنگسار شهرت از…

ادامه مطلب

نظم امکانی‌کجا ضبط روانی می‌کند

نظم امکانی‌کجا ضبط روانی می‌کند کوه هم‌گر پا فشارد سکته‌خوانی می کند زبن من و ما چون شرارکاغذ آتش زده اندکی دامن فشاندن گل‌فشانی می‌کند…

ادامه مطلب

نفسی چند جدا از نظرت می‌گردم

نفسی چند جدا از نظرت می‌گردم باز می‌آیم و برگرد سرت می‌گردم هستی‌ام‌ گرد خرام است چه صحرا و چه باغ هرکجا مهر تو تابد…

ادامه مطلب

نگه در شبههٔ تحقیق من معذور می‌باشد

نگه در شبههٔ تحقیق من معذور می‌باشد سراب آیینه‌ام آیینهٔ من دور می‌باشد من‌ و ساز دکان خودفروشی‌ها، چه‌حرف‌است این جنون این فضولی در سرمنصور…

ادامه مطلب

نمی‌گویم به‌گردون سیرکن یا بر هوا بنگر

نمی‌گویم به‌گردون سیرکن یا بر هوا بنگر نگاهی ‌کرده‌ای ‌گل تا توانی پیش پا بنگر به پرواز هوا تاکی عروج آهستگی غفلت حضیض قدر جاه…

ادامه مطلب

نه صورت بویی و نه رنگی‌ست درین باغ

نه صورت بویی و نه رنگی‌ست درین باغ وهم تو تماشایی بنگی‌ست درین باغ شاخ گل و سروی که سر ناز کشیده تصویر کمانی و…

ادامه مطلب

نه همین سبزه از خطش ترگشت

نه همین سبزه از خطش ترگشت قند هم زان دو لب مکرر گشت فرصت جلوه مغتنم‌ شمرید خط چلیپاست چون ورق برگشت تا عدم سیر…

ادامه مطلب

نیرنگ امل‌ گل بقا بود

نیرنگ امل‌ گل بقا بود امید بهار مدعا بود کس محرم اعتبار ما نیست آیینهٔ ما خیال ما بود حیرت همه جا ترانه‌سوزست آیینه وعکس‌یک…

ادامه مطلب

هر چه در دل ‌گذرد وقف زبان دارد شمع

هر چه در دل ‌گذرد وقف زبان دارد شمع سوختن نیست خیالی که نهان دارد شمع نور تحقیق ز لاف دم هستی‌که رساست از نفس‌…

ادامه مطلب

هرجا نفسی هست ز هستی‌ گله دارد

هرجا نفسی هست ز هستی‌ گله دارد دیوانه و هشیار همین سلسله دارد پیچیده به پای طلبم دامن دشتی کز آبله صد ریگ روان قافله…

ادامه مطلب

هرکجا بی‌رویت از چشمم برون می‌گردد آب

هرکجا بی‌رویت از چشمم برون می‌گردد آب گر همه در پردهٔ خار است خون می‌گردد آب دل به سعی اشک در راه توگامی می‌زند آتشی…

ادامه مطلب

هرکه را اجزای موهوم نفس دفتر بود

هرکه را اجزای موهوم نفس دفتر بود گر همه چون صبح بر چرخش بود ابتر بود عشرت هر کس به قدر دستگاه وضع اوست گلخنی…

ادامه مطلب

هم در ایجاد شکستی به دلم پا زده است

هم در ایجاد شکستی به دلم پا زده است نقش شیشه‌ گرم سنگ به مینا زده است راه خوابیده به بیداری من می‌گرید هرکه زین…

ادامه مطلب

همچون نفس به آینهٔ دل رسیده رو

همچون نفس به آینهٔ دل رسیده رو یعنی درین مکان نفسی واکشیده رو تسلیم خضر مقصد موهوم ما بس است چون سایه سر به خاک…

ادامه مطلب

هوس دل را شکست اعتبارست

هوس دل را شکست اعتبارست به یک مو حسن چینی ریش‌دارست ز ننگ تنگ‌چشمیهای احباب به هم آوردن مژگان فشارست دل بی‌کینه زین محفل مجویید…

ادامه مطلب

وحشت ما را تعلق رام نتوانست کرد

وحشت ما را تعلق رام نتوانست کرد بادهٔ ما هیچکس در جام نتوانست‌کرد در عدم هم قسمت خاکم همان آوارگی‌ست مرگ، آغاز مرا انجام نتوانست…

ادامه مطلب

وفور مال به تأکید خسّت است دلیل

وفور مال به تأکید خسّت است دلیل گشاد دست نمی‌خواهد آستین طویل شرر چه بال تواند گشود در دل سنگ چراغ دیدهٔ مور است در…

ادامه مطلب

یاد من کردی به سامان‌گشت ناز هستی‌ام

یاد من کردی به سامان‌گشت ناز هستی‌ام نام دل بردی قیامت کرد ساز هستی‌ام تخم عجزم پرتنک سرمایهٔ نشو و نماست سجده‌ای می‌دانم و بس…

ادامه مطلب

یک برک‌ گل نکرده ز روبت بهار رنگ

یک برک‌ گل نکرده ز روبت بهار رنگ می‌غلتدم نگاه به صد لاله‌زار رنگ تا چشم آرزو به رهت‌ کرده‌ام سفید چندین سحر شکسته‌ام از…

ادامه مطلب

احتیاجم خجلت از احباب برد

احتیاجم خجلت از احباب برد سوخت دل تا رخت درمهتاب برد عمر رفت و آهی از دل‌ گل نکرد ساز من آب رخ مضراب برد…

ادامه مطلب

آدمی‌کاثار تنزیهش رجوع خاک بود

آدمی‌کاثار تنزیهش رجوع خاک بود دست اگر بر خویش می‌زد زین وضوها پاک بود خاک ماکز وهم رفعت ننگ پستی می‌کشد گر تنزل‌کردی از اوج…

ادامه مطلب

از جراحت‌زار دل چیده‌ست دامان ناله‌ام

از جراحت‌زار دل چیده‌ست دامان ناله‌ام می‌رسد یعنی ز کوی گل‌فروشان ناله‌ام دیده دردآلودهٔ محرومی دیدار کیست کز شکست اشک می‌جوشد ز مژگان ناله‌ام همعنان…

ادامه مطلب

از خیالت وحشت‌اندوز دل بی‌کینه‌ام

از خیالت وحشت‌اندوز دل بی‌کینه‌ام عکس را سیلاب داند خانهٔ آیینه‌ام بس که شد آیینه‌ام صاف از کدورت‌های وهم راز دل تمثال می‌بندد برون سینه‌ام…

ادامه مطلب

از غبارم هرچه بالا می‌کشد

از غبارم هرچه بالا می‌کشد سرمه درچشم ثریا می‌کشد بسکه مد وحشت شوقم رساست فکر امروزم به فردا می‌کشد تا خرد باقی‌ست صحرای جنون دامن‌…

ادامه مطلب

آزادگی‌، غبار در و بام خانه نیست

آزادگی‌، غبار در و بام خانه نیست پرواز طایری‌ست که در آشیانه نیست هرجا سراغ کعبهٔ مقصود داده‌اند سرها فتاده بر سر هم آستانه نیست…

ادامه مطلب

آسودگان گوشهٔ دامان بوریا

آسودگان گوشهٔ دامان بوریا مخمل خریده‌اند ز دکان بوریا بی‌باک پا منه به ادبگاه اهل فقر خوابیده است شیر نیستان بوریا بوی‌گل ادب ز دماغم…

ادامه مطلب

آفت ایجاد است طبع از دستگاه خود سری

آفت ایجاد است طبع از دستگاه خود سری دختر رز فتنه‌ها می‌زاید از بی‌شوهری تاکی اجزای کمال ازگفتگو بر هم زدن یک نفس هم‌گر دو…

ادامه مطلب

اگر جانی وگر جسمی سراب مطلب مایی

اگر جانی وگر جسمی سراب مطلب مایی به هر جا جلوه‌ گر کردی همان جز دور ننمایی نه لفظ آیینهٔ انشا، نه‌معنی قابل ایما به…

ادامه مطلب

اگرحیرت به‌این رنگست دست وتیغ قاتل را

اگرحیرت به‌این رنگست دست وتیغ قاتل را رگ باقوت می‌گردد روانی خون بسمل را به این توفان ندانم در تمنای‌که می‌گریم که سیل اشک من…

ادامه مطلب

امروزکیست مست تماشای آینه

امروزکیست مست تماشای آینه کز ناز موج می‌زند اجزای آینه دیوانهٔ جمال تو گر نیست از چه رو جوهرکشیده سلسله در پای آینه در حسرت…

ادامه مطلب

آنجاکه عجزممتحن چون و چند بود

آنجاکه عجزممتحن چون و چند بود چون موی‌، سایه هم ز سر ما بلند بود حسرت پرست چاشنی آن تبسمیم بر ما مکرر آنچه نمودند…

ادامه مطلب

آه‌ که با دلم نبست عهد وفاق الفتی

آه‌ که با دلم نبست عهد وفاق الفتی چون نفسم به سر شکست گرد هوای غربتی جنس ‌کساد جوهرم نیست قبول هیچکس خاک خورد مگر…

ادامه مطلب

ای التفات نام تو گیرایی زبان

ای التفات نام تو گیرایی زبان ذکرت انیس خلوت تنهایی زبان حیرت نوای زیر و بم ساز قدر تو اخفایی خموشی و افشایی زبان هرچند…

ادامه مطلب

ای بی‌نصیب عشق به ‌کار هوس بخند

ای بی‌نصیب عشق به ‌کار هوس بخند بر بال هرزه پر دو سه چاک قفس بخند دل جمع‌کن به یک دو قدح ازهزار وهم برمحتسب…

ادامه مطلب

ای دلت صیاد راز، از لب مده بیرون نفس

ای دلت صیاد راز، از لب مده بیرون نفس کز خموشی رشته می‌بندد به صد مضمون نفس با خیال از حسن محجوب تو نتوان ساختن…

ادامه مطلب

ای طرب وجدی‌که باز آغوش‌گل وامی‌کنم

ای طرب وجدی‌که باز آغوش‌گل وامی‌کنم بعد سالی چون بهار این رنگ پیدا می‌کنم چار دیوار توّهم سدّ راه شوق چند کعبه‌ای دارم به پیش‌،…

ادامه مطلب

ای نفس مایه درین عرصه چه پرداخته‌ای

ای نفس مایه درین عرصه چه پرداخته‌ای نقد فرصت همه رنگست و تو در باخته‌ا‌ی صفحه آتش زده‌ای ناز چراغان چه بلاست تا به فهم…

ادامه مطلب

این ‌چه طاووسی نازست که اندوخته‌ای‌؟

این ‌چه طاووسی نازست که اندوخته‌ای‌؟ پای تا سر همه چشمی و به خود دوخته‌ای برق نیرنگ به این جلوه قیامت دارد شعله در پردهٔ…

ادامه مطلب

آیین خود آرایی از روز الست ‌استش

آیین خود آرایی از روز الست ‌استش دل تحفه مبر آن جا کایینه به دست استش نخجیر فنا غیر از تسلیم چه اندیشد در رنگ…

ادامه مطلب

با ما نه نم اشکی ونی چشم تری بود

با ما نه نم اشکی ونی چشم تری بود لبریز خیال توگداز جگری بود افسوس که دامان هوایی نگرفتیم خاکستر ما قابل عرض سحری بود…

ادامه مطلب

باز با طرزتکلف آشنا می‌بینمت

باز با طرزتکلف آشنا می‌بینمت جام در دست ز عرقهای حیا می‌بینمت سرمه درکار زبان‌کردی ز مژگان شرم دار چند روزی شدکه من پر بیصدا…

ادامه مطلب

بازم به جنون زد هوس طرح زمینی

بازم به جنون زد هوس طرح زمینی کز نام سخن تازه کنم قطعه نگینی حیرت به دلم ره نگشاید چه خیال است بوی نگهی برده‌ام…

ادامه مطلب

بدزدگردن بی‌مغز برفراخته را

بدزدگردن بی‌مغز برفراخته را به وهم تیغ مفرسا نیام آخته را در این بساط ندامت چو شمع نتوان کرد قمارخانهٔ امید رنگ باخته را به‌گردن…

ادامه مطلب

بر رمز کارگاه ازل کیست وارسد

بر رمز کارگاه ازل کیست وارسد ما خود نمی‌رسیم مگرعجزما رسد هر شیوه‌ای کمینگر ایجاد رتبه‌ای‌ست شکل غبار ناشده‌کی بر هوا رسد فهم شباب قابل…

ادامه مطلب